⛰کانال رسمی کوهدره🇮🇷🕊
@aliimosavi @mosavi9696720 عکس ها مطالب .انتقادات پیشنهادات خود را به آیدی ما ارسال نمایید. لینک ورود ب کانال https://telegram.me/joinchat/DpxSyj7BlJ6r_Nhghliijg
Больше320
Подписчики
Нет данных24 часа
-57 дней
-2230 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
قابل توجه تمامی عزیزان داخل کانال.
کانال کوهدره فعلالیتشو ب روبیما منتقل نموده..
اینو هم نیدونیم ک بعضی از عزیزان از پیام رسانای ایرانی استفاده نمیکنن...اگر روبیکا علاقه ای ندارید..اینستاگرام..ب فارسی هم بنویسید کوهدره.پیج ما براتون بالا میاد..اونجاهم میتونید اخبار روز رو از طریق استوری ها دنبال کنید👌
Фото недоступноПоказать в Telegram
اطلاعیه محلس چهلمین روز درگذشت مرحوم کربلایی سید عبدالحسین رحمانی🖤🖤🖤
Фото недоступноПоказать в Telegram
بسم الله الرحمن الرحیم
« کُلُ مَن عَلَیها فان وَ یَبقی وَجهَ رَبُکَ ذوُالجَلالِ وَ اِلاکرام »
مشیت الهی بر این تعلق گرفته که بهار فرحناک زندگی را خزانی ماتمزده به انتظار بنشیند و این ، بارزترین تفسیر فلسفه آفرینش در فراخنای بی کران هستی و یگانه راز جاودانگی اوست .
خانواده محترم عرب
با کمال تأسف و تألم، درگذشت مرحوم کربلایی سیدمحمدعلی عرب را به همسر و فرزندان مرحوم وبه همه فامیل ها و هم ولایتی وبه همه بازماندگان آن مرحوم تسلیت عرض می نماییم.
از طرف اعضای محترم کانال رسمی کوهدره🖤🖤
#حکایت
🔵بهای یک لیوان شیر
روزگاری پسرکی فقیر برای گذران زندگی و تأمین مخارج تحصیلش دستفروشی میکرد؛ از این خانه به آن خانه میرفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی میکرد. تصمیم گرفت از خانهای مقداری غذا تقاضا کند. به طور اتفاقی در خانهای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود به جای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر به آهستگی شیر را سر کشید و گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟»
دختر پاسخ داد: «چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.»
پسرک گفت: «پس من از صمیم قلب از شما سپاسگزاری میکنم.»
سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکیاش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.
سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زودتر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجهاش را جلب کرد. چند کلمهای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آن را خواند: «بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است!»
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.