کتابخوانی تلگرام
👈استفاده ازفایل های صوتی کانال با ذکر منبع و آیدی کانال کتابخوانی بلامانع است ارتباط با ادمین: 👇 @gooyaabook پیج جدید اینستا: 👇 https://www.instagram.com/baar.aan_?igsh=a3p4ZjV3cHhzNmh6
Больше2 695
Подписчики
+2224 часа
+467 дней
+19230 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
.
@ketabkhaniye_telegram
📚 #دلاور_زند
اثر: #نصرت_نظمی
🔹فصل 22:
بم در چنگ دشمنان
◇قسمت دوم
تنظیم و میکس: #باران
@ketabkhaniye_telegram
#Size:12.4 MB
#Length: 00:18:03
.
attach 📎
@ketabkhaniye_telegram
🔹قرار بود من در حافظیه شیراز باشم
تو با قطاری از مسکو بیایی
شبی خوش از بهار و باد و باران،
شاید ساقدوشی مست،
از پاریس برایمان شرابی گس، عطری دلاویز،
کمی هم لبخند زیتون بیاورد.
باز یادم میآید:
قرار بود انگشتری از غزلهای حافظ بهدستت کنم
و با فالی سرخ، شعر زندگی را با هم آغاز کنیم...
چه کنیم؟!!
در هر سه کشور انقلاب شد!
بر روسیه، سرخ ها حاکم شدند،
در فرانسه عاشقان سر بر گیوتین دادند،
در ایران؟
البته که می دانی چه شد!
سالهاست که تو در کلیسای سن پترزبورگ
هر یکشنبه، شمعی از دلتنگیهایت را به آتش میکشی،
من نیز،
در سقاخانه محلمان، نان و ماستی نذر عاشقان گمنام میکنم!
عزیزم،
به هم برسیم یا نه مهم نیست،
"خدا کند دوباره در هیچ کشوری انقلاب نشود!"
✍#حجت_فرهنگدوست
تنظیم و میکس: #باران
🎶 #راه_شیراز از #سحر_محمدی
@ketabkhaniye_telegram
.
attach 📎
Repost from کانال تبادلات ژرف
🎯بهترین های تلگرام برای رشد و توسعه فردی و موفقیت در زندگی
📌فقط کافیه دکمهی ADD رو بزنی و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنی
https://t.me/addlist/S6aODwp853phNjU0
پیشنهاد ویژه امشب👈 بزن رو لینکها🔔
1.ویژگی افراد خاص و جذاب
2.بانک فیلم و محتوای ورزشی
دلبر شیرازیام در حافظیه میدوید
میدوید این سو و آن سو و مرا هم میکشید
از نفس افتاده بودم، با نفسهایش ولی
داشت جان تازهای در قلب خشکم میدمید
شعرها میخواند از بر، شورها میشد به پا
شورها میریخت در من، شعرها میآفرید
بوی نارنج و خم آرنج و زلف پر شکنج
حضرت حافظ هم اینجای غزل، لب میگزید
از سمن بویان غزل گفتی، دل ما آب شد
یا لسان الغیب! دیدی نوبت ما هم رسید
با همین خال سیاه ترک شیرازی من
صد سمرقند و بخارا میشد از حافظ خرید
حوری باغ ارم شد، لیلی باغ عفیف
دید مجنونم، مرا با گوشه چشمی برگزید
پایبوس حضرت شاهچراغم برد و بعد
شد کنار دستغیب از دیدگانم ناپدید
آن چنان بر پا شد آشوبی که گویی در دلم
یک نفس، لطفِعلی خان داشت قلیان میکشید
آمدم بیرون و دیدم شوخِ شیرین کارِ من
شادمان در صحن، دنبال کبوتر میدوید
سعدیه، خواندم گلستان و نظر کردم به گل
سکهها انداختم در آب حوضش، با امید
ناگهان با خندهای قلب مرا از جای کند
با همان سرعت که حوا سیب را از شاخه چید
خواستم چیزی بپرسم... تا لبش را غنچه کرد
گفتمش فالودهی شیراز، بانو! میخورید؟
بعله را آنقدر شیرین گفت تا در آن سکوت
تاپ، تاپِ قلب من را، روح سعدی هم شنید
مثل یوسف رفتم از بازار تا زندان ارگ
داشت عشقش سینه و پیراهنم را میدرید .....
✍#قاسم_صرافان
.
👏 2
.
@ketabkhaniye_telegram
📚 #گلستان_سعدی
اثر: شیخ اجل #سعدی
راوی: #مهرآوا
تنظیم و میکس: #باران
♦️ حکمت شمارهٔ ۲۶
🔹پادشه را بر خیانت ِ کسی واقف مگردان، مگر آنگه که بر قبول ِ کلی واثق باشی وگرنه در هلاک ِ خویش سعی میکنی.
بسیج ِ سخن گفتن آنگاه کن
که دانی که در کار گیرد سخُن
...................................
♦️ حکمت شمارهٔ ۲۷
🔹هر که نصیحت ِ خودرای میکند، او خود به نصیحتگری محتاج است.
....................................
♦️ حکمت شمارهٔ ۲۸
🔹 فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر، که این دام زرق نهاده است و آن دامن طمع گشاده. احمق را ستایش خوش آید چون لاشه که در کعبش دمی فربه نماید.
الا تا نشنوی مدح سخنگوی
که اندک مایه نفعی از تو دارد
که گر روزی مرادش بر نیاری
دو صد چندان عیوبت بر شمارد
#باب_هشتم
#در_آداب_صحبت
#حکمت_26_27_28
@mehrrrava
@ketabkhaniye_telegram
#Size: 2.1 MB
#Length: 00:04:03
.
attach 📎
@ketabkhaniye_telegram
📚 #آنا_کارنینا
اثر: #لئو_تولستوی
مترجم: #منوچهر_بیگدلی_خمسه
#قسمت_21
.
Baaraan.mp311.15 MB
قابل توجه علاقمندانی که داستان زندگی دلاور زند را دنبال میکنند.
🙏 1
.
@ketabkhaniye_telegram
📚 #دلاور_زند
اثر: #نصرت_نظمی
🔹فصل 11:
تقدیر حکم کرد که سلیم هم وارد میدان شود
تنظیم و میکس: #باران
@ketabkhaniye_telegram
#Size: 9.2 MB
#Length: 00:13:23
.
attach 📎
👍 1
Repost from N/a
✅ گروه تبادل مهر
📌 با فهرستی از بهترین کانالهای تلگرام آشنا شوید.
فقط کافیست بر روی لینک 👇اشاره و Add کنید.
📎https://t.me/addlist/R8XZzMR0kBlmNDE0
✅ Tabadol e Mehr Group
غزلیات حافظ
@haaafeeez
ارتباط جهت تبادل :
@mh7074
.
📚#سهم_من
✍#پرینوش_صنیعی
🔹#قسمت_45
@ketabkhaniye_telegram
🔹 خانمجون گفت:
- میدونی اون روز چه آبروریزی میشد. داداشات قیمه قیمهت میکردن! از صبح احمد توی گوشم میخوند که اگه این دختره بخواد بازی در بیاره و آبروریزی کنه آتیشش میزنم،
از طرفی آقا جونت تمام اون هفته قلبش درد میکرد، اون روز با قرص و دوا رو پا واساده بود، رنگ به رو نداشت، همش میترسیدم سکته کنه، این وسط من بدبخت چکار باید میکردم، به خدا دلم کباب بود ولی نمیدونستم چکار باید بکنم.
- یعنی شما خودتون دلتون نمیخواست منو شوهر بدین؟
- چرا ننه، روزی هزار بار از خدا میخواستم یه آدم خوب پیدا بشه دستتو بگیره از اون خونه نجاتت بده خیال میکنی من نمیفهمیدم تو چقدر غصه میخوری؟! تو اون زندون روز به روز لاغرتر و زردتر میشدی! به خدا نگات که میکردم دلم کباب میشد، اینقدر نذر و نیازی کردم که تو شوهر خوب پیدا کنی و خلاص بشی. غصه تو داشت منو میکشت.
با گرمای محبتی که از این حرفها برمیخاست یخ لجبازی و قهرم آب میشد، گفتم:
- حالا گریه نکنین.
بلند شدم و رفتم شربت آوردم. پروینخانم برای اینکه فضا رو عوض کند، گفت:
- به به! چه خونه زندگی مرتبی! راستی از تخت و کمدت خوشت اومد؟ من انتخاب کرده بودم ها.
- آره پروینخانم هم، تو اون مدت خیلی زحمت کشید ما همه ممنونشیم.
- من هم همینطور
- وای تو رو خدا نگید خجالت میکشم، چه زحمتی خانمجون؟ اینقدر خوشم میومد. هر چی که میپسندیدم، آقا نه نمیگفت، تا حالا اینجوری خرید نکرده بودم، اگه میگفتم باید سرویس شاه رو هم براش بخریم، میخرید. معلومه آقاجونت خیلی خاطرتو میخواد، احمد مرتب دعوا میکرد که چرا اينهمه خرج رو دست آقام میذاری، ولی
اون خودش دلش میخواست، همش میگفت میخوام آبرومند باشه، تو فامیل شوهر سر بلند بشه، دو روز دیگه نزنن تو سرش که جهاز نداشته.
خانم جون با هق هق خفیفی گفت:
- حالا هم مبلها که برات سفارش داده حاضره.
منتظره ببینه تو کی وقت داری، بفرسدشون.
آهی کشیدم.
- خوب حالا حالش چطوره؟
- چی بگم مادر؟ خوب نیست. با دستکهای روسری چشمهایش را پاک کرد و ادامه داد. همینو خواستم بهت بگم حالا اگه منو نمیخوای نبینی عیب نداره، ولی آقات داره از غصه دق میکنه، دیگه تو خونه با کسی حرف نمیزنه، دوباره
شروع کرده به سیگار کشیدن اونم پشت سر هم! سرفه میکنه، میترسم دور از جونش بلا ملایی سرش بیاد، به خاطر اون هم که شده یه سری به خونه بزن، میترسم نبینیش، پشیمون بشی ها
- وا! خدا نکنه، نفوس بد نزنین، میام تو همین هفته میام، ببینم کی حمید وقت داره، اگه هم اون وقت نداشت خودم تنها میام.
- نه مادر! اینجوری که نمیشه باید تابع شوهرت باشی نمیخوام اونم ناراحت شه.
- نه بابا ناراحت نمیشه، خیالتون جمع خودم درسش میکنم.
****
حميد بار دیگر برایم روشن کرد نه وقت و نه حوصلهی همراهی با مرا در دید و بازدیدهای خانوادگی دارد و با تشویق و اصرار ازم خواست که زندگی اجتماعی مستقلی برای خودم فراهم کنم، شمارههای خطوط اتوبوس و مسیرهای آنها را هم برایم کشید و بهترین مسیر برای گرفتن تاکسی را یادم داد. من هم چند روز بعد در یک عصر اواخر مرداد ماه که میدانستم حمید شب به خانه نمیآید، لباس پوشیدم و به دیدن پدرم رفتم. اولین باری بود که به تنهایی از خانه بیرون میآمدم و راه نسبتاً درازی را با اتوبوس طی میکردم. هر چند که کمی نگران بودم ولی از این
استقلال خوشم میآمد احساس بزرگی و شخصیت میکردم. وقتی به محله خودمان رسیدم احساسهای متفاوتی در درونم بهم آمیخت، یاد سعید قلبم را فشرد، و با گذر از جلوی خانهی پروانه دلنتگیام برای او چند برابر شد، از ترس آنکه مبادا همان وسط خیابان اشکهایم سرازیر شوند، بر سرعتم افزودم ولی با نزدیک شدن به خانه پای رفتنم سست میشد، دلم هم نمیخواست با اهالی آن محل روبرو شوم از همه خجالت می.کشیدم.
استقبال گرم فاطی که به آغوشم پرید و زار زار گریست، اشک به چشمانم آورد، با التماس میگفت که به خانه برگردم یا او را هم با خود ببرم. علی از جایش تکان نخورد فقط سر فاطی داد زد که:
- ایننقدر عر نزن، مگه نگفتم برو جورابای منو بیار.
احمد دم غروب آمد ولی از همان موقع مست بود گیج و منگ نگاهم کرد، انگار نه انگار که حدود یک ماهست که مرا ندیده! چیزی را که جا گذاشته بود برداشت و رفت. محمود زیر لب جواب سلام مرا داد و با اخم از پلهها بالا رفت.
- دیدی خانمجون؟ من نباید اینجا بیام، اگه سالی یه دفعه هم بیام،ناراحت میشن!
- نه ننه، تو به خودت نگیر. از جای دیگه ناراحته. الان یه هفتهاس با هیشکی حرف نمیزنه.
- چرا مگه چش شده؟
- خبر نداری؟ اون هفته شال و کلاه کردیم، شیرینی و میوه و پارچه خر یدیم، رفتیم قم خونهی عمهت برا محبوبه صحبت کنیم.
- خوب؟
- هیچی مادر، معلوم شد قسمت نیست!
- چرا خوب؟؟
#ادامه_دارد ...
.
👍 1😢 1
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.