انتشارات آشنایی
ارتباط با مدیر کانال و ارسال تصاویر و پیام: @jafar_seyed
Больше204
Подписчики
-224 часа
-17 дней
-130 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
🔹 *سه رباعی*
🔸 به مناسبت اعلام آمادگی حضور یک وامانده سیاست
او میخواهد سر زبانها باشد
در نشئهی قدرت و گمانها باشد
با آنکه پس معرکهی بازیهاست،
دلخوش به همین نام و نشانها باشد
🔹ه
در حرص و طمع که جای علِّافی نیست
تملیک زمین انجمن کافی نیست
لازم دارد که خویش توجیه کند
در ملک سیاست که دل صافی نیست
🔹ه
با خود گفته در عرصهی تو در تو
شاید که دری باز شد و رفتم تو
او بیخبر است که بار دیگر بی شک
بیهوده دویده است این سو، آن سو
جعفر سیّد
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
⬅️مولتی میلیاردر هندی با ثروت ۲۹۱ میلیارد دلاری، راتان تاتا، در یک مصاحبهی رادیویی، مجری رادیو تلفنی از او سوال کرد:
– قربان، چه زمانی در زندگیتان خوشبختتر بودید؟
راتان تاتا پاسخ داد: من چهار مرحله شادی را در زندگیام پشت سر گذاشتم و سرانجام معنای خوشبختی واقعی را فهمیدم:
اولین قدم جمع آوری ثروت و منابع بود. اما در آن لحظه به آن خوشبختی که میخواستم نرسیدم.
سپس مرحلهی دوم انباشتن اشیاء و اشیاء قیمتی فرا رسید. اما متوجه شدم که تاثیر این کار هم موقتی است و درخشش جواهرات زیاد دوام نمیآورد.
سپس مرحلهی سوم پروژههای بزرگ فرا رسید. من ۹۵ درصد از ذخایر نفت خود را در هند و آفریقا داشتم. من صاحب بزرگترین کارخانهی فولاد هند و آسیا بودم. اما حتی اینجا هم به آن خوشبختی که تصور میکردم نرسیدم.
مرحلهی چهارم زمانی فرا رسید که دوستم از من خواست برای کودکان معلول ویلچر بخرم. حدود ۲۰۰ کودک. به توصیه یکی از دوستان، من بلافاصله ویلچر خریدم. اما دوستم اصرار کرد که با او بروم و به بچهها خودم ویلچرها را بدهم. آماده شدم و راه افتادم. آنجا با دست خودم به این بچهها ویلچر دادم. درخشش عجیبی از شادی را در چهرهی این کودکان دیدم. همهی آنها را دیدم که در ویلچرهایشان نشستهاند و حرکت میکنند و بازی میکنند. انگار به یک پیک نیک رسیده بودند. از درون احساس خوشحالی میکردم. وقتی تصمیم گرفتم بروم یکی از بچهها پاهایم را گرفت. سعی کردم به آرامی پاهایم را آزاد کنم، اما کودک به صورت من نگاه کرد و آنها را محکمتر فشار داد. پس خم شدم و از کودک پرسیدم آیا چیز دیگری لازم داری؟ واکنش این کودک نه تنها من را شوکه کرد، بلکه دید من را به زندگی کاملاً تغییر داد. این بچه گفت:
میخواهم چهرهی تو را به یاد بسپارم تا وقتی تو را در بهشت میبینم، بتوانم بشناسمت و دوباره ازت تشکر کنم.☹️
Repost from N/a
04:25
Видео недоступноПоказать в Telegram
این تازه آغاز ماجراست...
🎥گزارش تصویری از آیین پاسداشت زبان و ادبیات فارسی و رونمایی از رویداد هنری ادبی اورنگ، با حضور استاد محمدعلی بهمنی
#جهان_را_به_ایران_نیاز_آوریم
🆔@owrang_event
🔹رخصتِ فرصت!
✍ حیدر تورانی- ۳ خرداد ۱۴۰۳
🔰 سالیان متمادی است که غول استکبار جهانی، فارغ البال و مست در جهت رودخانهای به وسعت جهان، سرخوشان شنا میکند و هرچه در مسیرش واقع میشود را با خود می برد. وقوع انقلاب اسلامی ایران، تلاطمی در مسیرش ایجاد کرد، به طوری که آسایش و آرامش رودخانه و شناگرانِ آن را بر هم ریخت. دیگر آن آرامش، به سان همیشگی نشد و نشانههایی از نا آرامیها و دردسرهای بزرگ جلوهگر شد. بیدرنگ نهنگهای نظامی، فرهنگی و اقتصادی، ایران و انقلاب اسلامی را نشانه رفتند تا بلکه بتوانند این باصطلاح مزاحم تازه از راه رسیده و استخوان در گلو را بلعیده و از میان برداشته و یا به زانو درآورند. غافل از آنکه، طوفان رحمت الهی و نفس گرم امام خمینی(ره) و انقلاب و مردم به گونهای رقم خورد که کمتر قدرتی تاب ایستادگی در برابر آن را یافت. این طوفان رحمت، به رغم همه مزاحمتهای خارجی، آنقدر استمرار یافت و خار در چشم و استخوان در گلو ماند تا سر از «طوفان الاقصی» در آورد و با سیلی «وعده صادق»، خواب از چشمان ناصادق و دریده استکبار و صهیونیست پرانید. از وعدهگاه «جبهههای دفاع مقدس تا اقصای غزه»، به طور مداوم هجمهها و تهدیدها ادامه داشته و هر از چندگاه بحران و فاجعهای را به همراه میآورد. اگرچه تلاش شد تا از دل بحرانها، قوتها و فرصتها خلق نموده و از بسیاری از تهدیدها کاسته و بر بخش مهمی از چالشها فایق شد، اما این همهی تلاش نبود و میشد و باید بهتر از آن میشد.
از دل تهدیدها و بحرانهایی همچون هشت سال دفاع مقدس (جهاد فرد دربرابر لشکر)، بالاترین قوتها کسب و بهترین فرصتها خلق شد، اما از برخیهای دیگر همچون شهادت سردار دلها نتوانستیم فرصت لازم خلق کنیم، که گاهی نیز فرصت سوزی شد. آنچه خلق شد بیشتر ناشی از طبیعت ماجرا و برکت روح بلند و مرام و منش نیکِ این بزرگ مرد و الطاف الهی بود، نه برنامه ریزی راهبردی و همت بلند زمامداران. متاسفانه نگرش و منش سردار ما به جای نشستن بر جانها، بیشتر لق لقه زبان شد و به جای ادب، به آداب و نماد تبدیل شد و یا در بلندیهای دوردست جا ماند. در حالیکه این شهید بزرگوار همیشه میفرمود: «در دل یحران فرصتی است که در خود فرصت نیست و نیز صدها فرموده وحدت بخش و وحدت آفرین دیگر». امروز هم اگرچه مردم و کشور ما با از دست دادن فرزندان صادق و راستینش، ضایعهای دردناک را تجربه کرده و با تلخی به دل زارش میکشد، اما میشود و میتوان از فرصتهایی که در فرایند همین ضایعه اسفناک، در داخل و خارج از کشور دگربار خلق شده است بهره کافی و وافی برد، که اگر هوشیار و بلد و بالغ باشیم و از افراط و تفریط پرهیز کنیم، میتواند تا افقهای دوردست سر بکشد. البته نا گفته نماند که لنز نگاهم در این نوشته، ملی - جهانی و راهبردی و آینده نگرانه است و به هیچ عنوان نافی کاستیها و بیتدبیریهای مختلف در ایام و ادوار ماضی و جاری نیست.
همدلی، همراهی و مهر و محبتی که اینک در خانوادهای به نام ایران نمود یافته است (اگرچه بخشی از آن آمیخته با احساسات زودگذر است)، لیک فرصتی است همچون برق در تاریکی جنگل، که اگر صداقت و روشندلی و روشنضمیری پیشه کنیم، میتوان هم خود و هم گمشدگان و به گوشه رانده شدگان را پیدا کرده و چنان دست در دست هم داد که کدورتها و تنگ نطریها فرو ریخته و یکدلی و وحدت در همه پهنا و سپهر میهن عزیز گسترانیده شود. در خارج از کشور، به ویژه در میان همسایگان و هم کیشان و هم پیمانان نیز فرصت کم نظیری خلق شده است که عدم استفاده درست و بهینه از آن، جفا به خونهای ریخته شده و بیوفایی و بیمروتی به مبارزان و مبارزاتی است، که از ابتدای انقلاب تا کنون شده است. البته سهم حکمرانان، خواص و بزرگان، اندیشه ورزان و قلم به دستان و بلم رانان در این بازه و برهه سرنوشت ساز، بسیار خطیر و سترگ است.
خدای شاهد را شاهد میگیرم که من این دل نوشته را به دور از هرنوع گرایش و امیال سیاسی و جناحی و دسته بندیها، با نهادن قلم در قلمدانی که با خون سرخ همه شهدای این مرزوبوم رنگین شده است، نگاشتهام. همه چیز را همگان میدانند و همه چیز با همگان به مقصد میرسد. و اما آن رودخانه استکباری که با ما متلاطم شد و از آرامش شیطانی و فریبانه افتاد را نباید فراموش کرد که برای فائق آمدن کامل بر آن، که به دشواریِ شنا کردن بر خلاف رودخانه مواج و خروشان است، نیازمند همت و دوستی و تعامل همگانی و نیز همبستگی و اتحاد ملی و نیز محتاج تحمّل و تامّل انتقادها و مخالفتها است، چرا که بادبادک در خلاف جهت باد بالا میرود و شنا کردن در جهت آب از ماهی مرده هم بر میآید.
یادمان نرود که فرصت همچو شانس، یک بار به درب منزل میکوبد باز کنی در آغوشت میگیرد نکنی فراموشت میکند!!!
من الله التوفیق
.
♨️ واکنش خبرنگاران و فعالان رسانهای خارجی به تشییع جنازه باشکوه آیتالله رئیسی
دانیال یاغتش ، استاد دانشگاه آمریکایی بیروت:
🔹«من در مراسم تشییع رئیس جمهور رئیسی هستم، میلیونها نفر در خیابانها در غم شهادت او هستند.»
🔹 گلن دیسن، خبرنگار نروژی و سردبیر مجله سیاست خارجی روسیه:
«سیل جمعیت ایرانیان در خیابانها در سوگ مرگ رئیس جمهور رئیسی.»
چِی بووِز، خبرنگار و تاریخ پژوه ایرلندی:
«اگر این جمعیت در راستای اعتراضات علیه دولت ایران بود، بارها در رسانههایی مثل BBC , CNN آنها را دیده بودید. اما این جمعیت عزادار رئیس جمهور و وزیر خارجهشان هستند پس شما آنها را ندیدهاید.»
🔹 ریچارد مدهرست، روزنامهنگار مشهور بریتانیایی:
«من در مراسم تشییع جنازه رئیس جمهور ایران در تهران هستم. میلیونها نفر در خیابان ها هستند ... آنچه رسانههای غربی در مورد "نفرت" از رئیسی در ایران به شما گفتند دروغ است. درگذشت او ضایعهای برای همه جهان است.»
🔹آنیبال گارزون، جامعه شناس و تحلیلگر اسپانیایی:
«مردم ایران در یک تشییع دسته جمعی با رئیس جمهور خود ابراهیم رئیسی وداع کردند. با اقداماتی از این دست میتوان فهمید که چگونه مردمی توانستهاند بیش از 40 سال در برابر تهدیدات آمریکا و اسرائیل و نوکرهای عرب آنها در خاورمیانه مقاومت کنند.»
🔹 دنی هایفونگ، خبرنگار مستقل آمریکایی:
«رسانه های غربی و سلطنتطلبان طرفدار غرب میگویند "هیچ کس دلتنگ رئیسی نخواهد شد".
ایرانیان واقعی در تشییع رئیسی: (عکس با شکوه از تشییع)
📌 خبر فوری سراسری
@fori_sarasari
01:07
Видео недоступноПоказать в Telegram
کس نمیداند در این بحر عمیق
سنگریزه قرب دارد یا عقیق 🦋
♻️حكایت چوب معلم !!
امیر نصر سامانی (یکی از امرای سامانی که از سال 301 تا 331 ه.ق پادشاهی کرد) در ایّام کودکی معلّمی داشت، که نزد او درس میخواند، ولی از ناحیهی معلّم کتک بسیار خورد (در گذشته تنبیه بدنی شاگرد امری رایج بود شوربختانه) امیر نصر کینهی معلم را به دل گرفت و با خود میگفت: هرگاه به مقام پادشاهی برسم، انتقام خود را از او میکشم و او را به سزای کرده اش می رسانم.
وقتی که امیر نصر به پادشاهی رسید، یک شب به یاد معلمش افتاد و در مورد چگونگی انتقام از او اندیشید، تا اینکه طرحی به نظرش رسید و آن را چنین اجرا کرد، به خدمتکار خود گفت: برو در باغ چوبی از درخت «به» بگیر و بیاور.
خدمتکار رفت و چنان چوبی را نزد امیر نصر آورد و امیر به خدمتکار دیگرش گفت تو نیز برو آن معلم را احضار کن و به اینجا بیاور.
خدمتکار نزد معلم آمد و پیام جلب امیر را به او ابلاغ کرد، معلم همراه او حرکت کرد تا نزد امیر نصر بیاید، معلم در مسیر راه از خدمتکار پرسید: علت احضار من چیست؟
خدمتکارجریان را گفت.
معلم دانست امیر نصر در صدد انتقام است، در راه به مغازهی میوه فروشی رسید، پولی داد و یک عدد میوهی «بِهِ خوب» خرید و آن را در میان آستینش پنهان کرد. هنگامی که نزد امیر نصر آمد، دید در دست امیر نصر چوبی از درخت «به» هست و آن را بلند میکند و تکان می دهد. همین که چشم امیر نصر به معلم افتاد، خطاب به او گفت: از این چوب چه خاطره را مینگری؟ (آیا میدانی با چنین چوبی چقدر در ایام کودکی من، به من زدی؟)
در همان دم معلم دست در آستین خود کرد و آن میوهی «به» را بیرون آورد و به امیر نصر نشان داد و گفت:« عمر پادشاه مستدام باد، *این میوه ، به این لطیفی و شادابی از آن چوب به دست آمده است.» (یعنی بر اثر چوب و تربیت معلم، شخصی مانند شما فردی برجسته، به وجود آمده است).*
*امیر نصر از این پاسخ زیرکانه ، بسیار مسرور و شادمان شد، معلم را در آغوش محبت خود گرفت، جایزه ی کلانی به او داد و برای او حقوق ماهیانه تعیین کرد، به طوری که زندگی معلم تا آخر عمر در خوشی و شادابی گذشت.*
*نیمکتهای چوبی*
*بیشتر از درختان جنگل میوه میدهند.*
*چون ریشه در تلاش معلم دارند*
یادتان باشد مدرک تحصیلی شما و توان خواندن متن بالا؛ نتیجه زحمات معلمتان است .پس به نیکی از آنان یاد کنید.
ح - درویشی
00:33
Видео недоступноПоказать в Telegram
🔺اشتباه در قرائت دعای سلامتی امام زمان در افتتاحیه مجلس خبرگان
⚫️ شبهات حقوقی وضعیت فعلی شورای موضوع اصل ۱۳۱ قانون اساسی
«تعارض منافع»
بر اساس اصل ۱۳۱ قانون اساسی در صورت فوت یا بیماری و یا ... رئیس جمهور، معاون او با اذن رهبری سرپرستی ریاست جمهوری را برعهده می گیرد و شورایی با حضور وی و روسای قوه قضائیه و مجلس ظرف ۵۰ روز مقدمات اجرای انتخابات ریاست جمهوری را بر عهده می گیرند.
مسلما معاون اول با اذن رهبری سرپرستی را برعهده دارد و عضو شوراست. رئیس قوه قضائیه نیز همچنین. ولی امروز دوره مجلس پایان پذیرفت و آخرین جلسه آن با عکس یادگاری مجلسیان برگزار شد. در این صورت، مجلسی که وجود ندارد چگونه دارای رئیس است؟ علی القاعده هنوز مجلس جدید هم تشکیل نشده که منتخبین، رئیس آن مجلس را هم برگزینند. پس حضور محمد باقر قالیباف در شورای موضوع اصل ۱۳۱ قانون اساسی چه وجهی دارد؟ و در صورت ابهام قانونی، مصوبات و تصمیمات آن شورا برای برگزاری انتخابات، دارای چه جایگاه قانونی است؟
بنظر می رسد مانند بسیاری از اموری که در تناقض جدی با نصوص قانونی هستند در این مورد هم به تسامح عمل میشود.
به غیر از این ابهام، ابهام دیگری نیز در صورت کاندیدا شدن او جهت حضور در انتخابات ریاست جمهوری پیش میآید. در صورت کاندیداتوری او برای ریاست جمهوری، این ابهام قانونی پیش می آید که چگونه یکی از اعضای سه نفره مجری انتخابات، خود کاندیدای همان انتخابات است؟
ابهامات جدی قانونی در این زمینه وجود دارد و می طلبد که بررسی و تبیین شوند؟
🇮🇷⚫️ کانال خبری بازنشستگان یزد ⚫️🇮🇷