ادبی_اجتماعی
رسانه ای مستقل برای داستان های ایرانی، کانالی برای خواندن مطالب مفید و ارزشمند از نویسندگان به نام برای آنان که می اندیشند جهت تحقق 15 دقیقه مطالعه مفید در روز به ما بپیوندید
Больше- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Загрузка данных...
#شبی_یک_برگ_کتاب 📖 سایهروشن مجموعه داستان کوتاه #صادق_هدایت برگ ۱ شبهای ورامین (1) از لای برگهای پاپیتال، فانوسی خیابانِ سنگفرش را که تا دم در میرفت روشن کرده بود. آب حوض تکان نمیخورد، درختهای تیرهفامِ کهنسال در تاریکی این اول شب ملایم و نمناک بهار به هم پیچیده، خاموش و فرمانبردار به نظر میآمدند. کمی دورتر در ایوان سه نفر دور میز نشسته بوند: یک مرد جوان، یک زن جوان و یک دختر هیجدهساله؛ سگشان، مشکی هم زیر میز خوابیده بود. فرنگیس تار ظریفی که دسته صدفی آن جلو چراغ میدرخشید در دست داشت، سرش را پائین گرفته به زمین خیره نگاه میکرد و مثل این بود که لبخند میزد. تار بهطور عاریه در دستش بود و از روی سیمهای نازک آن آهنگ سوزناکی در میآورد. صدای بریده بریدهی آن در هوا موج میزد، میلرزید و هنوز خفه نشده بود که زخمهی دیگری به سیم تار میخورد. ولی معلوم نبود چرا همیشه همایون را میزد، یا آن را بهتر بلد بود و یا اینکه از آهنگ آن بیشتر خوشش میآمد. گاهگاهی مانند انعکاسِ ساز، جغدی روی شاخه درخت ناله میکشید. فریدون دست در جیب نیمتنهی زمخت خود کرده به پیچوخم لغزنده دود آبی رنگ سیگار نیم سوختهاش…
#شبی_یک_برگ_کتاب 📖 سایهروشن مجموعه داستان کوتاه #صادق_هدایت برگ ۱ شبهای ورامین (1) از لای برگهای پاپیتال، فانوسی خیابانِ سنگفرش را که تا دم در میرفت روشن کرده بود. آب حوض تکان نمیخورد، درختهای تیرهفامِ کهنسال در تاریکی این اول شب ملایم و نمناک بهار به هم پیچیده، خاموش و فرمانبردار به نظر میآمدند. کمی دورتر در ایوان سه نفر دور میز نشسته بوند: یک مرد جوان، یک زن جوان و یک دختر هیجدهساله؛ سگشان، مشکی هم زیر میز خوابیده بود. فرنگیس تار ظریفی که دسته صدفی آن جلو چراغ میدرخشید در دست داشت، سرش را پائین گرفته به زمین خیره نگاه میکرد و مثل این بود که لبخند میزد. تار بهطور عاریه در دستش بود و از روی سیمهای نازک آن آهنگ سوزناکی در میآورد. صدای بریده بریدهی آن در هوا موج میزد، میلرزید و هنوز خفه نشده بود که زخمهی دیگری به سیم تار میخورد. ولی معلوم نبود چرا همیشه همایون را میزد، یا آن را بهتر بلد بود و یا اینکه از آهنگ آن بیشتر خوشش میآمد. گاهگاهی مانند انعکاسِ ساز، جغدی روی شاخه درخت ناله میکشید. فریدون دست در جیب نیمتنهی زمخت خود کرده به پیچوخم لغزنده دود آبی رنگ سیگار نیم سوختهاش…