ســاوت پــاو

یهو یک بوی گه عجیبی کل بیمارستان رو در بر گرفت همه متعجب بودیم که ناگهان نیما نکیسا از ماشین پیاده شد اومد تو.

ادم باید با سختی هاش کنار بیاد الان من خیلی سختم بود گوشی دستم باشه، دادم هولدرم برام نگه داره🤣

برای منی که همه چیز برام منبع درامده و بخاطر شرایطم کار ثابت ندارم هرقچدم بخوام پشت گوش بندازمش باز بنظرم یجایی از قلمم یه چیزی در بیاد راهش همین دونیت مزخرفه فکر کنم ولی خب، اگه انجاش ندم به خود مدیون میشم چون فارغ از اینکه چیزی ازش در میاد یا نه حداقل علامت سوالش از ذهنم پاک میشه ولی یه چیزی، بنظرم اگر انجام دادید یادتون باشه من باید حس کنم بهم دستمزد دادن و دنبال حس خوب برای خودتون نباشید و اینکه فقط به چشم یه قلم باشه چون هر فکر دیگه ای پشتش باشه اول به من بد کردید بعد به خودتون. دو تا لطفا هم بزنید تنگش. با یک دونه تشکر.

جدی شیم یکم

واقعا صادر شدن اینا داره مزحک میشه و ادم نمیدونه سر از کدوم تخم در میارن نمیدونم این پروسه هایی که برای اینا پیش میاد چرا برای اطرافیان من پیش نیومده؟ والا ما هرکیو دیدیم کتک خورده بود گوشه ون زجه زده بود کنج سلول درد کشیده بود همه م وقتی مرخص میشدن برمیگشتن سر زندگی سون منتها بی تراکتور. نمیدونم اینا چجوری اینقد زود میزن یه گوشه و میشن مبارز؟ من به کجای تو برینم بدبخت؟ تو که لاک میزنی که شیلد درست کنی برای کونت دیگه سپر لاکی تو مگه ارزش ریدن داره؟ توام یکی عین همون مافنگیِ بغل دستت. یه اسباب بازی لپ‌لپی محصولِ یکم بازداشت و یکم مادرجندگی. ادمایی که پیاده سوارِ یه مشت ادم به ظاهر کله گنده ن که خود اون کله گنده هاش به تخم مان. بی شخصیت های کوکی و پولی جنده ی سرابِ قدرت. اینا خودشون میدونن مهره ن فقط بسته به عمل و نوعش، توی توهمشون یه ایران آیادکنِ قهرمانن میدونن که قدرت واقعی تف کف دستشون نمیندازه.

کتچ یعنی کیرم تو چپ زیاد جدی نگیرید

اِوا من چرا اینو ندیده بودم؟ خدا نکشتت ممد کی رفتی؟ چه بی خبر ما برنج خیسونده بودیم. #کتچ

میخوام یه عکس از قرنیه ی زخمی نشون تون بدم به دو دلیل یک اینکه ببینید دو اینکه این ویروس های جدید رو جدی بگیرید چون به طرز وحشتناکی همه چشماشون داره عفونت میکنه. پ.ن: البته زخمی که میخوام نشون بدم مال ویروس های فصلی نیست ولی خب.

درود وقت تون بخیر باشه

بچه بودم همه میگفتن افرین که کم چایی و قند میخوری، اما متاسفانه من از قند میترسیدم چون چند بار دونه های ریزش تو گلوم گیر کردن و داشتم خفه میشدم. از یه جایی به بعد چای شیرین میخوردم بغلش بهم افتخارم میکردن.