cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

مهناز معینی

بی توأم جان مرا نزهت وخوش نیست دگر "دو فنجان قهوه برای یک نفر"؛نشر مایا ایبوک: "از خودم جا مانده ام"؛ نشر الف "سنگ کوب" "چهل" "بی تو ،بدون تو" به زودی: "پنج الی هفت" ارتباط با ما: @G_H_A_L_A_M

Больше
Страна не указанаЯзык не указанКатегория не указана
Рекламные посты
326
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

🍂🍁🍂🍁🍂🍁 پاییز ؛ گویا سالگرد تمام رفتنهاست... دلتنگ می شوی حتی برای تلخ ترین روزهای سرد... پاییز با دامان نارنجی اش همه جا را خاکستری میکند دردی ریز میگیرد زیر پوستت بغضی بزرگ مینشیند پشت گلویت زجری شیرین می افتد به جان نفسهایت لذتش به تلخ وشیرین هوس میماند ؛ می خواهی اش و میرانی اش ! یادت می آورد که در روزهای دور عاشقی کردی و دلت میخواست بمانی به آن درد شیرین و نشد... یادت می آورد چه روزهای بلندی از کفت گریخت و عمرت را چه ساده ربود گردش دوار... و پس از عمری دویدن تنی خسته ماند و عاشقی که روی وصل را هرگز ندید.. و چه بسیار دلش میخواست تمام روز و شب پاییز را عاشقی کند شعر بنوشد کافه گردی کند و پشت میزهای دونفره رویا ببافد دو فنجان قهوه تلخ سفارش دهد و فقط یکی را بنوشد و خیره شود به روبه روی خالی... پاییز باز آمدی و مرا جنونی سرد فرا گرفت.. آنهم در این شبهای تلخی که کاممان تا بی نهایت زهر دارد... فقط تو را کم داشتیم... آه که چقدر دردمان بزرگ است.... #مهناز_معینی @mahnaz_moeini
Показать все...
02:34
Видео недоступноПоказать в Telegram
. اشتباه در مورد تو دگر اشتباه نیست من هرگز تو را یک اشتباه ندیدم تو تصمیم بودی که گرفتمت برای لحظه های خاموشی.. تو آب بودی برای آتشی که هرگز شعله نگرفت تو آغوش بودی برای تنی خسته که هرگز حلقه نشد من اگر عمق خفقان را در تاریکی چشمان سیاهت دیدم هنر تو بود که می درخشیدی تو هرگز یک اشتباه نبودی تو یک تصمیم بودی برای عقبگرد برای روحی که بی وقفه می تاخت در بیراهه ها گوشزد بودی که در ذره ذره وجود سردرگمم تکرار می شد که متاب تو تکرار بودی بدون تکراری شدن تو لبخندی حزین بر لبان درشت دخترک باران بودی داشتنت مثل قصه ی باد بود برای گلهایی که هرگز نروییدن داشتنت خیال خامی بود که در مخیله ام نگنجید تو تطهیر بودی در منجلاب ناپاکی ها به نسیم می ماندی وقتی که در له له جاسوز خودم بی اعتبار می سوختم طلب عفو مکن که آنکه باید ببخشاید تو بودی پریشان مباش که سامان بودی روح پرتشویش مرا.. ببال بر صفحاتی که رقم زدی در کتابچه افکارم ما برای هم شوکی ناگهانی بودیم قلبی را که از تپیدن ایستاده بود ما زخمی عمیق بر روح عریان همیم که تا همیشه برای هم درد می کنیم.... #مهناز_معینی
Показать все...
97.66 MB
01:48
Видео недоступноПоказать в Telegram
پشت تقاطع ولیعصره اگر اشتباه نکنم مکانمو گم کردم قمیشی پر کرده فضایی رو که دیگه چشمامم نمیبینه من انگار اینجا نیستم مقابل یه صحنه ی دورم گیراگیر یه خاطره خاکستری سر همون کوچه که توصیفش میکردی همونی که روبه رو شدیم... و من با تلاشی بی حاصل برای تصورش.. مضحکه که اینهمه تلاش هیچ قابی رو برای یه عکس یادگاری نساخت همش شد فاصله... اما خط خطی های تقدیر هرگز نتونست اون نور رو بپوشونه... همونی که چشماتو زد همونی که تاریکخونه ی رویاهای رنگی منو روشن کرد... همون نوری که زیر خط خطی های تقدیر هنوزم میدرخشه وهرکس چشاشو تیز کنه شاید ببینتش شیشه هارو میدم پایین خرداده قطعا و پرحرارت و داغ و کلی خاطره ی مخصوص این ماه که یه تقاطع و یک چراغ قرمز قلقلکش دادن و ریز خنده هایی که هیچ وقت صدا نداره قبلا هم بهت گفته بودم یه بار دیگه م میگم پشت شمع هات حتما اون نورو میبینی چشامتو که بستی؛ آرزو که خواستی کنی حواست باشه که اون نورو استباهی فوت نکنی یه نورسبز چشامو میزنه باید برگردم‌ به فضای بسته و قمیشی ای که تموم شده باید برگردم این ور خط خطیا.. #مهناز_معینی @mahnaz_moeini
Показать все...
67.83 MB
🌸🌸🏖🏖 کنار ساحل خموده ام به خیالم لابه لای شنهای زرد و شاید بی رنگ با آرنج به پشت رو به آسمان فرود آمده ام روی سنگ ریزه ها به تماشای تو... سرت گرم مرغان دریاییست هرگز نگفتمت اما من و مرغان به هم می ماندیم از نزدیکی به تو هراسمان نبود ؛ اینکه دامت حصارمان شود و لانه کنیم در جوار شیار گردن بلندت چگونه دانه می گیرند از کمین دستانی که اسیرشان می کند...؟؟ آفتاب تاب می خورد لای فر ریز موهایت عطر زده ای اما ناآشنا قدمهایت فرو می رود لای شنها... انگشتان پاهایت را می بلعند سنگ ریزه ها اما تو چون همیشه بی محابا میدوی طول ساحل را در خیال من... زمزمه می کنی آهنگ قدیمی ات را و سوت آهنگینت اوج ملودی بی رهبر دریاست.. تو جادو را خوب می دانستی و طلسم کردن را بهتر ! با گذشت اینهمه سال ، با اینهمه خاطرات خط خطی شده ، تو میان دیدگان من حقیقتا چه میکنی؟ چرا هنوز در انزوای ساحل افکارم پرسه میزنی؟ تو که هزاران سال است رفته ای .. و من پشت قاب خاک گرفته چون رزی کهنه خشک شده ام و خیره... خیره به ساحلی که دستانت گرم مرغان است و زنی با گیسوان آشفته در باد و آرنجهای فرو رفته در شن به تماشای مردیست که با سوت آهنگینش سکوت دریا را بهم زده و شیار گردن بلندش آشیان مرغان دریایست... به یاد فستیوال گلها ... به یاد قرار دیرینه یمان بی تو اما به یاد تو... #مهناز_معینی @mahnaz_moeini
Показать все...
00:52
Видео недоступноПоказать в Telegram
من نجنگیده باخته ام قداستم را در جنگی نابرابر از خصمی که از گوشت و خون نزدیک تر بود مرا تنم پر است از زخمهای عمیقی که سپر شدند اما میدان را تهی نکردند این عدالت نبود که قلب بی کینه ام لبریز شود ا ز انتقام کسانی که روزگاری برایشان می تپید دلم از این مردم و این خاک بسیار گرفته دلم غربت می خواهد هوایی که مملو از بازدم نجس نامردمان نیست دنیای بی صفتی ‌که مادرانش نیز فرزندان را عدالت نمی کنند دلم دل کندن می خواهد از گوشت و خون و خاک دلم سفر می خواهد بی بازگشت بی بازگشت.. #مهناز_معینی @mahnaz_moeini
Показать все...
31.17 MB
🖤🖤🖤 آری پرواز را نمی دانستیم پرواز با بال شکسته را هرگز... پرواز آموختیم هم را اما با کوچی بی وقت شکستیم بالهایی که قرارمان به اوج بود با آنها... نشسته ام در ظلمات لبریز از سیاهی خیره به خاطراتی که نه تاریخش را میدانم نه می توانم به یادشان آورم باورت میشود..؟ فقط دردی ست که نه جایش را میدانم نه علتش را فقط درد میکند ، همیشه... اصلا پرواز به چه کارمان می آمد وقتی که اسیر قفس بودیم؟ مرضمان چه بود که مصرانه هم را به آسمان دعوت می کردیم وقتی پاهایمان در بند زمین بود... من رویاپردازی گریزان از حقیقت بودم تو چرا این حجم عظیم حماقت را به رویم نیاوردی..؟ تو چرا مرا از بام بلند خیال هل دادی تو که می دانستی بالهای من شکسته است... تو که به سقوط من ایمان داشتی... تو چرا...؟؟؟ #مهناز_معینی @mahnaz_moeini
Показать все...
💙💙💙 به بهانه ی روز پدر پدرم ؛ جانشین پروردگارم در روزگار چموش و بی افسار آنکه از جان بیشتر می خواهمش پشت و پشتوانه ی روزگار طوفانی ام آنکه تمام سرزمین دلم با قدمهایش آهنگین می شود و رایحه ی حضورش مرا به معنای حقیقی مست و مدهوش این بودن بی مقدار می کند.. پدرم ؛ ای موطن لحظه های غربت زده ام ای دیوار پولادین که هنگامی که تمام دنیای فریبنده ام در هم فرو ریخت او استوار ومحکم پشتم ایستاد و مرا گرم زندگی کرد.. بی تو ، بودن را نمی خواهم ! در شهر خاکستری که دگر زیر قدمهایت شکل نگیرد، زنده بودن را ، نمی خواهم... مرا ببخش اگر چین پیشانی ات را دیدم و انگار ندیدم مرا ببخش که خم کمر همتت، آزردت و من خم به ابرو نیاوردم.. مرا ببخش که اشکهای پنهانی ات را نادیده انگاشتم مرا ببخش که آنگونه که باید لایق مهر بی توقعت نبودم خودت هم خوب می دانی که چقدر در قلب خسته ام ریشه داری و چقدر عاشقانه وجودت را خواستارم. تا می توانی بمان که نمی دانم که بتوانم پس از تو حتی دمی را به بازدم برسانم... دوستت دارم عاشقانه آنچنان که هیچ عاشقی ،عاشقی نکرده.. روزت مبارک، فرشته ی بی بال من.... #مهناز_معینی @mahnaz_moeini
Показать все...
🎼🎼🎼 آخرین وداع بود به گمانم که بالهای خیالم را از شانه های تکیده ام چیدی و گیسوان اندیشه ام را به جرم خیال پردازی های واهی از ته تراشیدی! قلم زانوان خسته ام را از دویدنهای بیهوده با چماق عاقب اندیشی ات از بن شکستی.. لبخند نیمه کاره ام را به خیال خامت با صدای عاری از کلامت پوکیدی و با بی رحمی مرا از بن پاشیدی و پشت به من رو به سوی آینده ای شتاب گرفتی که با قلم آرزوهای محالت ، برایت طرح زده بودم! چه طنز تلخی ؛ چه پارادوکس عذاب آوری...! این همه بی ریشه بودن را از پشت کدام بی پدر ومادری، به ارث برده بودی ؟ اندیشیدی که من پشت درهای بسته جان خواهم داد؟ من از خرده استخوانهایم برخاستم از نو دمیدم این بار نه با دست نوازشگری که داوطلبانه بر هر در راه مانده ای از در عشق عروج می کرد این بار من دگر یک چهره نیمه کاره ی عاری از عشق و احساس بودم که از نو ، بودن را تمرین می کرد. این روزها دگر کنکاش نمی کنم شاعر بودن را تکرار نمی کنم در به در ضبط دکلمه هایی با شعرهای جانسوز عاشقانه نیستم ؛ موزیک بی کلام را ترجیح میدهم با بیلچه ی احساس به جان اشک های خاک گرفته ی دور نمی افتم دگر دنبال تماشای فیلمهای درام کلاسیک نیستم دست و پا نمی زنم تا مسیر قدمهایت را میان خاکریز مردگان شناسایی کنم... در خودم تکیده ام و افسوس می خورم از روز های روشنی که بی خود و بی جهت به بهانه ی واهی، تاریک و مکدرشان کردم... حقیقتا چقدر ابلهانه ست ؛ اصرار و تکرار حسی بی بها، برای ماندن...! من از نو جوانه زده ام در همان کالبد اما با منی که دگر فقط روبه رو را می بیند و دنبال ریسمانیست که خودش را بالا بکشد شاید دستش به خورشید رسید شاید از ماه ، تاب خورد و میان آسمان نیلگون آرامش ، سرید... من پر از جوانه ام و خوش حالم که دگر نیستی که جوانه هایم را نشکفته، بچینی...! #مهناز_معینی @mahnaz_moeini
Показать все...
✍✍✍ نمی دانم کجای این قصه میشود تو را نادیده انگاشت ؟ یا در چرخش کدام سکانس می شود نقشت را رنگ باخت... از سیه بختی روزگارت بود که پیچیدی به بن بست من.. یا از بلندپروازی من بود که قدمهای فکر نشده را بی محابا به سمت باتلاق تو برداشتم.. بنگر؛ هر کداممان به گوشه ای پرت شده ایم که حتی راوی قصه زحمت چیدمان دوباره مان را به خود نمی دهد.. راستی چرا این بار پاییز زودتر از شهریور آمد؟ غروب ها نزدیک تر شده اند به صلات ظهر؟ تا میخواهیم نفس بکشیم لعنتی ها به شماره می افتند در عجبم از نفرت کمینه کرده در دلتنگی مان این تناقض بی انتها را کجای دلمان بگذاریم؟ چرا از شامگاه این سیه روزگار به جای تاریکی خفگی چکه می کند...؟ می دویم اما به مقصد نمی رسیم کل هستی به جانمان تنگ می آید باور کن خسته ام تو هم خسته ای نای نفس کشیدنمان نیست و آن را به گردن مرض روزگار می گذاریم... امیدهایمان زیر رگبار خفقان خفه شد فانوس به دست در ظلمات پی چه بگردیم وقتی شب یعنی من شب یعنی تو شب یعنی این دوندگی بی مقصد... ما محکومیم به هر آنچه که از آن واهمه داشتیم. کاش لااقل در این گرگ و میش تو را داشتم ای امید واهی ... #مهناز_معینی @mahnaz_moeini
Показать все...
📖📖📖📖 من می دانستم می دانستم که دیدار آخر است حسی درونم را چنگ می زد ولعی تلخ برای دست و پا زدن برای مانع شدن به رویدادی که روی داد...! نفس می کشیدم و نمی کشیدم نگاه می کردم و نمی دیدم چه پارادوکس زهرآگینی بود...! و حال من اینجا کنجی آرام قهوه ام را می نوشم و اجرای قمیشی مرور گاهگاه خاطرات و رضایتی باور نکردنی از رفتنت و لبخندی آکنده از آرامش باورم نمی شود این حجم قابلیت دگرگونی احساسات بشری....! باورم نمی شود....که این منم! قهوه ی همیشه تلخم و قمیشی همیشه همراه؛ خوابیدی بدون لالایی و قصه بگیر آسوده بخواب ؛بی درد و غصه دیگه کابوس زمستون نمی بینی توی خواب گلای حسرت نمی چینی دیگه بیدار نمی شی با نگرونی یا با تردید که بری یا که بمونی اینجا قهرن سینه ها با مهربونی تو تو جنگل نمی تونستی بمونی نمی تونستی ب م و ن ی.... #مهناز_معینی @mahnaz_moeini
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.