cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

كانال‌رسمے🥀ميم‌.قاف🥀

❁﷽❁ نويسنده رمان های عاشقانه به قلم ميم.قاف / عضو برترين انجمن های نويسندگی نويسنده رمان هاى: اتاق قرمز📚نبض احساس📚رامونا📚درد انتقام📚 لينک ارتباط با نويسنده: https://t.me/BChatBot?start=sc-416496-GihdRuQ

Больше
Страна не указанаЯзык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
484
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Фото недоступно
#فراخوان آبان ،آغاز يك پايان … ٢٤-٢٥-٢٦ آبان براى خون هاى به ناحق ريخته شده ،براى آرزوهاى پرپرشده و زيرخاك خوابيده قيامت برپاكن. 🤜🏻🔥❤️ @Afsha_Hot
Показать все...
Фото недоступно
علاقه مندان به صدا و کلاسهای صداسازی این فرصت ناب رو از دست ندید🎙🌈 از قیمت کلاسهای میلیونیِ صداسازی و فن بیان که آگاهید؟✨خب اگه الان بهتون بگم یه شرایطی براتون بوجود آوردم که یکسری از نکات مهم صدا سازی رو به مبلغ۱۰۰۰۰۰تومان(صد هزار تومن) بهتون برسونم چی؟ 🔥 یک فیلم آموزشی⚡️ سه روز پشیتیبانی برای صدای شما⚡️ آموزش سه مبحث و هر کدوم پنج نکته⚡️ پی بردن به راه حل‌ها برای رفع پنج ایراد رایج⚡️ 💫تمام موارد فوق رو در یک روز، بصورت فیلم کامل براتون ارسال میشه. 💫پشتیبانی سه روزه با حضور مدرس از فواید این آموزش هست.👈پشتیبانی کامل انجام میشه و هر روز با خوندن متن صدای شما برسی میشه. 💫این تمارین مهم و کاربردی رو از دست ندید. مدرس این فیلم آموزشی کامل: شمیم کولیوند، گوینده و مدرس فن بیان و صداسازی هست🎙🦋 برای ثبت نام یا سوال کردن راجع به دوره به آیدی زیر مراجعه فرمایید⭐️ @Sh_busy
Показать все...
•رآٰمونآٰ♥️• #پارت207 آروم گوشه چشمم رو باز كردم و دستى به چشماى خواب آلودم كشيدم. خواستم بازم بخوابم كه با ديدن محيط نا آشنا چشمام سريع كامل باز شد و دقيق تر به اطرافم نگاه كردم. اينجا ديگه كجاست؟؟ من كه الان بايد تو عمارت هيراد باشم و... يك دفعه با به ياد اوردن تمامى اتفاقات سرجام نشستم و متعجب به اطرافم زل زدم. اورهان... اون بلاخره اومد دنبالم و من رو از اون عمارت كوفتى نجات داد. سريع از سرجام بلند شدم و وقتى مطمئن شدم اورهان داخل اتاق نيست به سمت در رفتم و از اتاق خارج شدم. -اورهان... تمام پذيرايى و آشپزخونه رو زير و رو كردم اما نبود!! -اورهان كجايى؟؟ ... شايد تو اتاقا باشه به خاطر همينه كه صدام رو نميشنوه! به سمت قسمتى كه اتاقا قرار داشتن رفتم اما وسط راه با حلقه شدن دستى دور كمرم جيغ بلندى كشيدم. اورهان- هيس چرا جيغ ميزنى گربه وحشى!؟ اروم زير لب اسمش رو زمزمه كردم كه شنيد و گفت: -جانم؟؟ قطره اشكى از روى گونم به پايين سَر خورد و با بغض گفتم: -دلم برات تنگ شده بود! از پشت موهام رو كه ازادانه دورم رها شده بودن بو كشيد و بوسه كوتاهى روى سرم زد و گفت: اورهان- منم! به سمتش برگشتم و با صورت خيس از اشك به چشماش زل زدم. -همش نگرانت بودم كه نكنه بلايى سرت اومده باشه! درحالى كه يه دستش پشت كمرم بود اشكام رو با دست ديگرش پاك كرد و گفت: اورهان- من رو ببخش به خاطر بى دقتيم سَها...من اون روز بايد خودم ميومدم دنبالت... اصلا بايد همه چيز رو زودتر بهت ميگفتم...نبايد اون قدر عذابت ميدادم! ميبخشى من رو؟؟ سرم رو به معنى آره بالا و پايين كردم و محكم بغلش كردم. مطمئن بودم هم من و هم اورهان به اين آغوش نياز داريم... بعد از مدتى كه ازش جدا شدم با ترديد ولم كرد و دستش رو برد تو جيبش و جعبه كوچيكى در اورد. اورهان- اين رو خيلى وقته خريدم اما به خاطر كارم مجبور بودم بهت ندم. درش رو باز كرد و با ديدنش واقعا تعجب كردم. انگشتر بسيار زيبا و شيكى در درون جعبه قرار داشت. ناباور گفتم: -او...اورهان! تو... وسط حرفم پريد و گفت: اورهان- هيسس...فقط يه كلمه بگو به من ازدواج ميكنى؟؟ البته تو فقط يه جواب ميتونى به من بدى اونم آرست! و بعد خيلي به دل نشين خنديد و دل منم ضعف رفت براش! منم با خنده ابروهام رو بالا انداختم و گفتم: -پس بگو كه ازدواج باهات برام زوريه نه؟؟ در حالى كه حلقرو از تو جعبه در ميورد و به دستم مينداخت گفت: اورهان- اره تقريبا به حلقه زيبايى كه درون دستم قرار داشت نگاه كردم. خيلى خوشگل بود و من هيچوقت همچين انگشتر زيبايى رو تو عمرم نديده بودم! صورتم رو به دستاش قاب كرد و بالا اوردو گفت: اورهان- به زندگيم خوش اومدى سَها...دوستت دارم. و به دنبال حرفش بوسيدتم... با به ياد اوردن سوگل سريع دستم رو روى قفسه سينش گذاشتم و ازش جدا شدمو با استرس گفتم: -سوگل چيشد؟؟ كلافه نفسش رو بيرون فرستاد و سريع گفت: -هيچى كميل رو بازداشت كردن اما قبل از بازداشتش از سوگل خواست تا منتظرش بمونه چون بهش قول داد كه زود هرجوري كه شده از زندان دراد منم سوگل رو با بچه ها فرستادم ايران! حالا ميزارى به كارم برسم؟؟ دوباره خواست صورتش رو جلو بياره كه سرم رو عقب كشيدم باز و با خنده گفتم: -زن صوريت چى شد؟؟ اورهان- هوف...اونم چون دستش با هيراد تو يه دست بود بازداشت شد! از اولم ميدونستم خلافكاره به خاطر همين مجبور شدم تن به اين بازومو كثيف بدم! تموم شد بلاخره سوالاتت؟؟ دست از اذيت كردنش برداشتم و اينبار من بودم كه جلو رفتم و بوسيدمش... پايان✨ نويسنده: ميم.قاف♥️
Показать все...
•رآٰمونآٰ♥️• #پارت206 پشت سَر هم جيغ ميكشيدم و به در ميكوبيدم. درست صداشون رو كنار گوشم حس ميكردم. تنم از ترس ميلرزيد با تموم توانم داد زدم: -كمكم كنيدد... باز هم به در كوبيدم كه با باز شدن در سريع به بيرون پرت شدم اما كسى سريع بازوم رو گرفت و به سمت خودش كشيدو به سينه محكم شخصى برخورد كردم. اولش فكر كردم هيراد و كميله به خاطر همين با وجود حال بدم سريع خواستم ازشون فاصله بگيرم كه بوى عطر آشنايى رو حس كردم! من صاحب اين بوى سرد و تلخ رو خوب ميشناسم!!! سريع سرم رو بالا گرفتم و به چشماش زل زدم. نگاهم رو تو صورتش چرخوندم. خيلى پريشون بود! چشمام كم كم داشت سياهى ميرفت. اروم اسمش رو زمزمه كردم و بعد با شل شدن پاهام داشتم ميوفتادم كه دستى دورم حلقه شد و بغلم كرد. با تمام توانى كه برام مونده بود سعى كردم دستم رو بالا ببرم و دور گردن اورهان حلقه كنم. بى جون لبخندى زدم و گفتم: -بلاخره اومدى! كنار گوشم اروم كرد: اورهان- اره عزيزم -ديگه تركم نكن اورهان...هيچوقت تركم نكن! اورهان- ديگه هيچوقت تنهات نميزارم مطمئن باش... سرش رو كمى خم كرد اروم تر كنار گوشم گفت: اورهان- ديگه تا آخر مال خودمى و هيچوقت تركت نميكنم! كميل- حالش خوبه؟؟ نيشش نزدن؟؟ ديگه چشمام كاملا سنگين شد و متوجه چيزى نشدم... ...
Показать все...
•رآٰمونآٰ♥️• #پارت205 با صدا من سريع به عقب برگشت. وقتى من رو ديد با نفرت نگاهش رو بهم دوخت و گفت: -همش تقصيره توعه!! با بهت نگاهش كردم كه بلندتر داد زد: -پسرم مرده و همه اينا به خاطره توعه...همشش به خاطر توعههه عصبى به سمتم اومد كه يه قدم عقب رفتم. -ميكشمت...ميكشمت... تو رو هم ميفرستم پيشش و ارزوش رو براورده ميكنم!! به سمتم دويد كه سريع فرار كردم اما همين كه خواستم از در فاصله بگيرم گرفتتم و دستش رو محكم روى دهنم فشار داد طورى كه حتى نفس كشيدنم برام سخت بود. تقلا ميكردم تا ولم كنه اما با اينكه پير بود زور زيادى داشت! -چطورى بكشمت هان؟؟ چطورى؟؟؟ كشون كشون همينطور كه حرف ميزد من رو به سمت اتاق ته سالن ميبرد كه يك دفعه ايستاد و به درى كه كنارمون بود نگاه كرد. به سمت در چرخيد و بلند خنديد. در عجيبى بود و با باقى در ها فرق داشت. بالاى در هم ضربدر بزرگى قرار داشت! به سمت دره رفت و اروم قفلش رو باز كرد و قبل از اينكه در رو باز كنه گفت: -تو حتى لياقت مرگ اسون و بدون درد هم ندارى و اين هم چيزيه كه لياقت توعه! در اتاق رو سريع باز كرد و تا قبل از اينكه بتونم به خودم بيام سريع به داخل اتاق پرتم كرد و در رو بست. سريع به خودم اومدم و از سرجام بلند شدم و شروع كردم به در كوبيدن و جيغ زدن! صداهاي عجيبي ميشنيدم اما وقتى دقت كردم ديدم از بيرون نيست و درست از پشتمه! آب دهنم رو قورت دادم و با ترس به عقب برگشتم. صداها خيلى وحشتناك بودن! با ترس دستم رو بلند كردم و كنار در دنبال پريز ميگشتم اما خبرى نبود. صداها...صداها شبيه صداى مار بود و هر لحضه بهم نزديكتر و نزديكتر تر ميشد! با گريه به در كوبيدم و جيغ زدمو گفتم: -تروخدا درو باز كن...درو باز كنيد...
Показать все...
•رآٰمونآٰ♥️• #پارت204 ... -نترس بابا نترس...من قصد ندارم به خواهرزنم صدمه برسونم...اما ممكنه عصبى بشم و بلايى سرش بيارم! پس بهتره تا قبل از اينكه عصبى بشم تمام مداركى كه عليه منه رو بيارى به اين آدرسى كه ميگم! ... -اگه بخواى دورم بزنى ديگه نميبينيش! ... -منتظرتم! تلفن رو قطع كردم و به هيراد نگاه كردم. خيلى وقت بود كه تصميم گرفته بودم از شرش خلاص بشم...هيراد اصلا آدمى نبود كه من بتونم باهاش كنار بيام مخصوصا اين اواخر به خاطر يه سرى مسائل مجبور بودم تموم اين مدت باهاش كنار بيام اما با ورود سَها هيراد ديگه حواسش به هيچكدوم از كاراى من نبود به خاطر همين كم كم همه چيز رو درست كردم تا بتونم از شرش خلاص بشم! الان تنها ميمونه مداركى كه دسته اورهانه! مدارك سنگينى نيست اما بازم اگه نگيرمشون ممكنه چند سالى زندان بيوفتم به خاطر همين در عوض سَها اون اسناد رو ازش خواستم. فقط اميدوارم بر خلاف نظر من پيش نره كه اون موقع مجبور ميشم كارى رو بكنم كه اصلا دوست ندارم. براى بار آخر نگاهش كردم. نيشخندى زدم و گفتم: -اون دنيا ميبينمت! از كنارش رد شدم و بيرون رفتم. بايد سريع خودم رو برسونم به آدرسى كه دادم به اورهان! (سَها) كنار پنجره ايستاده بودم و با اخماى درهم به بيرون زل زده بودم. سوگل-سَها جوابش رو ندادم كه باز صدام زد سوگل- با تواَم سَها -چطور روت ميشه باهام حرف بزنى؟؟ سوگل- واى بس كن ديگه دوساعت بخث كرديم دربارش بعد دوباره برگشتيم سَر خونه اول؟؟ بابا خب دوسش دارم...دوسشش دارممم!! عصبى به سمتش برگشتم و داد زدم: -ادم قحط بود؟؟؟ سوگل-واى تروخدا بس كن...اصلا برو بيرون ميخوام استراحت كنم. بى توجه به حرفش گفتم: -اورهان داره مياد دنبالمون و من مطمئنم زود ميرسه! هر موقع اومد مثل بچه خوب مياى با من و ميريم! سوگل- من نميااام! تو برو پيش عشقت اليته اگه هيراد گذاشت! منم ميمونم پيش عشقم -سوگل تو با من مياى ميريم و قيد كميل هم ميزنى! سوگل قاطع و محكم گفت: سوگل- نه نه نه...حالا هم برو بيرون ميخوام استراحت كنم و به ايندم در كنار كميل فكر كنم چون كميل گفته به زودى ازدواج ميكنيم! عصبى خواستم باهاش باز بحث كنم اما وقتى ديدم فايده اى نداره ديوانه اى زير لب زمزمه كردم و از اتاق خارج شدم. اورهان بياد خودش هم منو ميبره هم سوگلو! ببينم در مقابل اورهان هم ميتونه مقاومت كنه! دلشوره داشتم از اينكه يه وقت بلايى سَر اورهان نياد اما به اورهان اعتماد داشتم و مطمئنم ميتونه در مقابل هيراد و كميل... با صدا داد كسى از فكر در اومدم و متعجب به در باز اتاقى كه همش صداى داد ازش ميومد نگاه كردم. -پسرم...هيراااادددد با صدا هاى داد و فرياد با ترديد به سمت اون اتاق رفتم. از جلو در قابل ديد نبود اما همين كه يه قدم رفتم تو با ديدن پدر هيراد كه بالاسر هيراد كه غرق خون بود ايستاده بود هينى گفتم و دستم رو جلوى دهنم گذاشتم.
Показать все...
00:02
Видео недоступно
#لزبینننن👩‍❤️‍👩. #خودارضایی🔥. وسط سکسشون مزاحم میشن اما دختره میاد تو حموم و جق میزنه اما یهو عشقش میاد تو و میبینتششش🤤🔥🔥 وان رو پر از اب و شامپو کردم و توش نشستم؛پاهام رو دو طرف لبه وان گذاشتم و سرم رو به پشتیش تکیه دادم. انگشت #فاکم رو تو #دهنم بردم و ساک زدم بعد اروم اروم روی #کلی.ستورم رو مالیدم؛کم‌کم به اوج رسیده بودم که در حموم باز شد.خواستم سریع خودم رو جمع کنم که دستی روی پام نشست و بعد مها جلو اومد و لباسش رو از تنش در اورد و در حموم رو قفل کرد و گفت: +#هورنی کوچولو یه دو دقیقه رفتم بیرون؛انقدر نتونستی صبر کنی؟ #جرت که دادم میفهمی! و صورتم رو بین دستاش گرفت و تو همون حالت ضربه‌ای به #سی.نه‌ام اوه اوه دختره رو قراره جرررر بده🔥🍌🍑 🍆https://t.me/+Clm8TeLUC15lMGU0 🍑https://t.me/+Clm8TeLUC15lMGU0
Показать все...
animation.gif.mp40.35 KB
Фото недоступно
از نظر شما در پارت هاى آخر چه اتفاقاتى قراره رخ بده؟؟⁉️ https://t.me/BChatBot?start=sc-416496-GihdRuQ
Показать все...
امشب يا فردا صبح پارت هاى پايانى رمان رو ميزارم♥️😢
Показать все...
براى پارت هاى پايانى رمان آماده هستيد!؟😢❤️Anonymous voting
  • آره😍
  • نه😢
0 votes
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.