عرفان کهن عارفان

1- سلام قربان ، یکی از ادله مخالفت فلاسفه با زنان آنست که مردان آنچه دارند اغلب همان را تا آخر می دارند یعنی تمام زندگی دنبال پول و پوز و پُل و تن خویش هستند علاقه آنان به اولاد تابع علاقه محض خویش به تن خویش است، یعنی اکثرا جانوران غریزی اند و به زنان نیز اغلب نگاه ابزاری دارند گرچه انس و علاقه و الفت و عادت پیدا کنند ولی از زندگی لذت وافری می برند ،اما زنان ( مگر اقلّ قلیل ) دنبال زاد و ولد و اولاد بیشتر و بعد از چند شکم زادن در انتظار نوه و نبیره و نتیجه هستند چون طبیعت به شدت آنان را عاطفی آفرید و لذت آنان از حیات تابع لذت شوی و فرزند و مهمان و دیگران از خدمات و زحمات آنان است ، این عاطفه زنانه مانند غریزه مردانه ، داده طبیعت است نه فطرت و تربیت ، لذا در این میدان اغلب زنان مرکوب و ماکول و مردان راکب و آکِل هستند ، در نتیجه زنان غالبا و طبعا عشق به معرفت و حکمت ندارند مگر قلیلی از آنان مانند برخی دانشوران مجمع ، اما مردان اغلب عشق به حکمت و معرفت دارند گرچه معمولا لذت تن و تور و تار و بار و زور و پول را بر اولاد ترجیح می دهند ، این یک دلیل مذمّت منزلت زنان توسط حکیمان ... داعی الخیر ، غریب خبیب ...

سلام و درود اساس این گروه توهین و فحاشی نیست علی علوی بارها زیر پست بنده توهین  و حتی فحاشی کرده حرمت افراد گروه و شان گروه ایجاب میکند چنین افراد مجهولی مورد برخورد مدیر و ادمین های عزیز قرار بگیرند امروز سوم June  ساعت ۱۳:۴۹ کلمه بی شرف را بکار برده که البته در ذیل همون توهین افراد بهش پاسخ دادند ، این رفتار ده ها بار تکرار شده باتشکر بهداد

سلام و درود گروه پرسش و پاسخ و گفتگو جناب حائری شما ادمین هستید سپاس از بذل توجه و اقدام متعاقب شما سید بزرگوار

سلام قربان اگر رخصت دهید شکایت شما را انتقال دهم ، قطعا توهین و تهمت از هرکسی اول نشان خشم و نفرت از خویشتن است در واقع شخص اول بخودش فحش می دهد و سپس به دیگری ، بقول امام علی ، مافَحَش کریم قطُ ، انسان با کرامت فحاشی نمی کند ، یعنی فحاشی ملهم از لئامت است ، بعلاوه فحاشی و توهین به دیگری در مقام گفتگو منش مستکبرانه است یعنی فحاش خود را در خیال خود اکبر و اعلم و اعظم و ازکی و اطهر ...نسبت به طرف مقابل می پندارد لذا باید طرفین بدور از رنگ و بو با هم گفتگو کنند ، اگر مسلمان یا مسیحی ..یا حتی ملحد هم باشیم باید اخلاق انسانی یعنی حقوق متقابل متساوی را رعایت بکنیم والاّ اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما ....

بسیار سپاسگزارم همین دیدگاه وسیع و بسیط شما درسی است برای اهل خرد و یادآوری برای معدود افرادی که خط زندگی را در هاله تکبر خود تثبیت و در برگشت به اصل انسانیت دچار تردید و در ادامه تحمیق افکار دیگران مصر و مجدانه گام برمی دارند ارادتمندم

فاعتبروا یا اولی الابصار ، چه بودند ، چه شدند ، چه گفتند ، چه کردند ، در زمانه حیات چه روایت و قضاوت و جسارت و حمایتی از آندو و بر آندو بود و پس از موت چه و در آینده چه و در تاریخ چه و در آخرت چه ، من که نمی دانم و تو هم که نمی دانی فقط وِر می سرایی و آنها که محامی و مدعّی اند نیز یا سوداگرند و یا حیله گر آنها هم نمی دانند ، فقط خداست که می داند اما قطعا قضاوت دیروز ما مردمان هُرهُری و گَرگَری در باره آندو با امروز خیلی خیلی تفاوت پیدا کرده است ، آندو بزرگوار هر دو معتقد بودند که باید فقط مامور به وظیفه بود نه مامور به نتیجه ، حالا اصلا می توان وظیفه را با نتیجه قیاس و مماس کرد ؟ .....

دل نمانده‌ست که گوی خم چوگان تو نیست خصم را پای گریز از سر میدان تو نیست تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد هیچ مجموع ندانم که پریشان تو نیست در تو حیرانم و اوصاف معانی که تو راست و اندر آن کس که بصر دارد و حیران تو نیست آن چه عیبست که در صورت زیبای تو هست وان چه سحرست که در غمزهٔ فتان تو نیست آب حیوان نتوان گفت که در عالم هست گر چنانست که در چاه زنخدان تو نیست از خدا آمده‌ای آیت رحمت بر خلق وان کدام آیت لطفست که در شأن تو نیست گر تو را هست شکیب از من و امکان فراغ به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست تو کجا نالی از این خار که در پای منست یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست آخر ای کعبهٔ مقصود کجا افتادی که خود از هیچ طرف حد بیابان تو نیست گر برانی چه کند بنده که فرمان نبرد ور بخوانی عجب از غایت احسان تو نیست سعدی از بند تو هرگز به درآید؟هیهات! بلکه حیفست بر آن کس که به زندان تو نیست سعدی

به سینه می زندم سر دلی که کرده هوایت ... شعر حسین منزوی دكلمه فرخ نعمتی