cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

همه چیز خوب

ارتباط با ادمین @ettelaatmofid1

Больше
Рекламные посты
427
Подписчики
+224 часа
+17 дней
+1830 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

00:59
Видео недоступноПоказать в Telegram
اطلاعات مفیدی در مورد عمق اقیانوس‌ها. @ettelaatmofid
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
حدود ۵۰۰ میلیون سال بعد از بیگ بنگ، یکی از اولین کهکشان ها شامل ستاره هایی با جرم برابر با خورشید شکل گرفتند که می توانستند ۱۰ میلیارد سال عمر کنند.  @ettelaatmofid
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
روش هایی برای ايجاد يك رابطه قوی و احساسی هيجانی ❍ قبل از خواب حتما هم ديگر راببوسيد. ❍ عشق خود را به روش ها و كلمات مختلف بيان كنيد. ❍ يكي از مسئوليت هاي او را شما انجام دهيد. ❍ به مسائل مربوط به سلامتي او توجه كنيد. ❍ زماني كه اشتباه كرده ايد، به اشتباه خود اعتراف كنيد. ❍ در جمع از او تعريف كنيد. ❍ اجازه بدهيد،او خودش باشد. ❍ دليل اين كه عاشقش هستيد را بيان كنيد. ❍ شنونده ي خوبي باشيد. ❍ كلمات زيبا و معنا داري ايجاد كنيد كه فقط براي شما دو نفر مفهوم دارد. ❍ بيشترين زمان ممكن را با هم باشيد. ❍ در دوره هايي براي شناخت و بهبود رابطه شركت كنيد. ❍ او را سوپرايز كنيد. ❍ عاشق خودتان باشيد. ❍ همواره با هم غذا بخوريد. ❍ غير از رابطه جنسي، تماس فيزيكي و بدني داشته باشد. @ettelaatmofid
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
🍯شیرینی عسل فقط طعم آن نیست فواید آن است 👈🏻  "عسل" باکتری هایی که باعث بروز آکنه می شوند را از بین برده و همچنین موجب تقویت سیستم ایمنی بدن می شود @ettelaatmofid
Показать все...
داستان شب بامداد خمار قسمت ۶۳ روزي كه نيمتاج با بچه هاي خودش و پسر اشرف از زيارت مشهد بازگشتند، ساعت ده صبح بود. من راحت و آرام در كنار منصور خوابيده بودم سر و صداي رفت و آمد و جيغ و داد بچه ها بيدارمان كرد. منصور از جا پريد و از پشت پنجره بچه ها را ديد. يك روز زودتر آمده بودند. مثل برق لباس پوشيد و در همان حال مرتب مي گفت: _لباس بپوش محبوب. خانم آمد. بايد به ديدنش برويم . از تخت پايين پريدم. دور خودم مي چرخيدم. در گنجه ام را باز و بسته مي كردم تا لباس مناسبي پيدا كنم، سرم راشانه كنم، تا بروم دست و رويم را بشويم. ولي خانم خانم گفتن منصور ديوانه ام مي كرد. اين كه مي گفت بايد به ديدار او برويم آزرده ام مي ساخت. احمق كه نبودم. خوب مي دانستم چه وظيفه اي دارم. پس كاش منصور دست از فرمان دادن برمي داشت و اين قدر دستپاچه ام نمي كرد. با اين همه لبخند مي زدم. حالاداشتم كفش هايم را مي پوشيدم _چشم منصور جان، الان حاضر مي شوم. و در عين حال خشم در درونم مي جوشيد. دلم مي خواست تمام اين زندگي را به آتش بكشم آرايش نكردم. نمي خواستم زياد به خودم برسم. لازم نبود. چه احتياجي به خودنمايي داشتم؟ وقتي كه رقيب ضعف خود را پذيرفته باشد. وقتي كه پيشاپيش باخته است. منصور دوباره گفت : _موهايت را جمع كن محبوب جان. نگذار اين طور آشفته و پريشان باشد . نمي فهميدم. اگر واقعا اين قدر كه مي گويد مرا مي خواهد، چرا اين همه سعي دارد كه دل نيمتاج را به دست آورد؟  دهان گشودم و گفتم : _چشم منصور جان . و به صورتش خنديدم. داشتم با موهايم ور مي رفتم كه كلفت نيمتاج پيغام آورد كه خانم دارند به اين جا تشريف مي آورند. رفته اند آبي به دست و صورتشان بزنند. تا چند دقيقه ديگر به اينجا مي رسند تازه موهايم را بسته بودم كه در باز شد و خانمي با چادر نماز سفيد گلدار وارد شد. از طرز رو گرفتنش فهميدم كه نيمتاج است. فقط چشم هايش بيرون بود و آن چشم ها، گر چه بسيار درشت و كشيده بود، ولي باز هم لطمات آبله بر پلكها پيدا بود _سلام صدايش شاد و خندان بود. سنجاقي كه با عجله بر موهايم زده بودم باز شد و موهايم رها شد. شايد اگر منصور اين قدر تاكيد نكرده بود، سنجاق را محكم تر مي زدم يا به جاي يك سنجاق سه چهار تا مي زدم. گفتم: _آه، من مي خواستم بيايم خدمت شمانگاهش سراپايم را برانداز كرد: _چه فرقي مي كند؟ بعلاوه، شما تازه عروس هستيد. وظيفه من بود در كلامش ذره اي رشك و طعنه كنايه نبود. لحن كلامش خصم را خلع سلاح مي كرد. منصور را فراموش كردم _بفرماييد توي مهمانخانه. خدا مرگم بدهد. بخاري هم كه روشن نيست _نه. نه. مزاحم نمي شوم. ميروم توي اتاق نشيمن. همانجا زير كرسي راحت تر است. _بفرماييد. قدم به چشم . قدش بلندتر از من بود. تقريبا هم قد منصور. زير كرسي نشست. آتش كرسي سرد شده بود. بخاري ديواري راروشن كردم. نگاهش را بر پشتم، بر گيسوانم، بر سراپايم احساس مي كردم. گفتم: _الان خدمت مي رسم. بايد ببخشيد. كلفتم چاي آماده كرده بود و آورد. شيريني و ساير تنقلات را هم آورد. زير چشمي به من و او نگاهي كرد و رفت.  بخاري گرم شد. منصور به سراغ بچه ها رفته بود. دوباره همان ظاهر جدي و عصا قورت داده را به خود گرفته بود.  يك وري روي لحاف نشستم و تعارف كردم: _خيلي خوش آمديد خانم بزرگ. و با به كار بردن اين لقب نشان دادم كه برتري او را قبول دارم. ساكت نگاهم كرد و گفت: _راستي كه خيلي خوشگلی. و بعد بسته اي از زير چادر بيرون كشيد و به دست من دا: _از آب گذشته. سوغات مشهد است . نبات بود و يك عالم زعفران _زحمت كشيديد. دست شما درد نكند. آن گاه يك جعبه كوچك را توي سيني مسي بالاي كرسي گذاشت: _بايد زودتر از اين ها خدمتتان مي رسيدم، براي عرض تبريك. ولي خوب، سفر بودم. اين يك چشم روشني ناقابل است. قبولش كنيد جعبه را باز كردم. يك سينه ريز طلا بود. رشوه بود، اعلام تسليم بود. پيشكش حكمران ضعيف به سلطان فاتح. دلم به حالش سوخت. آهسته و زير لب گفتم: _لازم نبود. واقعا لازم نبود. ناگهان خانه از هياهوي بچه ها پر شد. پسرها، پسر خودش، پسر اشرف خدا بيامرز، هر دو تر و تميز، هر دو يكسان.  هيچ تفاوتي بين اين دو بچه نگذاشته بود. به شك افتادم. برگ برنده در دست كه بود؟ من يا او؟ به خواهش من كلفتش را فرستاد وخواست تا كلفتش ناهيد را بياورد. پسرها را بوسيدم. هر دو در عين شيطنت بسيار مودب بودند . آشکارا خانومی که وظيفه مادري آن ها را به عهده داشت وواقعا شايسته بود. ناهيد را آوردند و در آغوشم نهادند. دلم ضعف رفت. مي خواستم مال من باشد. بچه من باشد. در بغل من غريبي نكرد. فقط خود را به سوي تنقلات روي كرسي مي كشيد و هر چه مي خواست به چنگ مي آورد. از بس شيرين بود، از بس خواستني بود، هر چه از هر كس 
Показать все...
مي طلبد به چنگ مي آورد. پسرها خسته بودند و رفتند. ناهيد خوابيد. لحاف كرسي را رويش كشيدم كه سرمانخورد. نرم و لطيف بود. نمي دانم چه شد كه هوس كردم با نيمتاج درد دل كنم. گفتم: _خوشا به حالتان یكه خورد _خوشا به حال من؟  _بله. با اين بچه هاي ماشالله دسته گلي كه داريد چشمانش حالت محزوني به خود گرفت و ساكت شد. سپس آهسته چادر از سر برداشت و گفت: _خوب ببين كه افسوس نخوري! تكان خوردم. آبله چه به روز او آورده بود! تمام صورت و گردنش و بنا گوشش جاي سالم نبود. از همه بدترموهايش بود. مي شد آن ها را دانه دانه شمرد. بيچاره به آن ها حنا بسته بود. به اين اميد كه شايد پر پشت تر شود.  حالا خوب مي فهميدم كه چرا منصور از من مي خواست موهايم را ببندم. احساس شرم كردم. حس كردم كه آدم خبيثي هستم. از موهاي بلند و پر پشتم خجالت كشيدم. تحت تاثير شخصيت قوي و مهربان او قرار گرفتم. او را اخلاقا از خود برتر يافتم. قابل احترام يافتم. ناگهان مهرش در دلم نشست. نمي شد فهميد كه در روزگار سلامت زشت بوده يا زيبا! فقط لب هاي درشت و برجسته اش تا حدي از لطمه آبله در امان مانده بود. لبخند نرم و اندوهگيني زد و پرسيد: _باز هم خوش به حالم؟ بي اراده گفتم: _من هم آفت زده هستم. بچه دار نمي شوم. و اشك در چشمانم حلقه زد: _مي دانم ! ساكت شد. آن گاه در حالي كه سر به زيرانداخته بود، آهسته گفت: _آمده ام خواهشي از شما بكنم، نخواهيد مرا از چشم منصور بيندازيد چون من سوگلي نيستم، مخصوصاحالا  كه شما را مي بينم. من بچه دار هستم. راضي نشويد بچه هايم بي پدر شوند. در به درمان نكنيد. فقط همين در عين زشتي، در عين استيصال و درماندگي، در حالي كه التماس مي كرد، چنان شخصيت و وقاري داشت كه شيفته اش شدم. گفتم: _من غلط مي كنم. از اول هم مي دانستم كه شما بچه داريد. اگر هم آقا بخواهند در حق شما كوتاهي كنند، من نمي گذارم. اول مرا بيرون كند، بعد هر چه دلش خواست با شما بكند. از صميم قلب مي گفتم. ريا و تظاهر نبود. حتي در برابر او به خود اجازه نمي دادم شوهرم را منصور خطاب كنم. نميخواستم صميميت بين من و او را احساس كند. نمي خواستم زجر بكشد. گفت: _مبادا يك وقت فكر كنيد من از منصورخواسته ام يك شب در ميان پيش من باشد ها! من همين قدر كه شوهري داشته باشم كه سايه بالاي سرم باشد، همين قدر كه خدا بچه ها را به من داده، همين قدر كه ديگر دشمن شاد نيستم،ديگر توقعي از او ندارم. فقط يك احترام خشك و خالي. فقط اسمش روي من باشد. سايه اش بالاي سر اين بچه هاباشد گفتم: _من راضي نمي شوم خار به پاي بچه هاي شما برود خانم. به پاي هيچ بچه اي. من خودم يك پسر داشتم. و اشك به پهناي صورتم فرو ريخت. به خود گفتم: اي زهر مار. دوباره به زر زر افتادي؟ باز جلوي خودت را نگرفتي؟ دوباره _ولي اين زخم كهنه درمان نمي شد. هيچ وقت درمان نمي شود. دستپاچه شد و گفت: _ ببخشيد ناراحتتان كردم. اول صبحي _شما ناراحتم نكرديد. خودم اين عذاب را براي خودم درست كردم. خودم اين بدبختي را به جان خريدم. روزي نيست كه نگويم عجب غلطي كردم از جا برخاست. سر مرا بوسيد و با لحني صميمي گفت: _خيلي ها دلشان مي خواهد به جاي تو باشند. يكيش خود من و چادر به سر كرد و رفت. تنها كنار كرسي نشستم و از پنجره به بيرون خيره شدم. از بازي سرنوشت حيرت زده بودم. ما سه نفر مثلث مضحك و اندوهباري را تشكيل مي داديم. همه چيز داشتيم و هيچ نداشتيم. نيمتاج فقط بچه مي خواست و اين كه اسم شوهر رويش باشد، سايه مردي بالاي سرش باشد، بقيه اش ديگر براي او مهم نبود. منصور زن جوان و زيبا مي خواست كه جبران چهره آبله زده همسرش را بكند و من كه واي به حالم. شوهر داشتم ونداشتم. فرزند داشتم و نداشتم. حضورم در آن خانه لازم بود و نبودم در زندگي آن ها بي تاثير بود. دو زن بوديم كه هريك مكمل ديگري و ناگزير از تحمل رقيب بوديم. با وجود هم خوشبخت و از حضور يكديگر ناشاد و در رنج بوديم. اين بود تقديري كه براي من رقم خورده بود و اين قسمتي بود كه با قلم من براي منصور و نيمتاج ثبت شده بود. در سرماي زمستان، در گوشه دنجي كه داشتيم، در خانه كوچك ته باغ، ما گرم بوديم و من، با داشتن كلفت و نوكر وباغبان كار چنداني نداشتم كه انجام بدهم. اصلا كاري نداشتم. دري از قسمت شمال به ساختمان خانه من باز مي شد.  قبل از در ايوان بود كه در بهار گل هاي كاغذي و توري و در تابستان گلدان هاي پر گل ياس را جا به جا در آن مي گذاشتند. داخل ساختمان پاگرد كوچكي بود كه من قاليچه اي ميان آن انداخته بودم.... نویسنده : فتانه سید جوادی @ettelaatmofid
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
♻️ بروزرسانی قیمت ارز و طلا و سکه: 💵 دلار_آمریکا:   57,480 تومان 💶 یورو_اروپا: 62,800 تومان 💰 اونس_جهانی 2,332 دلار 💰 مظنه:   14,105,000 تومان 💰 گرم_18_عیار 3,255,000  تومان 🥇 سکه_بهار :36,800,000  تومان 🥇 سکه_امامی 39,600,000 تومان 🥇 نیم_سکه: 22,700,000   تومان 🥇 ربع_سکه:  14,800,000 تومان 🥇 سکه_گرمی: 6,700,000 تومان @ettelaatmofid
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
✍مصرف تن ماهی برای مادران باردار ممنوع مصرف زیاد تن ماهی برای مادران باردار توصیه نمیشود. زیرا سیستم مرکزی وعصبی جنین را که درحال رشداست،تحت تاثیر قرار می دهد. @ettelaatmofid
Показать все...
✅تنَزّلِ شغل کارگران اخراجی بازگشت به کارداده شده ممنوع است 🔹هیأت عمومی دیوان عدالت اداری با صدور رأی وحدت رویه مقرر کرد کارگر اخراجی پس از بازگشت به کار نباید تنزل شغل داده شود. 🔹به گزارش روابط عمومی دیوان عدالت اداری، به دنبال طرح تعارض آراء و درخواست صدور رأی وحدت رویه هیأت عمومی دیوان عدالت اداری با استناد به مواد ۱۴ ، ۱۷ و ۲۹ قانون کار، تنزل شغل کارگران اخراجی بازگشت داده شده به کار را خلاف قانون دانست و با صدور رأی وحدت رویه مقرر کرد، کارفرمایان حق ندارند کارگران اخراجی را پس از بازگشت به کار، در شغل نازل تر از شغل قبلی به کار گیرند. 🔹️گفتنی است در ماده ۲۹ قانون کار آمده است که ” در صورتی که بنا به تشخیص هیأت حل اختلاف، کارفرما موجب تعلیق قرارداد از ناحیه کارگر شناخته شود، کارگر استحقاق دریافت خسارت ناشی از تعلیق را خواهد داشت و کارفرما مکلف است کارگر تعلیقی از کار را به کار سابق وی بازگرداند”. @ettelaatmofid
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
درحالی که قطعات فولادین برج ایفل تا امروز ۱۲ بار تعویض شده است، بافت خشتی یزد ۸۰۰ سال باد و باران‌ را پشت سرگذاشته و همچنان در کمال اقتدار، سالم است. @ettelaatmofid
Показать все...