1 411
Подписчики
+324 часа
+47 дней
+630 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
با تو می گویم:استادم را بگفتم اندر مستی، کآگاهم کن ز نیستی و هستی او داد مرا جواب و گفتا که برو گر رنج ز خلق دور داری، رستی (مولوی)
گفتار عرفانیتنهایی و عاشقی محمدامین مروتی میلان کوندرا در کتاب "بار هستی" اش، تنهایی را سرشت سوگناک و اساسی زندگی می داند. او عشق را سرپوشی بر این تنهایی و تمهیدی روانی برای اختفای این تنهایی تلقی می کند و عشق رمانتیک و افلاطونی را مردود می داند. به همین دلیل ازواج پس از رابطة جنسی به هم پشت می کنند و می خوابند. به همین دلیل اکثر عشق های رمانتیک ختم به خیر نمی شود و یا لااقل رفته رفته رنگ ملالت و تکرار می گیرند. آنطور که بیولوژیست های گفته اند ظاهرا این مدت سه تا پنج سال است. شاملو هم گفته بود تجربه یکی شدن عاشقانه دور از دسترس است و "دوستت دارم" رشوه ای است که عشاق به هم می دهند. سپهری هم می گوید: " دچار یعنی عاشق. و فکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد. نه ، وصل ممکن نیست ، همیشه فاصله ای هست ....دچار باید بود و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف حرام خواهد شد. ....و عشق صدای فاصله هاست صدای فاصله هایی که – غرق ابهامند... همیشه عاشق تنهاست". (مسافر) فروغ هم می گوید: "چراغ های رابطه تاریک اند." اما "اکتاویو پاز" در کتاب کوچک و خواندنی اش موسوم به "دیالکتیک تنهایی"، ضمن تاکید بر تنهایی اگزیستانسیال بشر، عشق را موثرترین و بهترین چاره و درمان تنهایی می داند. همینطور اریک فروم در "هنر عشق ورزیدن". به نظرم این حرف درست تری است. عشق تمهیدِ نوع انسان برای گریز از تنهایی است و چه تمهید خوبی. سپهری در همانجا می گوید: "دچار باید بود و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف حرام خواهد شد.... همیشه عاشق تنهاست و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز و او و ثانیه ها روی نور می خوابند و او و ثانیه ها بهترین کتاب جهان را به آب می بخشند و خوب می دانند که هیچ ماهی، هرگز هزار و یک گره رودخانه را نگشود...." و در تایید همین معنا و در جای دیگر می گوید: "کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است که در افسونِ گل سرخ شناور باشیم.... کار ما شاید این است که میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم." (صدای پای آب) نکته دیگر، که بسیار مهم است، امکان گذار از عشق رمانتیک و بیولوژیک به عشق عمومی و عرفانی است. می دانیم که شاملو عشق رمانتیک را در خدمت عشق عمومی و اجتماعی می گیرد. همینطور عرفا که عشق مجازی را قمطره و پلی به سوی عشق وحدت وجودی تلقی می کنند. فراتر از عشق رمانتیک، عشق به سایر آدم ها به مثابة خودمان، عشق به زیبایی ها، عشق به خوبی و آرمان هایمان، حکایت از آن دارد که باز به تعبیر سپهری، همیشه دست و دل آدمی در پی چیزی فراتر از خود می گردد. عشق روزن کردن در دیوار نفسانیت و تنهایی است، هرچند این دیوار ممکن است هرگز فرونریزد و این تنهایی ممکن است چاره ای قطعی نداشته باشد ولی همین که نوری از آن سوی دیوار به عاشق بتابد، برای گرم کردنش مغتنم است.
Repost from N/a
Фото недоступноПоказать в Telegram
غمین باد آن که او شادت نخواهد
خراب آن کس که آبادت نخواهد
-نظامی
#Being_Guru
با تو می گویم:
انسان به کندی تغییر میکند!
به همان کندی ای که بهار تبدیل به تابستان و تابستان تبدیل به پاییز و پاییز تبدیل به زمستان میشود،
هرگز کسی نمیفهمد در کدام لحظه بهار تبدیل به تابستان میشود.
یک روز صبح از خواب بیدار میشویم و حس میکنیم هوا گرم است. تابستان وقتی ما در «خواب» بودیم فرارسیده است.
(اگر خورشید بمیرد/اوریانا فالاچی)
گفتار اجتماعی/اقتصادیمبانی ذهنی و عینی توسعه محمدامین مروتی میزس معتقد است ایده خوب مقدم بر زندگی خوب است. برای حکمرانی خوب، اول باید ایده خوب داشت. وی تفاوت شرق و غرب را در توجه غربیان به حقیقت پژوهی در علم و آزادی در سیاست می داند که میراث یونانیان است. این تفاوت تا 250 سال پیش اندک بود، اما به واسطه انقلاب صنعتی، فاصله بیشتر و بیشتر شد. پیش از آن دو ایده نادرست در میان متفکران وجود داشت: ایده نخست این بود که ترس از بیکاری ناشی از پیشرفت فناوری، به عنوان یک مانع و عامل بازدارنده عمل می کرد غافل از آن که با کاهش کار لازم برای تولید یک کالا، کار آزاد شده به تولیدات جدیدی سرریز می شود. ایده نادرست دوم این بود که فروشنده سود می کند و خریدار ضرر. بنابراین سود در صادرات است نه واردات در حالی که هر معامله شفافی هر دو طرف سود می کنند. انقلاب صنعتی با تولید کالا برای نیاز فقرا در مقیاس بزرگ آغاز شد. در آن زمان اشراف اِبا داشتند کالای صنعتی مصرف کنند و استفاده از کالای غیرصنعتی و دست ساز نوعی مزیت محسوب می شد. لذا سود این تولید انبوه بیشتر به طبقات فقیر جامعه می رسید. علت پیشرفت غرب، عبور از این ایده ها بود در حالی که شرق کماکان ثروت یک نفر را موجب فقر دیگری تلقی می کرد و افزایش ثروت را به جهت اخلاقی در غلطیدن به مادی گرایی تقبیح می کرد. همین تفکر باعث رواج این ایده شد که ثروت حاصل دزدی از دیگری است و در گذشته واقعا چنین بود. پرودون می گفت مالکیت خصوصی دزدی است. سایر سوسیالیست ها هم موضع مشابهی داشتند. در مقابل دزدی باید چه کرد؟ انقلاب. دنیا صحنه مبارزه طبقاتی است. چاره کار انقلاب از طریق جنگ داخلی است. بدین ترتیب این ایده بر تخاصمات و کینه جویی ها و جنگ های جهان می افزود. چنین تفکری، نمی توانست برای جمعیتی روزافزون غذا تهیه کند و اگر انقلاب صنعتی نبود جهان قادر به جای دادن این جمعیت در خود نبود. زیرا این انقلاب، هم غذای بیشتری برای مردم فراهم نمود و هم میزان مرگ و میر را کاهش داد. ملکه آن در بریتانیا(1665-1714) هفده فرزند داشت که هیچیک به بزرگسالی نرسیدند. کاپیتالیسم علاوه بر این موجب شکوفایی علم و فلسفه و الهیات نیز شده است. همچنین حقوق و آزادی ها را گسترش داده است و مانع جنگ های فراوانی شده است. نظریه اقتصادیِ بدون خونریزی مرهون تجارت آزاد و دموکراسی است. ارنست گلنر، مردم شناس انگلیسی نیز از منظر دیگری، به یافته های میزس رسید. او نیز فرق جوامع صنعتی و پیشاصنعتی را در این می دانست که در جوامع پیشاصنعتی تولید ثروت و پیشرفت و جابه جایی طبقاتی وجود ندارد به گونه ای که کشاورزان نسل اندر نسل کشاورزند و اشراف، اشراف. در تایید این تمایز می توان گفت که منبع و منشأ ثروت برای جوامع پیشاصنعتی، غارت و تجاوز به دارایی کشورهای همجوار بوده که دنباله سنت قبیله ای گذشتگان ما بوده است. برده داری و برده فروشی از نتایج این جنگ ها بی پایان بوده است. حال آن که انقلاب صنعتی، امکان ایجاد ثروت جدید از راهی غیر از جنگ و غارت را فراهم کرد. تولید ثروت بیشتر به معنی افزایش رفاه همه طبقات، در مجموعه ای از تعاملات بُرد-بُرد بوده است. بازی برد-برد ضمن تامین منافع همه اقشار جامعه، از بروز و ظهور جنگ هم پیشگیری می کند. منبع: بازار آزاد و دشمنان آن1951/ لودویک فون میزس/ ترجمه مهدی تدینی/ درسگفتار پنجم 10 خرداد 1403
Repost from تفکر
بر پایه اساطیر یونان پوسایدون فرزندی داشت به نام پروکروستس. دیودور سیسیلی نویسنده کتاب «تاریخ جهان» مینویسد: پروکروستس در کنار جاده الئوسیس به آتن زندگی میکرد. او تمام مسافرینی که در راه آتن بودند را با حیله و نیرنگ به خانه خود میبرد و پس از پذیرایی (به شما ناهار دادن؟) از آنها میخواست که یک شب را در خانهاش بخوابند و شب هنگام مسافران را روی تخت خود میخواباند. اگر مسافر نگونبخت از تخت درازتر بود پاهای او را اره میکرد و اگر شخص کوتاهتر بود، او را با طناب از دو سر آنقدر میکشید تا درست به اندازه تخت شود.
در داستان پروکروستس «طول تخت» میزان و معیار سنجش همه انسانها بود. برای او مهم نبود که مردم در فرایند یکسانسازی او درد و رنج میکشیدند، آسیب میدیدند یا کشته میشدند. همینکه پروکروستس به مقصود خود میرسید برایش کافی بود.
تخت پروکروستس نماد حاکمیت «یک قانون» یا «یک دسته معیار اخلاقی» خاص بر جامعه است و پافشاری بر آن نه تنها اشتباه و گناهی نابخشودنیست که در حقیقت مرگ حاکمیت است. همانطور که در این اسطوره تسئوس قهرمان شجاع و دلیر آتن که پهلوان مورد علاقه آتنیها بود، به شیوه خود پروکروستس، او را به قتل میرساند. و آخرین جسدی که بر تخت قانون قرار گرفت بدن بیسر پروکروستس بود.
@Tafakkor
با تو می گویم:مگس بر نجاستِ آدمی نیکوتر از آنکه علما بر درگاهِ سلطان. (کیمیای سعادت/ امام محمد غزالی صفحه ۳۸۱)