آسمانی نگاهت را دوست دارم

.…📖 معتقد بود که بنی آدم ، هم به شک نیاز دارد و هم به یقین .. که شک پایه‌های ایمان دیروز را سست می‌سازد و جای ایمان فردا را باز می‌کند . که وقتی شما یک تابلوی نقاشی را از نزدیک ببینید ، زیبایی رنگ‌های آن را در نمی‌یابید .. اما وقتی از دور به آن نگاه می‌کنید ، آن رنگ‌ها پیوسته و هماهنگ به نظر می‌آیند .. و کریستف نیز از دور ، دگرگونی‌های امروز را می‌نگریست و زیبایی این تغییرات را می‌فهمید . ژان کریستف #رومن_رولان @PASAARYAN27

…🌹 بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد... #فاضل_نظری @PARSAARYAN27

....📖 آدم ها به دو شکل در خاطر ما می‌مانند . نخست آنهایی که دیده‌ایم و می‌شناسیم و از آنها خاطره‌ای داریم .. این آدم‌ها با مرگ‌شان و مرگ کسانی که آنها را می‌شناخته‌اند ، در تاریکی عدم ناپدید می‌شوند .. ولی گروه اندکی هستند که ما آنها را هرگز ندیده‌ایم اما می‌شناسیم .. درک و شناختن آنها محدود به پیکر انسانی شان نیست و ما آنها را ندیده ، به یاد می‌آوریم .. بودن این آدم‌ها فراتر از زندگی جاری ست .. بودن آنها وابسته به بودن هیچ کسی نیست و از نسلی به نسل دیگر ، زنده می‌مانند .. آنها کسانی هستند که به کاخ درخشان "جاودانگی" قدم می‌گذارند . جاودانگی #میلان_کوندرا @PARSAARYAN27

....🌹 تغافل تا به کی؟ لطفی، نگاهی، گردش چشمی جفا قدری، ستم حدی و جور اندازه‌ای دارد #مجذوب _تبریزی @PARSAARYAN27

.‍...🌹 می‌خواهم بگویم که سکوت تو، پایان غم‌انگیز زندگی من است. حرف بزن، حرف بزن! درخت با بهار و ماهی با آب زنده است و من با حرف‌های تو... این سکوت وحشت انگیز کافی است؛ آن را بشکن‌. من حساس‌تر از آنم که تصور کنی بتوانم در چنین محیط نامساعدی زنده بمانم #احمد_شاملو @PARSAARYAN27

....✨ این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست خیر شما رسیده به ما، مرحمت زیاد! #فاضل_نظری @PARSAARYAN27

....📖 همین که عاشق می‌شویم ، دلمان می‌خواهد همه ی امتیازهای کوچکِ ناشناخته‌ای را که داریم ، به دلدار بشناسانیم .. آنچنانکه محرومان با اندک بضاعت شان در زندگی می‌کنند ..! در رنجیم از اینکه آنها را نداند .. و خود را با این اندیشه دلداری می دهیم که شاید او این احتمالِ داشتنِ امتیازهایی نادیده را هم بر تصوری که از ما دارد ، بیفزاید . #مارسل‌_پروست در جستجوی‌ زمان‌ از دست‌ رفته @PARSAARYAN27

... زمستان بود، جان می‌کندم در نیویورک نویسنده شوم، سه یا چهار روز بود لب به غذا نزده بودم، فرصتی پیش آمد تا بالاخره بگویم: می‌خوام مقدار زیادی ذرت بو داده بخورم. و خدای من، مدت‌ها بود غذایی این همه به دهانم مزه نکرده بود، هر تکه از آن و هر دانه مثل یک قطعه استیک بود، آنها را می‌جویدم و راست می‌افتاد توی معده‌ام، معده‌ام می‌گفت: متشکرم! متشکرم! متشکرم! مثل آنکه توی بهشت باشم همینطور قدم میزدم که سرو کله‌ی دو نفر پیدا شد، یکیشان به آن یکی گفت: خدای بزرگ! طرف مقابل پرسید: چه شده؟ اولی گفت: آن یارو را دیدی چه وحشتناک ذرت میخورد. بعد از آن حرف، دیگر از خوردن ذرت‌ها لذت نبردم، به خودم گفتم: منظورش از وحشتناک چه بود؟! من که توی بهشت سیر می‌کنم. گاهی به همین راحتی با یک کلمه، یک جمله، یک نیشخند یا حالتی از یک چهره می‌توانیم مردم را از بهشت خودشان بیرون بکشیم شاعری با پرنده آبی #چارلز_بوکوفسکی فسکی @PARSAARYAN27

....🌹 "دلخوش نشسته‌ام که تو شاید گذر کنی لعنت به شایدی که مهیا نمی‌شود" #شمس_لنگرودی @PARSAARYAN27

....✨ از بس فرار كرده‌ام از خویش‌ِخويشتن گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود #محمدعلی_بهمنی @PARSAARYAN27