cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

تلخ_و_شیرین

"تلخ و شیرین" جهان گذران می گذرد غم بگذشته چه داری کم و بسیار گذشت مهدی‌_سهیلی ارتباط با مدیر کانال: @Yazdan338

Больше
Рекламные посты
429
Подписчики
Нет данных24 часа
+27 дней
-230 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

*باورنکردنی است اما فاصله من تا فاسد شدن یک قدم است! شما چقدر؟* 🖊دکتر مجتبی لشکربلوکی *نشر:* گاهنامه مدیر ■برای من همیشه سوال بوده که آدم ها که از اول فاسد (رشوه خوار و ...) نیستند پس چگونه فاسد می شوند؟ آزمایش جالب زیر شاید بیانگر بخشی از واقعیت باشد. اما قبل از آن که آزمایش را با هم بخوانیم، یک نکته؛ فساد فقط رشوه گرفتن نیست. دانشجویی که تقلب می کند، معلمی که کم فروشی می کند. مدیری که پسرخاله اش را منصوب می کند. کارمندی که یک پرونده را زودتر بررسی می کند. مرکزی که در آمار دست کاری می کند و ... □در آزمایشی یک بازی ترتیب داده شد که در آن افراد می توانستند با کمی تقلب پول بیشتری به دست آورند. داستان از این قرار بود که حداکثر میزان برد آنها در این بازی به نتیجه پرتاب سکه (شیر و خط) بستگی داشت. پیش از شروع بازی سکه ای را پرتاب می کردند، اگر شیر می آوردند تا ۱۰ برابر بیشتر می توانستند پول به جیب بزنند (برای مثال اگر شیر می آمد جایزه فرد در صورت برد بازی ۱۰۰ دلار بود و اگر نتیجه خط بود به فرد حتی اگر پیروز بازی بود، بیش از ۱۰ دلار تعلق نمی گرفت) آزمایش به گونه طراحی شده بود که اگر نتیجه پرتاب مطلوب نبود (خط)، آزمایشگر به صورت پنهان به فرد پیشنهاد رشوه می داد و او در ازای پرداخت مبلغ مشخصی می توانست بازی پرسودتر  (با جایزه ۱۰۰ دلاری) را شروع کند. ●با مبلغ رشوه پایین (۲ دلار) حدود ۸۶ درصد افراد رشوه را پرداخت کردند! البته این باعث شد که در خود بازی هم رفتارهای غیراخلاقی آنها بیشتر شود و مشخص شد که پرداخت رشوه احتمال تقلب را به طور نسبی بالاتر می برد. این شاید طبیعی به نظر برسد، ولی این همه کار نبود. در یک سناریو دیگر رشوه پیشنهادی بسیار بالاتر بود (۱۲ دلار)، در این حالت ۸۱ درصد افراد پیشنهاد را رد کردند، ولی حتی در این حالت نیز باز میزان رفتارهای غیراخلاقی و تقلب در بازی بالا بود.به بیانی می توان نتیجه گرفت حتی در معرض پیشنهاد رشوه قرار گرفتن (و نه پرداخت آن) باعث می شود که احتمال رفتارهای غیراخلاقی و تقلب بالاتر برود. ○تجویز راهبردی: خود من وقتی این مطلب را خواندم احساس ترس جدی کردم و پذیرفتم که تا فساد یک قدم بیشتر (یک پیشنهاد ساده ولو آنکه آن را رد کنم) ندارم. چه می توان کرد؟ دو راهکار قابل پیشنهاد است: ■در زندگی فردی: سیگنالینگ. یعنی اینکه لبه پرتگاه راه نروید. استادی داشتم به ما می گفت هیچ لزومی ندارد که لبه پرتگاه راه بروید، چون در آن جا اولین خطا، آخرین اشتباه است. کاربرد عملی اش این می شود که اصولا به گونه ای رفتار کنید و برای خود برند (نام و نشان) ایجاد کنید که همه بدانند شما اهل تعاملات کثیف نیستید(ارسال سیگنال). با استفاده از روش سیگنالینگ بسیاری از پیشنهادها در نطفه خفه می شوند و شما اصولا در معرض پیشنهاد  (لبه پرتگاه) قرار نمی گیرید. □در محیط سازمانی: حذف تماس مستقیم. یکی از بهترین روش ها، حذف رابطه انسانی است. آخرین باری که شما به یک دستگاه خودپرداز پیشنهاد رشوه داده اید کی بوده است؟ چرا؟ چون ما فقط به انسان ها می توانیم پیشنهاد ناسالم بدهیم. بنابراین سیستمی سازی و قطع رابطه انسان به انسان و ایجاد سازوکارهایی مانند انسان به ماشین و ماشین به ماشین می تواند کمک کند. چرا که ماشین ها نه پول چایی می خواهند و نه اصلا چایی می خورند. @sepidar338
Показать все...
👍 1
حس‌آمیزی هر روز صبح، جلسه‌ای در یکی از اتاق‌های یک روزنامه‌ی روسی برگزار می‌شد، و مدیر روزنامه برای خبرنگارانش توضیح می‌داد چه گزارش‌هایی باید تهیه کنند، با چه کسانی باید صحبت کنند، کلی آدرس می‌گفت، کلی سؤال می‌گفت که باید هر کدامشان از اشخاص بخصوصی پرسیده می‌شدند، و چیزهای دیگر. یک روز مدیر متوجه شد همه‌ی خبرنگاران دارند صحبت‌هایش را در دفترچه‌هایشان یادداشت می‌کنند، به جزیکی از آن‌ها. او همین‌جور نشسته بود و هیچ کاری نمی‌کرد. وقتی جلسه تمام شد، مدیر آن خبرنگار را کشید کنار و گفت: باید کارت را جدی ‌بگیری. این چیزها را که من برای خودم نمی‌گفتم. این آدرس‌هایی که گفتم، اشخاصی که اسم بردم، و همه‌ی چیزهایی که گفتم باید یادت بماند. وقتی یادداشت نمي کنی چطور همه‌ی این‌ها یادت می‌ماند؟ آن وقت از کجا می‌خواهی بدانی که چه آدرس‌هایی باید بروی، با چه کسانی صحبت کنی، چه سؤال‌هایی از هرکس بکنی! خبرنگار شروع کرد همه‌ی صحبت‌های مدیر را کلمه به کلمه از اول تا آخر برایش گفت. نه فقط مدیر شوکه شد، بلکه خود خبرنگار هم شوکه شد. چون ظاهراً فکر می‌کرده بقیه هم مثل خود او هستند، و هر کس هر چیزی که شنید مو به مو در یادش می‌ماند. بنابراین، آن یادداشت‌ها را هم، که بقیه برمی‌داشتند، محض تفریح و سرگرمی برمی‌داشتند. در یکی از روزهای ماه مه ۱۹۲۸ بود که این خبرنگار به مطب دکتر الکساندر لوریا، دانشمند بزرگ روسی، مراجعه کرد. همان مدیر او را فرستاده بود تا دکتر لوریا ببیندش. اسم خبرنگار سلیمان شِرْشِوْسْکی Solomon Shereshevsky  بود. دکتر لوریا سی سال حافظه‌ی او را مطالعه کرد، و کتابی درباره‌ی آن حافظه نوشت که اسمش است: ذهن یک نمانیست: کتابی کوچک درباره‌ی حافظه‌ای بزرگ نمانیست، یعنی شخصی که حافظه‌ی قوی دارد. شِرٰشِوْسْکی می‌خواسته است موزیسین شود، نتوانسته بود. بعد خواسته بود ژورنالیست شود، نتوانسته بود. حافظه‌ی عجیبش فرصت تأمل و تفکر به او نمی‌داده است! تا می‌خواسته چیزی را به یاد بیاورد، ناگهان همه‌ی جزئیات مربوط به آن شروع می‌کرده تند تند به یادش می‌آمده. آن هم بیشتر به صورت تصویر و کلمه، بدون این‌که بتواند آن‌ها را تبدیل به فکر کند. شِرٰشِوْسْکی حس‌آمیزی یا سینستزیای شدیدی داشته است. تداعی‌ها نقش مهمی در حافظه دارند. حس‌آمیزی هم تداعی‌های قوی ایجاد می‌کند. عباس پژمان ۶ خرداد ۱۴۰۳ @sepidar338
Показать все...
سه حاکم پنهان جهان ✍دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک  «آﻟﺒﺮت اﻧﻴﺸﺘﻴﻦ»، ﻓﻴﺰﻳﻜﺪان ﺑﺰرگ، ﺟﻤﻠﻪاي ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر دارد: «ﺳﻪ ﻧﻴﺮوي ﻋﻈﻴﻢ در ﺟﻬﺎن ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ: ﺗﺮس، ﻃﻤﻊ و ﺣﻤﺎﻗﺖ!» اﮔﺮ ﺑﻪ اﻧﮕﻴﺰهﻫﺎي اﻧﺴﺎنﻫﺎ در ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎي زﻧﺪﮔﻲ دﻗﻴﻖ ﺷﻮﻳﺪ، ﻣﻌﻨﺎي اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ  «اﻧﻴﺸﺘﻴﻦ» را درﻣﻲﻳﺎﺑﻴﺪ. ﺑﻴﺶﺗﺮ اﻧﺘﺨﺎبﻫﺎي آدﻣﻴﺎن ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﺗﺮس» اﺳﺖ ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﻃﻤﻊ» و ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﺣﻤﺎﻗﺖ»! 📌ترس: •ﺗﺮس از ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪن ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻣﻮاﻓﻖ ﻣﻴﻞ دﻳﮕﺮان ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﻴﻢ، ﻧﻪ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺧﻮدﻣﺎن! •ﺗﺮس از آﻳﻨﺪه، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﺑﻴﺶ از ﻧﻴﺎزﻣﺎن ﭘﺲاﻧﺪاز ﻛﻨﻴﻢ! •ترس از ﺻﺪﻣﻪ ﺧﻮردن، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد در ﻣﻘﺎﺑﻞ زورﮔﻮﻳﺎن ﺳﻜﻮت ﻛﻨﻴﻢ ﻳﺎ ﺑﺎج ﺑﺪﻫﻴﻢ! 📌طمع: •ﻃﻤﻊ ﺧﺮﻳﺪن اﺗﻮﻣﺒﻴﻞ ﮔﺮان ﻗﻴﻤﺖ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد در ﻛﺎرﻣﺎن ﻛﻢ ﻓﺮوﺷﻲ ﻛﻨﻴﻢ! •ﻃﻤﻊ ﺧﺮﻳﺪن وﻳﻼي ﺑﺰرگ ﺗﺮ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﺎﻻي‌ﻣﺎن را ﮔﺮان‌ﺗﺮ از ﺣﺪ اﻧﺼﺎف ﺑﻔﺮوﺷﻴﻢ! •ﻃﻤﻊ ﺑﻪ دﺳﺖ آوردن ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖاش ﺷﺪه‌اﻳﻢ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد پا روي ارزشﻫﺎيﻣﺎن ﺑﮕﺬارﻳﻢ! 📌و اﻣﺎ از ﺣﻤﺎﻗﺖ! •ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻣﺮدم ﺑﺎزﻳﭽﻪي اﺧﺒﺎر دروغ رﺳﺎﻧﻪﻫﺎ شوﻧﺪ! •ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﭘﺪرانِ ﻣﺎ ﺑﺎورﻫﺎي ﻏﻠﻂ و منفی خود را ﺑﺮ ﻣﺎ دﻳﻜﺘﻪ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﺮآن ﺗﺄﻛﻴﺪ ﻓﺮاوان داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. •ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻫﻢ رﻧﮓ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺷﻮﻳﻢ ﭼﺮاﻛﻪ ﺑﺎور دارﻳﻢ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎً آنﻫﺎ ﺑﻴﺶﺗﺮ ﻣﻲداﻧﻨﺪ! ﭼﺮا اﻳﻦ ﺳﻪ آﻓﺖِ ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ، ﺗﺎ اﻳﻦ ﺣﺪ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺳﻠﻄﻪ دارﻧﺪ؟! [شاید] دﻟﻴﻞ آن را ﺑﺎﻳﺪ در ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺟﺴﺖ: از ﻛﻮدﻛﻲ ﺑﺮاي ﻣﻨﺼﺮف ﻛﺮدن ﻣﺎ از ﺧﻮاﺳﺘﻪ ‌ﻫﺎيﻣﺎن، ﻣﺎ را از ﻟﻮﻟﻮ، ﻏﻮل، دﻳﻮ، ﺗﺎرﻳﻜﻲ، ﺗﻨﺒﻴﻪ، ﻣﺤﺮوم ﻣﺎﻧﺪن از اﻣﻜﺎﻧﺎت و ... ﺗﺮﺳﺎﻧﺪه‌اﻧﺪ! از ﻛﻮدﻛﻲ ﺑﺮاي وادار ﻛﺮدن ﻣﺎ ﺑﻪ اﻧﺠﺎم ﻛﺎري ﻛﻪ ﻧﻤﻲﺧﻮاﺳﺘﻪاﻳﻢ، ﺑﻪ ﻣﺎ وﻋﺪه ﺟﺎﻳﺰه، ﺗﺸﻮﻳﻖ، ﺷﺎﮔﺮد اوﻟﻲ، آﻳﻨﺪه‌ي روﺷﻦ ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﺛﺮوت و ﺷﻬﺮت و ﻗﺪرت و ... داده‌اند! ﺑﻪﻋﻠﺖ ﻏﻠﻂ ﺑﻮدن ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺖ و ﻧﺒﻮد اﻃﻼﻋﺎت ﻋﻠﻤﻲ ﻛﺎﻓﻲ، واﻟﺪﻳﻦ، ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎي ﻛﻮدﻛﺎن در ﻣﻮرد زﻧﺪﮔﻲ، ﻣﺮگ، ﻗﺎﻧﻮن و ... اﻃﻼﻋﺎت ﻏﻠﻂ داده‌اﻧﺪ و از ﭘﺎﺳﺦِ ﺷﻔﺎف و درﺳﺖ ﺳﺮﺑﺎز زده‌اند! (رفرنس کانال دکتر سرگلزایی) 💠⭕️تحلیل از آکادمی جام: «آﻟﺒﺮت اﻧﻴﺸﺘﻴﻦ»، ﺳﻪ ﻧﻴﺮوي حاکم را در جهان نشان داده اما نگفته که فقط همین سه هستند. در جهانی که در آن زندگی می کنیم جسارت، آزادگی و آگاهی هم هستند. این ما هستیم که تصمیم می‌گیریم بر اساس کدامیک عمل کنیم. در همین دنیا کسانی بودند مانند هلن کلر و معلمش در برابر ترس و حماقت ایستادند و به همین خاطر است که هلن کلر گفته است: زندگی یا یک ماجرای جسورانه است یا هیچ نیست. بد نیست در مورد هلن کلر بیشتر بدانیم: هنگامی که ۱۸ ماهه بود، در اثر ابتلا به بیماری مننژیت، بینایی و شنوایی خود را از دست داد و ارتباطش با دنیای بیرون قطع شد. می‌شد گفت که تقدیر جهان این بوده است که او این چنین باشد اما زمانی که ۷ ساله بود، با ورود معلمش، زندگی جدید او آغاز شد. او از این روز به عنوان مهم‌ترین روزی که در زندگی به خاطر دارد، یاد می‌کند. سالیوان معلمی سخت کوش و فوق‌العاده بود که 50 سال در کنار کلر ماند. سالیوان با فشار دادن علاماتی توسط انگشتان خود، به عنوان حروف، بر کف دست هلن با او ارتباط برقرار می‌کرد و از این راه برای آموزش کلمات به او استفاده می‌نمود. در عرض چند ماه کلر فرا گرفت که چگونه اشیایی را که لمس می‌کند، به آن حروف ربط دهد و آن‌ها را هجی کند. او همچنین، موفق شد تا به وسیله لمس کارت‌هایی که حروف برجسته بر آن‌ها نوشته شده بود، جمله‌هایی را بخواند و با کنار هم چیدن حروف در یک لوح، خود جمله بسازد. خط بریل را آموزش دید، صحبت کردن را تمرین کرد، لب‌خوانی از طریق لمس دهان و گلوی شخص صحبت‌کننده را یاد گرفت و به دانشگاه رفت. او اولین فرد نابینا- ناشنوایی بود که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. او یک نویسنده، فعال سیاسی، فعال اجتماعی و یک شخصیت تاثیرگذار بود. بله درست است ترس و طمع و حماقت حکمفرایان جهان هستند اما تنها حمکفرمایان جهان نیستند. این سه در برابر اراده آزاد آدمی بازی محدودی خواهند داشت. این ما هستیم که تعیین می‌کنیم ترس و طمع و حماقت حکمفرایان جهان ما باشند یا جسارت، آزادگی و آگاهی! @sepidar338
Показать все...
1
مشکل مشترک میشل اوباما و تام هنکس دکتر فاطمه توفیقی، فارغ‌التحصیل دانشگاه گلاسگو و استاد دین پژوهی یک نفر همیشه روی شانه‌تان نشسته و در گوش‌تان می‌گوید که «تو که عرضه‌ش رو نداری». به خصوص در لحظات موفقیت سر و کله‌اش پیدا می‌شود و درِ گوش‌تان زمزمه می‌کند که «خوب شد نفهمیدند که بلد نیستی»، «خب اگر کمک بقیه نبود که نمی‌شد»، «اینجایی که بهش رسیدی، حقت نبود»، «همه خیلی زود می‌فهمند که هیچ حرف تازه‌ای از کتابت درنمیاد» یا حتی «اینی که بهت اظهار عشق می‌کنه، دوستت نداره». ای کاش می‌دانستیم که بسیاری از افراد موفقِ دیگر هم در طول روز این جمله را می‌شنوند، تا جایی که اسمی مشهور پیدا کرده سندروم ایمپاستر این وضع حال کسانی است که فکر می‌کنند ایمپاستر (=دغل‌کار، فریب‌کار) هستند و موفقیت‌هایشان دروغین است یا زحمت خودشان نیست و لایق پاداش نیستند. راه حل چیست؟ 1) من فکر می‌کنم همین که بفهمیم بسیاری از افراد موفق دیگر هم این تجربه را داشته‌اند، به ما کمک می‌کند که نسبت به این صدا بی‌توجه شویم. کدامیک از ما به ذهنش می‌رسد که مثلا میشل اوباما هم  همچنان با سندروم ایمپاستر سر و کله می‌زند؟ چقدر خوب است که ما تجربه خودشان از این لحظات ضعف و آسیب‌پذیری با دیگران به اشتراک بگذاریم. 2) از آن رد شوید. مثلا بگویید «باشه، قبول. همین که تو میگی. ولی خب من این کارو انجام میدم.» 3) راه دیگر این است که فکر کنید این موفقیت شما را دوست‌تان به دست آورده است. آیا باز هم می‌گویید بی‌عرضه بوده یا زحمتی نکشیده است؟ (رفرنس: یادداشت های فاطمه توفیقی) سندرم ایمپاستر یا سندروم دغل‌کار یا خودویرانگری (impostor syndrome). پدیده روانی است که در آن فرد برجسته نمی‌تواند اعتبار موفقیت‌هایش را بپذیرند. در این پدیده فرد تصور می‌کند بر خلاف شواهد بیرونی که نشان از لیاقت وی برای رسیدنش به موفقیت از روی رقابت و تلاش دارند، او در واقع شایستگی آن موفقیت را ندارد و شخصی فریب‌کار است. فرد مبتلا به این نشانگان، موفقیت خودش را در نتیجه اقبال، زمان‌بندی خوب، و یا فریب دیگران فرض می‌کند و این موضوع که فردی باهوش یا تلاش‌گر است را بدفهمی دیگران فرض می‌کند و از نظر روانی از سوی خود نمی‌پذیرد. این اصطلاح برای اولین بار توسط متخصصان روانشناسی در مقاله‌ای در ۱۹۷۸ عنوان شد و در آن برآورد شد که حدود ۷۰ درصد از انسان‌ها، نشانه‌هایی از این سندرم را در خود دارند. افراد زیادی به این امر مبتلا هستند از جمله: تام هنکس، میشل اوباما، آلبرت اینشتین و مارگو رابی دکتر سندی مان، استاد روان‌شناسی دانشگاه مرکزی لنکشر در بریتانیا، سه ویژگی اصلی سندرم ایمپاستر یا نشانگان خود‌ویرانگری افراد موفق را چنین بیان می‌کند: 📌اولین ویژگی آن این است که افراد فکر می‌کنند دیگران تصوری اغراق‌شده و بیش‌از اندازه از توانایی‌ها و مهارت‌های آنها دارند، تصوری بسیار بزرگ‌تر از آنچه خود فرد از خودش دارد. 📌دومین ویژگی این است که شما در هراس شدیدی هستید که دست‌تان رو شود و دیگران فکر کنند در مورد توانایی‌های خود آنها را فریب داده‌اید. 📌سومین ویژگی این است که به طور مداوم موفقیت‌های خود را با عوامل بیرون از توانایی و مهارت خودتان مقایسه و اندازه‌گیری می‌کنید و می‌سنجید. هانی لنکستر جیمز، روان‌شناس می‌گوید: «تجربه داشتن سندروم ایمپاستر مانند این است که در تمام عمر با این ترس و نگرانی زندگی کنیم که دیگران ما را فریب‌کار بدانند و روزی بفهمند که در حد انتظارات و توقعات آن‌ها نبوده‌ایم». (رفرنس) علاوه بر سه راهکاری در بالا گفته شده می‌توانید به گزینه‌های زیر نیز فکر کنید: درباره‌ی احساسات‌تان با دیگران صحبت کنید. گاهی باورهای غیرمنطقی ما به این علت شکل می‌گیرند که از نظر دیگران بی‌خبر هستیم. دریافت نقطه نظرات دیگران می‌تواند باورهای اشتباه ما را اصلاح کند. یا راهکار دیگر آن است که خودمان را به چالش بکشیم. هنگامی‌ که احساسات ایمپاستر ظاهر می‌شوند، از خودمان بپرسیم چرا فکر می‌کنی من شایسته پذیرفته شدن در این سمت شغلی یا موقعیت تحصیلی نیستم؟ این به چالش کشیدن در کنار دیگر تکنیک‌ها کمک می‌کند که راحت‌تر بتوانیم از دره خوددغلکار پنداری گذر کنیم. @sepidar338
Показать все...
یادداشت‌های فاطمه توفیقی

دین‌پژوه ارتباط با نویسنده از طریق ایمیل: [email protected]

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﯾﻞ ﺍﺳﺖ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﺴﺎﺏ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻠّﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺟﯿﺒﯽ ﻣﻤﻠﻮ ﺍﺯ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﺩ ،ﺑﻠﮑﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻭ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﺭﺍ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﭘﻮﻝ ﺍﺭﺝ ﻣﯽﻧﻬﺪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺤﻞّ ﮐﺎﺭ، ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﭘﺬﯾﺮﻧﺪ؛ ﻧﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻠّﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺣﻤﻘﻨﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﺭﺍ ﻧﯿﮏ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ! ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺩﻋﻮﺍﯾﯽ، ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﻮﺯﺵ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ، ﻧﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻠّﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺪﯾﻮﻥ ﺷﻤﺎ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ؛ ﺑﻠﮑﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ... ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻨﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﻙ ﻣﻴﮕﺬﺍﺭﻧﺪ، ﻧﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﺳﺒﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻬﺮ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ! ﯾﮏ ﺭﻭﺯ، ﻫﻤﮥ ﻣﺎ ﺍﺯ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺟﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺷﺪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺁﻭﺭﺩ. ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﻩﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺍﺯ ﭘﯽ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺬﺷﺖ... ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ ﺗﻤﺎﺳﯽ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ. ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻋﮑﺲﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ از ما ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪ: "ﺍﯾﻨﻬﺎ ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﻨﺪ در کنار شما؟" ﻭ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﺷﮑﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺯﺩ... ﺯﯾﺮﺍ ﺳﺨﻨﯽ ﺑﺲ ﻣﺆﺛّﺮ ﻗﻠﺐ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺘﺄﺛّﺮ ﻣﯽﺳﺎﺯﺩ؛ ﭘﺲ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮔﻔﺖ:"ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺴﺎﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻩﺍﻡ"... ﻓﻠﻮﺭﺍﻧﺲ ﻧﺎﯾﺘﯿﻨﮕﻞ @sepidar338
Показать все...
کارل_گوستاو_یونگ، معتقد بود: ما نمی‌توانیم صفتی را که در خود نداریم در دیگری تشخیص دهیم. به عنوان نمونه اگر شما فردی را خودخواه می‌دانید، مطمئن باشید شما هم می‌توانید به همان اندازه خودخواهی نشان دهید. چرا که ما نمی توانیم چیزی را درک کنیم بدون اینکه خود، آن نباشیم. مولانا در کتاب فیه ما فیه آورده است: اگر در برادر خود عیب می بینی، آن عیب در توست که در او می بینی. عالَم همچنین آیینه است؛ نقش خود را در او می بینی؛ که المؤمن مرآة المؤمن. آن عیب را از خود جدا کن. زیرا آنچه از او می رنجی، از خود می رنجی... @sepidar338
Показать все...
👏 3👍 1
بحرانهای خاموش _ احمد زیدآبادی 🔹از خنکای فروردین امسال، بهره‌ای به شهداد نرسیده بود. گرمای نامطبوع، مسافران نوروزی را آزار می‌داد. گرما تنها مسئلۀ ناراحت‌کننده نبود. دل‌آزارتر از آن، چند پسربچه با چهره‌های آفتاب‌سوخته و سرهای تراشیده در پیاده‌رو خیابان اصلی شهر دور هم جمع شده بودند و از غریبه‌ها طلبِ عیدی می‌کردند. 🔹به نرمی و مهربانی به آنها گفتم که کارشان درست نیست اما به جای آنکه قانع شوند بر اصرار خود افزودند. نهایتاً دادن عیدی را به دادن پاسخ صحیح به پرسش‌هایم مشروط کردم و از آنها پرسیدم؛ شهداد چقدر جمعیت دارد؟ 🔹پسری که از رفقایش کمی بزرگ‌تر بود بلافاصله پاسخ داد: چهار میلیارد نفر! وقتی تعجبم را دید، پاسخش را عوض کرد و گفت؛ سه میلیارد نفر! رو به رفقایش کردم تا جواب منطقی‌تری بشنوم. آنها هم عدد ده میلیون و دو میلیون را مطرح کردند. 🔹پرسیدم مگر مدرسه نمی‌روند؟ گفتند همگی مدرسه‌رو هستند و در کلاس ششم دبستان درس می‌خوانند. به آنها توضیح دادم که شهرشان بیش از ۲۴هزار نفر جمعیت ندارد. علاقه‌ای به دانستن این نکته نشان ندادند. انگار میلیارد و میلیون و هزار برای‌شان علی‌السویه می‌نمود. 🔹پرسش دومم دربارۀ شهرهای مختلف استان کرمان بود. متوجه پرسش نشدند. به ناچار توضیح دادم که هر استانی دارای چند شهرستان است و استان کرمان هم مثل دیگر استان‌ها از چند شهرستان تشکیل شده است. از آنها خواستم که چند شهر در استان کرمان را اسم ببرند. یکی از آنها با اشتیاق گفت: «اندوهجرد» که نام آبادی کوچکی در همان حوالی است. 🔹دیگری گفت: «سلسبیل» که این هم اسم محله‌ای در کرمان است. یکی هم گفت: «نهبندان» که شهری در خراسان جنوبی است و مسیر آن از جنوب کشور از شهداد می‌گذرد. مجبور به توضیح بیشتر شدم و از آنها پرسیدم که آیا اسم انار، شهر بابک، سیرجان، رفسنجان، زرند، راور، کوهبنان، جیرفت، بافت، بم، کهنوج و یا حتی ماهان و سیرچ را نشنیده‌اند؟ نشنیده بودند. فقط یکی از آنها گفت که اسم بم و ماهان و سیرچ به نظرش آشنا می‌آید. سیرچ زادگاه استاد هوشنگ مرادی‌کرمانی در ۴۰ کیلومتری جنوب شهداد در منطقه‌ای کوهستانی واقع است. در ورودی این شهر عکس بزرگی از استاد نصب کرده‌اند. 🔹شهداد در حاشیۀ غربی کویرلوت، عمدتاً به کلوت‌هایش معروف است. این کلوت‌ها که ظاهراً از وزش بی‌امان باد بر سطح زمین سربرآورده‌اند، در فصول معتدل، شمار زیادی از گردشگران داخلی و خارجی را به سوی خود می‌کشند. اقلیم شهداد مشابه طبس است. گرچه در تابستان از آسمانش آتش می‌بارد، اما درختان نخل و نارنج آن در اسفند و فروردین، جلوه‌ای زیبا و جذاب و بوی خوشی به شهر می‌بخشند. مردمش نیز مانند مردم طبس، خوشرو و خوش‌اخلاق و زحمتکش‌اند. 🔹با این اوصاف، طلبِ عیدی چند دانش‌آموز شهدادی از مسافران به اندازۀ کافی دردآور بود، اما سطح دانش آنها صدای زنگ ورشکستگی کامل آموزش و پرورش را در این کشور به آسمان می‌رساند. 🔹وقتی یک دانش‌آموز کلاش ششم هیچ درک منطقی از عدد و رقم و هیچ آشنایی با استانِ محل سکونت خود نداشته باشد، پس در مدرسه چه آموزشی می‌بیند؟ ادامه و متن کامل را اینجا ببینید @madresseh_B
Показать все...
بحران‌های خاموش!

از خنکای فروردین امسال، بهره‌ای به شهداد نرسیده بود. گرمای نامطبوع، مسافران نوروزی را آزار می‌داد. گرما تنها مسئلۀ ناراحت‌کننده نبود.

🤔 1
این پل را خراب نکنید! نعمت الله فاضلی مشغول خواندن کتاب خواندنی " گرگ پالان دیده" استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی هستم. در فصل " شب خیزان راه معرفت" حکایتی آموزنده از استاد شدن مرحوم استاد فاضل تونی، استاد ممتاز ادبیات فارسی دانشگاه تهران نقل می کند. می نویسد در زمان رضا شاه و سرآغاز دوره دکتری ادبیات فارسی مقرر بود " هیات ژوری امتحان دکتری، از جهت اهمیت و شکوه جلسه" استادان با لباس رسمی استادی حاضر شوند. این لباس کلاه و ردایی داشت شبیه "ردای کشیشی". مرحوم فاضل تونی روحانی بود و " از پوشیدن این لباس و درآوردن لباس روحانیت اکراه داشت، و تنها به همین دلیل از شغل استادی استعفا داده، و از حضور در کلاس درس و جلسات درس خودداری کرده بود" (باستانی پاریزی ۱۳۹۸: ۲۱۰). این خبر به گوش علی اصغر حکمت وزیر علوم وقت می رسد و ایشان نامه ای به استاد فاضلی تونی می نویسد: راجع به استعفا از ادامه تدریس در دوره دکتری- به ملاحظه اشکال تهیه لباس رسمی استادی- اشعار می دارد که پذیرفتن این استعفا برای وزارت فرهنگ مقدور نیست، زیرا کسانی که می خواهند در این کشور تحصیلات خود را به عالی ترین درجه برسانند باید از فضل و دانش شما بهره مند شوند" ( همان ۲۱۲). سپس ادامه می دهند که شما می توانید لباس استاد هم نپوشید.  قصه به همین سادگی و روشنی است. وزیر علوم وقتی آدم دانا و حکیمی مثل علی اصغر حکمت باشد می فهمد که اخراج یا استعفا یا بازنشستگی استاد اهل فضل، خیانت به علم و ادب و ناموس ملت و مملکت است و می داند به قول استاد باستانی پاریزی: "استاد، اگر استاد است باید نازش را خرید و حرف او را شنید و با او مدارا کرد"(همان ۲۰۹). استاد باستانی سپس نقل قولی خواندنی از دیوید راسل می آورد: "سخت ترین چیزی که باید یاد گرفت این است که در زندگی یاد بگیری از روی کدام پل باید رد شد و کدام پل را خراب کرد؟"( همان ۲۱۳). این برخورد علی اصغر حکمت، حکمت ها دارد، اما می دانم گوش شنوایی نیست و باز کردن آن راه به جایی نمی برد. فقط این را نوشتم تا بگویم چنین وزرایی هم در مملکت داشته ایم. فقط به آنها که کارشان خراب کردن پل هاست، یادآوری می کنم که تاریخ هیچ چیز را فراموش نمی کند. همان طور که حکایت بالا ثبت است بر جریده عالم، حکایت شما هم ثبت می شود و آیندگان قصه ها از شما بگویند. حال، خود دانید! @sepidar338
Показать все...
👏 1
قصه کفش‌های عمو و پای تاول زده بابام   _ حیدر تورانی این ماجرا در مهر ۱۳۴۳ اتفاق افتاده است و اکنون در خرداد ۱۴۰۳ انشا می‌شود. مادرم هر بار با اشتیاق‌، این ماجرا را در  باب مهر برادری  بازگو می‌کرد: روزی از روزهای سرد پاییزی پدرت را پای برهنه در ورودی روستا، در حالی‌که کفشهایش را زیر بغل زده و  اشک تمام چشمانش را پر کرده بود، دیدم. او برای بدرقه برادرش به خدمت سربازی، به ایستگاه محله رفته بود. ظاهرا از آنجا تا روستا که آن‌ روزها جاده‌اش شنی و سنگلاخ بود را با پای برهنه پیموده بود. من که متوجه ماجرا شده بودم، دلم برای او و پاهای تاول برداشته‌اش سوخت. با ناراحتی پرسیدم: چه کردی با خودت! او آهی کشید و با دلتنگی جواب داد: درست در پای پله اتوبوس، چشمم به کفش‌های نو و براق داود افتاد و از بیم نفله شدن آن در پادگان، کفش خودم که تعریفی نداشت را با او عوض کردم. راستش هرچه با خودم کلنجار رفتم، دلم نیامد کفشش را پا کنم و شد آنچه باید می‌شد! @Gesseh_ir
Показать все...
🤷‍♀ 1
پیش‌بینی حذف امتحانات نهایی در آینده نزدیك یزدان پناه در رادیو گفت و گو ضمن پیش بینی حذف امتحانات نهایی پایه‌های دهم و یازدهم در آینده گفت: امروز سرعت جامعه از سرعت مدارس و دانشگاه‌ها بسیار بیشتر است؛ لذا پروسه پیشرفت آموزشی با امتحان نهایی محقق نمی‌شود.  http://seda.ir/sh/?۵۱۷۷۴۳۵ دكتر قاسم یزدان پناه مدیركل سابق مدارس غیر دولتی وزارت آموزش و پرورش و مدرس دانشگاه در مصاحبه با برنامه «گفتگوی اجتماعی» رادیو گفت و گو در مورد امتحانات نهایی دانش آموزان اظهار كرد: در گذشته امتحانات نهایی حتی در دوره ابتدایی نیز برگزار می‌شد و در پایان سوم راهنمایی نیز این امتحانات وجود داشت. پس از مدتی امتحانات نهایی پایان ابتدایی و راهنمایی حذف و تنها در پایان دبیرستان برگزار می‌شد. در دوران كرونا شاهد افت آموزشی شدید در كل دنیا بودیم كه در ایران بیشتر از سایر كشورهای جهان بود. همین افت آموزشی موجب شد با برگزاری امتحانات نهایی، دانش آموزان مجبور به درس خواندن شوند. وی ادامه داد: امتحانات نهایی برای دوره دبیرستان موجب وارد كردن استرس بیشتر به دانش آموزان می‌شود. همچنین تنوع مدارس در كشور موجب بالا رفتن استرس و به خطر افتادن عدالت آموزشی می‌شود. اصل آموزش باید ابتدا در كلاس ایجاد شود اما زمانی كه همه موارد به سمت امتحان نهایی سوق داده می‌شود، مدارس تنها روی كنكور متمركز می‌شوند. برخی از مدارس نیز تمركز اصلی خود در آموزش در طول سال تحصیلی را روی دروس امتحان نهایی می‌گذارند و همین موجب كمرنگ شدن دروسی از جمله تربیت بدنی برای دانش آموزان می‌شود. مدیركل سابق مدارس غیر دولتی وزارت آموزش و پرورش ضمن موافقت با آموزش توصیفی در دوره ابتدای خاطرنشان كرد: در دوره ابتدایی دانش آموزان هم درس می‌خوانند، هم درك می‌كنند و هم باید توصیف و تشریح كنند. دانش آموزان تا كلاس ششم با آموزش توصیفی رشد می‌كنند اما در مقطع اول دبیرستان به یكباره با سیستم متفاوت، تغییر تعداد دبیران و افزایش كتابها مواجه می‌شوند. یزدان پناه در رادیو گفت و گو از خالی بودن ۴۵۶ هزار صندلی دانشگاه در سال ۱۴۰۲ خبر داد و گفت: سیستم آموزشی ما با یك خطر مواجه است. خطری كه درون كالبد یك مدرسه ایجاد می‌شود به عموم جامعه رسوخ می‌یابد و آسیب روانی آن جبران ناپذیر است. به گفته این مدرس دانشگاه پروسه آموزش در همه دنیا تغییر كرده و روند آموزش كلاسیكی كه در مدارس ما وجود دارد، منسوخ شده و روند فعلی آموزشی در زمان اجداد ما نیز بوده است. یكی از دلایل از بین رفتن انگیزه دانش آموزان برای درس خواندن و پایین آمدن سطح نمرات آنها این است كه پروسه آموزش در مدارس با جامعه متفاوت است. امروز سرعت جامعه از سرعت در مدارس و دانشگاه‌ها بسیار بیشتر است و آموزشی كه در مدارس وجود دارد مورد نیاز جامعه نیست و سرفصلهای دروس كهنه شده‌اند. بنابراین با برگزاری امتحان نهایی در دوره دبیرستان نمی‌توان این كاستی را جبران كرد. پروسه پیشرفت آموزشی با امتحان نهایی محقق نمی‌شود بلكه باید در مدارس ایجاد شود. وی همچنین در مورد راهكارهای این حوزه تصریح كرد: یكی از راهكارها، تربیت مدیران است چرا كه یك مدیر موفق می‌تواند تمام مسائل و مشكلات مدرسه را حل كند. اما جایی برای تربیت مدیر وجود ندارد و انتخاب مدیری كه توانایی مدیریت مدرسه را ندارد، یك خیانت است. كسی كه می‌تواند یك مدرسه را به خوبی مدیریت كند، یك جامعه را مدیریت كرده است. لذا آموزش و پرورش باید دانشكده مدیر مدرسه راه اندازی نماید. یزدان پناه پیش بینی كرد: امتحانات نهایی دهم، یازدهم و دوازدهم سالهای زیادی استمرار نخواهد داشت و در آینده به امتحانات نهایی پایه دوازدهم ختم می‌شود. امروز مراكز تصمیم گیری برای آموزش و پرورش كثرت بالایی دارد كه موجب تضعیف عملكرد شورای عالی آموزش و پرورش شده است. همچنین شیوه گزینش معلم و دبیر باید تغییر نماید. شیوه فعلی گزینش نادرست است. خبرنگار : فرزانه مرادی @sepidar338
Показать все...
1
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.