.

هلو بیب! ادمین کارلا تب هستم 🤍🖇 🤍 نوع تبم نیمه گسترده هست 👒🧺 🤍 امار +400 قبول می کنم 👒🧺 🤍پایه پایین فقط تا 300 قبول می کنم 👒🧺 🤍 شرط دیگم برای قبول کردن پایه کمتر از 400 اینکه روزی حداقل ویوت 100 باشه 👒🧺 🤍بنرت خوب باشه جذبت عالیه مطمئن باش 👒🧺 🤍فقط رمان قبول می کنم 👒🧺 🤍 دورم فقط و فقط یکماهست بپر پیوی پس #فقط رمان [ @Karla_tb00 ]

هلو بیب 💋 ادمین تب کارلام ساعت 18 بپاکید زود تر نپاک که چک می کنم بیب ♥️🖇

#دختره_رفته_تو_حوزه_ی_علمیه_پیش_حاج_آقا_سوال_های_چیز_دار_میپرسه😂😂😂😂😂😂 _حاج آقا می شه بدونم که شما چند تا بچه دارید؟ سرش را با خجالت پایین میندازه و زیر لب ذکر می گه. _ندارم خواهرم... من ازدواج نکردم! با عشوه دست رو لبای رژ خورده ام می کشم و با لوندی می خندم. _ای بابا... چه سر به زیرررر! _چطور مگه خواهرم؟ _آخه با این وضع کمرتون... با دست به خمیدگی کمرش اشاره می کنم. _گفتم شاید پیچش اینا شل باشه! آریانا یهو می شه عین هو گوجه فرنگی. از خجالت لپاش گل میندازه. _واااای... لپ گل گلی هم که هستید حاج آقاااا! ... شما هم واسه خودتون یه پا هلویی هستید هااا! _لا اله الا الله... خواهرم شما گفتی سوال شرعی داری! _خب... سوال سواله دیگه آریانا جوون ! اوممم منظورم حاج آقا بود . از سر جاش بلند می شه و با دست به در اتاق اشاره می کنه. _اگه سوال دیگه ای ندارید بفرمایید خواهرم! _چرا... چرا... کار دارم! مکثی می کنم و آروم ادامه می دم: _می خواستم بگم که والا در به در دنبال یه دوست پسری چیزی می گردم‌‌... اما کسی نیست‌‌... شما دوست پسر من نمی شید بریم جاده چالوس؟؟؟ _خواهررررم! دیگه تقریبا فریاد می زنه! _با صیغه حاج آقا... من به اعتقادات شما احترام می ذارم... صیغه می کنیم... شاید این پیچ کمر شما هم درست بشه! 🛑خدایااااا منو محوووو کن😂😂😂😂 این دختر تو این رمان ترکونده❌ 📌اولین رمانی ک حاضری بخاطرش حتی پول بدی تا درجا بخونی و به آخر برسونیش!!! https://t.me/joinchat/e4kx59FBWfhiNGY0 🟢معرکه بود پیشنهاد می‌کنم جزو اولویتای رمانتون قرارش بدین و بخونیدش😍💋

اد تب کارلا ❌ تا 22 داخل چنلت نیم ساعت نو پست 👌 زود نپاک که چک می کنم 💔

⁠ از رمان آبکی خسته شدی؟! بیا که یه رمان خووووب معرفی کنم😍 دختره لات که قرارع استاد دانشگاه بشه به به چه سوتی هایی هم در انتظارشه 😱🤣 بله درست شنیدی دخترلات قراره استاد دانشگاه بشه به به بدو بیا 😆😌 ❌حق عضویت فقط 20 نفر اول ❌ https://t.me/joinchat/JXVAqlf-AtVjOTQ0 https://t.me/joinchat/JXVAqlf-AtVjOTQ0

‍ ‍ یه رماااان #هیجاااانی آوردم 😻😹 دختره از اون #دعواااایی هاست 🤤😹 پسره ی عوضی با دستاش دستم رو از یقش جدا کرد و هلم داد عقب : حرف دهنت رو بفهم دختره ی احمق هرجایی! دستش بلند کرد که بکوبه به صورتم اعصبی تر از این حرفا بودم تو هوا دستش رو میقاپم و با یک حرکت می پیچونم که با درد عربده میزنه میچسبونمش به دیوار و در گوشش پچ میزنم : بگو گوه خوردم ولت کنم حرو*م*زاه ! با اعصبانیت داد میزنه : پدرسگ ولم کن حالیت کنم حرو*مزاده کیه ؟ عوضی مادر...! تو یک لحظه فشار بیشتری وارد می کنم که صدای قرچ شکستن دستش بلند میشه بعد از اون صدای عربده ی پر از دردش با پوزخند ولش می کنم که میوفته زمین _حواست باشه دیگه گنده تر از دهنت حرف نزنی ! برات بد میشه! https://t.me/joinchat/JXVAqlf-AtVjOTQ0 https://t.me/joinchat/JXVAqlf-AtVjOTQ0 خوب خوب کل کل این دوتا عالیه نمیدونم چرا فیلتر نشده پارت بعدیش فقط😂🔥 برمیگردونم مرد جوونی که به دیوار تکیه داده بود با نگاه سرد و پوزخند پر تمسخری بهم خیر نگاه میگرد اخمام رو کشیدم توهم و داد زدم : هوووی مرتیکه عوضی به چی زل زدی ؟! چشماش رو ریز می کنه و لب میزنه : چه گوهی خوردی الان ؟! کی بهت اجازه داده بهم فحش بدی؟! و چند قدم بهم نزدیک شد لرزی از بدنم خارج شد پوزخندی زدم و کمی سمتش خم شدم : کر هم که هستی..! ناگهان دستش رو دور گلوم حلقه می کنه و سمت خودش میکشه کنار گوشم پچ میزنه : چقدر بدبختی که برای جلب توجه جفتک میپرونی به بقیه میپری ، پاچه هرکسی که دلت میخواد رو بگیر ولی نمی تونی به مسیح چیزی بگی میفهمی دختره ی هر*زه ؟! چون میکشمت تکه تکه‌ت میکنم جنده! با دستام سعی میکردم فشار دستش رو از گلوم کم کنم صدای جیغ دخترا بلند شده بود پام رو بلند کردم و محکم زدم اونجاش که با داد پر از دردی خم شد صورت قرمز شده بود خیز برداشت سمتم که ....

حواستون رو بدین اینجا همه رمان قرار داد چاپش دو دقیقه پیش امضا شده ولی لینکش فقط مختص این کاناله پخش نکنید!❌ https://t.me/joinchat/08m2zsS7jms4Mjg0

ادمین 𝙺𝙰𝚁𝙻𝙰 𝚃𝙱 هستم نیم ساعت نو پست یا پین ساعت 22 بپاکین 🤍🖇

داستانی جذاب و جدید ، درمورد دختری که توی جلسات ترک اعتیادش با پسری آشنا میشه که سبک زندگی متفاوتی از اون داره! -گفتم نه! سرش و نزدیکتر میاره و جایی بالای گوشم و میبوسه. چشم میبندم و حرصی به سمت صورتش چنگ میندازم. -نکن،مریض! می‌خنده و بیخیال گردنم و لیس میزنه. لبمو به قصد گاز گرفتن گونه اش جلو میبرم که با بوسیده شدن ناگهانیشون توسط علی، قفل میکنم! دستش زیر لباسم میره و... #درام# عاشقانه

#خراب‌بازیات‌‌و‌ندیده‌نه؟ چشمام دیگه نمیتونه بیش از این باز بشه! تا کجا میخواست پیش بره؟ -میفهمی چی میگی؟ -میدونه بچه داری ، آهو! موهای بلندم و به عقب می‌کشم و چشم تیز میکنم برای پوزخندش. پوزخندی که بوی کینه میده. کینی از ناکامی دوران جوانی. -بچه داشتن من چه ربطی به علی داره؟ تو واقعا انقدر بدبخت و بیکاری که پنج ساله افتادی دنبال من ببینی با کیم و چی کار می‌کنم؟ چشم هایی که به خون نشسته‌اش وجب به وجب تنم و بالا پایین میکنه و در آخر روی چشم هام قفل میشه. -از اول هم مامان فهمید چی هستی. تو یه جونوری، آهو! با تاسف سر تکون میدم و به سمت پله ها پا تند می‌کنم. -وقتی میام پایین دیگه نبینمت، امیر! با صدای افتادن چیزی در راهروی خروجی خونه ، مشکوک از پله ها پایین میام و به اون سمت میرم. با دیدن چهره در هم شکسته علی ، دهن باز میکنم. -هیچی... نگو، آهو! #درام#عاشقانه#رمزآلود https://t.me/joinchat/08m2zsS7jms4Mjg0