cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

.𝖣𝖺𝗋𝗄 𝖭𝗂𝗀𝗁𝗍𝗌🐺.

𝖳𝗁𝖾 𝖶𝗈𝗋𝗅𝖽 𝖮𝖿 𝖥𝖺𝗇𝖥𝗂𝖼𝗍𝗂𝗈𝗇ᵕ̈༄🏷 @VanillactionInfo 𝗂𝗌 𝗁𝖾𝗋𝖾 𝖨𝖿 𝗎 𝗐𝖺𝗇𝗍 𝗆𝗈𝗋𝖾 𝗍𝗈 𝗄𝗇𝗈𝗐💡 𝖲𝗍𝖺𝗋𝗍.𝖲𝗂𝗇𝖼𝖾 ❴2017-𝖠𝗀𝗎-29❵☁︎

Больше
Рекламные посты
499
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

|𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭𝐬 « #Prt10 »| |𝐀𝐥𝐥 - 𝐊𝐧𝐨𝐰𝐢𝐧𝐠 𝐏𝐎𝐕| دیگه براش عادی شده بود هر بار که نفس یکیو قطع میکردو میگم. هر جونی که گرفته می‌شد یه طعمه جدید برای کار بدی پیدا می‌شد اما روون همیشه دنبال طعمه برای شکار نمیگرده.. بعصی مواقع دلش میخواد با طعمه خودش اینقدر بازی کنه که طعمه خودش با پای خودش وارد بازی بشه شاید چون زیاد شکار کرده خسته شده شب شده بود ساعت خاموشی همه تو اتاقای خودشون خواب بودن شاید چون میترسیدن طعمه بعدی اونا باشن اما یکی بیدار بود‌.. روون.. اروم از روی تختش بلند شدو وسیله مورد نظرشو برداشت از اتاقش بیرون رفت و وارد اتاق مورد نظرش شد چه زیبا خوابیدنش درحالی که نور ماه روی بدن سفیدش تابیده بود مظلومانه و معصومانه خیلی آهسته سمتش رفت و کنارش قرار گرفت دیگه میدونست هدفش کجاش هدف‌گیری کرد و با یک ضربه سرنگ حاوی مایع بیهوشی قوی رو وارد جریان خون رزالین کرد رزالین تا به خودش بیاد به یه خواب سنگین فرو رفته بود و نمیتونست از خودش دفاع کنه. روون با نیشخندی بدن بی نقص رزالینو کمی هل داد و درست کنارش به عاج تخت تکیه داد شروع کرد به لمس کردن بدنش درحالی که رزالین به خواب بود روون به راحتی ازش بهره می‌برد بدون اینکه تقلا کنه. درحالی که بدن لخت رزالین روی تخت می درخشید هرچیزی که مربوط به حضورش بودو برداشت داشت دیر میشد باید میرفت اما باز هم میومد و کم کم این نزدیکی رو بیشتر میکرد این بدنو میخواست اما نه اینکه خودش جلو بره میخواست با حرکات و رفتاش رزالینو سمت خودش بکشه و فکری که تو ذهنش بودو عملی کنه.. |𝐑𝐨𝐬𝐚𝐥𝐢𝐧𝐞 𝐏𝐎𝐕| با صدای در متعددی همراه سردرد چشمامو باز کردم وقتی خودمو لخت روی تخت دیدم شوکه شدم من دیشب لخت خوابیدم؟ یادم نمیاد نالیدم 'رزالین دیر شده بهتره بيای پایین' با شنیدن صدای روون پوفی کشیدم "باشه ممنون" اروم از جام بلند شدم، خودمو تو آینه قدی نگاه کردم و با دیدن رد قرمزی روی سینم تعجب کردم اینا چین.. فاک یادم نمیاد.. ..... ••••••• نظررررر:> نظرررر:> اینم دوپارت:> نظرا کم باشه قهر میکنمممم ❞ناشناسم🌬❝ https://t.me/BiChatBot?start=sc-269710-NwLOwfH ❴چنل ناشناسمون 🌫❵ @Vanillaction
Показать все...
برنامه ناشناس

بزرگترین ، قدیمی‌ترین و مطمئن‌ترین بات پیام ناشناس 📢 کانال رسمی و پشتیبانی 👨‍💻 @ChatgramSupport

|𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭𝐬 « #Prt9 »| |𝐑𝐨𝐬𝐚𝐥𝐢𝐧𝐞 𝐏𝐎𝐕| باید با یکی حرف میزدم چون نمیتونستم به درستی کارامو انجام بدم. واقعا نمیدونستم چیکار کنم ، یه حسی از درونم میگفت اینا همه یه برنامه از قبل پیش‌بینی شدس اما ذهنم- عقلم بر این باور بود که جایی مثل اینجا که اسم و رسمی برای خودش ترتیب داده چرا باید به کشتن ادما خرابش کنه. لباسامو پوشیدم و خودمو تو آینه نگاه کردم بجای اینکه بتونم با خودم خلوت کنم حس میکنم دارم افسرده تر میشم حتی فکر به زندگیم هم دیوونم میکنه کریس حتی دلش نخواست بهم زنگ بزنه لابد سرش با لیزا خیلی گرمه چی با خودم فکر کردم ازدواجی که به خیانت میکشه از اتاقم بیرون اومدم از کنار اتاق روون رد شدم که صدای آشنایی به گوشم خورد ابرویی بالا دادم، با اینکه علاقه ای به دخالت تو کار بقیه نداشتم ولی این صدای آشنا بدجوری ذهنمو مشغول کرده بود. کمی درو باز کردم جوری که بتونم ببینم با دیدن روون و یکی از پرستارای بیمارستان ما که همراهمون برای کمک اومده بود چشمام گرد شد روون اروم اروم دکمه لباسشو باز می‌کرد طوری که بعد باز کردن اخرین دکمه تونستم بالا تنه برهنشو ببینم دستاشو روی سینه هاش کشید فاک نه.. سریع از اون محل دور شدم و پایین دویدم نمیتونستم بیشتر از این ببینم تپش قلب گرفته بودم وقتی به طبقه پایین رسیدم بدون وقفه به سمت اتاق پرونده ها رفتم و بعد برداشتن مدارک کمی تعلل کردم چشمامو روهم فشردم گوش کن رز این اتفاقات به تو ربطی نداره پس فراموش کن همه چی تموم شد و تو لعنتی دیگه نباید انجام بدی.. نفسمو با صدا بیرون دادم و از اتاق خارج شدم بهتر بود به کارای خودم رسیدگی میکردم نه به کارای بقیه.. |𝐑𝐨𝐰𝐚𝐧 𝐏𝐎𝐕| بدنشو بهم چسبونده بودو تند تند خودشو بهم میمالید ناله هاش برام سکسی بود نمیدونستم یه پرستار کوچولو جدید اینقدر زود در مقابلم وا میده نیشخندی زدم و دستامو روی سینه هاش کشیدم 'اهه..روون عالیه..عومم' "انجامش بده سریع تر" با تند تر کردن سرعتش لرزش تخت بیشتر شده بود بعد از چندمین هردومون با لرزش لذت بخشی به ارگاسم رسیدیم نفس نفس میزدم روی بدنم دراز کشیدو توی گردنم نفس میکشید اروم جوری که متوجه نشه از کنار تخت یه سرنگ حاوی محلول کشنده برداشتم. نفسمو بیرون دادم "میدونی پرستار کوچولو..وقتی توی تخت روون مکس میای یعنی راهی برای برگشت وجود نداره چون اینجا زندگی کردن مرگه متوجه میشی که چی میگم نه؟" 'آه بیبی اینقدر مبهم حرف نزن ' "بابای کوچولو " با فرو کردن سوزن سرنگ تو بازوش جیغی زدو به سرعت از روم بلند شد سرنگو تو دستای لرزونش گرفت 'این چیه..' اروم خندیدم "مرگ" ... •••••• نظر...
Показать все...
✦❨درحالی که دارم ارومت میکنم کاری میکنم که ماله من بشی!❩❝ ⊱• ─ @LesboTeen ─ •⊰
Показать все...
|𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭𝐬 « #Prt8 »| |𝐀𝐥𝐥 - 𝐊𝐧𝐨𝐰𝐢𝐧𝐠 𝐏𝐎𝐕| هوا سرد تر از هرموقع دیگه ای شده بود دونه های برف اروم اروم به شیشه قدیمی می چسبیدند. ولی سرعت اشکای اون خیلی سریع تر از برفایی بودن که میومدن پایین وقتی به خودش اومده بود دید تنهاس و فقط اونه.. خیلی ترسیده بود و ضربان قلبش هرلحظه بیشتر می‌شد اون نمیخواست این اتفاقا براش بیوفته ولی فکر اینکه چه حوادثی قرار بود باعث از بین رفتن میلیون ها آدم بی گناه بشه قلبشو به درد می‌آورد وقتی در با صدای جیر جیر لولای قدیمی باز شد چشمای اشکیشو روهم فشورد چون میدونست این اخر ماجرای زندگیشه به این فکر کرد که یه زمانی همه چی داشت و حالا دیگه نمیتونست حتی بچه های کوچیکشو ببینه.. فِرِد و جودی ؛ کوچولوهای دوست داشتنیش.. وقتی چشماشو باز کرد نیشخندشو دید داشت به وضعیت دردناکش پوزخند میزد زمانی که سرنگو از مایع مرگ پر میکرد تپش قلبش زیاد شده بود چون میتونست زیاد فرصت نداره ولی سعی کرد تو زمان باقی مونده تصور کنه با فرد و جودی داره بازی میکنه اما تزریق شدن محلول بهش فهمید تموم شد برای آخرین بار به پنجره نگاه کرد و داشت برای بچه هاش دعا میکرد.. آخرین کلماتش آهنگ لالایی بود که همیشه برای فرد و جودی میخوند.. مرگ غم انگیزت تاسف بار بود.. زندگی کثیفی بود لینی اما تو به خوبی از پسش بر اومدی.. خودتو ثابت کردی و میخواستی کمک کنی اما تنها بودی.. تنها... |𝐑𝐨𝐬𝐚𝐥𝐢𝐧𝐞 𝐏𝐎𝐕| 'وای باورت میشه رزالین همسر معاون رئیس جمهور که به تازگی اینجا بستری شده بود دیشب فوت کرد' ابرویی بالا انداختم "منظورت کیه؟" 'تو چطور نمیشناسی دختر؟ لینی چِیْنی دیگه' با شنیدن اسمش چشمام گرد شدن همون بیمار دیروز من.. باورم نمیشد 'چه اهمیتی داره اون دیوونه بود حتما این دیوونگی کشتش' "بهتره به کارمون برسیم" اینو گفتم و ازشون فاصله گرفتم ناراحت شدم به نظر دیروز غمگین میومد انگار میدونست وقتش رسیده نفس ارومی کشیدم و ملافه هارو مرتب کردم 'زیاد ناراحت نباش' برگشتم سمت صدا و خودش بود..روون.. "اونم یه آدم بود هنوز زمان داشت " 'کی دلش برای یه دیوونه میسوزه؟ بعدم مرگ اتفاقیه که برای همه میوفته ولی از من به یاد داشته باش ناراحت نشو زیاد اتفاق میوفته' بدون اینکه چیز دیگه ای بگه رفت ادمای اینجا عجیبن ولی اون از همه عجیب تر بود.. |𝐑𝐨𝐰𝐚𝐧 𝐏𝐎𝐕| نفس ارومی کشیدم و ملافه سفید رنگو روی بدن بی روحش کشیدم این حس لعنتی هر دفعه بعد انجام کار برام اتفاق میوفته میترسم یه روزی این درد منو بکشه اما از زمانش بی خبرم 'کارت عالی بود روون مثل همیشه' "ممنون رئیس" 'تو علاوه بر سرپرستار عالی یه قاتل مخفی بی سر و صدایی' سرمو تکون دادم چون حرفی نداشتم یه عذاب وجدان زودگذر که ذره ذره وجودمو توش حل میکرد.. ..... •••••••• نظر:> نظرررر:> نظرا کم باشه قهر میکنمممم ❞ناشناسم🌬❝ https://t.me/BiChatBot?start=sc-269710-NwLOwfH ❴چنل ناشناسمون 🌫❵ @LetsUnknown
Показать все...
✦❨نمیدونم توی این زندان باید انتظار آزادی یا حتی زنده موندن داشت؟..❩❝ ⊱• ─ @Vanillaction ─ •⊰
Показать все...
|𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭𝐬 « #Prt8 »| |𝐀𝐥𝐥 - 𝐊𝐧𝐨𝐰𝐢𝐧𝐠 𝐏𝐎𝐕| هوا سرد تر از هرموقع دیگه ای شده بود دونه های برف اروم اروم به شیشه قدیمی می چسبیدند. ولی سرعت اشکای اون خیلی سریع تر از برفایی بودن که میومدن پایین وقتی به خودش اومده بود دید تنهاس و فقط اونه.. خیلی ترسیده بود و ضربان قلبش هرلحظه بیشتر می‌شد اون نمیخواست این اتفاقا براش بیوفته ولی فکر اینکه چه حوادثی قرار بود باعث از بین رفتن میلیون ها آدم بی گناه بشه قلبشو به درد می‌آورد وقتی در با صدای جیر جیر لولای قدیمی باز شد چشمای اشکیشو روهم فشورد چون میدونست این اخر ماجرای زندگیشه به این فکر کرد که یه زمانی همه چی داشت و حالا دیگه نمیتونست حتی بچه های کوچیکشو ببینه.. فِرِد و جودی ؛ کوچولوهای دوست داشتنیش.. وقتی چشماشو باز کرد نیشخندشو دید داشت به وضعیت دردناکش پوزخند میزد زمانی که سرنگو از مایع مرگ پر میکرد تپش قلبش زیاد شده بود چون میتونست زیاد فرصت نداره ولی سعی کرد تو زمان باقی مونده تصور کنه با فرد و جودی داره بازی میکنه اما تزریق شدن محلول بهش فهمید تموم شد برای آخرین بار به پنجره نگاه کرد و داشت برای بچه هاش دعا میکرد.. آخرین کلماتش آهنگ لالایی بود که همیشه برای فرد و جودی میخوند.. مرگ غم انگیزت تاسف بار بود.. زندگی کثیفی بود لینی اما تو به خوبی از پسش بر اومدی.. خودتو ثابت کردی و میخواستی کمک کنی اما تنها بودی.. تنها... |𝐑𝐨𝐬𝐚𝐥𝐢𝐧𝐞 𝐏𝐎𝐕| 'وای باورت میشه رزالین همسر معاون رئیس جمهور که به تازگی اینجا بستری شده بود دیشب فوت کرد' ابرویی بالا انداختم "منظورت کیه؟" 'تو چطور نمیشناسی دختر؟ لینی چِیْنی دیگه' با شنیدن اسمش چشمام گرد شدن همون بیمار دیروز من.. باورم نمیشد 'چه اهمیتی داره اون دیوونه بود حتما این دیوونگی کشتش' "بهتره به کارمون برسیم" اینو گفتم و ازشون فاصله گرفتم ناراحت شدم به نظر دیروز غمگین میومد انگار میدونست وقتش رسیده نفس ارومی کشیدم و ملافه هارو مرتب کردم 'زیاد ناراحت نباش' برگشتم سمت صدا و خودش بود..روون.. "اونم یه آدم بود هنوز زمان داشت " 'کی دلش برای یه دیوونه میسوزه؟ بعدم مرگ اتفاقیه که برای همه میوفته ولی از من به یاد داشته باش ناراحت نشو زیاد اتفاق میوفته' بدون اینکه چیز دیگه ای بگه رفت ادمای اینجا عجیبن ولی اون از همه عجیب تر بود.. |𝐑𝐨𝐰𝐚𝐧 𝐏𝐎𝐕| نفس ارومی کشیدم و ملافه سفید رنگو روی بدن بی روحش کشیدم این حس لعنتی هر دفعه بعد انجام کار برام اتفاق میوفته میترسم یه روزی این درد منو بکشه اما از زمانش بی خبرم 'کارت عالی بود روون مثل همیشه' "ممنون رئیس" 'تو علاوه بر سرپرستار عالی یه قاتل مخفی بی سر و صدایی' سرمو تکون دادم چون حرفی نداشتم یه عذاب وجدان زودگذر که ذره ذره وجودمو توش حل میکرد.. ..... •••••••• نظر:> نظرررر:> نظرا کم باشه قهر میکنمممم ❞ناشناسم🌬❝ https://t.me/BiChatBot?start=sc-269710-NwLOwfH ❴چنل ناشناسمون 🌫❵ @LetsUnknown
Показать все...
Фото недоступно
✦❨نمیدونم توی این زندان باید انتظار آزادی یا حتی زنده موندن داشت؟..❩❝ ⊱• ─ @LesboTeen ─ •⊰
Показать все...
|𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭𝐬 « #Prt7 »| |𝐑𝐨𝐰𝐚𝐧 𝐏𝐎𝐕| فرم مشکی رنگو به همراه الستارای سفیدم تن کردم طبق چیزی که تو برگه نوشته بود من مسئول رسیدگی به داروهای بیمارا بودم یجورایی از اینکه اومدم اینجا احساس خوبی دارم چون علاوه بر اینکه کمک میکنم میتونم ذهنمو اروم و مرتب کنم تا وقتی برمیگردم یه حال درست حسابی به کریس بدم! از اتاقم بیرون اومدم و به سمت پلکان رفتم من زیاد درمورد بیمارای اینجا نمیدونم اما بالآخره آگاهی پیدا میکنم به سمت اتاق داروها رفتم از روی یه سری راهنما که روی در و دیوارا بود تونستم اتاق داروهارو پیدا کنم تو این اتاق پر از کمد بود که هر کمد شامل چندتا کِشو هستش که متعلق به یه بیماره طبق چیزی که تو برگه نوشته بود کمد شماره ۱۵۵ به عهده من بود و بعد اینکه پیداش کردم شروع کردم به خوندن اسم های بیمارا تک تک اسمارو خوندم تا اینکه به اسم آشنایی رسیدم لینی چِیْنی.. این اسم خیلی برام اشناس اما هرچقدر فکر میکنم به یاد نمیارم پس بیخیال شدم و با برداشتن داروها به سمت اتاق ۲۵ که تو برگه نوشته بود رفتم حدودا ۱۰ تا بیمار داشتم که بهشون رسیدگی کنم اما بیشتر میخواستم درمورد اون اسم آشنا بدونم پس تصمیم گرفتم اول با شخصی که اسمش لینی چِیْنی بود ملاقات کنم اخرین تخت نزدیک پنجره به بیرون خیره شده بود و دستو پاهاش به کمک بندای چرمی به چهارگوشه تخت بسته شده بودن سرشار از ناامیدی.. با لبخند سمتش رفتم و دستشو گرفتم "لینی من پرستار رزالین هستم یه مدت کوتاهی قراره باهم باشیم" سرشو سریع برگردوند و محکم دستمو گرفت 'رز..رزالین قسم میخورم من دیوونه نیستم من لینی چِیْنی هستم..همسر معاون رئیس جمهور* تورو به مسیح قسم باورم کن..به کمکت نیاز دارم اینا میخوان منو بکشن رزالین کمکم کن..من..من یچیزایی میدونم که اگه فاش بشه همه چی از بین میره..' 'لینی چرا دروغ میگی عزیزم؟' با شنیدن صدای روون از پشتم برگشتم سمتش اما با جیغی که لینی زد وحشت زده بهش نگاه کردم 'خودشه رزالین همینه میخواد منو بکشه قسم میخورمم' روون سریع اومد سمتش و از بین داروها مسکنی برداشت و بدون ملایمتی بهش تزریق کرد و کم کم به خواب رفت برگشت سمت من 'دفعه دیگه این اتفاق افتاد با یه مسکن حلش کن رزالین و اینکه حرفاشونو باور نکن اونا فقط دیوونن!' بدون اینکه چیز دیگه ای بگه ازم دور شد نفس ارومی کشیدم لعنتی نمیدونم چرا یه حسی بهم میگفت اون راست میگه میخواستم حرفاشو باور کنم اما..اما اینجا فقط یه تیمارستان بود و فقط ادمای بیمار به اینجا میومدن درسته رزالین بهتره فراموش کنی و به کارت ادامه بدی.. |𝐀𝐥𝐥 - 𝐊𝐧𝐨𝐰𝐢𝐧𝐠 𝐏𝐎𝐕| فکر می‌کنید اون زن واقعا دیوونس؟! اشتباهه.. لینی چِیْنی توی واقعیت واقعا همسر ریچارد بروس دیک چِیْنی سیاست‌مدار آمریکایی، و چهل و ششمین معاون رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا بود لینی متوجه کارهایی که همسرش میکرد شده بود و تصمیم داشت با لو دادن همسرش و عوامل اون بتونه کمکی به کشورش کرده باشه اما تنها اتفاقی که براش افتاد اتهام دیوانگی و تبعید شدن به زندان مرگ شده بود رئیس و همه کارکنان اونجا از صحیح بودن حرفاش اطلاع داشتن اما به دلیل پول هنگفتی که بهشون داده بودن همه چیو انکار میکردن.. اره این یه تراژدیه اما باید یادت باشه همه دیوونه ها واقعا دیوونه نیستن.. .. •••••• هلوووو^^ نظر فراموش نشههه نظر:> ❞ناشناسم🌬❝ https://t.me/BiChatBot?start=sc-269710-NwLOwfH ❴چنل ناشناسمون 🌫❵ @LetsUnknown
Показать все...
Фото недоступно
✦❨به تیمارستان "فرشتگان درون ما" خوش آمدید امیدوارم بتونی مرگ و بوی خون حسی کنی.. ❩❝ ⊱• ─ @Vanillaction ─ •⊰
Показать все...
|𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭𝐬 « #Prt6 »| |𝐑𝐨𝐰𝐚𝐧 𝐏𝐎𝐕| بهترین جا براش تخت من بود نیشخندی زدم و دوباره سر تا پاشو برانداز کردم جُسه کوچیکی داشت و راحت تو بغلم میموند البته اگر نخواد تقلا کنه اروم برگشت سمتم 'ولی به نظر من اتاق خالی بود خب درواقع میخواستم پیش بقیه باشم و..' "متاسفانه چیزی که رئیس گفته اجرا میشه خانم؟.." 'رزالین..رزالین گاردنر' "ببین رزالین اگه بخوام روراست باشم این طبقه از لحاظ آرامش بهتره چون وقتی شب میشه صدای ناله بیمارارو نمیشنوی؛ یادت نرهقبل از خوابدر اتاقتو قفل کنی عزیزم" اخر حرفم پوزخند زدم میتونستم چشمای گرد شده مشکیشو ببینم "روز خوبی داشته باشی رزالین درضمن برای ناهار بیا طبقه پایین و غذاتو بگیر و برگرد اتاقت چون اینجا اجازه نداریم کنار هم غذا بخوریم!" 'اما چرا؟' "سئوال نپرس و بهتره تا زمانی که اینجایی به قوانین پایبند باشی به نفع خودته" اخرین حرفمو زدم از اتاق بیرون رفتم و پشت سرم درو بستم. بهتر بود پیش خودم باشه تا بقیه اینجوری مطمئنم سهم منه البته تا زمانی که نمیره اروم خندیدم. چقدر دردناک بود که همه مدت کمی دوام میاوردن این یه ضعف ولی کی میتونه در مقابل شکنجه یا به قتل رسیدن مقاومت کنه؟.. |𝐑𝐨𝐬𝐚𝐥𝐢𝐧𝐞 𝐏𝐎𝐕| 'رز من دلم میخواد پیش هم باشیم' میخواستم جوابشو بدم اما همون کسی که منو راهنمایی کرد و خودشو مکس معرفی کرد نزاشت 'شماها به عنوان کمک پرستار اومدید اینجا بازی نیست متوجه هستید؟' 'راست میگه دخترا بهتره تمومش کنید' این دفعه سرپرستار حرف زد و بقیه سکوت کردن با اینکه نباید دور هم برای وعده غذایی جمع میشدیم اما رئیس اجازه داد تا روز اول دور هم باشیم زیاد از ادمای اینجا خوشم نمیومد به عنوان یه تیمارستانی که زیاد ازش شنیدم خیلی مرموزه و یجورایی انگار یه خونه متروکس با ارواح 'بهتره زودتر تموم کنید برای انجام کارها نباید دیر کرد' مکس..درواقع  روون مکس گفت چه اسم عجیبی مثل شخصیتش 'زودتر کارای شخصیتونو انجام بدید و برای پوشیدن فرم به اتاقاتون برید ما لباس فرم و طبقه بندی کار هارو قرار دادیم ' همه بله ارومی گفتن و بلند شدن ... •••••• نظر؟:> نظر:> ❞ناشناسم🌬❝ https://t.me/BiChatBot?start=sc-269710-NwLOwfH ❴چنل ناشناسمون 🌫❵ @LetsUnknown
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.