سعید حیدری ساوجی
#سعید_حیدری_ساوجی کتابها : - با خودم بودم - اینجا نمیشود - کافکا خواندهایم و میترسیم ارتباط با من : @saeidheidarisavoji
Больше232
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
ما زورمان به این شب یلدا نمیرسد
کبریتهای بیخطری آفریدهای...
#سعید_حیدری_ساوجی
@saeudheidarisavoji2
ما زورمان به این شب یلدا نمیرسد
کبریتهای بیخطری آفریدهای...
#سعید_حیدری_ساوجی
@saeudheidarisavoji2
irs01_s3old_10531427448156476177.webp0.20 KB
ما زورمان به این شب یلدا نمیرسد
کبریتهای بیخطری آفریدهای...
#سعید_حیدری_ساوجی
@saeudheidarisavoji2
ما زورمان به این شب یلدا نمیرسد
کبریتهای بیخطری آفریدهای...
#سعید_حیدری_ساوجی
@saeudheidarisavoji2
irs01_s3old_10531427448156476177.webp0.20 KB
ما زورمان به این شب یلدا نمیرسد
کبریتهای بیخطری آفریدهای...
#سعید_حیدری_ساوجی
@saeudheidarisavoji2
irs01_s3old_10531427448156476177.webp0.20 KB
ما زورمان به این شب یلدا نمیرسد
کبریتهای بیخطری آفریدهای...
#سعید_حیدری_ساوجی
@saeudheidarisavoji2
irs01_s3old_10531427448156476177.webp0.20 KB
ما زورمان به این شب یلدا نمیرسد
کبریتهای بیخطری آفریدهای...
#سعید_حیدری_ساوجی
@saeidheidarisavoji2
irs01_s3old_10531427448156476177.webp0.20 KB
◾رقص روی طناب
چهار رویا در رختخواب رقصیدند
بدون دلهره و اضطراب رقصیدند
نوار مشکی تردید را کنار زدند
و چند ساعت بیرون قاب رقصیدند
.
″شراب خانگی ترس محتسب″ خوردند
چقدر با آن حال خراب رقصیدند
چهار آینه در چار سوی شهر شدند
ودر مبادلهی آفتاب رقصیدند
دلی خراب به دریا زدند و ما دیدیم
چهارتا ماهی در سراب رقصیدند
صدا زدند و صدا در سکوتها گم شد
چهارتا نقطه در کتاب رقصیدند
چهار تا کپی از چار تا کتاب شدند
و در خیابان انقلاب رقصیدند
نماز باران خواندند و شهر را شستند
و موشهای ته فاضلاب رقصیدند
.
″جهان و هرچه در او هست″ را رها کردند
و روی نعش گناه و ثواب رقصیدند
گرسنگان در چنگال استحاله شدند
و آن چهار نفر بر حباب رقصیدند
چهار عروسک غمگین خیمهشببازی
برای شادی عالیجناب رقصیدند
کسی صدا زد، از نامشان سوال کند
و آن چهار نفر در جواب رقصیدند
سکوت بود و در شهر باد میآمد
چهار پیراهن بر طناب رقصیدند...
#سعید_حیدری_ساوجی
@saeidheidarisavoji2
از شعرهای منتشر نشده:
.
از آن توبهی تالی
برگشتهام به تمنا
شراب از شقیقهام میچکد
زاییدهاند مزامیرِ زالو
در گیجگاه و خاصرهام
نای نشستن خطور نکرده به پاهام
مغزم قرارهای قدیمی را
قی کرده در بی من
بیقرار نیشکرم یا آنکه شکر سازد؟
ای سازش سوسو در بیشههای بشارت
ای شمیم شرّه کرده از مشام
تشویش این سرود را
نی بنواز بر کف پاهام
و صور فلکی را
بردار از صورت ستارهها
که بشارت خاکستر را
در ساعت سقوط
چشمک بپرانند
و مزارع زخم را
از سوختن سرود بسازند
شب از چرای چل هزار چشم برمیگردد
و آسیاب سنگین را
با لختههای نگاه میگرداند
از فتح باد خستهام
در هیئت پیراهن این مترسک
که افطار آفت را
در روزههای شک
سق میزند
آفات گونهگون
خون از گونههام نشخوار کردهاند
لبخند میزند از چاک دهانم بیرون
حاشا که سربهراهتر از این، مرداری سرشته باشند
این شقیقهی پشیمان را
کدام خاطره حد میزند
که شروع شراب از پوستم گریخته
و چشمهای لگدمالم
در خمرههای خالی
گندیده از هراس
من توبهی تنورم از آتش
با صورتی که آبروی سیلی را
خریده به سالیان.
عمرم گذشته به تعمیر تابوتم
که میرود روی دوش باد
#سعید_حیدری_ساوجی
@saeidheidarisavoji2
شعری بلند از کتاب کافکا خواندهایم و میترسیم:
قربانی فنون نو برده داری و
محکوم به رضایت از اینقدر خواری و
تنهایی مدام و تنهایی مدام
در حلقهی روابط سرد اداری و
دست و دلی که باز به کاری نمیرود
دست و دلی همیشه پر از زخم کاری و
این دستهای خالی از هرچه هست و نیست
این کارتهای سوختهی اعتباری و
در انتظار حادثهای که قرار نیست …
این پرسههای در بهدر بیقراری و
در کوچهها خودت را تعقیب میکنی
از ترس جرمهای نکرده فراری و
در تو هزار خانه بهدوش فراری است
جا مانده از مقاربت سرشماری و
مانند اسب پیری هستی که سالهاست
خود را سپرده است به تصمیم گاری و
در کوچهها صلیب به دوشت گرفتهای
عیسیصفت فراری، از آن حواری و
انگار از مزار خودت باز گشتهای
جا مانده توی گوش تو ترتیل قاری و
هی میگریزی از خود و ترجیح میدهی
آیینه را بهروی خودت هم نیاری و
دیگر شبیه آلبوم زخمها شدی
مثل درختهای پر از یادگاری و
این قرصها که هیچ به دردت نمیخورند
وقتی شقیقههایت را میفشاری و
اقرار تلخ جملهی این نیز بگذرد
زیر هجوم لشکری از بدبیاری و
دیوار خانهای که مزین به مرگ توست
زل میزنی به بغض تفنگ شکاری و
درگیر جنگهای درون خودت شدی
با حملههای بی سبب انتحاری و
از هر طرف به سمت خودت حمله میکنی
انگار مبتلا شده باشی به هاری و
زل میزنی به بغض تفنگ شکاری و
شعری که در گلوی تو ادرار میشود
با عذر کودکانهی بی اختیاری و
این شعر که حواس تو را پرت کرده است
طعم غذای سوخته روی بخاری و
زل میزنی به بغض تفنگ شکاری و
مثل جنازه گوشهی خانه رها شدی
محکوم به ادامه ی شبزندهداری و
این موجهای منفی از سمت رادیو
اعصاب خرد از دست افتخاری و
در انتظار چند نت عاشقانهای
بیاعتنا به آب و غذای قناری و
زل میزنی به بغض تفنگ شکاری و
این فالهای مبهم، این فالهای کور
آن چشمهای قهوهای زهرماری و
دنبال سرنوشت خودت را گرفتهای
در صفحههای آخر مادام بوواری و
هی صفحه میزنی و به چیزی نمیرسی
گم کردهای خودت را در این سناریو
زل میزنی به بغض تفنگ شکاری و
زل میزنی به بغض تفنگ شکاری و
زل میزنی به بغض تفنگ شکاری و
زل میزنی به بغض تفنگ ش ک ا ر ی و
وقتی به جای اصلی این شعر میرسم
سر را به روی بالش خود میگذاری و...
#سعید_حیدری_ساوجی
#کافکا_خوانده_ایم_و_می_ترسیم
@saeidheidarisavoji2
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.