cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

کانال روایتگری

نشر ارزشهای دفاع مقدس ارسال روزانه بهترین مطالب تخصصی روایتگری ارتباط با مدیر @ravi110

Больше
Страна не указанаЯзык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
350
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

سلام علیکم برادر عزیز تشکر از محبت شما انشاالله عاقبت بخیر باشید لینک بالا جهت استفاده دوستان محترم می باشد التماس دعا دارم فراوان خدانگهدار تان باشد
Показать все...
سلام علیکم برادران عزیز سی جزء قرآن کریم به روش تند خوانی دراین لینک قرار داده شده است هر جزء ۳۰الی ۳۵ دقیقه زمان آن است می توانید در ایام ماه مبارک رمضان با اختصاص یک ساعت وقت ۲بار ختم قرآن فرماید https://t.me/joinchat/AAAAAElw_His1jnZF2NAkA
Показать все...
🔸فراخوان مسابقه #روایتگری 🎤 🔸من یک راوی ام 🔹با موضوع #آزاد_سازی_خرمشهر 📡 @sepah_quds
Показать все...
🌺🌺سلام پیشاپیش عید سعید غدیر خم را به شما عام وشما فرزندان خاص ذریه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم تبریک و تهنیت عرض می کنم 🍀🍀 امیدوارم که این عید برای شما پربرکت باشد 🌸🌸 حتما عیدی بنده را فراموش نفرمایید☺️یک صلوات برای اموات بنده هم کافی است
Показать все...
سلام علیگم .دوستان وهمسنگران شهدا لینک گفتمان انقلاب اسلامی جهت بهره برداری به حضور تان معرفی میگردد.دوستان ،مدیران این گروه از فعالان و دلسوزان انقلاب .و ولایت می‌باشند که اهداف نظام را براساس منویات مقام معظم رهبری پیگیری می‌کنند.باحضور ومشارگت درمباحث این عزیزان میتوانید درامر بصیرت افزایی وروشنکری اطرافیان خودازمطالب این گروه بهره‌برداری نماید باتشکر .خادم شهدا دفاع مقدسhttps://sapp.ir/joingroup/am2oJ0dR8HYNb1euvfhDLl9X شما دعوت هستید☝☝☝ به گروه گفتمان انقلاب اسلامی🌺🌺🌺سلام علیگم .دوستان وهمسنگران شهدا لینک گفتمان انقلاب اسلامی جهت بهره برداری به حضور تان معرفی میگردد.دوستان ،مدیران این گروه از فعالان و دلسوزان انقلاب .و ولایت می‌باشند که اهداف نظام را براساس منویات مقام معظم رهبری پیگیری می‌کنند.باحضور ومشارگت درمباحث این عزیزان میتوانید درامر بصیرت افزایی وروشنکری اطرافیان خودازمطالب این گروه بهره‌برداری نماید باتشکر .خادم شهدا دفاع مقدس https://sapp.ir/joingroup/am2oJ0dR8HYNb1euvfhDLl9X شما دعوت هستید☝☝☝ به گروه گفتمان انقلاب اسلامی🌺🌺🌺 دوستان لینک قبلی مشکل داشت .این لینک اصلاح شده اش می باشد
Показать все...
سلام علیکم 🌸سخنی با راویان محترم  با تبریک سال جدید و با تشکر از همراهیتان فصل اول کانال به پایان رسیده . انشاالله چنانچه منابع و شرایط آماده شد ازطریق پیام رسان سروش درخدمتتان خواهیم بود. 🌹در حال حاضر صرفا این کانال به عنوان منبع علمی برای بهره برداری راویان در اختیار شماست . 💐 صمیمانه از صبر ،همکاری، حوصله واعتماد همه عزیزان تشکر می کنم. امید است در راستای منویات مقام معظم رهبری کوشا باشید https://sapp.ir/revayatgari95
Показать все...
کانال روایتگری

9دی پیروزی ملت غیور ،ولایی، محجوب و بصیر ایران بر صهیونیست گرامی باد.
Показать все...
#قسمت_پانزدهم " من زنده ام " .... این راه شوخی بردار نیست. بعداز کلی چک و چانه قرار شد چند کیلومتر جلوتر ما را پیاده کند و برگردد. از سربندر که عبور کرد، دیگر جرأت جلوتر رفتن نداشت. هرچه گفتیم این نامردیه که وسط راه ما رو پیاده کنی، ناسلامتی راننده ی ماشین هلال احمری! گفت اینجا جای بازی و شوخی نیست، آره من نامردم. هرکی نامرده بشینه. مردا پیاده شن برن جنگ، مگه نمی خواستین برین جبهه بجنگین؟ جنگ از اینجا شروع میشه. از مجموع چهل و چندنفر مسافر اتوبوس، فقط ده نفر پیاده شدند؛ هشت تا از برادران،من و خواهر بهرامی. کنار جاده را گرفتیم و پیاده راه افتادیم. گاهی جلوی ماشین های عبوری را می گرفتیم و هرکدام جا داشتند تعدادی از ما را سوار می کردند. برادرها جلوی یک ماشین را گرفتند و گفتند شما دوتا خواهر سوار بشین و زودتر برین. ما پیاده هم می تونیم بیائیم. .... راننده ای که سوار ماشینش شده بودیم برخلاف راننده ی اتوبوس، جسورانه و بی توجه به آژیرها و انفجارها به سرعت رد مسیر خود می رفت. چندکیلومتری از سربندر دور شده بودیم.سرنشینی که به نظر می آمد از وضعیت جبهه خبر دارد با آب و تاب تعریف می کرد: عراقیا توی خواب هم نمی دیدن سه هفته با ایران بجنگن، امروز چهارشنبه بیست و سوم مهر. قول میدم جمعه جشن پیروزی بگیریم. فقط باید از این سه هفته عبرت بگیرن که اسم کارون خوزستان یادشون بره. .... مردم ناباورانه و بهت زده با دمپایی های لنگه به لنگه در حالی که بچه ها را قلم دوش گرفته یا کشان کشان به دنبال خود می کشیدند، راهی شهرهای دیگر بودند. گاه ملتمسانه جلوی ماشین ها را می گرفتند یا با ظرفی تقاضای بنزین می کردند یا با پاهای تاول زده و کمرهای خمیده به راه خود ادامه می دادند. .... سرعت ماشین آننقدر زیاد بود که گویی ما را باید سرساعت به مقصد می رساند. کم کم به تابلوهای 12کیلومتری آبادان نزدیک می شدیم.تعدادی سرباز که حالت سینه خیز دراز کشیده بودند و چند ماشین خودی که متوقف شده،توجهم را جلب کرد. گفتم خواهر بهرامی سربازها را: ببین! خداخیرشان بدهد، زیر این آفتاب داغ، زیر این لوله های نفت، با چه زحمتی پاسداری میدهند. هنوز جمله ام را تمام نکرده بودم که ناگهان خودروی ما با صدای انفجار مهیبی متوقف شد و همان سربازهای وظیفه شناس! باسرعت به سمت خودروی ما خیز برداشتند. با بهت و حیرت به آنها خیره شده بودم. نه راننده می خواست فرمان ماشین را ول کند و پیاده شود، نه سرنشین جلو و نه ما که عقب نشسته بودیم. نمی توانستیم هیچ حرفی بزنیم. فقط دور و برمان را نگاه می کردیم. چقدر تانک! چقدر خودروی نظامی! خوب که دقت کردم آرم سپاه پاسداران را روی لباسشان دیدم اما انگار یادشان رفته بود کج کلاه قرمز بعثی را از سرشان بردارند. از راننده پرسیدم چی شد؟ گفت اسیر شدیم. گفتم اسیر کی شدیم؟ گفت اسیر عراقی ها گفتم اینجا مگه آبادان نیست؟ تو مارو دادی دست عراقی ها؟ گفت اللّه اکبر، خواهر! همه مون اسیر شدیم. سربازهای عراقی سریع خودشان را به ماشین ما رساندند. من که کنار پنجره بی حرکت نشسته بودم، شیشه ماشین را بالا کشیده، سریع قفل در ماشین را زدم اما آنها شیشه ی ماشین را با قنداق تفنگ شکستند. از ترس خودم را روی خواهر بهرامی انداختم. تعدادی از سربازهای عراقی شیشه ی پنجره ی سمت خواهر بهرامی را هم شکستند. راننده فرمان ماشین را رها کرد و پیاده شد، اما من و خواهر بهرامی مقاومت می کردیم و نمی خواستیم پیاده شویم. رادیوی کوچکی که در دستم بود،از دستم پرتاب شد. هنوز نمی دانستم چه اتفاقی افتاده، با ضربه ی تفنگ سرباز عراقی که در ماشین را باز کرد، به خود آمدم که می گفت گومی،گومی یالّا بسرعه! ( بلندشو، یالا زود باش بلند شو) وقتی پیاده شدیم مثل مور و ملخ از کمین گاه های خود در آمدند و دور ماشین جمع شدند و آن راننده و سرنشین را مثل کیسه ی شن به پائین جاده پرتاب کردند. دو دختر هفده و بیست و یک ساله؛ خواهر بهرامی با روپوش سرمه ای و مقنعه ی طوسی روشن و کفش های سفید پرستاری و من با روپوشی خاکی رنگ و مقنعه ی قهوه ای و پوتین کی کرز در مقابلشان ایستاده بودیم و آنها دور ما حلقه زده بودند. یک نفر لباس شخصی که از عرب های خوزستان بود و زبان فارسی می دانست به نام جواد، به عنوان مترجم آنها را همراهی می کرد. یکی از آنها که لباس پلنگی تکاورها را پوشیده بود جلو آمد که ما را تفتیش بدنی کند. خودم را به شدت عقب کشیدم و فریاد زدم.... پایان قسمت پانزدهم #من_زنده_ام
Показать все...
animation.gif.mp40.57 KB
🌺 مراعات کنید! 💢 رهبرانقلاب: دختران در رفتارشان، در محیط بیرون خانه یا در محیط‌های معاشرت‌های خانوادگی، طوری نباشد که شوهرشان دچار #حسادت یا #سوءظن شود. ⚠️ مردان هم چه در محیط کار و چه تحصیلی، عین همین را باید رعایت کنند؛ مانند گرم گرفتن‌ها، حرف زدن‌ها، #شوخی و خنده‌ها. 💠 کارهایی که در #اسلام ممنوع شده، اثرش در خانواده ظاهر میشود. ۸۱/۶/۲۸
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.