cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

پلاک صفر

"پلاک صفر" با ما در بخش های مختلف کانال، همراه باشید insta: Instagram.com/_u/pelak_3fr #پلاک_کتاب #پلاک_موزیک #پلاک_گرافی #پلاک_پادکست #پلاک_دیالوگ #پلاک_مثبت #پلاک_ریمیکس #پلاک_داستانک ارتباط با ادمین : ✖ @mani_dante -

Больше
Страна не указанаЯзык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
468
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

آرام باش؛ آرام... حالا غزلی بخوان. غزلی بخوان برایم. دلم برای صدایت تنگ شده است. چه دراز زمانی است که تو را ندیده ‌ام و صدایت را نشنیده‌‌ام. #محمود_دولت‌_آبادی @Pelak_3fr
Показать все...
sticker.webp0.51 KB
این روزها دلم کمی تمرین نابینایی می‌خواهد! دوست دارم کسی پیدا شود تا چشم‌هایم را ببند؛ کسی که برایم از هیاهوی آخر سال بگوید و ماهی گلی‌های در تنگ‌های رنگارنگ! کسی که از شکفتن شاخه‌های بی‌مهری دیده بگوید و بوی بهار! کسی که از بچگی کردن‌های سر کوچه بگوید و پرستوهای برگشته به ایوان خانه‌ها! کسی که از زندگی بگوید، از دوست داشتن! من! اعتراف می‌کنم که برای اولین بار دلم کمی دروغ می‌خواهد و کسی که مانند بعضی‌ها دروغگویی باشد قهار...! #فاطمه‌_اسماعیلی 🎗 @Pelak_3fr
Показать все...
آرزوهایم در قلب و جانم ریشه دوانده و همچون درختی جوانه زده بود و شاخ و برگ هایش همان انگیزه و امیدهایم بود... آسمان آن روزها آبی بود دریا زیبا و آرامش بخش بود؛ همه چیز رنگ دیگری داشت. پرنده ها آواز سر می دادند و آزادانه همچون آرزوهایم پرواز می کردند. اما اکنون از آن درخت شاداب و با طراوات چیزی نمانده جز چند شاخه ی خشک و بی برگ... رنگ روزها خاکستری تلخی شده آسمان دیگر آبی نیست هوا سوز بدی دارد، خورشید دیگر نوری نمی بخشد دریا دیگر آرامش بخش نیست؛ پرنده ها نیز گویی همانند من، از آرزوهایشان دست کشیده اند مثل من در قفس مانده اند، و روزهای خاکستری و تلخ را می گذرانیم با روحی که گویی دیگر تهی شده، و این دردها به وسعت این آسمان و زمین، بی کران و وسیع است... خودم را در آغوش می کشم و دلداری می دهم و با دردهایم عزاداری می کنیم برای غم آن آرزوهایی که در تن سرد گورستان دفن شده است... #فاطمه_احمدی 🎗 @pelak_3fr
Показать все...
دراستمرار این سرما، و تکرار پی در پی روزهای زمستانی، پیراهنم به شکوفه نشسته است. تو آمده ای؟ یا بهار قصد دارد ما را شگفت زده کند؟ #آرزو_غلامی 🎗 @pelak_3fr
Показать все...
sticker.webp0.24 KB
نبضِ مرا بگير و ببر نامِ خويش را تا خون بَدل به باده شود در رَگان من... #حسین_منزوی 🎗 @pelak_3fr
Показать все...
تکه تکه از قلب‌ها رُبودی و آجرهای آزادی را بنا نهادی. شیره‌ی آیات را کِشیدی و در خُم‌خانه‌ی اعتماد رقصاندی. اکنون شرابِ چندساله‌ات را بیاور تا مزه کنیم، دسترنجت را چشیده‌ام. خلیج فروخته شده و کوه‌ها ترسیده‌اند؛ درخت‌ها را سَر زده و خاکمان را مَکیده‌اند. به زعمِ خودت، آسان است چنگ بر صورتِ احساسات زدن؟ شهر را بلعیدن و تُفاله‌ی کلاغ‌ها را نشخوار کردن هنری ندارد؛ خنجرِ تمسخر بر صورتِ عفاف کشیدن راه به جایی نمی‌بَرَد. آزادی‌ات را ساختی و لَکّه‌‌های بی‌شرمی بر دروازه‌اش آویختی. ما هم ایستادیم و تماشا کردیم؛ و جوانانی که محصولِ انتخابمان شدند و پایِ درختِ آزادی روییدند را یکی یکی از ریشه زدیم و بالای همان آزادی، به دار آویختیم. بر فرازِ آزادی مُردار می‌رقصد، تعفن، شهر را به لجن کشیده. من و تو به یک اندازه گناهکاریم... #علی_شموسی 🎗 @Pelak_3fr
Показать все...
در تنهایی روح من ، راه نجات نه در دستان من و نه در دستان توست غرقه ی افکارت شده ام ، در روحی که در اسارت است؛ تن دیگر نفس نمیکشد گرفتار زندان جسم شدن ، دیگر درمان نمیکند، چشم هایی که نابینا شدند ، آرزوی دیدن رویا نمیکنند تیزی قلب شکسته ام معجزه ی هیچ دستی را طلب نمیکند . رهایم کن ، رقص در آغوش مرگ زیباترین پایان عشق بی نهایت است #پگاه_م_س 🎗 @Pelak_3fr
Показать все...
نمی‌دانم این نامه را با چه عنوانی برایت بنویسم ؟ دوست، عشق ، یا هر چیزی ... این که دیگر تو را با چه نامی خطاب کنم اصلا اهمیت ندارد ... مهم این نامه است و دلیل نوشتنش ! شاید نوعی اعتراف باشد، برای منی که همیشه از گفتن حرف‌هایم فرار کردم .. ولی امیدوارم بتوانم این نامه را به پایان برسانم . حرف های مردم آزارم می‌دهد، آن‌ها فکر می‌کنند تو بد بودی، فکر می‌کنند این تو بودی که مرا رها کردی، همین موضوع هم است که همیشه مرا پیش خودم حقیر می‌کند ! میخواهم از تو و خاطراتت فرار کنم! راستش را بخواهی دیگر تاب و توانی برایم نمانده. تمام کتاب‌هایی را که برایم خریده بودی به انقلاب بردم، همه را زیر قیمت به فروش رساندم ... نوارها و فیلم‌هایی را که تا صبح پایشان می‌نشستیم را هم دادم به عرفان، عرفان را که یادت هست، پسر کوچولوی بازیگوش همسایه، دیگر برای خودش مردی شده ... چند روز پیش در روزنامه آگهی دادم و کل وسایل خانه را به حراج گذاشتم. همه را زیر قیمت ! می‌دانم سرم کلاه رفته است، خوب میدانم ! ولی راستش را بخواهی خودم مخواستم که سرم کلاه برود، یک کلاه بزرگ و گشاد تا به راحتی روی گوش‌ها و چشم‌هایم را بپوشاند؛ تا هیچ خبری از تو را نشنوم و هیچ نشانه‌ای از تو را نبینم ! خیلی احمقم مگر نه ؟! وسایل و یادگاری‌هایت را از سر باز کردم، خاطراتت در قلبم را چه کنم ؟! ياد بوسه‌هایت را که چپ و راست بر روی موها و لب‌هایم  می‌نشست؛ دوستت دارم‌های میان دود سیگارت‌؛ صدایت را وقتی که میگفتی، زمانی که ساز میزنم شبیه فرشته‌‌ی نقاشی شده‌ی آن تابلوی قدیمی میشوم را چه کنم ؟ دارم از این شهر می‌روم، می‌دانم این هم تصمیم احمقانه ایست ولی حداقل تا مدتی فکرم درگیر تصمیم احمقانه‌ام می‌شود و شاید کمتر به تو فکر کنم ! راستش نمی‌دانم این نامه را برایت پست میکنم یا نه؛ اما مطمئن هستم، یک چیز را خیلی خوب فهمیدم، آن هم این است که دوستت دارم ولی افسوس که خیلی دیر شده .. کاش زودتر شهامت گفتن این جمله‌ی کوتاه را پیدا میکردم ... آن‌وقت شاید هیچ گاه از دستت نمی‌دادم . ممنون که هنوز هم مراقبم هستی، ممنون برای کمک‌هایت ! نپرس از کجا میدانم ! این شهر تا دلت بخواهد کلاغ دارد .. ممنونم که دوستم داشتی ... ولی مرا  ببخش، ببخش که آنقدر بزرگ نبودم که از پس آن همه عشق و محبت بربیایم ... این رفتن هم برای توست ... شاید با این رفتن راحت تر مرا فراموش کنی ... میروم که شاید تو بعد از این آسوده زندگی کنی ... خداحافظ مرد بی‌عنوان روزهای آتی من ..! #مانی_دانته 🎗 @pelak_3fr
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.