cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

زرافه بزرگوار

یک زرافه ایده آلیست که در یک عصر پاییزی سیگارش تمام شده و قوزک پای چپش می خارد. . . . ارتباط با ادمین: https://t.me/The_Bozorgavar

Больше
Рекламные посты
9 830
Подписчики
Нет данных24 часа
-107 дней
-4730 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

یه ترس کلاسیک هس در انسان که "نکنه این کسکلکی که میگن واقعی دربیاد و تو کونم بره/بمونه" که هنگام مواجهه با کسکلک ایجاد میشه به شیوعش کمک فراوان میکنه. حالا چه کسکلکش همستر باشه چه مذهب چه اون نامه‌ای که اگه بیست بار نمیخوندی نمی‌فرستادیش به گا میرفتی. @giraffe_the_bozorgavar
Показать все...
یا یکی ازین آل آیز آن رفح‌ها استدلال کرده بود که میشه هم به ظلم آخوند شیعه بر مردم پرداخت و هم به ظلم اسرائیل علیه مردم مظلوم فلسطین. که تو ذهنم بود چطور شدنیه؟ نه صرفا به خاطر اینکه حتی اون فلسطینی رو هم ازش میپرسیدن نظرت راجع به اعتراضات ایران که حکومت داره مردم معترض رو میکشه چیه، میگفتن نمیدونیم اونجا چی میگذره و علاقه ای هم نداریم چون ما اینجا خودمون درگیری زیاد داریم و پرداختن به خودمون مهم تره. نه بلکه به این علت که معتقدم طبعا نمیشه به هردو موضوع پرداخت، زیرا پرداختن به موضوع اول که مسئله مربوط به رنج و سیه‌روزی خودت و آینده خودت و عزیزانته، اونقدری توان ازت میبره که اصلا یه جور دیگه میری توش و اصلا معنا نداره که تو اوج نبردت با اهریمن تمامیت خواهی که هر آن ممکنه جونت و دار و ندارت رو بگیره ازت، بخوای نسبت به زندگی و مرگ گروه دیگری که هیچ نقطه مشترکی با تو ندارند و کمترین تاثیر رو روی نتیجه این نبردت دارند و صرفا یک فصل مشترک ضخیم با اهریمن روبه روت دارند و اونم در پیروی از اسلام سیاسیه، بخوای سنستیو و دل نگران باشی. بعد دیدم منظورش از این پرداختن، همون استوری آل آیز آن رفح رو گذاشتنه. بعد همه چیز تو ذهنم مثل پازل سرجای خودش قرار گرفت. اینا زمان جنبش مهسا هم یه استوری زن زندگی آزادی میذاشتن و اینجوری به جنبش هم میپرداختند. (به همین علت من میتونم اسم اون فلسطینی‌ها رو، هرچیزی که هستن، مبارز بذارم و خیلی از کسانی که هشتگ زن زندگی آزادی گذاشتن رو صرفا اداباز بنامم). الان هم میگن میشه دوتا استوری گذاشت، یکی چس ناله از جمهوری اسلامی یکی هم رفح. بله میشه. این قابلیت اینستاگرامه. توی اینستاگرام میشه ده تا استوری گذاشت و همزمان به ده تا موضوع پرداخت و استوری بعدی عکس از بشقاب کلم پلو و رژیم غذایی قبل باشگاه گذاشت و بعدی عکس برنامه تمرینی روزانه ات تو باشگاه، با کپشن" تو میتونی همه کاری رو انجام بدی. اگه بهت گفتن نمیتونی دارند بهت حسادت میکنن، تو میتونی". آره عزیزم تو میتونی. اینستاگرام هم آپشن زیاد داره. میتونی توش رفراندوم هم برگزار کنی توش. همونجور که موقع جنبش توی توییتر جمهوری اسلامی مخذول و شکست خورده بود و دولت موقت مستقر شده و شما داشتین دنبال مدیر حفظ منابع طبیعی برای اداره محیط زیست دامغان میگشتید برای دولت گذار، و اون بیرون هم افراد درجه یک با دل و جرات داشتن در نبرد با اهریمن تیر و ساچمه میخوردن. #مساله_فلسطین @giraffe_the_bozorgavar
Показать все...
وضعیت این حامیان فلسطین‌ هم دیگه خیلی مضحک شده. با یه حالت متفرعنانه‌ای که یه حالت تیزی و نکته سنجی و پیر جهاندیده داره که با انگشت تدبیر مو رو از لای پیرسینگ نافت بیرون میکشه، رفتن بالا منبر و سایرینی که از اسلام سیاسی و پیروانش بیزارند رو نصیحت میکنن که آره، نباید ساده بود و فکر کرد که دشمن دشمن من، دوست منه. نباید اجازه داد که لج و نفرت با جمهوری اسلامی چشم رو کور کنه و واقعیت‌ها رو نبینیم. حالا بماند که این حمایت از فلسطین رو هم از توی دهن جریان‌های غربی‌ پر سر و صدا(طبقه متوسط غربی، چه آکادمیکش چه آرتیستش که به شکل سنتی چپ و غرب ستیز هستن(غرب ستیزی به مثابه نقد خویشتن) این حرفا رو تولید کرده و این حرف‌ها بین سلبریتی های فیمس غرب(که چهره های فرهنگی و هالیودی هستن که به واسطه شهرت‌شون در تمام جهان فیمس محسوب میشن)هم پژواک یافته و تبدیل به صدای بلندی شده که باعث شده صداهای دیگه شنیده نشن و این صدای یکپارچه بلند ازونجا و از دهن سلبریتی مشهور به گوش عوام رسیده)، که گروه مرجع این افراد محسوب میشه، برداشتن. نه که ایده اوریجینال خودشون باشه چون هرجور حساب کنی پرداختن به این موضوع، برای ایرانی مفلوک که زیر سم بهایم حکام مسلم داره زور میزنه تا زنده بمونه و له نشه و دور ازون نقطه زندگی کرده و وقایع رو از رسانه‌ها و سلبریتی‌ها میشنوه، یه جور تفنن بیهوده اس در هر حالتش. ولی مسئله اصلی اینه که حالا انگار کسی هم مونده که نفهمیده باشه که کل این بساط حمایت از فلسطین و کل توده آدم‌هایی که حمایتش میکنن صرفا و صرفا به خاطر دشمنی و نفرت‌ از سرمایه داری و غربه و خود مسلمین(چنانچه در اویغور چین مورد نسل کشی قرار گرفتن)و فلسطینی‌ها(فرضا مثل سودان تو آفریقا بودن و نه چسبیده به اسرائیل) و اون مساله ظلم و این مفاهیم اصلا مهم نیستن و موضوعیت ندارن. فقط یه چیزی پیدا شده که افراد میتونن دشمنی خودشونو با سرمایه داری و عقلانیت غربی نشون بدن و طرف مقابل غرب رو بگیرن. بعد کسخلا با یه فاز حکیمانه کاذبی، درس میانه روی در سیاست و دوری از کینه توزی هم به ما هم میدن. (آمریکا ستیزی، دشمنی با سرمایه داری، انگلیس ستیزی، یهودی ستیزی، اینا نشانگان افراد کسخله که تمام افق های دور و دراز ذهنشون رو میشه تو سه تا پارگراف تو یه نصفه آچهار خلاصه کرد). #مساله_فلسطین @giraffe_the_bozorgavar
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
برای اون که از برخی مشکلاتش خبر داره و از برخی نه. @giraffe_the_bozorgavar
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
برای آمنه، زنی که تو نیویورک سکس میکنه و عاطفه، دختری که تو یکی از فرعی‌های بابلسر تو ماشین زیدش با ترس برخورد انگشتر عقیق به شیشه همو می‌مالند از روی شلوار(و پسره قبل اینکار یه دوتا بربری داغ گرفته گذاشته جلوی شیشه ماشین که بخار بگیره و تو دیده نشه) و معتقده نباید به آمنه به خاطر سکسش توهین کرد چون این قضاوت های نابه جا و حقوق زنان و ازین حرفا که دختر خارجیا میزنن دیگه. @giraffe_the_bozorgavar
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
برای کسی که تو این تاریخ تو ایران زندگی میکنه و نگران رفح و فلسطینه @giraffe_the_bozorgavar
Показать все...
ترس از تمام کردن. میل به ماندن در اسفند، در پنج شنبه، در یک قدمی قله، در لحظه‌ای قبل ارگاسم، تا ابد. اینم یه جور عارضه روانیه انگار. یک روشی هس برای انجام کارها که شوربختانه به شکل غیرخودخواسته‌ای روش مورد علاقه ذهنی منه. که نود و هفت درصد کار رو تو یه ساعت دربیار، با اینکه میتونی همونجا صد در صدش کنی و تمام کنی کار رو، ولی میلی قوی وجود داره که همونجا و یه سره تمومش نکنی و یه دو سه درصدی بذاری که صرفا تموم نشه و باهاش لاس بزنی، و بعد اون ریتاچ نهایی، همون دو سه درصد باقی مونده رو تا جایی که راه داره( اگه بشه هفته ها و ماه‌ها) طول بدی تا کار تموم شه. اینو من بهش میگم ترس از تمام نکردن. تو تمام شئون زندگی منم حضور داره. حتی غذا خوردن که همیشه چند قاشق میمونه برای بعد. انگار که با تمام کردن ذهنت دچار بی معنایی میشه که حالا چی خوزه؟ لذا همیشه یک بند نافی رو متصل نگه میداره که بگه نه من هنوز وصلم به اون عالم معنا، هنوز معنی داره زندگی چون وسط یه کارم. از طرفی به نظرم وصله به اون به اون عارضه لذت پنج شنبه(که قبلا در موردش گفتم، مبنی بر اینکه قرار گرفتن در یک قدمی خوشبختی از قرارگیری در دل خوشبختی لذت بخش تره، چون ذهن انسان رو هیچ وقت نمیشه زنجیر زد به لحظه حال و حتی تو خوش ترین لحظات هم در تلاطمی آونگی شکل مدام بین گذشته و آینده در نوسانه و وقتی تو دل خوشبختی قرار داره، مثل تعطیلی روز جمعه، مدام به آینده و صبح شنبه که تمام این لذات تموم میشن فک میکنه. ولی عصر پنج شنبه یه حاشیه امنه، با فاصله مناسبی از روز شنبه که این فاصله رو خود خوشبختی(روز جمعه) پر میکنه. یعنی تو عصر پنج شنبه، یا توی اسفندماه حتی ذهنت هم جامپ کنه به آینده و تو حال متمرکز نباشه، باکی نیس و منجر به ناکار کردن لذت نمیشه چون داری به خوشبختی عاجل جلو روت نگاه میکنی. پس اضطراب جای خودشو به امید میده. این قرار گرفتن در یک قدمی قله که از فتح قله لذت بخش تره. وقتی قله رو فتح می‌کنی لحظه‌ای ابزورد وجود داره. مامنت آو ترو. که ناگه و برای یک لحظه کل اون لذت فتح رو از بین میبره. اینکه دیگه تمومه ماجرا و حالا باید دنبال قله دیگری بود برای فتح(انگار تو مرحله صفر میری باز) و لحظه ای تمام مصائب فتح قله پیش چشمت میاد و قله هم زیرپاته و انگار به خودت میگی خب که چی؟ ارزشش رو داشت؟ همین بود؟ و شوربختانه هیچ فاکینگ لذت و خوشی در جهان نیست که بعد تاچ کردنش این احساس "همین بود؟" نیاد سراغت و به همین دلیل لذت تصور شده از قبل با اون لذت به دست اومده هیچگاه یکی نیست(این توی سکس خودشو بیشتر نشون میده) اسفند هم همینه برای من. در يک قدمی بهار. کاش همه ماه‌ها اسفند بودن، حتی اگه به هیچ بهاری نائل نمی اومدیم. قرار گرفتن در مرحله جنینی، با خیالات خامی از امید به خوشبختی پیش رو. که هیچ وقت هم نرسیم به اون. چون عظیم ترین خوشبختی ها و لذات رو هم دقیقا اون لحظه ای که لمس‌شون میکنی، انگار جام بلورینی رو دست زدی و افتاده به قعر چاهی عمیق و از دست رفته. دچار معناباختگی میشن. یعنی انگار قرار بر رسیدن نیست، هدفی نیس که با رسیدنش بگی می ارزید. صرفا همین شوق در مسیر بودن، که قدم به قدم بهش نزدیک میشی، حتی اگر اون چیز مشخصا بی معنی و پوچ باشه، ولی همینکه یه مسیری ترسیم میکنه که تو مختصات خودتو با جلو رفتن تو اون مسیر میسنجی، همین مارا بس. همین مارو از بی معنایی کلی، دمی نجات‌مون میده و برای لحظاتی فکر می‌کنیم که مهمه، فک میکنیم که اهمیت داره. امیدی شکل میگیره که قلب مارو گرم میکنه. وگرنه ما هزاران جمعه و بهار دیدیم و تهشم چیزی نشد. @giraffe_the_bozorgavar
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
ایشونم اسمشون آقا پارساس که لفت دادن. گویی از مستمندان ژاپن هستن که از دوران اصلاحات میجی به این زمان پرتاب شدند. یه پرهام نامی هم لفت داد که خب عکس نداشتن که نیاز هم نبود چون اسمشون خودش یه تصویر ده هشتاد به ما میده که داستان چیه. خب اتمام فاز بررسی پروفایل سه عدد از لفت دهندگان.
Показать все...
(یا مثلا بخوام بازم این ترمینولوژی رو مثال بزنم، واژه "اومدن پای کار" که مشخصا برگرفته از این اردوهای جهادی سپاهه که یه مشت دانشجوی کسخل رو با هزار دادار دودور راه انداختن میبرن مناطق محروم تو تابستون ها که گل لگد کنن و سیمان کاری کنن که مثلا ما داریم مدرسه میسازیم. شوی محبوب بچه شیعه‌ها برای محرومیت زدایی. خب مادرجنده اون هزینه رو بده آدم بومی اونجا که نون نداره کار نداره، هم پول کارگری رو بگیره هم از توی دانشجویی که عمرت سر پورن دانلود کردن با وای‌فای خوابگاه و جق زدن و سپس عذاب وجدان و پاک کردن پورن و دوباره دو روز دیگه تکرار این بساط(و حیف کردن حجم اینترنت) شده و توان کار یدی نداری، بهتر درمیاره. لذا اینم ازون واژه های لذت‌بخش برای بچه شیعه جهادیه که عده ای جوان مومن و متعهد که دست از مطالبه گری از مسئولان برداشته و در یک اقدام جهادی پای کار آمدن و کار رو درآوردن و رفتن. قشنگ اون هیئتی بودن تشکیلات هم توش مستتره، مشخصه عده ای بدون برنامه و فکر، با خودشون گفتن ما نباید به امید وعده های مسئولین بنشینیم یه یا علی بگیم و بریم پای کار و علی علی کارو دربیاریم(جالبه حکومت، یعنی مشخصا سپاه این استراتژی رو تبلیغ میکنه که نمیشه به مسئولین(یعنی دولت، که نهادی بروکراتیکه و کلی کاغذبازی داره و کند عمل میکنه و آزادی عمل نداره) نمیشه اعتماد کرد و منتظر اونا موند پس ما باید با کار جهادی(همون اقدامات خودسرانه) کارو دست بگیریم و به شکل آتش به اختیار، مجزای از دولت، با الگوی جهادی که نیاز به فکر و برنامه و کاغذبازی اداری هم نداره) بریم پای کار و علی علی دیگه، کارو جمع کنیم. یعنی همه این تقابل دولت با سپاه و خیز سپاه برای دراختیار گرفتن همه چیز تو لایه های زیرین این واژه‌ها مستتره) یا مثال دیگه اش واژه کریدوره. اصلا این واژه قشنگ آب بچه شیعه رو میاره(البته کار سختی هم نیس به دلیل ضعیف النفسی که بچه شیعه از دوران نوجوانی که توانایی در لگام زدن به شهوات نداشت و منجر به افتادنش در چرخه جق زدن و عذاب وجدان نان استاپ بعد ازون شد، دچار این ضعف نفس شده) بچه شیعه وقتی از واژه کریدور استفاده میکنه انگار تو بهشته، انگار از تعلیمات حوزه فراتر رفته و حالا با اعتماد به نفسی که از یاد گرفتن واژه کریدور به دست اومده میتونه در باب ژئوپلیتیک نظر بده. اصلا ساده ترین راه برای این که تو صدا و سیما از شما دعوت کنن که به عنوان کارشناس‌ مسائل منطقه بیاین زنده صحبت کنین اینه که توانایی جمله سازی با واژه کریدور رو داشته باشین. البته یه شرط تعدد پدر هم داره که خب اون دیگه جزو واحدهای پیش نیازه برای هرگونه همکاری با اینا. خب همینجا بسه و از پرانتز بیام بیرون دوباره یه چیز دیگه سربر میآوره و بی جهت طولانی تر میشه.) تامام یه پاره هم مونده که یه ویژن تخیلی از ایرانه. بدک نیس. حالا اونم میذارم بعدا. #دادن_یا_ندادن #مساله_این_نیست @giraffe_the_bozorgavar
Показать все...
Фото недоступноПоказать в Telegram
این بنده خدا هم نیاز به مسخره کردن نداره چون به شناخت خوبی از خودش رسیده که حاصل نگاه کردن به آیینه اس. میگه امید برای زنی چون من(و نه انسانی چون من، یعنی مشخصه ناامیدیش از این زنانگیش میاد که هیچ امیدی در کسی برنمی انگیزونه، حتی در خودش) خطرناکه (چون احتمال ناامیدی و کیر خوردن بالاس) . من فقط باید باید به رویا و عالم خیال پناه ببرم. رویایی در مورد آیینه های جادویی که در اون چهره ای دلنشین تر از یک کس کوهی دارم و ژستچری زیباتر، که در آن طرز قرارگیری دستان و پاهایم مثل ریتاردها نیست و مجبور نیستم مچ پای کلفتم را در جورابی سفید پنهان کنم.
Показать все...