نارنجنامه
از رنجها نمینویسم از نارنجها مینویسم #نرگسنوشت به روایتِ میرفیضی نویسنده و برنامهساز در: @dokhtar_razavi مدیر تحریریه نشریات کودک و نوجوان نورالهدی ارتباط با نویسنده: https://telegram.me/dar2delbot?start=send_bzz2mk8
Больше129
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
دیگه اینجا نمینویسم
اونطرف مشغول حرف زدنم
در کانال هم بازه.
لینکش هم همونه فقط یک عدد۲ بهش اضافه شده.
@naranjname2
اینجا رو همینشکلی نگه میدارم برای مرور خاطرات.
پاییزتون نارنجی...
۸ مهر ۹۷
@Naranjname2
@Naranjname2
@Naranjname2
اسبابکشی داریم دوستان :)
البته مطالب این کانال اونقدر زیادن که بعیده برسم همهشون رو کپی کنم اونطرف. برای همین از اول شروع میکنیم... یعنی درست از نارنج شمارهی ۴۴۳.
اگر اونجا تعدادمون کمتر شد اشکالی نداره. باز هم مینویسیم برای هم.
قدمرنجه بفرمایید:
https://t.me/joinchat/AAAAAEjopdOYAPebMIeIsw
نارنج شماره ۳۵۳:
زینب تو یادت نیس، من اون شبی که توی مسیر قم به مهران، کل کتاب شازده کوچولو رو برات بلند بلند خوندم، یه چشمم به کتاب بود یه چشمم به جاده. تو یادت نیس ولی من داشتم لا به لای آدما دنبال شازده کوچولو میگشتم با لباس سبز و شال گردن بلندش.
تو یادت نیس ولی من وسط نمازایی که گوشه ی چادر میخوندیم، توی سجدههام میگفتم ارحم عبدک ضعیف... میگفتم خدا بهم رحم کنه.
تو یادت نیس ولی من خیلی ضعیف بودم. من حتی طاقت نداشتم صبح بیام و ببینم لباسی رو که شب قبل شستم و روی طنابای پشت چادر انداختم، افتاده وسط خاک. من طاقت نداشتم با کفشای مردم راه برم و پاهام تاول بزنه.
تو یادت نیست ولی من اون شبی که بالشِ زیر سرم با شعله ی بخاری سوخت و تو و بقیه ی همسفرا به دادم رسیدین، خیلی غصه خوردم که چرا توی چادر تنها نخوابیده بودم...
تو یادت نیس زینب ولی من وقتی زیر اون پل وایساده بودیم و داشتیم از دور به حرمین سلام میدادیم توی دلم از طرف همه اونایی که ازشون دلگیر بودم و بهم بد کرده بودن سلام دادم.
تو یادت نیس زینب... من یه شب زیر همون چهار تا پتویی که میکشیدیم روی سرمون و میلرزیدیم، تا صبح گریه کردم که یادم بره چقدر شرمندهم از خوب نبودنم...
تو یادت نیست ولی وقتی سر میدونِ منتهی به حرم امام حسین(ع) ایستاده بودیم و گوشی رو در آوردی و به اونایی که دوست داشتی زنگ زدی، خیلی دلم میخواست زنگ بزنم به همه ی اونایی که دوست دارم، ولی وقت نبود، ولی نمیشد. فقط زنگ زدم به مادر و خنده هاش آرومم کرد.
تو یادت نیست زینب ولی من اومده بودم سفر که از خودم بیرون بزنم. توی سفری که همه اومده بودن واسه آدم شدن، من اومده بودم که فرار کنم از خودم.
سفری که واسه همه شروع کردن بود، واسه من تموم کردن بود. من اومده بودم که تموم بشم.
از تو چه پنهون...
خیلی ناراحت شدم اون پمپ بنزینی که اتوبوسمون توش توقف داشت و یه روز بعد از برگشتنِ ما منفجر شد، یه روز زودتر هوس ترکیدن به سرش نزد.
تو یادت نیس زینب... ولی من پشت خروار خروار حرفایی که بهت گفتم و به هیچکی نگفتم، یه خروارم حرف نگفته دارم که شاید وقتی نبودم بهت بگم.
نگران نباش اگه اینا رو یادت نیست...
هیچکی یادش نیس زینب... هیچکی... حتی خودمم یادم می ره گاهی چقدر این چیزا یادم مونده.
محرم که میرسه ناخودآگاه یاد اون روزا میافتم... یاد صاحب اسمت...
کاش اربعین امسالم راهی باشیم. کاش یادمون بمونه زینب.
#نرگسنوشت
@naranjname
نارنج شماره ۳۵۸:
تو را دوست دارم و مهرماه را دوست ندارم. مهرماه اصلا" شبیه پاییز نیست. هنوز حرارت تابستان را دارد. هنوز شلوغی شهریور را دارد. هنوز تنهایی و خلوت و عریانی را به درختهای شهر نشان نداده است. هنوز نمیتواند برایت شاعری کند. مهرماه اصلا" شبیه من نیست. شبیه زنی که شبهای طولانی پاییز و زمستان را واژه به واژه برایت میبافد تا گرم بمانی نیست. مهرماه آمده تا اعصاب مردم را به هم بریزد. حتی شعر نوستالوژیک "باز آمد بوی ماه مدرسه" اگر برای بعضیها بوی شیرینیِ بوفه ی مدرسه و آلاسکای مسیر برگشت به خانه را میدهد، برای من فقط بوی جورابِ بچهها داخل نمازخانه و ادکلنِ سرسامآور معلم فیزیک را تداعی میکند. مهرماه آدم را عصبی میکند. میخواهد تو را به زور به شور و اشتیاق بیاورد، اما کمکم رخوت پاییز را تزریق میکند به رگهایت تا بتوانی سردی و بی حوصلگی اش را تاب بیاوری.
دیشب که تا سر حد مرگ مشغول نوشتن نمایشنامهی جدیدم بودم و اشتیاقم برای نشان دادنش تمام نمیشد، احساس کردم چقدر این روزها شبیه هیچ چیز نیستم. شبیه شخصیت هیچ داستانی نیستم. شبیه شخصیتی که از خودم سراغ دارم هم نیستم. شبیه کسی که هر روز دلش میخواست دیوانهوار بنویسد تا لذت ببرد هم نیستم. مختصرتر شده ام. شاید شبیه یک ماشین تایپ که مدام مینویسد و مینویسد، اما خودش از چیزهایی که نوشته است کیفور نمیشود.
داشتم فکر میکردم آدم چقدر میتواند مثل ماشین تایپ پایان جملههایش نقطه بگذارد. چقدر پایان دوستداشتنش نقطه بگذارد و باز از اول شروع کند. داشتم فکر میکردم چند بار میتواند به خودش بگوید اشتباه میکند و باید نقطه را بگذارد، اما باز خسته و ناامید برگردد به سر خط؟
داشتم فکر میکردم آدمی تا کجا میتواند ادامه بدهد و تمام نشود؟
دیشب خواب دیدم به خاطر جرمی که مرتکب نشده ام زندانیام کرده اند و هیچکس حرفهایم را باور نمیکند. آن موقع خیلی غمگین شدم. اما حالا دارم فکر میکنم واقعا" جرمی مرتکب نشده ام؟ یعنی هیچ کدام از ما جرمی مرتکب نشده ایم؟
آدمی گاه اشتباه میکند، اما خودش را میزند به آن راه تا فراموش کند اشتباهاتش را. میترسم دوباره در همان خواب بیدار شوم و این بار بی آن که تقلا کنم، جرمم را بپذیرم.
میترسم دوست داشتن را کتمان نکنم. میترسم و هیچ چیز اندازه ی این ترس استخوانسوز پاییز را به آدم یادآوری نمیکند.
#نرگسنوشت
۱۱ مهر ۹۶
http://t.me/naranjname
نارنجنامه
از رنجها نمینویسم از نارنجها مینویسم #نرگسنوشت به روایتِ میرفیضی نویسنده و برنامهساز در: @dokhtar_razavi مدیر تحریریه نشریات کودک و نوجوان نورالهدی ارتباط با نویسنده:
https://telegram.me/dar2delbot?start=send_bzz2mk8میدونید که وقتی با یک اکانت کانال میسازید و قبل از دیلیتاکانت کردن، یه اکانت دیگه رو ادمینِ کانال قرار میدید، دسترسی به بعضی امکانات براتون محدود میشه...چون تلگرام اون اکانت دوم رو به عنوان اکانت اصلی و سازنده ی کانال نمیشناسه.
یکی از این محدودیتها قابلیت عمومی و خصوصیسازی کاناله.
من چند وقته اکانتم رو عوض کردم و حالا میخوام کانالم رو پرایویت(خصوصی) کنم، اما نمیشه!
کسی راه میانبری بلده؟
(به جز ساخت یه کانال جدید و انتقال مطالب به اونجا)
فقط تا حالا پنیر خونگی درست نکرده بودم،
که اونم به لطف دو بسته شیر تاریخگذشتهای که سوپرمارکت محل بهمون انداخته بود، تجربه شد :))
اون دونه سبزا هم پسته هستن.
#پنیر جانم :)
@naranjname
نارنج شماره ۱۶۵:
#اسمها و آدمها
هر آدمی چندین و چند برچسب ریز و درشت دارد، برچسبهای خوب و برچسبهای بد. خیلی کیف دارد که آدم را با برچسب خوبش صدا بزنند. یکی از قشنگترین برچسب های هر آدمی همان اسم خودش است.
اسم آدمها یک کتاب بلند است. هزار تا حرف دارد. هر بار نامشان را میشنوی انگار خودشان را شنیده ای. و هر بار که صدایشان میزنی خروار خروار واژه را در آهنگ کلامت جا میدهی.
میخواهی حرفهای بیشتری بزنی، پیشوند و پسوند به اسمشان اضافه میکنی: خانم، آقا، عزیز، مهربان، جان... بعد میبینی پسوندهایی که میم دارند بیشتر به دلت میچسبند، مثل عزیزم، جانم، جانانم، مهربانم، یا اصلا" همان میمِ مالکیتِ تک حرفی که خودش هزار هزار حرف پنهان و آشکار دارد.
اسم آدمها قوی تر از چیزی ست که فکرش را میکنید. خطاب کردن و خطاب شدن خیلی قدرتمند است. وقتی تو را با اسمت خطاب میکنند بی اختیار تسخیر میشوی، حتی برای یک لحظه، حتی برای چند ثانیه، حتی به فاصلهی یک لبخند، حتی اگر به روی خودت نیاوری، حتی اگر نفهمند...
وقتی تو را به عزیزترین برچسب زندگی ات خطاب میکنند، مقاومت کردن بی فایده است.
برای همین است که اگر مرا به نام کوچکم بخوانی، بی اختیار میگویم: جانم؟
اسم کوچک آدمها، در قلبشان ریشه دوانده است. برای همین اولین قدم برای به دست آوردن قلب یک نفر، به دست آوردن نام کوچک اوست.
پس عزیزترینِ زندگیتان را به نام کوچکش بخوانید...
خودش یاد میگیرد طوری بگوید "جانم"، که تمام میمهای جهان را جمع کنید و دنباله ی اسمش بیاورید.
اسم آدمها را دست کم نگیرید.
خطاب کردن، اولین واژه ای ست که معشوق را خلع سلاح میکند.
#نرگسنوشت
۱۵ اسفند ۹۵
@naranjname
"از گریه #پاریس تا آرامش #تهران"
#موسیقی #کلیپ
شعر: نرگس میرفیضی، زینب احمدی، فائزه زرافشان
با صدای: محمدجواد موحد
بازنشر به مناسبت حادثه تروریستی اهواز...
@Rahnava_ir
@naranjname
test 7.mp49.09 MB
آه ای دل مغموم... آروم باش آروم
ای حال نامعلوم! آروم باش آروووم
#حسین_صفا
#چاوشی
@naranjname
Mohsen Chavoshi - Shahrzad.mp39.83 MB
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.