پروانگی
داستان نویسام پروانه سراوانی کتابها: رقصیدن نهنگها در مینیبوس پرتقالخونی پشت کوچههای تردید خواب عمیق گلستان صبحانهی دونفره پیج بوکمارکهای پارچهای و گلدوزی من https://instagram.com/kook.pari?igshid=
Больше641
Подписчики
Нет данных24 часа
+17 дней
-530 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
کارکرد این بیماری ویروسی روی من این شکلیه که: صبح به محض چشم باز کردن ،انگار زیر هزار تن سیمان گیر کردم و نمیتونم تکون بخورم. اونقدر بیجون و ضعیف و ناتوانم که گویی همین الان بناست بمیرم و تموم بشم. حتی پلک باز کردنم هم به سختی و دردناکه. مفاصل زانو و لگن و خود پا هم خیلی زیاد دردناکه.
حالا یه مختصری هم ته گلوم خارخار میکنه .
هر دو سه هفته هم، یکی دو روز میاد سراغم.
Фото недоступноПоказать в Telegram
صبح پاشده املت ادایی پخته🤣🤣
پیازهای کوکبی دور بشقابشو ببین
از یک مجتمع لابیرنتی و هزارتو و شلوغ داشتم اسبابکشی میکردم. وسایل جاموندهم رو بخشیدم به بچههایی که با مربیشون داشتن تمرین زبان میکردن. اونقدر شلوغ بود، اونقدر بیقرار بودم، اونقدر گریه کردم که الان انگار از یه کوه صعبالعبور بالا رفتم و تنم دردناک و کشاومده ست.
آخرش بابا توی خرپشتهی منتهی به پشتبوم نشسته بود، منتظر بود مامان براش غذا ببره. نشستیم یک دل سیر حرف زدیم. چقدر بغلش کردم و گریهم رو قورت دادم کنارش.
خواب ملهم از فیلم دیشب😵💫😵💫
Repost from SUT Twitter
یکی از نشونههای اضطراب پنهان، فراری بودن از سکوت و سکونه.
اگر «مدام» نیاز داشته باشیم چیزی در پسزمینه پخش باشه (موزیک، صدای تلویزیون، ...) یا در حال انجام کاری (مفید یا سرگرمکننده) باشیم، اضطراب داشتن محتمله.
«سارا کامجو»
@sut_tw
اگه توی شرایط چهار_ پنج سال قبلم بودم، اونقدر زار زار گریه میکردم که ضعف کنم. تمام بغض و خشمم چندقطره اشک شد که چنددقیقهای طول کشید. تا زمانی که پدر و پسر بیان و پشت هم بپرسن: چیشده؟ چی شده؟
هیچ عشقی دائمی نیست. عشق؟ هه... هیچ رابطهای دائمی نیست. خواستن و دوستداشتن ، ملاحظهکردن، حمایت، هواداری، حمایت مالی و عاطفی، همهی اینها تاریخ انقضاء داره.
وقتی از یک رابطه بیرونمیای فکر میکنی آزاد و رها شدی اما در واقع فقط میخوری به در و دیوار. وقتی یک زندگی بیعزت و احترام رو ترکمیکنی، بدون حمایت مالی بدونمهارت شغلی، لعنت بهش اصلا بدون زمان کافی برای کسب مهارت( چون سن و سالت تو رو از یکسری چیزها محروممیکنه) خودتی و خودت.
زن مستقلی که بیمه!!!! داره( بیمه درمانی مخصوصا) از خرج نون و آب و دکتر و دارو ترسی نداره. زن خانهداری که دیگه بیمه نداره ( چون شوهرش هوس یار نو کرده و دیگه او رو نمیخواد و او همنمیخواد طفیلی این زندگی باشه که خرج آب و نونش رو بدن ) ناچاره برای رفع گرمای جهنمی گرگرفتگی شصتسالگی ، سرش رو فرو کنه توی یخچال تا از خنکای یخدون یخچال، حرارت ذوبکنندهی بدنش، فروکش کنه.
چی بود اینی که من دیدم. تمام قلبمپاره پاره شد.
فیلم عامه پسند
Фото недоступноПоказать в Telegram
خشمگین از واقعیتهای جامعه
آدمهای فرصتطلب
باید یه مطلب جدا بنویسم براش
عامه پسند