cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

لبه

شعر/مهدی قلایی

Больше
Рекламные посты
218
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

آن روز مدارس را تعطیل کردند به ماشین ها فرمان ایست دادند سرنشین ها را پایین کشیدند و جیب‌ تک تک شان را گشتند آن روز دست شان را می گذاشتند روی قلب ها تا ببینند کدام قلب گرم تر و تپنده تر است آن روز پرسیدیم: "چرا به سر؟ چرا از پشت سر؟" گفتند به پا هم شلیک کرده ایم آن روز تیرها را عادلانه در ما تقسیم کردند با آمبولانس و گاز اشک آور دست های ما را از هم جدا کردند نت را بستند تلفن را قطع کردند آن روز در کوچه حتی باد نبود اما خبرها در تمام شهر پیچیده بود نگاه کن! در چنین روزهای دشواری دوستت داشته ام. مهدی قلایی @mehdi_ghalaei
Показать все...
آن روز مدارس را تعطیل کردند به ماشین ها فرمان ایست دادند سرنشین ها را پایین کشیدند و جیب‌ تک تک شان را گشتند آن روز دست شان را می گذاشتند روی قلب ها تا ببینند کدام قلب گرم تر و تپنده تر است آن روز پرسیدیم: "چرا به سر؟ چرا از پشت سر؟" گفتند به پا هم شلیک کرده ایم آن روز تیرها را عادلانه بین ما تقسیم کردند با آمبولانس و گاز اشک آور دست های ما را از هم جدا کردند نت را بستند تلفن را قطع کردند آن روز در کوچه حتی باد نبود اما خبرها در تمام شهر پیچیده بود نگاه کن! در چنین روزهای دشواری دوستت داشته ام. مهدی قلایی @mehdi_ghalaei
Показать все...
یک نفر به من بگوید کدام زن می تواند به این همه شعر پشت کند به این همه ستایش جنون وار اما تو کاری کردی که حالا معنای مثنوی و درک زیبایی به درک متنفر شده ام از هر جا یک نی نه به اراده ی دست که به خواهش قلبی نه در جوهر که در خونی نه بر کاغذ که بر پوستی جیر جیررر می کند. من هنوز اما نمی توانم با کلماتی که مرا گریاندند با شانه هایی که نخواباندند و چشمانی که با همه مهربان بودند دشمنی کنم بیش از این اما نه بخواه و نه برنجان. بگذاریم و بگذریم مهم است این که سال ها بعد از جیب های خالی شده در بورس روحانی و نفتالی بنت و بیانیه های مکرر باقری کنی به جای مذاکره ی هسته ای سالها بعد از سوتی و روغن و طوطی بعد از دیالوگ های عاشقانه ی فیلمی بعد از شعری از غاده السمان لحظه ای که همدیگر را به یاد می آوریم لبخند رضایتی یا آه حسرتی گوشه ی لب مان بنشیند من این دنیا را با حذف ارز ترجیحی و تورم نقطه به نقطه و چهل و دو درصدی اش یکجا به آن لبخند رضایت می بخشم. اگر بخواهم فقط برای یک چیز از تو تشکر کنم بابت همه ی نبودن ها از تو متشکرم تو نماندی تا از تو بگذرم پس در تو می مانم تا یکروز درون زیبایی ای که پیر شده بمیرم باید اختصاصا از آن جاهایی از تنت تشکر کنم که شعرهام را به آن جاها ارجاع دادم و زیبا شدند باید از لاک ناخن هات از لبهات که شعرهام را می گفت از آرایشگرت که شعرها را می بافت از آینه ی قدی خانه تان که عکس های سلفی ات را با آن می گرفتی باید بابت روزهای جمعه که بیشتر می خوابیدی و زیباتر بودی بابت ساعت هشدار گوشی همراهت که زودتر بیدارت می کرد تا بی تابی پیام های مرا سین کنی بابت هفته هایی در ماه که درد می کشیدی و باید دوتا دوتا مفنامیک می خوردی بابت درب زنانه ی مسجد نور در مجلس ترحیم مادر محترم اسماعیل دوستی باید بابت تمام آن اتفاقات عظیم از تو تشکر کنم آدم های معدودی در این دنیا شرایطش را دارند که نگاه ما با آنها تلاقی پیدا کند من بابت آن یک لحظه مکث من بابت بوق آن ماشین بابت آن یک بار برگشتن از تو تشکر می کنم. ارزش بعضی روزهای کوتاه از عمری زندگی مشترک بالاتر است من بابت ساعت پنج من بابت روز هفتم شهریور من صمیمانه بابت رقم زدن آن اتفاق یکه از تو سپاسگزارم منیر! مهدی قلایی
Показать все...
نه !اشتباه می کنم نمی شود صبح به این زودی زنی به زیبایی تو بیرون باشد تو الان باید آب دهانت را از روی بالش پاک کنی بیدار شوی و کش بیایی طوری که کمر را بالا می دهند و سینه را عقب عقب عقب تر و دست چپت را گره کنی و بگذاری پشت سرت نه اشتباه می کنم صبح به این زودی تو باید اول گوشی ات را باز کنی با آن الگوی رمز عبوری که سخت تر از گره خوردن هندزفری ست. من سر خودم را از تعلیمات تو بیرون کشیده و این شعر رااینگونه بی سرانجام نوشته ام چون نازل پمپ بنزین ,در ۲۰۶ تو که صبح به این زودی رستگار شد این شعر را بلند می نویسم که اُتو را خداوند در روز هفتم بعد از موهای صاف تو آفرید و در نخستین نگاه پس از آفرینش تو به خود گفت :"جل الخالق" چه کسی بیش تر از تو لذت می بُرد؟ انکه تو را می بوسید یا آنکه از تو دهانی برای خود آفریده بود قبل از آنکه خسته از ضیافت افطاری رییس جمهور بر گردی و تاج زاده به صرافت بیفتد دستاوردهای دولت فخیمه ی امید را گزارش کند قبل از آنکه بفهمم تو گناهی نداشتی باید دیده می شدی و شدی نه زان گونه که گُلی ، جوانه ای یا یکی دانه که جنگلی رااااست بدان ، گونه که رژ می زدی تو را باید خانم دکتر صدا می زدند چه فرق می کرد از بلندگوی کشتارگاه یا بخش جراحی زنان و زایمان؟ مانتوی گشاد می پوشیدی که دیده شوی واحد شمال دانشگاه آزاد می رفتی که دیده شوی زود ازدواج کردی که دیده شوی واکنون تو و او در یک زمین بازی می کنید تو اضافه کارش را می گیری او حقوق ثابتش روی تراول که با امضای یادگاری نمی نویسند: به تاریخ هفتم رمضان المبارک ۱۴۲۳ قمری ،دوازده دقیقه مانده به ارگاسم تراول که بوی ارگاسم نمی دهد در این روزها که پشت همه ی کامیون ها یک سوال مشترک هست: " کجا می رویم؟" شیخ حسن نراقی در نزهه العواقب در جواب این استفتا می فرمایند: "عده ای را دست و پا بر تخت آهنین می بندند و تازیانه می زنند تا خون از شعرشان بزند بیرون،عده ای را به تلازم باج خواهی از سلطان نسبت می دهند درها ،دیوار ها ، پنجره ها ،کتب و صحف و ادعیه و آنات را بر ایشان حرام می کنند تا گزارش آدم ربایی دهند و چنین بوَد که دایره تنگ و مرکز، افتد برون و عده ای را که دست در انبان مردم و خلیفه دارند تخم شان را لق کرده از وطن به سمت بلاد غریبه و غربیه برانند تا زان پس از این طایفه، شبیهی از آنان بر گستره ی ملک باقی نماند" این شعر را اینگونه نوشتم که تو را خداوند رحمان ،رستگار آفرید و مرا شعری آفرید برای تو که به مناسبت درج کلمات بی ناموس سه سال در حوزه های تقیه ارشاد شدم جهش یافته کوتاه شدم وقتی به تو رسیدم نه تو موهای بلند و صاف داشتی که بخوانی نه من چشمانم سو داشت تا دقت کنم این بار موهایت را به کدام سلیقه ی حزب مطبوعت داده ای به باد. مهدی قلایی @mehdi_ghalaei
Показать все...
یک نفر به من بگوید کدام زن می تواند به این همه شعر پشت کند به این همه ستایش جنون وار از گرفتگی دماغ و سینه/پهلو و خوردن خربزه؟ اما تو در این یک مورد هم بیمار عمل کردی منیر! کاری کردی که حالا معنای مثنوی و درک زیبایی به درک متنفرم از هر جا که یک نی نه به اراده ی دست که به خواهش قلبی نه در جوهر که در خونی نه بر کاغذ که بر پوستی جیر جیررر می کند. من هنوز اما نمی توانم با کلماتی که مرا گریاندند با شانه هایی که نخواباندند و چشمانی که با همه مهربان بودند دشمنی کنم بیش از این اما نه بخواه و نه برنجان. بگذریم و بگذاریم در این دنیا هر چیزی چه حادث چه به مرور بوجود می آید از بین برود مهم این است که سال ها بعد از جیب های خالی شده در بورس روحانی و نفتالی بنت و بیانیه های مکرر باقری کنی به جای مذاکره ی هسته ای سالها بعد از سوتی و روغن و طوطی بعد از دیالوگ های عاشقانه ی فیلمی بعد از شعری از غاده السمان لحظه ای که همدیگر را به یاد می آوریم لبخند رضایتی یا آه حسرتی گوشه ی لب مان بنشیند من این دنیا را با حذف ارز ترجیحی و تورم نقطه به نقطه و چهل و دو درصدی اش یکجا به آن لبخند رضایت می بخشم. اگر بخواهم فقط برای یک چیز از تو تشکر کنم بابت همه ی نبودن ها از تو متشکرم تو نماندی تا از تو بگذرم پس در تو می مانم تا یکروز درون زیبایی ای که پیر شده بمیرم باید اختصاصا از آن جاهایی از تنت تشکر کنم که شعرهام را به آن جاها ارجاع دادم و زیبا شدند باید از طرح لاک رنگارنگ ناخن هات از لبهات حتی داخل ماشین از آرایشگرت که شاعر شد از آینه ی قدی خانه تان که عکس های سلفی ات را با آن می گرفتی باید بابت روزهای جمعه که بیشتر می خوابیدی و زیباتر بودی بابت ساعت هشدار گوشی همراهت که زودتر بیدارت می کرد تا بیقراری و بی دست و پایی پیام های مرا سین کنی بابت هفته هایی در ماه که درد می کشیدی و باید دوتا دوتا مفنامیک می خوردی بابت درب زنانه ی مسجد نور در مجلس ترحیم مادر محترم اسماعیل دوستی باید بابت تمام آن اتفاقات عظیم از تو تشکر کنم آدم های معدودی در این دنیا شرایطش را دارند که نگاه ما با آنها تلاقی پیدا کند من بابت آن یک لحظه مکث من بابت بوق آن ماشین بابت آن یک بار برگشتن از تو تشکر می کنم. ارزش بعضی روزهای کوتاه از عمری زندگی مشترک بالاتر است من بابت ساعت پنج من بابت روز هفتم شهریور من صمیمانه بابت رقم زدن آن اتفاق یکه از تو سپاسگزارم منیر! مهدی قلایی @mehdi_ghalaei
Показать все...
بسم الله الرحمن الرحیم که به تن تو برکت داد و از آنهمه برکت دستی نصیب من شد که پیش کشید و پا نداد در این شب معصوم تو را از کدام سر تهرانسر بیاورم بگذارم جای دیگری ؟ بنام خداوند بخشنده ی مهربان که در تاریکی به ما تخیل عنایت فرمود و در عکسهای کلاس هشتم ات وقتی قرآن را با صوت می خوانی تخیل عنایت فرمود و در آن طفل معصومی که ‌رو سری اش را به گلو بسته تخیل عنایت فرمود تو ملکوت اعلا بودی باید قبل از انقلاب با دلی آرام و قلبی مطمئن به سوی ات پر پر پر می زدم تو در مشت ام بودی و من چون خمُشان بی گنه دیدم : «زنی که در سواحل پولاد فریاد می زند: خدا خدا خدا »تویی از مادرم خداحافظی می کنم زار زار زار گریه می کند تویی حافظ به چهارده روایت می خواند و من در حروف یرملون ادغام می شوم تویی مرا با صوت مرا بلند شهادت بده که قدرت در آدم سورااااااخ درست می کند شهادت بده آنها که به دیدن تو می آیند تماشا چیان خوبی نیستند من با بوسه ام تو را شیار می زنم و‌تهران را «ابد و یک روز» بدهکار می کنم فقط اعتیادِ بهروزِ گوزن ها قشنگ نیست درون هر آدمیزاد یک نفر کارتن خواب است درون هر خانواده یک نفر می خواهد جل و پلاس اش را جمع کند برود سینما و هفت جد و آبادش را بزند زیر گریه الامان ای قرآنی که از زیر تو رد شدند الامان ای کاسه ی آبی که خالی مانده ای پشت سرِ او که مدام تهدید می کرد موهاش را از ته می تراشد الامان ای تخیل مرا به عکس های قبل از تولدش ببر وقتی که فقط یک قلم بود و دست و پا نداشت مرا با صورت اش قبل از سقوط مصدق آشنا کن وقتی خبری ازسیب زمینی در قیمه های نذری نیست و سر ما دست از بوی قورمه بر نمی دارد اعتراف می کنم زن ها فقط از سمت چپ زیبا هستند و پدرم سینه اش سوخت و آن قدر عطش داشت که مدام نوشابه ی مشکی خانواده می خواست هر صبح سرفه هاش بیدارم می کرد می فرستاد مدرسه در دوازده سالگی شعار می دادم :سه شنبه سه شنبه روز کمک به جبهه در بیست و هفت سالگی ازدواج کرد و فقط چند سال بعد به زن اش گفت: من دیگر برای تو مرد نمی شوم خانم. #مهدی_قلایی
Показать все...
🛑#معرفی_شاعر ⭕️ #مهدی_قلایی متولد ۵۷ شهرستان کوهدشت لرستان دبیر ریاضی کارشناس ارشد علوم ارتباطات مجموعه شعر : "فردوسی هم گاهی بوی نفت می دهد" نشر نصیرا برنده ی جایزه فراسپید و جشنواره ملی نیما 💢_💢_ "برای نوید محمد زاده برای سعید روستایی برای پیمان معادی برای سمیه و عطططط... سه ی مادرش" بسم الله الرحمن الرحیم که به تن تو برکت داد و از آنهمه برکت دستی نصیب من شد که پیش کشید و پا نداد در این شب معصوم تو را از کدام تهرانسر بیاورم بگذارم جای دیگری ؟ بنام خداوند بخشنده ی مهربان که در تاریکی به ما تخیل عنایت فرمود و در عکسهای کلاس هشتم ات وقتی قرآن را با صوت می خوانی تخیل عنایت فرمود و در آن طفل معصومی که ‌رو سری اش را سفت به گلو بسته تخیل عنایت فرمود تو ملکوت اعلا بودی باید قبل از انقلاب با دلی آرام و قلبی مطمئن به سوی ات پر پر پر می زدم تو در مشت ام بودی و من چون خمُشان بی گنه دیدم : «زنی که در سواحل پولاد فریاد می زند: خدا خدا خدا »تو یی از مادرم خداحافظی می کنم زار زار زار گریه می کند تویی حافظ به چهارده روایت می خواند و من در حروف یرملون ادغام می شوم تویی مرا با صوت مرا بلند قرائت کن و چون وامی مضاربه یکجا پس بده قضای عهد ماضی را چنان سفت بغل ام کن که سعدی تن اش در گور برقصد شهادت بده قدرت در آدم سورااااااخ درست می کند شهادت بده آنها که به دیدن تو می آیند تماشا چیان خوبی نیستند من با بوسه ام تو را شیار می زنم و‌تهران را «ابد و یک روز» بدهکار می کنم فقط اعتیادِ بهروزِ گوزن ها قشنگ نیست درون هر آدمیزاد یک نفر کار "برای نوید محمد زاده برای سعید روستایی برای پیمان معادی برای سمیه و عطططط... سه ی مادرش" بسم الله الرحمن الرحیم که به تن تو برکت داد و از آنهمه برکت دستی نصیب من شد که پیش کشید و پا نداد در این شب معصوم تو را از کدام تهرانسر بیاورم بگذارم جای دیگری ؟ بنام خداوند بخشنده ی مهربان که در تاریکی به ما تخیل عنایت فرمود و در عکسهای کلاس هشتم ات وقتی قرآن را با صوت می خوانی تخیل عنایت فرمود و در آن طفل معصومی که ‌رو سری اش را سفت به گلو بسته تخیل عنایت فرمود تو ملکوت اعلا بودی باید قبل از انقلاب با دلی آرام و قلبی مطمئن به سوی ات پر پر پر می زدم تو در مشت ام بودی و من چون خمُشان بی گنه دیدم : «زنی که در سواحل پولاد فریاد می زند: خدا خدا خدا »تو یی از مادرم خداحافظی می کنم زار زار زار گریه می کند تویی حافظ به چهارده روایت می خواند و من در حروف یرملون ادغام می شوم تویی مرا با صوت مرا بلند قرائت کن و چون وامی مضاربه یکجا پس بده قضای عهد ماضی را چنان سفت بغل ام کن که سعدی تن اش در گور برقصد شهادت بده قدرت در آدم سورااااااخ درست می کند شهادت بده آنها که به دیدن تو می آیند تماشا چیان خوبی نیستند من با بوسه ام تو را شیار می زنم و‌تهران را «ابد و یک روز» بدهکار می کنم فقط اعتیادِ بهروزِ گوزن ها قشنگ نیست درون هر آدمیزاد یک نفر کارتن خواب است درون هر خانواده یک نفر می خواهد جل و پلاس اش را جمع کند برود سینما و هفت جد و آبادش را بزند زیر گریه الامان ای قرآنی که از زیر تو رد شدند الامان ای کاسه ی آبی که خالی مانده ای پشت سرِ او که مدام تهدید می کرد موهاش را از ته می تراشد و می اندازد جلوی سگ الامان ای تخیل مرا به عکس های قبل از تولدش ببر وقتی که فقط یک دهان بود و دست و پا نداشت مرا با صورت اش قبل از سقوط مصدق آشنا کن وقتی خبری ازسیب زمینی در قیمه های نذری نیست و بوی قورمه دست از سرِ کچل ما بر نمی دارد اعتراف می کنم سه عاشق دیده ام زنی که فقط از سمت چپ زیبا بود پدری که سینه اش سوخته بود و آن قدر عطش داشت که مدام نوشابه ی مشکی خانواده می خواست هر صبح سرفه اش بیدارم می کرد می فرستاد مدرسه در دوازده سالگی صبحگاهِ مدرسه ی شاهد قرآن می خواند و شعار می داد :سه شنبه سه شنبه روز کمک به جبهه در بیست و هفت سالگی ازدواج کرد و فقط چند سال بعد به زن اش گفت: من دیگر برای تو مرد نمی شوم خانم. #مهدی_قلایی فردوسی هم گاهی بوی نفت می دهد #انتشارات_نصیرا صفحه تخصصی شعر #چرو @cherouu ⚟☩⚞ cherouu.ir http://www.upsara.com/images/sbd_img_20180505_131809.jpg سه عاشق دیده ام زنی که فقط از سمت چپ زیبا بود پدری که سینه اش سوخته بود
Показать все...

آیینه ای کوچک از جیبم در می آورم خیره می شوم به موهای گوشم که صدای کبوتران در آن تخم کرده اند در طایفه ی ما دختر زیبا کم نبود در طایفه ی "نوری" هم کم نبود در هر داروخانه ی شهر ما دختری زیبا داروها را شفا می داد و درمانی برای شهر نمی ماند به دختران زیباش دست یا علی دهد و نه ساختمانی که سر به دیوارش بکوبد. مدرنیته با مرگ و یک تراکتور به کوهدشت آمد جنازه ی "عَزه" را آورده بودند شرط می بندم روزی که تیر خلاص را به زانوت بزنم و بخوابی طول می کشی و می ببینی وقتی قلعه ی این شهر را دو دستی تحویل تو دادم هنوز دو سرباز اهل شعر بودند یکی قمه می کشید و یکی عاشورا را را سامان می داد تو به برق دویست و بیست گفته بودی زکی! به تو دست می زدم و خاکستر می شدم دوباره به تو دست می زدم و خاکستر می شدم به تو دست می زدم و رابطه ی ما چیزی مثل ارتباط شهاب تیام با کهکشان راه شیری بود اگر این بار گذرم به آبشار بیشه بیفتد تعظیم می کنم و از سرود خوان سربه زیری براش خواهم گفت که بیست و چهار ساعته ترانه می خواند تا گلویش خشک نشود مثل وقتی که ونگوگ سیب زمینی آب پز تعارفم میکرد تا یک اسم پنج حرفی را جیغ بکشم و او گوشش را می برید وقتی یک بار دیگر به گوش هایم دقیق شوم حتما حس می کنم تو دستهای جوهری ات را در آب های بیشه شسته ای که من با درختانش قرار می گذارم نوری راست می گفت که :"وقتی چشمهات می خندن داری یه غلطی میکنی" من یک غلط اضافه بودم ولی خیالم راحت بود سر و سامانی به مرگم می دهم مثل وقتی به تو گفته بودم سلام! و از زیر چادر دست داده بودی می گفتی کراهت دارد بعد ها وقتی دست هایت را در بیشه شستم بعد ها وقتی دست هایت له شدند بعدها وقتی کلید خانه را نمی توانستی درست بچرخانی و معده ات رفلاکس داشت بالا می آوردی و می گفتی این روزها دیگر نه مرگ از کوهدشت می رود نه مدرنیته. @mehdi_ghalaei
Показать все...
تو بمباران های ۶۲ نبودی عزیزم شش اسفند که کوهدشت رفت روی هوا را ندیدی برای همین نمی فهمی انتظار قلبی را کشیدن که نمی دانی هنوز می تپد یا نه چه پدری از آدم در می آورد . من علاوه بر دست های ِ این روزها که از دووور بر آتش اند دست هایِ افتاده دیده ام کنار خیابان دست ها دیده ام روی سر دست هایی به بند شلوار و النگوهایی که موج گرفته و دیگر دایره نبودند تو نمی دانی وقتی یک جفت چشم کنار باجه ی تلفن پلک نمی زند تا خبر از مغازه های اطراف مخابرات بگیرند که آنجا را کوبیده اند یا نه؟ تو نمی دانی دود سیاه وقتی بالای شهرت ایستاده و جم نخورده ، یعنی چه؟ ما همه دلتنگیم من و تو دو همشهری دلتنگیم تو اما تا حالا منتظر نمانده ای خرواری خاک به خانه برگردد و بعد که سر و رویش را تکاند بفهمی پدر است و سفت بغل اش کنی تو کسی را با خاک بغل نکرده ای ما کنار دبستان کشوری ‌با دست های خود خاک را کندیم کندیم کندیم تا یک شبانه روز بغل مان کند کسی که خاک را بغل کرده می داند کجا رفته روی هوا من می دانم و می ترسم حقیقتا برای تو می ترسم برای همه مان می ترسم به آرایشگرت بگو با دقت آرایش ات کند بگو بعد از جنگ مهمان های مهمی داریم بگو به ابرو هات دست نزند غرامت سال هایی که پلک هام افتادند و تو را ندیدم تو بزرگ شدی آمدی جمالزاده خانه و لیسانس گرفتی و من گفتم :"دوستت دارم" ها فقط صدا هستند صدایی در تو کاشته ام که بعید می دانم جیر جیر درِ کابینت ها و چک چک شیر خراب ظرفشویی و انبوه ظرف های نشسته روی اپن از یادت ببرد دلتنگی برای صدا بدترین نوع دلتنگی هاست. مهدی قلایی @mehdi_ghalaei
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.