نشر نیماژ
آدرس دفتر مرکزی: تهران، خیابان انقلاب، خیابان لبافینژاد، حدفاصل خیابان دانشگاه و خیابان فخر رازی، پلاک 184، طبقهی دوم شماره تماس: ۰۲۱۶۶۴۰۲۳۴۳ ۰۲۱۶۶۴۰۲۳۴۴ اینستاگرام: www.instagram.com/nimajpublication توئیتر: https://twitter.com/Nimajpublishing?s=08
Больше2 074
Подписчики
-224 часа
-137 дней
-2230 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
هر انسان با کودکیها، عشقها، نفرتها، دوستیها و هزاران حادثه و اتفاق، دنیایی برای خودش میسازد که مختص اوست و هیچ کس دیگر، صاحب آن نیست. انسان، پادشاه قلمرویی که ساخته خود اوست. برای همین است که با مرگ یک انسان، نه یک انسان، که یک جهان میمیرد...
| اندوه من | محمدهاشم اکبریانی | ناداستان |
🔥 4❤ 1
دیدهشدن دو واژهای نیست که گویای معنی و هدف تلاش بشر در زندگیاش باشد. او میخواهد بعد از مرگ هم دیده شود. درست است که موضوع جدیدی نیست؛ اما این میزان تشویشِ ناشی از فراموششدن بیهمتاست. انگار دستی عمداً آدم را به این ورطه کشانده و بعد هم قاهقاه خندیده است. بیشترین ازدحام فیلمها، کتابها، نمایشها بر موضوع ازبیننرفتن است، به همین وضوح. ازبیننرفتن؛ با ابزاری مثل پِرفیومی برآمده از روغن بدن زن، شیرهی درختی در فلاننقطهی عالم، نگاهکردن به نقطهی خاصی، شنیدن نوای خاصی، دفنشدن در جغرافیای نامیراها. آنقدر که مجبور شدهاند کمی از عقلانیت قضیه کم کنند و به افسانهها رو بیاورند...
| فروچاله | زینب حبیبی | رمان فارسی |
👍 1❤ 1
پروانهها به چمنزارِ میهمانپذیر مفهومی آسمانی بخشیده بودند. آنجا هر استراحتکنندهای میتوانست بر کندهی درختی آرام گیرد و هر نقاشی علتی برای تنگکردن چشمانش مییافت؛ اما تنها عشقِ فزونیپذیرفته از نیروی دانش بود که به یاری چشمان گشودهاش میتوانست به عمق بیشتری از واقعیت نفوذ کند.
سِلینهای پرتقالیرنگ و شاداب که از فرط طراوت خندان به نظر میرسیدند، با آرامشی حیرتانگیز و بالهایی گشوده شناور بودند. آنها گهگاه، همانگونه که بالههای ماهی طلایی آتش میگیرد، فروزان میشدند. یک پروانهی دمچلچلهای بهنسبت پریشان، فقط با یک مهمیز، اما کماکان توانمند، بالهای زرهیاش را جنباند و بر بابونهای نشست. سپس، گویی به پسرفتنی از روی آن برخاست و گل ترکشده، کمر راست کرد و تکانی خورد. چند پروانهی کاهیبال با کاهلی پرواز میکردند؛ از آنان یک یا دو پروانه لکههایی از ترشحات شفیره بر تنشان داشتند (نیاکانمان با دیدن این لکهها بر دیوارهای سفید شهر وقایعی مانند سقوط تروا و قحط و زلزله را پیشگویی میکردند). نخستین پروانههای قهوهای بالشکلاتی با حرکاتی فنری و لرزان بر فراز علفها پرواز میکردند. از درون علفها بیدهای بینوا بیرون میپریدند و باز بر زمین میافتادند. پروانهای قرمز و آبی از تیرهی جنگلبانان با شاخکهای آبی، - شبیه به سوسکی ملبس) - با ریزپشهای بر طوسکی نشسته بود. یک پروانهی مادهی سفید کوچک با عجله چمنزار را ترک کرد و بر برگ توسکا نشست و با بالاگرفتن عجیب شکم و صافکردن بالهایش، که به دو گوش همسان آدم میمانستند، به تعقیبکنندهی زهواردررفتهاش فهماند که باردار است. دو پروانهی مسی با رنگسایهی بنفش (مادههایشان هنوز بیرون نیامده بودند) در پروازی برقآسا به یکدیگر رسیدند و چرخان گرد هم، شتابان، بلندا گرفتند. آنها گویی در کارزاری بیرحمانه بیش از پیش اوج گرفتند و ناگهان از هم جدا شدند و به سمت گلها بازگشتند. آماندوس لاجوردی هنگام عبور، کنار زنبور عسل نشست. فریای سیاهچرده در میان سلینها پدیدار شد. بید مگسمرغی کوچک با بدن زنبورمانندش و بالهای شیشهایاش که از سرعت حرکت نامرئی شده بودند، در هوا گلی را با خرطوم درازش چشید و به سمت گل دوم و سوم شتافت. آن حیات دلفریب (- که ساختارش میتواند راهنمای بسیار دقیقی برای تعیین سن تابستان باشد، (با دقتی نزدیک به یک روز)، جایگاه جغرافیایی آن محل و ترکیب گیاهان چمنزار و تمام آنچه را که زنده و، واقعی و بینهایت عزیز بود، فیودور در پلکبرهمزدنی، با نگاهی مألوف و عمیق دریافت. او ناگهان مشتش را بر تنهی درخت توس نهاد، به سمتش خم شد و به گریه افتاد.
| نبوغ | ولادیمیر نابوکاف | برگردان از متن روسی: بابک شهاب |
👍 4👎 1
کدامیک از این کتابها را خواندهاید؟
کتابهای تجدیدچاپشدهی نشر نیماژ در هفتهی سوم تیرماه:
| رود راوی | ابوتراب خسروی | رمان فارسی | چاپ سوم |
| روزگار سخت | ماریو بارگاس یوسا | برگردان از متن اسپانیایی: مهدی سرائی | چاپ هشتم |
| انجمن شاعران مرده | ان. اچ. کلاینبام | زهرا طراوتی | چاپ دهم |
👍 3
00:09
Видео недоступноПоказать в Telegram
من را بسوزان. روی من بنزین بریز و تنم را به آتش بکش. همچون ساحرهای مرا به تیرک زندهسوزی ببند و آتشم بزن. تنم را درون کیسههای زباله بپیچان و به کوره بینداز. من، دیاکسین میشوم و به ریهات جاری. صورتم را آهسته تیغ بزن و خونی را که جاری میشود بمک؛ همچون گربهای آن را بلیس. من میخواهم غرق خون شوم. سرانجام ضجهزنان اشک خواهم ریخت و دنیا را با این حسرت ترک خواهم کرد که هرگز فرصتی نداشتم برای کشفِ منِ درونم؛ برای کشف موجودی کریه که درونم آرمیده. بوی گند موهای سوخته. گرما.
| ناپیدا | سو آبه | رضا جهانآبادی | مینیماژ؛ کتابهای جیبی نشر نیماژ |
5.11 MB
👍 2🔥 1
یکی بود یکی نبود. به غیر از مردان سفیدپوست اروپایی، هیچ نوآورِ دیگری در موسیقی لابد نبود. یک روز صبح وقتی یکی از این نازنینمردان به نام بتهوون از خواب ناز بیدار شد و با خود گفت: «خب رفقا دیگه کلاسیک بسه بیاید کمی رمانتیکش کنیم!» بعد سمفونی نهم خود را به برق زد و بوووم!! رسماً دورهی جدیدی در تاریخ موسیقی شکل گرفت…
میدانم شاید لوس و اغراقآمیزش کرده باشم، اما چنین پاساژی را کم و بیش در اکثر کتابهای «تاریخ موسیقی» خواهید یافت. ما به نوعی دو رویکرد در تاریخنگاری داریم. البته در اینجا از دستهبندی فیلسوف برجستهی انگلیسی، گیلبرت رایل، از انواعِ توصیفِ رفتارها و پدیدهها وام میگیرم. یکی تاریخنگاری کممایه (thin) است و دیگری پُرمایه (thick).
تاریخنگاری کممایه بهشدت تمایل دارد تا یک روند خطی بر تاریخ، تحمیل و آن را به «دوره»های مختلفی تقسیمبندی کند. گویی این - مثلاً- دورهها یک کلید روشن و خاموش داشتهاند و یکی از این رفقای نخبه در یک صبح دلانگیز بهاری یا شاید هم غروب دلگیر پاییزی آن را فشار میدهد و تمام!
تاریخنگاری پُرمایه در سوی دیگر تمرکزش را از روی رهبران کاریزماتیک، پادشاهان، همسران و معشوقههای فتنهساز، رهبران برجستهی مذهبی، شوالیهها، سلبریتیها و در کل همان نخبگان شاخص مورد علاقهی تاریخنگاری کممایه برمیدارد و توجه ما را به بافتار زمانی و مکانی پیرامون آن دوره و بهویژه ساختارهای اجتماعی و کُنش جمعی (در صورت امکان) تمام بازیگران معطوف میسازد. خب آنچه در پیش رو دارید، واقعاً از معدود تلاشهای این چنینی در حوزهی تاریخنگاری موسیقی است (بهویژه آنها که به فارسی ترجمه شده باشند). صد البته در این کتاب نیز با اسامی نخبگان زیادی از فیثاغورسث گرفته تا موتسارت مواجه خواهید شد اما با شیوه و زاویهی دیدی بسیار متفاوت نسبت به متون دیگر. نویسنده در این کتاب از سویی اسطورهزدایی میکند و از دیگر سو چهرههای تأثیرگذار زیادی را از زیر غبار تاریخ بیرون میکشد. گاه انگارههای نادرست پیرامون یک شخصیت را شکسته و گاه شخصیتی را از پاورقی تاریخ به سطر آورده و اعتبار ازدسترفتهاش را باز میگرداند.
از کتابفروشیهای سراسر کشور بخواهید:
| تاریخ واژگون موسیقی | آنچه نخبگان دوست ندارند از موسیقی بدانید | تد جویا | سینا چراغی | سرناد؛ کتابهای موسیقی نشر نیماژ |
👍 1👎 1
Фото недоступноПоказать в Telegram
حالا که درک ناممکنی انقلاب حاصل شده است، افکار عمومی منتظر نوعی وحی الهی هستند. افکار عمومی منتظر است تا "رهبری گمنام" از راه برسد، معما را حل کند و ابوالهول را بکشد...
| آنتونیو گرامشی | علیه فاشیسم | کامران برادران |
👏 5👍 1👎 1
وحدت گروههای مختلف بهنام "مردم" صرفاً تجمیع مطالبات مردمی است...
__
لاکلائو که یکی از بنیانگذاران مکتب تحلیل گفتمان اِسِکس در انگلستان است، در خلال تفاسیر منسجم در باب پوپولیسم چنان بر طبل استدلال میکوبد که آوای هشیاریبخش آن در فضای عـلوم اجتماعی و فلسـفه همچنـان طنینانداز است، چه او مجـدانه کوشـیده است تا با دور کردن پوپولیسم از زبان تلخ و سیاهنما، یا تحلیلهایی در حوزهی آسیبشناسی اجتماعی نشان دهد که این مفهوم به واقع هستهی اصلی سیاست است؛ روشی است برای پرداختن به مطالبات، یعنی به آنچه که یک موضوع و مباحثه مشترک را میسازد و به یک همسانی مشترک راه مییابد.
| در باب عقل پوپولیستی | ارنستو لاکلائو | دکتر علی ربیع |
👍 1
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.