کانال مطالب پرورشی و شغلی
به احترام قلم آثار را یتیم نکنیم و به احترام زماني که برای جمع آوری مطالب می گذاریم لطفاً با لينك کپی شود مهرتان را سپاس🙏🌺
Больше293
Подписчики
Нет данных24 часа
-27 дней
-1230 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
Фото недоступноПоказать в Telegram
بییاد تو
نیستم زمانی
تا یاد کنم
دگر زمانت
#سعدی
یاد عزیزان رفته به خیر 🖤
Фото недоступноПоказать в Telegram
عالیجناب عباس مخبر مترجم بسیار خوب ایرانی.
۱۹ تیر ۱۳۳۲
تولد شما مبارک
مخبر یک مترجم تاثیر گذار است. نقش آگاهانه او در باز کردن دریچهی جدید به نقد ادبی مدرن ایران کاملا آشکار است. چنانکه با برنامه ریزی دقیق کتاب راهنمای نظریه ادبی معاصر رامان سلدن را نیز در همان سالهای اواخر دهه شصت ترجمه کرد. چند سال بعد ترجمه ویراست جدید این کتاب را نیز انتشار داد.
#دکترسیناجهاندیده
معنا نوالهای است که به خواننده داده میشود تا در حالی که شاعر دزدانه به شیوههایی مادیتر و ناآگانهتر روی او کار میکند، در گیجی باقی بماند(تری ایگلتون، پیشدآرمدی بر نقد ادبی، ترجمهی عباس مخبر، نشر مرکز، چ چهارم، ۱۳۸۶، ص ۵۷).
***
هنگامی که ادبیات را تحلیل میکنیم در واقع از ادبیات سخن میگوییم اما هنگامی که به ارزشیابی آن میپردازیم از خود گفتگو میکنیم(تری ایگلتون، پیشدرآمدی بر نظریهی ادبی، ترجمهی عباس مخبر، نشر مرکز، ۱۳۸۶، صص ۱۲۷- ۱۲۶).
🦋🦋
#خاطرهنگاری
به مناسبت زاد روز
#عباسمخبر
مترجم خوب ایرانی
چرا کتاب شکست شاهانه را ترجمه کردید؟
#دکترسیناجهاندیده
اگر اشتباه نکنم سال ۸۱ بود. کتاب «از معنای خطی تا معنای حجمی» را منتشر کرده بودم. برای خرید کتابهای دست دوم به تهران رفته بودم. هنگام ظهر زنگ زدم به جناب شمس لنگرودی. گفتند بیا منزل. رفتم. اگرچه ده سالی بود که با شمس رابطهی استاد شاگردی داشتم. و بسیار هم هوای مرا داشته اما آن روز اولین بار بود به خانهی او میرفتم. شمس برای ناهار بادمجان ورقه درست کرد و این نخستین صحنهی قشنگ زندگی خصوصی شمس لنگرودی برای من بود. تازه چاپ چهارم تاریخ تحلیلی شعر نو با طرح زیبای ابراهیم حقیقی درآمده بود. جالب است که من هم چاپ چهارم این کتاب را خریدهام. شمس چهار جلد تاریخ تحلیلی را با دقت به طراحی ابراهیم حقیقی به شکل خاصی روی میز چیده بود. بعد از ناهار جناب عباس مخبر آمد. خیلی خوشحال بودم. مترجم ایگلتون و رامان سلدن را از نزدیک میدیدم. اما جناب مخبر یخ فاصله را با شوخیهایش زود آب کرد تا جایی که من از ایشان خواستم که برای کتاب از معنای خطی تا معنای حجمی نقدی بنویسد. جناب شمس هم اصرار کرد. اگرچه سرانجام این نقد نوشته نشد. مخبر کتاب را دقایقی خواند. گفت: جالب است من سالهاست به آسیبشناسی نقد ادبی ایران فکر میکنم. رفت به انتهای کتاب. منابع را نگاه کرد. گفت: اسم من خورده عباس مخمر! و خندید. و من شرمنده از این اتفاق. یادم هست اولین سوال من از جناب مخبر این بود: شما این همه کتابهای خوب چاپ کردهاید چرا شکست شاهانه را ترجمه کردید؟ با صراحت و قاطعیت گفت اتفاقاً از همه کتابهای دیگرم جدیتر است. آن روز تا شب با جناب شمس و مخبر بودم . و مخبر مدام شوخی میکرد. میگفت شمس در شعر بیش از اندازه جدی است. باید به طنز و عشق بپردازد. واقعاً هم شعر شمس، بعد از این، گرایش به عاشقانهسرایی و طنز پیدا کرد. میخواستم برگردم به ترمینال آزادی. آن روز شمس و مخبر مرا تا ترمینال آزادی رساندند. چند سال گذشت بار دیگر در همان اوایل دههی هشتاد من در کنار جناب مخبر، استاد علی محمد حقشناس و غبرایی برای بزرگداشت شمس نازنین در لنگرود سخنرانی کردم. یاد آن روزها بخیر.
🦋🦋
خوشدلی خواهی
پی او گیر
کاندر باغِ مهر
صبح را از بوی این گل
ذوقِ خندان گشتن است ...
#هوشنگابتهاج
در این صبح دل انگیز شاد وخندان باشید.
#موسیقی
#بیکلام
🦋🦋
attach 📎
🔹شعر احمدرضا احمدی و وسوسهی یک جادوی ناتمام
(با یادی از احمدرضا احمدی)
#دکترسیناجهاندیده
همه احمدرضا احمدی را دوست دارند؛ زیرا در شعر او چیزی پنهان است که گفته نشده است. این راز را تنها احمدرضا احمدی کشف کرده است، این که در گفتن راز پر گویی کنی اما هرگز آن راز را افشا نکنی. به همین دلیل در شعرهایش معصومیتی پنهان است که سبب میشود تا مخاطبانی بیمخاطب داشته باشد یعنی مخاطبانی با نخواندن شعر احمدی از شاعریش دفاع میکنند. اولین بار براهنی بود که این حس گنگ را در نقد کوبنده و هوشمندانهاش بر شعر احمدرضا احمد با عنوان «مناجات بک جنین» آشکار کرد. نقد براهنی یا یک تصویر استعارهی پیچیده شروع میشود:
«نمیدانم این جنینهای توی الکل را دیدهاید یانه؟ توی شیشهی بزرگ، داخل الکلی که بر آن سکوت مطلق حکم میراند، این جنینها گاهی شبیه مجسمههای چاق بودا هستند و پیشانیهای بلند مخلوط شده با سر دارند، باصورتهای پف کردهی ارغوانی که الکل هالهای از لبخند ژوکوند بر آنها نشانده است. ... جنینها طوری در پشت ویترین قرار گرفتهاند که اگر به آنها دست بزنی-- مثل عروسکی که داخل شکمش ساعتی کار گذاشته باشند- ناگهان به صدا در خواهند آمد و سرود ناقصی را زمزمه خواهند کرد: تیک تاک، تیک تاک انتظار، سکوت ، پرسه -- تیک تاک، تیک تاک انتظار، هیاهو، خستگی- تیک تاک، تیک تاک، درخت، پرنده آسمان تیک تاک، تیک تاک..... و بعد صدا به سکوت میگراید و تو در بهت فرو میروی که یعنی چه؟ ولی کنجکاوی تو، مجبورت میکند که دوباره به جنین دست بزنی و دوباره ساعت داخل شکم شروع به کار میکند و میفهمی که پس از هر تیک تاک می کوشد با جمله ای یا کلمه ای با تو رابطه بر قرار کند»(طلا در مس، جلد دوم، صص ۱۲۵۵-- ۱۲۵۷).
براهنی با این استعارهها دربارهی شعر احمدرضا احمدی پیشگویانه رازی را برملا کرده بود. او از کنجکاوی و وسوسهی مخاطب در مقابل شعر احمدی زمانی پرده برداشت که هنوز دهها مجموعه شعر احمدرضا احمد چاپ نشده بود و هنوز هم این کنجکاوی وسواسی مخاطبان شعر احمدی فروکش نکرده است. آیا شعر احمدی از رازی خبر دارد که مخاطب نمیداند؟ براهنی به این نکته نیز به استعاره اشاره کرده است:
"این جنین حرف می زند، ولی بریده بریده میگوید، ناقص میگوید، تکه تکه حرف میزند و نمیتواند به طور کامل رابطه برقرار کند و هر وقت ساعت داخل شکمش ساکت میشود، شنونده راحت میشود و اگر دوباره سر وقت او برود از سر کنجکاوی است و برای این است که گمان می کند، ممکن است، این گنگ خواب دیده، ناگهان با معجزهای مسیحایی زبان باز کند و رابطهی ناقص خود را تکمیل کند، پل ناقص را تمام کند و در جرگهی حواریون واقعی حقیقت در آید»( همان: ۱۲۵۸).
شعر احمد رضا احمدی این گونه یک «جادوی ناتمام» است. مخاطب در انتظار راز در پشت شعر او متوقف میشود نه میتواند از راز دل بکند چون شعر بهگونهای وانمود میکند که حامل راز بزرگی است و نه شعر احمدی زبان آن را دارد که حقیقت را بگوید تا خواننده انتظار کشنده را تحمل نکند. این وضعیت چگونه در شعر احمدی رخ داد؟ در ایران قواعد سمبولیسم ناب غربی ناقص اجرا شد. سمبولیسم در زبان، حقیقت نابی را جستجو میکرد که هرگز گفته نشده باشد. وقتی این «میراث مبهم مقدس» به ایران آمد راز و رمزش تغییر کرد چرا که ایران دورهی پهلوی تبدیل به زندانی سراسری شده بود بنابراین سمبولیسم ایرانی با زیباییشناسی زندان برساخته شد. شعر موج نو میخواست از این قاعدهی سیاسی بگریزد چنانکه شعر حجم به نوعی پدیدارشناسی فرمالیستی دست یافت اما شعر احمد رضا احمد بهترین حالت را در فرمی یافت که ادای راز داشته باشد اما هرگز از حقیقت چیزی نگوید به همین دلیل زبان پیامبرانه سمبولیسم اجتماعی را رها کرد و معصومیت زبانی را به شکلی درآورد که با ارجاع به زبان روزمره میخواهد بهمثابهی کودک - پیامبر حرف زند. بی دلیل نیست که براهنی برای فهم عمیق احمدی هر چه تلاش کرده چیز جز استعارههای کودکی به ذهنش نرسیده است. چنانکه گفته است: «شعر احمدی به سنگی می ماند که بچهای معصوم و ناقلا، با بیهدفی به طرف شیش ی پنجره ای پرتاب کرده است ( همان: ۱۲۵۹) شعر احمدی مثل سوت صمیمانه ی پسری هفت هشت ساله از زیر پنجره خانهی دختری پنج شش ساله است( همان : ۱۲۶۰).
🦋🦋
attach 📎
من
همسایهی
یک گلدان شمعدانی
هستم
#احمدرضااحمدی
#موسیقی
#بیکلام
*خاص نگارش و نوشتن
🦋🦋
attach 📎
**بایادی از
#احمدرضااحمدی
شاعر شمعدانی ها
#نامهنگاری
«من دیگر برای حوادث کوچک و بزرگ جوابی ندارم.حتی قبل از وقوع هر حادثهای قانع هستم که باید آن را بپذیرم.
مگر مرگ دلیل میخواهد، مگر زنده بودن دلیل میخواهد؟»
نامه ای از #احمدرضااحمدی به داریوش دولتشاهی
کتاب بیست نامه و چهارده چهره برای واژگونی جهان؛ احمدرضا احمدی
***
وقتی رفتند دیدیم غیبت آنها چه زمهریر تلخی را متولد کرد...
هنوز جای پایشان روی برفها مانده است.
وقتی بودند جهان چراغان بود، برگ برگ بود، بهار بهار بود..
با رفتن آنها همه چیز ناتمام شد و به جای آنها خاکستری سرد بر زمین ماند که شباهتی به یک تنهایی ابدی داشت»
نامه ای از #احمدرضااحمدی به داریوش دولتشاهی
***
«من حوصلهی تورا فراوان دارم. تو از یادگارهای به جامانده از جوانی من هستی.
من کسانی را که دوست دارم «تو» صدا میکنم.»
قسمتی از نامهی احمدرضا احمدی به داوود رشیدی, از کتابِ «بیستنامه و چهارده چهره برای واژگونی جهان»
***
#نامهنگاری
«سپانلوی عزیز ،برای کسانی که درس شعر و شاعری میدهند تاسف دارم . آنان عمر را برای امری باطل تلف میکنند . مگر میشود : عشق، اندوه، خلاقیت و گرمی خورشید را به کسی آموخت ؟»
نامه از احمدرضا احمدی به محمدعلی سپانلو، از کتابِ «بیست نامه و چهارده چهره برای واژگونیِ جهان»
🦋🦋
«شدنِ شاعر»
#سایهاقتصادینیا
از مرگ عباس صفاری عمیقاً غمگینم. از معدود شاعرانی بود که شعر سپید را باحیثیت میگفت. چندین بار دربارۀ شعر او نوشته بودم؛ اولین بار، در سال ۱۳۹۳ در مجلۀ شریف جهان کتاب و بهمناسبت انتشار «مثل جوهر در آب». یکدیگر را نمیشناختیم، اما ایمیل مرا یافت و چند خط تشکر نوشت. چه رفتار غریبی با منتقد شعر! آن نوشته را به یادش همرسان میکنم.
در جمعبندی کار صفاری، مثل هر شاعر ديگري، غث و سمين به چشم میآيد اما آنچه دست بالا را دارد گسترهای از تصاوير ظريف، ريزانديشیها و ريزبينیها و نازكخيالیهای اوست. میبيند، آنچه هرروز پيش چشم توست و نمیبينی، و میشنود آوایی را كه هر روز در گوشَت است اما نمیشنویاش. و برتر از همۀ اين ديدن و شنيدن، میگويد ـ كه كار شاعر همين است. ساده و روان و بيخم و پيچ هم میگويد، به زبان آدميزاد، نه زبان از ما بهتران. دنيای شاعرانهاش تنوع دارد و اين از جهانبينی التقاطی خود او ﻧﺸﺄت میگيرد، كه در آن انسان و خدا و گياه و جانور و جمادات را كنار هم نشانده است. ديدی تساهلآميز، بيتعصب، پذيرا و گاه طعنهآميز به دنيا و مافيها دارد كه ندا درمیدهد: «جهان و هرچه در او هست، سهل و مختصر است». شعرش نيز از اين جهانبيني مايه میگيرد و به همين نسبت مصالحهجو، انسانمحور، نرم و جاری است.
صفاری، در كارِ به شعر كشاندنِ اين جهانبينی از چند عنصر مشخص بهره میجويد: زبان محاوره و طنز از اصلیترين و پربسامدترين اين عناصرند. امكاناتی كه زبان محاوره در دسترس صفاری میگذارد گونهگون است. يكی از آن، كنايات و عبارتهای اصطلاحی است كه صفاری به كرّات از انواع آن سود جسته است: «نگاه چپ به كسي انداختن»، «مو لای درز چيزي رفتن»، «بیچشم و رو بودن»، «جان كسی را به لب رساندن» و.... در سطور زير مثالی از گنجاندن كنايۀ «خردهشيشه داشتن» و عبارت اصطلاحی «كفر كسی را درآوردن» در شعر را میبينيم كه از زبان محاوره وام گرفته شده است:
كالبد آدمی بیترديد
شاهكار آفرينش است هنوز
اگرچه روحش هميشه
خردهشيشه داشته است.
اين را من میدانم و فريدا كالو
كه كفران نعمتش
كفرم را درنمیآورد
و حق میدهم به او
كه قصابی كند در هر تابلو
چشم و ابروی قاجاری
و تن تابناكش را تا لب گور.
درهمآميزی اين اصطلاحات با زبان شعر، در مجموع منتج به خودمانی شدن فضای اشعار صفاری و ايجاد صميميت با مخاطب شده است. عنصر دیگر ديالوگ است. در بسياري از قطعات شاعر با «تو»يی فرضی گفتگو میكند. در اين سطرها، جهت پيام به سمت گيرنده است، انگار كسی روبهروی ما ايستاده و با ما سخن میگويد. اين تمهيد نيز باز در جهت ايجاد صميميت با مخاطب نقش دارد و پردهای را كه ميان شاعر و مخاطب است از ميان برمیدارد. «جاسوسهای زبانبستۀ من» مثال خوبی است:
گنجشكانی كه رد تو را ديروز
درخت به درخت
و خيابان به خيابان
دنبال كردهاند
خدا میداند چه ديدهاند
كه جيكشان ديگر
درنمیآيد.
عنصر ديگری كه به عنوان يكی از عناصر شاكلۀ زبان شعر صفاری از آن نام برديم طنز است. طنزی كه صفاری در زبان میریزد، حاصل ظرافتهايی است كه گاه در يك كلمه يا فقط يك تعبير نمايان شدهاند. نزد او طنز شاخساری نيست كه همۀ شعر را زير سايۀ خود بگيرد، بلكه تنها سايۀ مختصر اما نشاطآور برگی است از درخت شعر.
از اين مختصات زباني بگذريم و بازگرديم به ديگر ويژگیهای حاصل از جهانبينی شاعر. در ابتدای اين نوشته از ديد التقاطی صفاری سخن به ميان آورديم. لازم است در بسط اين ويژگی به نتيجهای فراتر برسيم: به استناد همين جهانبينی، او شاعری مدرن است. در عين حال كه بومیگرا و ايرانی است، جهانوطن و جهانیانديش است. در شعرش از «امامزاده حسن» تا «ميدان ترافالگار» را گز كرده، هم «بوكافسكی» را ياد كرده و هم «حافظ» را، هم در «بهشت زهرا» گريسته و هم در «گورستان چمنزار بهشت» در هاليوود شرقی، هم «بوی ياس امينالدوله» در شعرش پيچيده و هم «در باب مضرت برندي» سخن رانده است. بر هيچكدام تعصبی ندارد، هيچيك را بر ديگری برتری نمیدهد و سلايقش از هرگونه جزم تهی است. «ذكر قالی ايرانی» را میگويد اما دست به دامان ناسيوناليسمي عقبمانده نمیشود تا يكسونگرانه هنر را نزد ايرانيان بداند و بس، و به همان ميزان پردههای نقاشی فريدا كالو و مكس بكمن را تحسين ميكند. اين ديد روشنفكرانه، امروزی و متعادل است و فضای ادبی و هنری جامعهٔ ايرانی به ترويج و تثبيت آن نياز دارد. هنرمند امروزی از پنجرهٔ اتاقش جهان را رصد ميكند، چه در «عبدالملك» باشد، چه در «نيواورلئان». شعر صفاری، از رهگذر ذكر نامها و اماكن و فضاهای مختلف، رنگارنگ شده است و از اين بابت شايد تشبيهش به جامعهٔ امريكا بيمناسبت نباشد. شعر صفاری خود امريكاست: در كاليفرنيا بيدار ميشوی، با هندیها صبحانه میخوری، در واگن ساخت چين مینشينی، با مكزيكیها ازدواج میکنی و به فارسی مینويسی.
🦋🦋
Показать все...
attach 📎
04:27
Видео недоступноПоказать в Telegram
گفتوگویی با استاد هوشنگ مرادی کرمانی
به مناسبت هجدهم تیرماه، سالگرد درگذشت مهدی آذریزدی (۱۳۰۰-۱۳۸۸) و روز ملی ادبیات کودکان و نوجوانان
برگرفته از کانال فرهنگستان
🦋🦋
28.07 MB
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.