Hossein_safa59

خوشبختیِ پایدار محالِ مضحکی‌ست اما اگر دست‌هایم را بگیری تا دورها تا دوردست‌ها خواهم رفت #آتائول_بهرام_اُئلو ترجمه‌ی #حسين_صفا #شعر_معاصر_ترکیه #نشرنيماژ @hossein_safa59

وقتی که رفتی آیا عامدانه با خود نبردی گودالی را که از جای سرت روی بالشم جا مانده بود؟ من اما به عشقمان ایمان داشتم مثلِ ایمانم به راستیِ ساعت‌های راه‌آهن مثلِ ایمانم به راستیِ ساعت‌های اسکله پیش از تو زنی دیگر نیز ترکم کرده بود؛ مادرم که بر شکمم به جا مانده گودالی خالی از جای خالیِ او #سونای_آکین ترجمه‌ی#حسین_صفا #حسين_صفا #نشرنيماژ Hossein_safa59

http://T.me/davoodjamalii لینک ثبت نام

همه‌ی کتاب‌های من در غرفه‌ی #نشرنیماژ #حسین_صفا

قاصد روزهای بارانی پیچ وخم‌های یوش هم هستم نه فقط بوف کور و سنگ صبور ابر شلوارپوش هم هستم افقی نیست،سوبه سو چشمم رمز شب چیست؟سربه‌سر دهنم از شنیدنْ بریده‌اند مرا بیخ تا بیخ گوش هم هستم چوب در دست و سنگ در مشتم سگ ولگرد را زدم کشتم قاتل گربه‌های اشرافی کاشف مرگ‌موش هم هستم قیصرم زارمَمَّدَم، اصلاً همه‌ی مردهای غیرتی‌ام شبِ کبریت‌ها تمام که شد دختر خودفروش هم هستم چه کسی سر کشید مستت را؟ نیمه‌شب شد گرفت دستت را چه کسی...؟لا اله الی الله! مجلس عیش و نوش هم هستم یونس کلّه‌شقِّ ماهی‌گیر یوسف زشت‌روی بی‌تعبیر ازپدر سر بریده اسماعیل خضر سبزی‌فروش هم هستم دوش دیدم ملائک آمده‌اند و در دخمه‌ی مرا زده‌اند مستحب است غسل، با این‌حال تاسحر زیر دوش هم هستم تا کتم رابگیرم از گیره و بیاویزم از شبی تیره قاصد روزهای بارانی پیچ‌و‌خم‌های یوش هم هستم #حسين_صفا #وصیت_وصبحانه #نشرنيماژ @hossein_safa59

. 📚صدای این دست بی‌صدا #یادداشت در بررسی موسیقی در غزلِ حسین صفا #داوود_جمالی @davood_jamali Instagram: davoodjamalii

از هیچ‌کس پوشیده نیست وقتی غمگینم باوقارترم #آه_به_خط_بریل #نشرنیماژ #حسین_صفا @hossein_safa59

سوختن شعله‌ور شدن نیست در این باره خودت قضاوت کن خودت روشن کن شومینه را خودت روشن کن اجاق گاز را خودت روشن کن سیگارت را خودت به جوخه‌ی دستانت فرمانِ آتش بده خودت بسوز من دیگر نمی‌توانم من دستانِ سوخته‌ای دارم #صدای_راه_پله_می_آید #حسین_صفا #نشرنیماژ @hossein_safa59

"مناره" از بالای مناره با دیدنِ دوستانش که سرگرمِ بازی‌اند صدایش به تلخی می‌گراید کودکِ موذن "تنهایی" از من می‌پرسی که تنهایی را دوست دارم یا نه؟! از من که برای در هم حل‌شدن در چایم دو قند می‌اندازم؟! "عشق" حتی پرهای سفید پرنده‌‌‌ای مهاجر که زیر بام پنهان شده را از میانِ بوته‌های برف توان‌دیدن این است عشق "دکمه" از صندلی کورتاژ که برمی‌خاست از میان اشک‌هایش چند دقیقه جستجو کرد دکمه‌ای را که شُل شده و از لباسش افتاده بود "عبادتگاه" در هوایی صاعقه‌خیز به عبادت که می‌روی از دو عبادتگاهی که بر سرِ راهِ توست در یکی صاعقه‌گیر هست و در دیگری نه و تو از میان آن دو علم را برمی‌گزینی @hossein_safa59 #حسین_صفا #نشرنیماژ #سونای_آکین #شعرترکیه