عاشقانه ها

اگر تو نبودی مرا نه تاب سرودن بود نه نوشتن سطری بودن نفس های تو برگونه ام کجا حوری  ناپیدا ی قصه ها کجا؟ خال مهرویان سیاه ودانه  فلفل سیاه هردوجانسوزند  اما  این کجا؟ وان کجا؟ سیاه مشق های خط خطی مسعود ۳ تیرماه ۱۴۰۳ اهواز

«پایانِ شبم روشنیِ صبحِ سحر باش خورشید که زد مَنظر و منظور و نظر باش فریاد مَکن ؛ آه مَکش تا نفسی هست هم قصه ی نوشین به بَرم سایه ی سر باش» #بدری_نصری🌙 @mahebadr

عشق رویا بود و افسون ؛ نیمه جانم را گرفت سازگاری چون ندارد آشیانم را گرفت گاه می خواند برایم قصه های عاشقی گاه هم با اشکهایش دودمانم را گرفت سخت حیرانم مرا بد جور عاشق کرده بود نرم نرمک هر نفس روح و روانم را گرفت بی نهایت ساده بودم ؛ حفره های روزگار تا کنم تفسیری از رویا ؛ توانم را گرفت فکر کردم زندگی یعنی محبت ؛ دوستی آنچه رویا بود ؛شادی ؛ آرمانم را گرفت شمع ها خاموش شد با هر سخن در حسِ من خنده های پُر غمی گویا ؛ اَمانم را گرفت #بدری_نصری🌙 @mahebadr

«کنارت زندگی سبز و شکوفا حضورت شد جوابِ هر معما قسم خوردم که میمیرم برایت جنون در شعرِ من پیداست پیدا» #بدری_نصری🌙 @mahebadr

یاد ایام وهم آوایی پنهانی تو خاطرات من و دوران غزلخوانی تو ساده بودم به نگاهی زتو رفتم از دست من هوسران شدم از دست هوسرانی تو دام گستردی و من زود به دام افتادم با همان حرکت جادویی شیطانی تو شب شب خاطره بازی و شب شعر من است وقت گفتن زدل و نوبت مهمانی تو شب مهتاب کنار تو غزلخوان شده ام غزلم شرح همان بی سرو سامانی تو نوبت عاشقی و وصف بهاری دگر است شب شعر و غزل و وقت سخنرانی تو تا کجا در پی خود قلب مرا خواهی برد تا به کی من بشوم برده و زندانی تو رعد آتش زده بر دیده ی بارانی من آسمان شب توفانی و بارانی تو شب من تیره و تار است ولیکن بر عکس ماه افتاده به روی شب نورانی تو در دلم بود که جان را به تو تقدیم کنم نذر کردم که شوم کشته و قربانی تو مستم از باده ی گلگون غزلخوان لبت مو پریشانی دوران رضا خانی تو خاطرات خوش ایام جوانی خوش بود میشود باز شوم یار دبستانی تو؟ 🖌 #سیــن_جیــم_میــم 🌸