|مرجانپورشریفی|
پُشتِسرم باش بگذار هربار که برمیگردم ، تصویرِ کوه آرامَـم کند ♡ ♡ ♡ ♡ مجموعهشعر : پرندهایمُردهاست ، گاهــیپَرپَرمیزند فیسبوک ◀️ Facebook.com/marjan.poursharifi اینستاگرام ◀️ Instagram.me/__marjan.poursharifi__
Больше610
Подписчики
-124 часа
-87 дней
-2430 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
#تو
عشق تسکینِ اوقاتِ دردآلودِ من است.
عشق دقیقا تمام آن حسیست که میانِ صدای بلندِ گریههایم عاجزانه نیازش داشتم و نداشتمش.
عشق برای من خودِ خودِ زندگیست، چهاردیواریایست که با تو در آن زندگی را تمام کنم.
من به قربانِ دغدغههای چشمهایت،
من به قربانِ دلتنگیها و ضربانِ تندِ قلبِ نهفته در سینهات،
عشق همین است که میدانم درمانِ تمامِ دردهایت فقط منم.
عشق معنای واقعیِ من برای توییست که حقیقتِ محضِ زندگیام شدی.
تو خورشیدِ شخصیِ من هستی در سردترین نقطهی دنیا و تاریکترین زمان که من خورشیدِ وجودت را در عمقِ نگاهم جای دادهام، خورشیدی که از عشقِ طلوعش، همیشه ساحلِ چشمانم یک جورِ خوبی دریاییست.
نقطهی دلخوشیِ غمگینترین رگهای رسیده به بطنِ قلبم، میدانم روزی در من طلوع خواهی کرد و شبهای تارِ مرا نور خواهی شد،
همان نور که از دورها سوسو میزند و لبخندِ کمرنگی بر لبهای واماندهام نقش میبندد،
تو همانی که روزی از دورها خواهد آمد و نورش را سرتاسرِ روزگارم پهن خواهد کرد و تو آن روز خواهی دید چگونه جوانههایم یک به یک از تنِ پوسیدهام شکوفه میزنند.
همان نوری که در انتظارِ طلوعش سالهاست غروبی مانده بر ساحلِ غمآلودِ روزگار شدهام.
تو ای خورشیدِ شخصیِ من،
طلوع کن تا آفتابت جهانم را از سیاهیها پس بگیرد.
که عشق برای من تمامِ دلیلیست که جوانه بهخاطرش سر از خاک بیرون میزند و من تمامِ جهانم، جوانههاییست نروییده،
جوانههاییست در انتظارِ نور،
زردهاییست در انتظارِ تو برای سبز شدن،
سیبهاییست برای رسیدن
و
جانیست برای ادامه دادن…
مرجانپورشریفی
@marjanpoursharifi
❤ 10
#رسیدن
من هرجایی از زندگی که جنگیدم پیروز شدم
هرموقع ناگهان به خودم اومدم و دورتادورم رو محاصره دیدم نجات پیداکردم
حرف ریسک و شانس و این مزخرفات نیست عزیز من
حرف من قلبِ منه، حرفِ من حکم، زندگی منه.
من هرجایی از زندگی که دیدم دیگه راهی نیست، بهترین در به روم باز شد اگرم باز نشد، با عشقم با قلبم با حسم دری رو به آرزوهای محالم ساختم، یه دریچهای حتا از تمامِ پنجرههای روزگارم قشنگتر.
خلاصه که حرفم تویی الان، تعهدِ قلبم تویی عزیزم، فکرم میونِ نفسهای بیقرار تو جامونده.
خواستم بگم من همونم که میدونم از پسِ تمامِ دنیام همیشه برمیام
حالا هرچقدر سخت، هرچقدر دور
هرچقدر نشدنی،
میدونی،
این تقدیرِ منه که دنیام همیشه سخت باشه و اشتیاقِ من برای رسیدن بهش بیشتر، خیلی بیشتر و حتا محالتر از قدیمهای دوست داشتنی..
مرجانپورشریفی
@marjanpoursharifi
❤ 9
#خطخوردگی
از زخمهایم خطهای دردناکی ماندهاند عمیق. خطهای بی سر و تهی که هنوز آزارم میدهند و از چشمها چه بگویم که انگار از تمامِ چشمهای دنیا این دو نگاهِ آشنای من است که برایت مانده است. یک جفت نگاهِ مشتاقی که گویی خاموش شده بودند، یک جفت شادابِ پوسیده شده، یک حسِ بیقراریِ تمام شده، یک ولعِ ساکت شده.. تو نمیدانی ولی من مدتهاست با خاطرهی دستانت زخمهایم را نوازش میکنم و فرورفتگیِ گرمِ تنت را روی تختِ خیالم لمس میکنم. به قدرتِ زانوانت هر صبح از تخت درمیآیم و به شوقِ صبح بخیرهایت، چشمانِ اشکبارم را باز میکنم.
میگویند زخمها برای تابیدنِ نورها آمدهاند وگرنه اگر زخمی نبود پس این تمامِ نورِ درونِ قلبِ من چگونه به روزگارت میتابید. که من اگر نباخته بودم، تو چطور من را به آغوشت میبُردی و من اگر نشکسته بودم، تو بگو چگونه آرزوی دستانم را به دورِ شانههایت میانداختی و اگر اینگونه به گریه نیفتاده بودم، تو کدام اشکهای این دو جفت چشمِ آشنا را پاک میکردی..
که شما ای گریههای طولانی
ای دردهای اجباری
ای روزگارِ تنهایی
ای شکستهای تمام نشدنی،
من تمامِ شما را برای امروزِ داشتنش دوست میدارم...
مرجان پورشریفی
@marjanpoursharifi
❤ 10❤🔥 1🔥 1
دوستانم این صفحه رو از دست ندید
دختری که با قلبش براتون عروسکهای نازنینی میدوزد.. عروسکهایی که نفس میکشند..
من به جان دمیده شده در قلب دخترانش ایمان دارم♥️
ولنتاینتون قشنگ و عروسکی♥️
❤ 5👏 1
Repost from N/a
Фото недоступноПоказать в Telegram
سفارشات ولنتاین رو که آماده میکنم، میفهمم پسرا چقدر احساس دارن، چقدر خوش قلبن و چقدر حواسشون به جزییات هست...
میخوان هرکاری بکنن تا طرف ذوق کنه و خوشحال بشه...
من فکر میکنم درحقشون اجحاف شده، که غالبا فکر میکنیم بیاحساسن یا چیزی از دوست داشتن نمیدونن
فرشتهای که دوخته شد برای دختری به اسم هانیه با موهایی به رنگ شب 💜💜💜
@losiiiiifer
❤ 6🥰 1👏 1
استکان سرد شدهی چای را از روی میز برداشتم، یادم افتاد چای دم کرده بودم، استکان را در سینک سرد و تنهای آشپزخانه خالی کردم. نگاهی به بالکن انداختم تا انتهای شهر برف میبارید. تا انتهای جیک جیک گنجشکها برف نشسته بود. راهی به بیرون نداشتم. نبضِ تند و عرقِ سرد روی کمرم لرز بدی به جانم انداخت. شالم را دورم محکمتر بستم و به اتاقم رسیدم. چشمم به تختِ بیجان و سردم افتاد. حتا جراتِ نشستن به رویش را هم نداشتم. از قیافهی یخ زدهاش درجهی سرمای تنش را میشد حدس زد. دستی به رویش کشیدم و روتختی بیچارهاش را صاف کردم و به پنجرهی روی سقف خیره شدم.
دانههای سپید برف با خصومت خاصی گوشه گوشهی شیشه را میپوشاندند و ذرهای از نور که به زور به صورتم میپاشید را از من دریغ کردند. ظهر بود چای دم کرده بودم و یادم هست با اشتیاق در استکانم ریختم که یادم رفت و سرد شد. چای را برداشته بودم ولی خاطرهی سردش میانِ پیشونیام مانده بود مثل تمام خاطرههای سردی که ردِ سختی از خودشان میانِ روانم به جای گذاشتهاند. تخت، همان جای خودش است درست زیر پنجره، سردِ سرد. چای همچنان منتظر نوشیدن لبانِ من است و خانه بسیار امن و تنهاست.
به تصورم میشد این خانه جای عاشقانههای قشنگی از من و تو باشد. از زنی که عاشق هنر و خانه و دوست داشتن است و مردی که برای نفسهای زنش جان میدهد. تو اگر بودی شاید هیچ استکان چایی سرد نمیشد و این تخت ..وای از این تخت.
میشد مرا نوشید و تو را بوسید و از این زندان دوست داشتنی و امن، خانهای عاشقانه ساخت.
داشتم فکر میکردم پیراهنت را بپوشم و یقه ی بلوزت را صاف کنم. داشتم فکر میکردم با موزیک ملایمی برقصیم و شوق بوسیدنم را در میان نگاهت بشمارم.
چرا نمیشود این زندان را به خانه تبدیل کرد؟
چرا نمیشود با تو به دریا رفت؟
راستی زمستان کی تمام میشود؟
بهار مدتهاست در این خانه را نزده است..
و تو،
شنیدهام با بهار می آیی…
@marjanpoursharifi
❤ 4🔥 1
کاش قلبها یخ نزنند
کاش راهها برای رسیدن انقدر دور نباشند
کاش سنگها انقدر بزرگ نباشند
که قلبی اگر یخ زد دیگر بغل هم دوای دردش نخواهد بود
حتا بغل تو
در آغوش درمانده ی من...
@marjanpoursharifi
Dariush – Nafas.mp37.20 MB
❤ 2
Выберите другой тариф
Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.