cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

فرهنگ پویا

پل ارتباطی شما با ادمین کانال فرهنگ پویا @Masoudrezaee3 با مدیریت مسعود رضائی لینک https://t.me/joinchat/AAAAAD-UFWPNVYDr6wfhrA

Больше
Рекламные посты
385
Подписчики
+124 часа
Нет данных7 дней
-230 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

بسیار عالی و زیبا
Показать все...
👍 3
سلطان محمود غزنوی از طلحک پرسید : فکر میکنی جنگ و نزاع چگونه بین مردم آغاز می شود...؟ طلحک گفت: ای پدر سوخته سلطان گفت: توهین میکنی سر از بدنت جدا خواهم کرد طلحک خندید و گفت: جنگ اینگونه آغاز میشود کسی غلطی میکند و کسی به غلط جواب میدهد... #عبید_زاکانی
Показать все...
👏 2
❤️❤️ ࿇─┅═‎═‎ @Fekrezib ═‎═‎┅─࿇
Показать все...
🔺سکانسی خاطره‌انگیز از "قصه‌های مجید" ساخته مرحوم کیومرث پوراحمد به بهانه روز معلم به کانال بانوان بیستون بپیوندید 👇 @banovan_bistoon
Показать все...
2
۴ هزینه پنهان زندگی 1. فضای مجازی رایگان نیست هزینش زمانته 2. فست فود ۲۰۰ تومن نیست هزینش سلامتته 3. بی هدف بودن رایگان نیست هزینش آیندته 4. اخبار منفی رایگان نیست هزینش حال خوبته
Показать все...
👍 3
🍀🍀🍀🍀 به کانال فرهنگ پویا دعوت می شوید 👇                       🌹🌹🌹 @farhangepoya
Показать все...
زيبايی انسان در چيست؟ روزی شاگردان نزد حکيم رفتند و پرسيدند: استاد زيبايی انسان درچيست؟ حکيم 2 کاسه کنار شاگردان گذاشت وگفت: «به اين  2 کاسه نگاه کنيد اولی ازطلا درست شده است ودرونش سم است و دومی کاسه ای گليست و درونش آب گوارا است، شما کدام راميخوريد؟» شاگردان جواب دادند: «کاسه گلی را.» حکيم گفت: « آدمی هم همچون اين کاسه است. آنچه که آدمی را زيبا ميکند درونش واخلاقش است. بايد سيرتمان رازيباکنيم نه صورتمان را»
Показать все...
👍 3
چه برانی چه بخوانی چه به اوجم برسانی چه به خاكم بكشانی ࿇─┅═‎═‎ @Fekrezib ═‎═‎┅─࿇
Показать все...
😁 1
بُز را بکش تا تغییر کنی...! روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. شبی را در خانه ی زنی با چادر محقر و چند فرزند گذراندند واز شیر تنها بزی که داشت خوردند. مرید فکر کرد کاش قادر بود به او کمک کند، وقتی این را به مرشد خود گفت او پس از اندکی تامل پاسخ داد: "اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!". مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت و شبانه بز را در تاریکی کشت ... سال ها گذشت و روزی مرید و مرشد وارد شهری زیبا شدند و سراغ تاجر بزرگ را گرفتند که زنی بود با لباس های مجلل و خدم و حشم فراوان. وقتی راز موفقیتش را جویا شدند، زن گفت سال ها پیش من تنها یک بز داشتم ویک روز صبح دیدیم که مرده. مجبور شدیم برای گذران زندگی هر کدام به کاری روی آوریم. فرزند بزرگم یک زمین زراعی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا و دیگری با قبایل اطراف داد و ستد کرد... مرید فهمید هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشد و تغییرمان است و باید برای رسیدن به موفقیت و تغییرات بهتر آن را قربانی کرد. بُز شما چیست!؟ #داستان_کوتاه 🌹@sahnei
Показать все...
👍 1