cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

جامعه‌ای بهتر بسازیم

سلام این کانال برای بهبود وضعیت آدم‌ها، گیاهان، حیوانات، محیط زیست و تعامل بهتر آن‌ها ساخته شده است. راه ارتباطی با ما: @Muhammadrezakanani

Больше
Рекламные посты
3 820
Подписчики
Нет данных24 часа
+27 дней
+2430 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

متفکر خروج و انیشمند عبور پاسداشت زادروز استاد مصطفی ملکیان با الهام از واژه‌سازی‌ها و مفهوم‌پردای‌های خلاقانه روانشاد محمدعلی اسلامی ندوشن، زندگی فکری مصطفی ملکیان را می‌توان تابلویی از هنر "ترک و طلب" دانست؛ هنری ظریف که به صاحبش یاد می‌دهد چگونه و چه زمان، چیزی را فرونهد و از خیرش بگذرد و چیزی جدید را برگزیند و جانشین کند. این هنر، کشاکشی است میان پس‌زدن و پذیرفتن، یا میان گرویدن و گریختن. کسانی که به این هنر آراسته‌اند در ترک باورها و عقاید پیشین، دلیرند و در مطالبه‌ی باورها و عقاید نو، جسور. این ترک و طلب، البته پیداست که همواره بر مدار صحت و صواب نیست و می‌تواند مطابق مقتضای صدق و صواب باشد یا نباشد. به این اعتبار، هر ترک و طلبی فی‌نفسه و الزاما ارزش علمی ندارد و شأن معرفتی‌اش قابل وارسی و ارزیابی است. با این‌همه چنین هنری، به‌خودی خود رفتاری شجاعانه، جسورانه و دور از مصلحت‌سنجی و عافیت‌جویی است.     ملکیان به اقرار خود، در کمابیش چهار دهه حیات معرفتی‌اش، دست‌کم پنج یا شش بار این ترک و طلب را و این گریختن و گرویدن را تجربه کرده است. بنیادگرایی، سنت‌گرایی، روشنفکری دینی، اگزیستانسیالیسم و نظریه عقلانیت و معنویت، پنج منزلگاهی‌اند که او در سفر اودیسه‌ای و سلوک آگوستینی‌اش از اوایل دهه شصت تاکنون در آن‌ها اتراق کرده است. شاید بتوان "نورواقی‌گری" را هم منزلگاه ششمی دانست که او اکنون مستأجر آن است. در تمام این خانه به دوشی‌های وجودی و معرفتی، شیوه‌ی ملکیان، شیوه‌ی ترک و طلب بوده است؛ طلب حقیقت و ترک یقین. می‌توان با او رخ به رخ نشست و در دلایلش برای ترک منزلگاه پیشین و طلب منزلگاه نو چندوچون کرد. دلایلش را می‌توان پذیرفت یا نپذیرفت. اما آنچه در "کار عمرانه‌ی" او ستودنی است، وفاداری مادام‌العمرش به حقیقت و سوءظن دائمش به یقین است. این ماراتن استقامت در میدان حقیقت‌طلبی، سیمای یک "متفکر خروج" و "اندیشمند عبور" به او بخشیده است. ملکیان به گواه زندگی پرفراز و نشیبی که در ساحت معرفت داشته در عبور از باورهای ابطال شده و یقین‌های سترون، دست و دلش نلرزیده است. او شجاعت جهش دارد و بی‌هراس از ملامت سرزنش‌گران، هرجا که اخلاقِ باور اقتضا داشته "برون‌خویشی" کرده و از اجاره‌ی اعتقاد و یقین موقتش بیرون آمده است. او را باید از حلقه‌ی "اندیشمندان یک‌جانشین" بیرون آورد و در زنجیره‌ی "متفکران خوش‌نشین و اجاره‌نشین" نشاند. تکرار این نکته‌ی مهم خالی از فایده نیست که در صحت و صدق دلایل او در این واگشت‌ها و فراگشت‌ها می ث‌توان شبهه کرد اما در شهامت او برای این پرده‌گردانی‌ها و اجاره‌نشینی‌ها نمی‌توان تردید داشت. او تاکنون دست کم پنج بار چنین اجاره‌نامه‌هایی را فسخ کرده و کوله‌بارش را به منزلگاهی جدید کشانده است. آیا این وضعیت غامض و خطیر، همان سرنوشت تراژیک سیزیفی است که هر انسان حقیقت‌طلبی، محکوم به آن است؟  با این صورت‌بندی مختصر، می‌توان کمابیش فهمید که مصطفی ملکیان چگونه می‌تواند در زمانه ما "اندیشمند عبور" و "متفکر خروج" لقب بگیرد. کارنامه ی او البته خالی از مزیت "تأسیس" نیست اما هنر حسادت‌برانگیز و جسارت انکارنکردنی‌اش، قبح‌زدایی از "خروج و عبور" است؛ ولو این‌که مصادیق آن خروج‌ها و عبورها محل تأمل و تشکیک باشد. او بازاندیشی و تجدیدنظر را به مرتبه‌ی یک فضیلت علمی و اخلاقی ارتقا داد و مرز تغییرات تفننی و تحکمی و دلبخواهانه‌ی فکر را از تحولات حقیقت‌پایه در اندیشه و منش انسان‌ها جدا کرد. تجربه خروج و عبور حقیقت طلبانه، لذت نوسازی شخصیتی را به سالک طریق معرفت خواهد چشاند، مشروط به این‌که به اخلاق باور و اقتضائات حق‌طلبانه‌اش ملتزم باشد. عبور از یقین سابق و خروج از باور پیشین، آنگاه و تنها آنگاه در شمار فضایل می‌نشیند که به یک منش صادقانه‌ی حقیقت‌جویانه منضم شده باشد وگرنه چه توفیری خواهد داشت با انفعال سوفیستی یا انکار دون‌ژوانی؟  حقیقت‌طلبی اقتضا می‌کند که باور منسوخ را شجاعانه کنار بگذاریم و از فکر نو، کریمانه میهمان‌داری کنیم. این ترک و طلب، تذبذب و تزلزل فکری نیست، بلکه گشودگی در برابر چیزی است که موقتا حقیقت می‌پنداریم؛ آمادگی برای به‌سازی و بازسازی و نوسازی یقین‌هایی که به ناراستی‌شان واقف شده‌ایم. هنر شریف ترک و طلب، از ما موجوداتی شجاع‌تر و متواضع‌تر خواهد ساخت. در سایه همین هنر است که می‌توانیم حتی در مقابل استاد مصطفی ملکیان، اهل ترک و طلب باشیم. چیزی از او را ترک‌کردنی بدانیم و چیزی دیگر از استاد را طلب‌کردنی بشماریم. |کانال فرهیختگان، امیر یوسفی| @JameahiBehtarBesazim
Показать все...
۱. گاهی، دو نفر باید از هم فاصله بگیرند تا بفهمند چقدر نیازمند برگشتن به همدیگرند. ۲. حرف دیگران را بشنوید، اما صدای خودتان را از دست ندهید. ۳. هم اکنون که در حال نفس کشیدن هستید، کس دیگری دارد نفس‌های آخرش را می‌کشد. ۴. دنبال کسی نباشید که همه مشکلات شما را حل کند. دنبال کسی باشید که نگذارد به تنهایی با آن مشکلات روبرو شوید. |کانال گزینگ| @JameahiBehtarBesazim
Показать все...
کتاب به‌عنوان هدیه ۱. آیا کتاب هدیه خوبیست؟ کتاب هدیه خوبی‌ست. کمتر کسی است که در این باره تردید کند. اما هدیه خوب، لزوماً هدیه مناسب نیست. باید ببینید آیا کتاب برای فردی که مدنظر شماست هدیه مناسبی است؟ به‌طور مشخص آیا هدیه‌گرفتن کتاب او را خوشحال می‌کند؟ اگر طرف مقابلتان را به‌خوبی بشناسید قاعدتاً پاسخ این سؤال را می‌دانید. او احتمالاً پیش از این از کتاب‌هایی که هدیه گرفته حرف زده و شما می‌دانید که آیا با این نوع هدایا خوشحال می‌شود یا نه. اگر هم او را کاملاً از نزدیک نشناسید، همین که بدانید خودش به دیگران کتاب هدیه می‌دهد نشانه خوبیست. اما این نکته مهم را هم به خاطر داشته باشید که اگر فردی عاشق کتاب است و بسیار کتاب می‌خرد و می‌خواند ممکن است هدیه‌دادن کتاب، انتخاب هوشمندانه‌ای نباشد. چنین افرادی معمولاً سلیقه خاصی دارند و به‌سختی می‌توانید کتاب به آن‌ها هدیه دهید که هم آن را بپسندند هم قبلاً آن را نخریده و نخوانده باشند. ۲. هدیه‌ دادن کتاب به کسانی که کتاب نمی‌خوانند در نگاه اول به نظر می‌رسد هدیه ‌دادن کتاب به کسانی که کتاب نمی‌خوانند کاری منطقی نباشد اما واقعاً می‌شود سناریوهایی را تصور کرد که در آن‌ها هدیه دادن کتاب به کسی که کتاب‌خوان نیست توجیه‌پذیر است. مثلاً اگر خودتان کتابی نوشته‌اید یا در حوزه نشر کار می‌کنید یا سازمانتان حامی انتشار یک کتاب بوده، هدیه دادن کتاب ولو به کسی که کتاب نمی‌خواند منطقی و قابل دفاع است. حتی کسانی که کتاب نمی‌خوانند معمولا دوست دارند کتابی را مستقیماً از نویسنده یا ناشر آن دریافت کنند و جایی در خانه یا محل کارشان نگه دارند. درست است که احتمالاً کتاب شما هم مثل بسیاری از کتاب‌های دیگری که به‌دست آن‌ها رسیده خوانده نخواهد شد. اما احتمالاً دریافت کننده آن را با غرور به دوستان و آشنایان و مهمانانش نشان خواهد داد و خواهد گفت این را از خود نویسنده هدیه گرفته‌ام. می‌دانیم که کارکرد اصلی کتاب این نیست، اما کارکرد اصلی هدیه، خوشحال‌کردن طرف مقابل است. ۳. به پیام هدیه‌تان توجه کنید هدیه‌هایی که به دیگران می‌دهیم حاوی پیام است. این پیام صرفاً مهر و محبت نیست بلکه پیام‌های دیگری هم بسته به ماهیت هدیه‌ای که داده‌ایم همراه با آن منتقل می‌شوند. کتاب هم از این قاعده مستثنا نیست. هر وقت می‌خواهید کتابی به کسی هدیه دهید خود را جای او بگذارید و از خود بپرسید دریافت این کتاب به‌عنوان هدیه چه معنایی دارد؟ ۴. نقش علایق هدیه‌دهنده در انتخاب کتاب حالت ایده‌آل این است که ما در جایگاه هدیه‌دهنده، کتابی را بسیار دوست داشته باشیم و مفید بدانیم و معتقد باشیم که این کتاب برای طرف مقابلمان هم جذاب یا مفید است، اما همیشه چنین اتفاقی نمی‌افتد. در چنین وضعیتی منطقی است که اولویت علاقه طرف مقابل باشد. این‌که چون من این کتاب را دوست داشتم آن را برای تو هم گرفتم، توضیح موجه و مقبولی نیست. ۵. نسخه‌ی کاغذی یا دیجیتال احتمالاً قبول دارید که در این باره نمی‌توان به‌سادگی حکم داد. از یک سو هدیه‌دهنده وسوسه می‌شود نسخه کاغذی کتاب را هدیه دهد. ما حق داریم دوست داشته باشیم که ردی از خودمان روی میز یا در کتابخانه دیگران به‌جا بگذاریم، به‌ویژه اگر برایمان عزیز و محترم باشند. در این‌جا واقعاً هیچ چیز به اندازه سلیقه و ترجیح طرف مقابل تعیین‌کننده نیست، اما این واقعیت را نمی‌توان نادیده گرفت که از نظر روانی نسخه کاغذی کتاب بیشتر به چشم می‌آید و احتمالاً تاثیر بیشتری بر ذهن مخاطب می‌گذارد. نسخه کاغذی کتاب آن‌قدر از این جنبه‌ها قوی و تاثیرگذار است که شاید بتوان گفت در آینده با رواج بیشتر کتاب‌های دیجیتال تنها کارکردی که برای کتاب‌های کاغذی باقی می‌ماند، همین هدیه‌دادن است. چون کتاب دیجیتال از نظر کارکردهای دیگر نظیر خواندن، یادداشت‌برداری و علامت‌گذاری، یادگیری و به‌خاطر سپاری، امکان جستجو در متن و دسترسی سریع روزمره، توانسته یا خواهد توانست گوی رقابت را از کتاب کاغذی برباید. به‌رغم همه این توضیحات این قاعده کلی را فراموش نکنیم که همیشه نظر مخاطب و دریافت‌کننده هدیه بر هر عامل دیگری ارجح است. |کتاب: از کتاب، محمدرضا شعبانعلی| @JameahiBehtarBesazim
Показать все...
چهل خواننده‌ی زن ایرانیِ زیر چهل سال آگاهی‌بخشی موسیقی بخش دوم اینجا در بخش سوم این پادکست به معرفی این پنج هنرمند پرداخته‌ایم: گلنار شهیار، خاطره حکیمی، هانیه کیان، میثاق مرادی و پرستو احمدی. |کانال آسو| @JameahiBehtarBesazim
Показать все...
A.mp320.28 MB
عقلانیت|چیست؟ چرا کمیاب به‌نظر می‌رسد؟ چرا اهمیّت دارد؟ #معرفی کتاب تاریخ نوع بشر نشان داده که تنها چیزی که می‌تواند ضامن نیک‌بختی ما باشد عقلانیت است. ازاین‌رو شاید بهتر باشد که هرازگاهی نگاهی به پشت سر بیندازیم و ببینیم که عقلانیت، چه موهبت‌هایی را برایمان به ارمغان آورده است. عقلانیت در بیشترِ مواقع ایده‌آلی دست نیافتنی است، ولی هرچه بیشتر به طور دسته‌جمعی برای رشد و شکوفایی آن تلاش کنیم، شانس‌مان برای دستیابی به آن بیشتر می‌شود. اگرچه ما در سومین دهه از هزاره‌ی سوم با تهدیدهای مرگ‌باری علیه سلامت، دموکراسی، و زیست‌پذیری سیاره‌ی خود مواجه هستیم و اگرچه این مشکلات دلهره‌آورند، اما راه‌حل‌ها وجود دارند و نوع بشر توانایی فکری لازم را برای یافتن آن‌ها دارد. با این‌حال، یکی از صعب‌ترین مشکلات‌مان، در صورت یافتن راه‌حل‌ها، قانع کردنِ مردم به پذیرش آن‌هاست. هزاران نفر در گزارش‌ها و تفاسیر خود از کمبود خِرَد ما ابراز تأسف کرده‌اند و این‌که مردم حقیقتاً غیرمنطقی هستند باوری عمومی شده است. در علوم اجتماعی و رسانه‌ها، انسان همچون غارنشینی برون از زمان به تصویر کشیده می‌شود که با مجموعه‌ای از سوگیری‌ها، نقاط کور، مغالطه‌ها و توهمات، آماده‌ی واکنش به شیری است که در چمن‌زار در کمین وی نشسته است. با این‌حال، به‌عنوان یک دانشمند علوم‌ شناختی نمی‌توانم این دیدگاه بدبینانه را بپذیرم که مغز انسان، زنبیلی است پر از توهمات. نیاکان و معاصران ما خرگوشانی عصبی نیستند، بلکه مشکل‌گشایانی خردورزند. کتاب عقلانیت، دعوتی است به شناخت دنیای اسرارآمیز و به‌غایت پیچیده عقل انسانی. تقریباً همۀ ما باور داریم که عقلانیت، ضرورتی کلی است، اما بیشترِ ما به‌جای این‌که به‌دنبال دستیابی به درست‌ترین درک ممکن از جهان باشیم، به ارزیابیِ گروه همتایان بها می‌دهیم. ما اغلب به‌دنبال پیروزی در بحث‌ها هستیم تا به آغوش‌کشیدنِ شاهدِ حقیقت. ما روی چیزهایی که قادر به دیدنشان نیستیم برچسب "نادیدنی" می‌زنیم. ما از عقلانیت "فقط" توقع داریم که صدق باورهای‌مان را تأیید کند، در نتیجه قربانی تله‌های شناختی نظیر افسانه‌ها، تئوری‌های توطئه، شبه‌علم و در کل، استدلال‌های نادرست می شویم. و البته، پدیده خطرناکی که پینکر آن را "سوگیریِ خودجانب "می‌نامد؛ تأیید نتایجی که بر درستی یا برتریِ قبیله‌ی سیاسی، مذهبی، قومی یا فرهنگی خودمان صحه می‌گذارند و نادیده گرفتن یا تحریم حقایقی که توسط جناح مقابل ارائه می‌شوند. این سوگیری حتی می‌تواند افرادی را که تلاش‌های خوبی در راستای "تفکر منطقی" انجام می‌دهند، گرفتارِ خود سازد. قواعد عقلانیت (تفکر انتقادی، منطق، استدلال تجربی، آمار و احتمالات) برای اجتناب از سوگیری‌ها و مغالطه‌های رایج، و نزدیک‌تر شدن به حقیقتِ عینیِ دیرفهم و دشواریاب به‌کار می‌رود (بدون تضمین قطعی که به آن‌جا می‌رسیم). کتاب "عقلانیت"، به بد ادراکی‌ها، اشتباهات، عدم قطعیت‌ها، حماقت‌ها و محدودیت‌های استفاده از عقلانیت می‌پردازد، از برخی کلیشه‌های مرسوم آشنازدایی می‌کند و در مواردی، زنگ هشدار را به صدا درمی‌آورد. این کتاب به ما نشان می‌دهد که عقلانیت را نیز همچون سواد و حساب می‌توان آموخت و آموزش داد و به‌نفع فرد و جامعه از آن بهره گرفت. اگرچه آموزش اصول عقلانیت باید در صدر آموزش‌های ما باشد، ولی در مدارس و دانشگاه‌ها شاهد تلاش سازمان‌یافته‌ای برای نیل به این مهم نیستیم. کتاب‌هایی نظیر این کتاب، می‌توانند راهنمای خوبی برای دست‌یابی به چنین هدفی باشند، اما شوربختانه افرادی که می‌توانند بیشترین بهره را از این کتاب ببرند کسانی هستند که بعید است آن را بخوانند، هرچند اگر تعداد زیادی از افراد، درس‌های آن را جذب کنند (چه به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم توسط دیگران)، وضعیت ما بسیار بهتر خواهد بود. درون‌مایه اصلی این کتاب این است که تفکرِ هییچ یک از ما یک‌تنه آن‌قدر عقلانی نیست که همواره به نتیجه درستی منتهی شود. عقلانیت، برآیند جمعی از استدلال‌گران است که بر مغالطه‌های یکدیگر انگشت می‌گذارند. |برداشت آزاد از کتاب: عقلانیت، استیون پینکر؛ ترجمه دکتر کیوان شعبانی‌مقدم| @JameahiBehtarBesazim
Показать все...
از کتاب|حرف‌هایی درباره کتاب و کتاب‌خوانی #معرفی کتاب کارهای بسیاری هست که سال‌های سال فکر می‌کنیم راه انجام دادن آن‌ها را به‌درستی می‌دانیم و به‌همین علت دنبال روش درست انجام‌ دادنشان نمی‌رویم، درحالی‌که می‌شود آن‌ها را به شیوه‌ای‌ بهتر و مؤثرتر انجام داد. نفس کشیدن شاید بهترین مثال باشد. همه‌ی ما جایی در مسیر زندگی متوجه شده‌ایم که می‌شد بهتر تنفس کرد. با این‌که از بدو تولد، بی‌‌لحظه‌ای وقفه، مشغول همین کار بوده‌ایم و به یک معنا عمری آن را تمرین کرده‌ایم. کتاب‌‌خوانی از همین کارهاست. حتی کتاب‌خوان‌های حرفه‌ای هم گاهی پس از سال‌ها متوجه می‌شوند که می‌شد کتاب‌ها را بهتر خواند و از مطالعه‌ی آن‌ها بیشتر بهره برد. "از کتاب" بر پایه‌ی همین فرض نوشته شده، البته نه با ادعای نشان دادن بهترین راه‌ها، بلکه صرفا در حد تلاشی برای آشنایی‌زدایی از این کار آشنا؛ کتاب‌خوانی. یکی از مواردی که در این کتاب خیلی به چشم می‌آید انسجام فوق‌العاده‌ی مطالب است؛ نظم و ارتباط مطالب به هم. این کتاب برای بسیاری مفید است چون به احتمال زیاد بسیاری از مخاطبان این کتاب، کتاب‌خوانان هستند (از کتاب‌خوانان مبتدی تا خوره‌های کتاب‌خوانی). فکر می‌کنم این طیف از خوانندگان از "همه‌جانبه‌بودن" این کتاب لذت زیادی خواهند برد و بعید است که نتوانند تحفه‌هایی برای راهشان برچینند و لذتش را ببرند. اما همان‌طور که خود نویسنده هم اشاره کرده است، تنها مخاطبان این کتاب کتاب‌خوانان نیستند بلکه کتاب‌دوستانی که هنوز کتاب‌خوان نشده‌اند هم یکی دیگر از مخاطبان هدف این کتابند که شاید مواجهه‌ی آن‌ها با تنوع زیاد موضوعاتی که پیرامون کتاب و کتاب‌خوانی مطرح شده است ترس‌شان را بیشتر کند. البته این موضوع چیزی نیست که از نگاه نویسنده کتاب؛ محمدرضا شعبانعلی، دور مانده باشد و در ذیل نکته‌ی دوم از مقدمه کتاب، تکلیف "مخاطب کتاب" را روشن کرده است. "از کتاب" به ما یاد می‌دهد که چطور کتاب‌ها و نویسندگانی که ارزش خواندن و دنبال کردن ندارند را تشخیص دهیم و وقت و انرژی و تمرکزمان را برایشان هدر ندهیم. کتاب‌خوانی کار دشواری است و مهارتی است که بسیاری از ما در آن ضعیفیم. کتاب‌ها گاوصندوقی از شمش طلا نیستند که جمله به جمله‌ی آن‌ها عمیق و آموزنده و حکیمانه باشد. منطقی‌تر است آن ها را مانند معدن طلا در نظر بگیریم، یعنی رگه‌هایی از نکات و آموزه‌های ارزشمند که در میان حجم بزرگ‌تری از حرف‌های کم‌ارزش و نکته‌های بی‌خاصیت و بعضاً نادرست پنهان شده‌اند. مطالعه کتاب تلاشی برای یافتن و استخراج این رگه‌های طلاست. عناوین فرعی فصل‌های کتاب ۱. کتاب چیست؟ ۲. چرا باید کتاب بخوانیم؟ ۳. چرا کتاب نمی‌خوانیم؟ ۴. معیارهای انتخاب کتاب ۵. سطوح مختلف مطالعه ۶. چگونه کتاب بخوانیم؟ ۷. پرورش عادت کتاب‌خوانی ۸. هدیه دادن کتاب؛ آیا کتاب هدیه‌ی خوبی است؟/هدیه دادن کتاب به کسانی که کتاب نمی‌خوانند/به پیام هدیه‌تان توجه کنید/نقش علایق هدیه‌دهنده در انتخاب کتاب/انتخاب میان نسخه‌ی کاغذی و دیجیتال/به برچسب قیمت کتاب هم توجه کنید/درباره‌ی نوشتن در کتاب هدیه. نویسنده: محمدرضا شعبانعلی ناشر: متمم تاریخ انتشار: ۱۴۰۳ تعداد صفحه: ۴۰۰ قطع: رقعی |وب‌سایت متمم| @JameahiBehtarBesazim
Показать все...
پنجره‌ی شکسته ساختمان خالی از سکنه‌ای را در کنار یک خیابان پر رفت و آمد تصور کنید، درحالی‌‌که شیشه‌ یکی از پنجره‌هایش شکسته است. مشاهده‌های تجربی نشان می‌دهد که اگر پنجره شکسته ظرف مدت کوتاهی، تعمیر نشود، عابران این پیام را از ساختمان می‌گیرند که کسی نگران ساختمان نیست و نظارتی وجود ندارد. پس شیطنت شروع می‌شود و پنجره‌های سالم ساختمان مورد هدف قرار می‌گیرند و ساختمان تغییر شکل می‌دهد و البته ادامه این روند می‌تواند منجر به ورود میهمانان ناخوانده به ساختمان بی‌صاحب شود و آثارش از سطح به عمق نفوذ کند. اتفاقی که در اشکال مختلف شاهد آن بوده‌ایم. استفاده از تئوری پنجره شکسته در جرم‌شناسی، زندگی شخصی، تربیت کودک و تجارت و کسب و کار، کارایی دارد. پنج مثال اگر یک تکه کاغذ ناکارامد روی میزتان نگهداری کنید کم‌تر از ۳ ماه دیگر میز شما به زباله‌دانی از کاغذهای ناکارامد تبدیل می‌شود. اگر یک قسمت از خودروی شما خراب می‌شود و شما آن را درست نمی‌کنید کم‌تر از سه سال دیگر خودروی شما به یک اتومبیل قراضه تبدیل خواهد شد. اگر امروز بی‌دلیل صدهزار از داخل مغازه یا شرکت خود برداشته‌اید روزی خواهد رسید که با کسری چند میلیاردی روبرو خواهید شد. اگر امروز ده‌ دقیقه تاخیر دارید روزهایی در پیش دارید که سیستم شما کاملا بی‌نظم و از هم‌گسیخته خواهد شد. اگر حساب‌های مالی خود را به درستی ثبت نمی‌کنید روزهایی خواهد رسید که هیچ‌گونه مدیریتی مالی بر کسب کار خود نخواهید داشت. براساس این نظریه هر آشفتگی‌ای که ایجاد می‌شود باید در سریع‌ترین زمان ممکن برطرف شود تا هم انرژی کم‌تری صرف تغییر آن شود و هم انگیزه‌ها برای تکرار آن به حداقل برسد. |برداشت آزاد از کانال شرک و روانشناسی| @JameahiBehtarBesazim
Показать все...
منِ مضاف‌الیه از میان تمام انواع نسبت‌هایی که چیزها می‌توانند با ما داشته باشند، می‌خواهم به نوعی اشاره کنم که می‌توان "حس مالکیت" خواندش. "حس" مالکیت و نه "مالکیت"، چراکه بسیاری از این چیزها اصلا مالکیت نیست. بسیاری مالکیت‌های قراردادی-اجتماعی است و برخی مالکیت‌های طبیعی است که اگر نیک بنگریم آن نیز به‌نوعی قراردادی و فرضی است. زمانی که در ما حس مالکیت و حس داشتن وجود دارد، نهایت تلاش خود را خواهیم کرد تا از داشته‌ها و متعلقات خود حفاظت کنیم. برای مثال کشورِ من را فرض کنیم. وقتی کشور را به من نسبت می‌دهیم ناخودآگاه ذهنِ شرطی‌شده‌ی ما این نتیجه‌ی بالقوه را می‌گیرد که اگر در جایی به کشور من توهین شد بلافاصله باید وارد عمل شوم و از آن دفاع کنم. مثال‌های بسیاری می‌توان زد. اگر کسی چنین احساسی داشته باشد و مثلا دینی که به آن التزام می‌ورزد یا کتاب آن دین را متعلق به خودش بداند، هر جا که توهینی یا حرف نادرستی (و در خیلی موارد حتی حرف‌های درستی) در مورد آن دین یا کتاب زده شود، خون او را به جوش می‌آورد. مثال دیگری بزنم: صنفِ شغلی من. اگر مثلا معلم هستیم و خود را متعلق به صنف معلمان می‌دانیم به محض این‌که در جایی، فیلمی، سریالی یا فردی حرفی درشت به صنف معلمان بزند آن‌جاست که ما برانگیخته می‌شویم و احساسات ما دگرگون می‌شود و می‌خواهیم از صنف خود دفاع کنیم. در این‌جا صرفا به احساساتی که در پی این نوع "مالِ‌من‌انگاری‌ها" می‌آید می‌پردازم. چه بسا که پس از این احساسات بسیاری رفتارها و دعواها و کشت‌وکشتارها هم شکل بگیرد! حال بیاییم کمی دقت کنیم و ببینیم که در این مثال‌ها مالکیت چه معنایی دارد. کشورِ من یا شهرِ من واقعا به چه معناست؟ آیا کشورمان را خریده‌ایم؟ آیا قراردادی داریم که شهرمان مال ماست؟ آیا جز این نیست که ما بدون انتخابِ خودمان در فلان کشور یا شهر به دنیا آمده‌ایم؟ در مورد دین من نیز همین‌طور است. آیا این دین یا مسلک یا مکتب را از بازار خریده‌ایم؟ آیا جز این نیست که دینی یا مکتبی داریم که به ما ارث رسیده است؟ فرض کنیم فردی با مرارت‌های فراوان عقلی و بررسی تمامی ادیان و مکاتب جهان، بدون جزم و جمود و بدون هیچ پیش‌فرضی و براساس استدلال‌های منطقی که هیچ کس نمی‌تواند خلاف آن را ثابت کند، تصمیم گرفته است که به فلان دین یا مکتب درآید. آیا این‌که او به فلان دین گرویده یعنی آن دین متعلق به اوست؟ یا این‌که در نهایت می‌توان گفت او جزوی از خیل گروندگان به فلان دین/مکتب است. اگر کسی معلم است آیا به این معناست که صنف معلمان متعلق به اوست؟ همین‌طور صنف دانشجویان و استادان و غیره. در تمامی این موارد می‌بینیم که این نوع از مالکیت توهمی بیش نیست. در همه‌ی این مثال‌ها می‌توانیم منِ مضاف‌الیه را از آن‌ها حذف کنیم. مثلا به‌جای این‌که بگوییم کشورِ من، بگوییم کشوری که در آن به دنیا آمده‌ام، یا کشور و شهری که در آن زندگی می‌کنم. به جای دینِ من بگوییم دینی که تلاش می‌کنم به آن التزام بورزم. به‌جای صنف و گروه و انجمنِ من بگوییم صنفی/انجمنی/گروهی که عضوش هستم. اما نتیجه‌ی عملی این تغییر فکری و زبانیِ ساده چیست؟ همین‌که ما با خود تمرین کنیم که کمتر از منِ مضاف‌الیه (یا مای مضاف‌الیه) استفاده کنیم، ناخودآگاه احساس تعلق ما را کمتر خواهد کرد. گفتیم که احساس تعلق، مسئولیت حفظ و نگهداری را در ما می‌انگیزاند. در نتیجه اگر جایی، کسی به یکی از این چیزهایی که گفتیم حرفی زد، احتمالا احساس ما در این دو حالت متفاوت خواهد بود. هرچه احساس مالکیت ما نسبت به چیزی بیشتر باشد پاسخ احساسی ما نیز بزرگ‎‌تر و شدیدتر خواهد بود. در واقع حذف منِ مضاف‌الیه تلاشی است برای کم‌رنگ کردن احساس تعلق. برای مثال موقعیتی را فرض کنید که کسی به دینی/مکتبی توهین کرد و از قضا شما از ملتزمان و دوستداران آن دین/مکتب هستید. حالت اول آن است که شما معتقدید فلانی به دینِ من توهین کرد و حالت دوم آن است که فلانی به فلان دین توهین کرد که از قضا من هم ملتزم به آن هستم. در حالت اول به احتمال زیاد واکنش احساسی شما بیشتر خواهد بود. هرچه ما در ذهن خود باور بیشتری به گزاره‌ی دوم داشته باشیم و از دل و جان قبول کنیم که این دین متعلق به ما نیست و ما مسئول حفاظت از آن نیستیم، بیشتر و بیشتر می‌توانیم بر پاسخ احساسی خود کنترل داشته باشیم. دامنه‌ی این من‌های مضاف‌الیه (یا ماهای مضاف‌الیه) بسیار گسترده است و یک تمرین خوب آن است که من‌های مضاف‌الیه خود را در ذهن خود بشمریم یا بهتر از آن جایی یادداشت کنیم. اگر کم‌کم تمرین کنیم و در زبان و گفتار خودمان این من‌های مضاف‌الیه را حذف کنیم، به مرور نتیجه‌ی آن را خواهیم دید و عملا متوجه خواهیم شد که همین تغییر ساده‌ی زبانی تا چه حد می‌تواند ما را در کنترل احساسات کمک کند. |برداشت آزاد از کانال چهل‌تکه، ایمان تاج| @JameahiBehtarBesazim
Показать все...
توجیه سیستمی یکی از دلایلی که باعث بقای نظام‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فاسد و غیرعادلانه شده است تمایل به حمایت از این نظام‌ها از سوی بسیاری از افرادی است که خود از این نابرابری‌ها سودی نمی‌برند. درواقع گاهی اوقات قشر محروم جامعه (طبقه فرودست، اقلیت‌های مذهبی و نژادی و ...) حتی از قشر مرفه و بهره‌مند جامعه اعتقاد بیشتری به عادلانه‌بودن نظام اجتماعی موجود دارند، درحالی‌که واقعیت نشان‌دهنده‌ی غیرعادلانه‌بودن نظام اجتماعی موجود است. یکی از علل چنین پدیده غیرمنطقی‌ای را می‌توان سوگیری شناختی توجیه سیستمی دانست. توجیه سیستمی اصطلاحی است که از روانشناسی اجتماعی گرفته شده است و تمایل افراد (بسته به عوامل ذاتی و موقعیتی) برای دفاع، تقویت و توجیه وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کنونی را نشان می‌دهد. در واقع توجیه سیستمی به یک تمایل روانی اجتماعی برای دفاع و تقویت حفظ وضع موجود و خوب‌ومنصفانه، مشروع و مطلوب‌دانستن آن اشاره دارد. نمونه بارز این سوگیری شناختی، مسئله برده‌داری در طول جنگ داخلی آمریکا بود. در آن زمان برده‌داری چنان بخش جدایی‌ناپذیر سیستم اقتصادی ایالت‌های جنوبی آمریکا را شکل داده بود که هزاران سرباز، حتی آن‌هایی که خود برده نداشتند، جان خود را دادند تا از سیستمی دفاع کنند که کاملا برده‌داری را تایید می‌کرد. مطالعات بسیاری در خصوص توجیه سیستمی انجام شده است. نکته عجیب این‌جاست که هرچه مردم محروم‌تر باشند، بیشتر حامی سیستمی هستند که هیچ حمایتی از آنان نمی‌کند. برای مثال نتایج یک تحقیق نشان می‌دهد آمریکایی‌های لاتین‌‌تبار کم‌درآمد نسبت به لاتین‌تبارهایی که وضعیت درآمدی خوبی دارند، اعتماد بیشتری به مقامات دولتی دارند و معتقدند که اقدامات دولت به نفع تمامی آن‌هاست. در خصوص علت این که چرا افراد دچار سوگیری توجیه سیستمی می‌شوند، به‌ویژه زمانی که قانون یا سیاستی وجود دارد که با منافع و انگیزه‌های آن‌ها در تعارض است دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد برخی روان‌شناسان معتقدند باورهای توجیه‌کننده سیستم، عملکردی همچون تسکین‌دهنده دارد که اضطراب، احساس گناه، اختلالات، سختی‌ها و عدم اطمینان را برای افرادی که از وضعیت موجود سودی نمی‌برند، کاهش می‌دهد و باعث می‌شود این افراد وضع موجود را مشروع و حتی مطلوب تصور کنند. همچنین یکی دیگر از دلایل توجیه سیستمی را می‌توان تمایل ذاتی افراد به حفظ وضع موجود دانست. از کتاب ذهن فریبکار من؛ ۱۴۰ سوگیری شناختی که ناخودآگاه دچار آن‌ها می‌شویم. |جمع مدیران نامدار ایران، حامد پاک‌طینت| @JameahiBehtarBesazim
Показать все...
خسرو خیال می‌کند به بیماری آنفلوانزا مبتلاست، درحالی‌که او به بیماری کرونا مبتلا شده است‌. در این موقعیت خاص او گرفتار ---------- شده است.Anonymous voting
  • ۱. خطای شناختی آرزواندیشی
  • ۲. مغالطه‌ی آرزواندیشی
0 votes