کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است. پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم. ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Больше- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Загрузка данных...
. نگاهی به کتاب #کافه_داش_آقا، نوشته زنده یاد #سعید_تشکری، کتابی که میتوان آن را یک کلاس کامل روایت نویسی شهری خواند. #جواد_لگزیان: در روزگاری نهچندان دور در مشهد کافهای بود که میشد در آن نشست و صبح تا شب درباره ادبیات ، فلسفه و هنر حرف زد. میشد تنها یک استکان چای سفارش داد و خوشحال از همصحبتی یاران تا پاسی از شب به خوشی و تامل گذراند، آنهم در خیابانی پر از سینما و تئاتر و شادی. زندهیاد #استاد_سعید_تشکری در کتاب کافه داش آقا این کافه و نوستالژیهای زیبایش را که بهعنوان پاتوقی برای هنرمندان مشهد شناخته میشد، تصویر میکند. او بامهارت یک نمایشنامهنویس حرفهای صحنهآرایی جالبی از زندگانی در دهه پنجاه با لوکیشنهای سینمایی بهیادماندنی را ارائه میدهد.🔷خیابان خاطرهانگیز ارگ مشهد در ادامه با نگاهی گذرا به کتاب کافه داش آقا اثر سعید تشکری به خیابان خاطرهانگیز ارگ مشهد سر میزنیم و در آن ماجراهایی واقعی از رخدادهای شهری را پا بهپای قهرمانی به نام ارسلان میخوانیم: «فقط یک پنجره کافی بود تو رو از اون دید و نوشت. مثلا پنجره آپاراتخانه سینما ایران یا همون دیدهبان، تئاتر ملی با سینمای تابستانیاش، توی اون وقتیکه ارگ خوشحالترین خیابان مشهد بود.انگار شادی میفروخت. توی ارگ بزنوبکوب و آواز، بیا و برو و لات و گنده لات، یکجا بودند که همهشون، نه کمشون نه بیشترشون، همهشون اهل صفا بودن. اصل دل. سفت و میخ پای حرف وایستادن. صاحبش(صاحب کافه) اسمش داش آقا بود.» 🔷کنار بخاری زغالی آپاراتخانه «عمو صفا وقتی بود، ظهرها با هم میرفتند کافه داشآقا که پشت سینما دیدهبان بود و یک دیزی شریکی میریختند توی وجودشان. یک دوربین لوبیتل هم داشت که با هنرپیشههایی که برای مراسم افتتاحیه فیلمهایشان میآمدند «سینما دیدهبان»، عکس میانداخت. بارها و بارها میدید. اما قبل از همه با عمو صفا مینشستند دوتایی توی شب و فیلم را برای خودشان اکران خصوصی میکردند. اعیان بازیشان با ساندویچ کالباس گُل میکرد. همین و همین. زمستانها کنار بخاری زغالی آپاراتخانه میخوابیدند و تابستانها کف سینما تابستانی سینما دیدهبان. آخ چه شبهای خوشگلی بود آن شبها.» 🔷رویارویی روشنفکران با لمپنها هزاران حرف و سخن در کتاب هست از رویارویی روشنفکران با لمپنهای طرفدار پادشاه گرفته تا حکایت ارسلان و عشق و دیگر حرفها. اما قلم سعید تشکری وقتی از خوبیهای همنشینی و رفاقت میگوید آنچنان زیبا مینویسد که آدم با دلی سودایی به راه میافتد در کوچههای شهر تا کافهای بیابد و بلکه رفیقی.... کافه داش آقا نوشته مرحوم استاد سعید تشکری رماننویس و کارگردان تئاتر، فارغالتحصیل ادبیات نمایشی، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر و عضو بینالمللی کانون جهانی تئاتر در 250 صفحه و با قیمت ۴۰ هزار تومان را نشر ستارهها منتشر کرده است. 🔷سوژههایی بکر برای سینماگران انسانی وارسته و سرشار از فضیلتهای اخلاقی، استاد سعید تشکری استاد بزرگ روایت مشهد ۱۹ بهمن ۱۴۰۰ درگذشت و اندوهی تلخ برای همه بر جای ماند. تشکری با جدیت بینظیر، در کار روایت شهری بود که با تمام وجود دوست میداشت و با شکیبایی تمام در کار آفرینش دوباره خاطراتی بود که رو به فراموشی میرفت. برخی آثار استاد تشکری «مفتون و فیروزه»، «غریب قریب»، «هندوی شیدا»، «من سقراط مجروح را دوست دارم»، «رژیسور»، «هزار و سیصد و پنجاه و هفت»، «مردمان قصه کنند»، «مشاق» و «پاریس پاریس» همگی با دقت یک نمایشنامهنویس حرفهای، مشهد و قصهها و آدمهایش را توصیف کردهاند و کمترین کار، ساخت سینمایی این آثار فاخر است که شاید بتواند بیانگر بخشی کوچک ازعظمت این استاد بزرگ روایت مشهد باشد.
شماره : 21503 -۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۰ خردادhttps://khorasannews.com/ https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فصلنامه #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #تهران #ایران #پژوهش #پژوهشگر #محمد_معین_فر #سردبیر #فرهنگ_و_هنر #گفت_و_گو #هزار_باده_فرهنگ #فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان https://t.me/Baghekhabushan
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است. پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم. ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
بیست رباعی که روی دهپایهی #آرامگاه_خیام نوشته شده است:رباعی ۱ ای دل، غم این جهان فرسوده مخور بیهوده نیی غمان بیهوده مخور چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید خوش باش غم بوده و نابوده مخور رباعی ۲ نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و قدر است با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است رباعی ۳ تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد گر چشمه ی زمزمی و گر آب حیات آخر به دل خاک فرو خواهی شد! رباعی ۴ هر سبزه که بر کنار جویی رُستهاست گویی ز لب فرشتهخویی رُستهاست پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی کان سبزه ز خاک لالهرویی رُستهاست رباعی ۵ آنانکه محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانهای و در خواب شدند رباعی ۶ ای دل همه اسباب جهان خواسته گیر باغ طربت به سبزه آراسته گیر و آنگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم بنشسته و بامداد برخاسته گیر رباعی ۷ این کوزه چو من عاشق زاری بودهست در بند سر زلف نگاری بودهست این دسته که بر گردن او میبینی دستیست که بر گردن یاری بودهست رباعی ۸ آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی معذوری اگر در طلبش میکوشی باقی همه رایگان نیرزد هشدار تا عمر گرانبها بدان نفروشی ! رباعی ۹ ما لُعبتگانیم و فلک لُعبتباز از روی حقیقتی نه از روی مجاز یکچند درین بساط بازی کردیم رفتیم به صندوق عدم یکیک باز! رباعی ۱۰ چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ می نوش که بعد از من و تو ماه بسی از سَلخ به غُره آید از غُره به سَلخ ! رباعی ۱۱ برخیز و مخور غم جهانِ گذران بنشین و دمی به شادمانی گذران در طبع جهان اگر وفایی بودی نوبت به تو خود نیامدی از دگران رباعی ۱۲ مرغی دیدم نشسته بر باره ی توس در پیش نهاده کَلّه ی کیکاووس با کَلّه همی گفت که افسوس افسوس کو بانگ جرسها و کجا ناله ی کوس !؟ رباعی ۱۳ چون چرخ به کامِ یک خردمند نگشت خواهی تو فلک هفت شُمَر خواهی هشت چون باید مُرد و آرزوها همه هشت چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت رباعی ۱۴ از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن فردا که نیامدهست فریاد مکن بر نامده و گذشته بنیاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن رباعی ۱۵ دشمن به غلط گفت که من فلسفی اَم ایزد داند که آن چه او گفت نی اَم لیکن چو در این غم آشیان آمدهام آخِر کم از آنکه من بدانم که کی اَم رباعی ۱۶ در کارگه کوزهگری رفتم دوش دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش ناگاه یکی کوزه برآورد خروش کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش رباعی ۱۷ در دایرهای کآمدن و رفتن ماست او را نه بدایت نه نهایت پیداست کس مینزند دمی در این معنی راست کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست!؟ رباعی ۱۸ ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی باده ی گلرنگ نمی باید زیست این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزه ی خاک ما تماشاگه کیست؟ رباعی ۱۹ هم دانه ی امّید به خرمن ماند هم باغ و سرای، بی تو و من ماند سیم و زرِ خویش از درمی تا به جوی با دوست بخور گر نه به دشمن ماند رباعی ۲۰ این قافله ی عمر عجب میگذرد دریاب دمی که با طرب میگذرد ساقی، غم فردای حریفان چه خوری؟ پیش آر پیاله را که شب میگذرد! #خیام_نیشابوری https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فصلنامه #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #تهران #ایران #پژوهش #پژوهشگر #محمد_معین_فر #سردبیر #فرهنگ_و_هنر #گفت_و_گو #هزار_باده_فرهنگ #فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان https://t.me/Baghekhabushan
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است. پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم. ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
📗کانال کتاب و کتابخوانی 📗 گویند قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود که به او ترمان (terman) میگفتند. او بسیار شیرینعقل بود و گاهی سخنان حکیمانهی عجیبی میگفت: مرحوم پدرم نقل میکرد، در سال 1345 برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم. ساعت 10 صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم. از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم، نزدیک رفتم دیدم، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود میکند. یک اسکناس 5 تومانی نیت کردم به او بدهم. او از کسی بدون دلیل پول نمیگرفت. باید دنبال دلیلی میگشتم تا این پول را از من بگیرد. گفتم: «ترمان، این 5 تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم.» ترمان از من پرسید: «ساعت چند است؟» گفتم: «نزدیک 10.» گفت: «ببر نیازی نیست.» خیلی تعجب کردم که این سوال چه ربطی به پیشنهاد من داشت؟ پرسیدم: «ترمان، مگر ناهار دعوتی؟» گفت: «نه. من پول ناهارم را نزدیک ظهر میگیرم. الان تازه صبحانه خوردهام. اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم میکنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه میمانم. من بارها خودم را آزمودهام؛ خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر میدهد.»…
🔸 فریدون هویدا؛ از تولد در دمشق تا تهیه پیشنویس اعلامیه جهانی حقوق بشرصد سال پیش با پروفسور حسن امین فریدون هویدا نویسنده و سیاستمدار در شهریور ۱۳۰۳ در دمشق متولد شد. در بیروت حقوق خواند و از دانشگاه سوربن دکترای حقوق بینالملل گرفت. فریدون هویدا در سال ۱۳۲۷ از تهیهکنندگان متن پیشنویس اعلامیه جهانی حقوق بشر بود و بین سالهای ۱۹۵۲ تا ۱۹۶۲ میلادی در سازمان یونسکو مشغول به کار بود. در این قسمت با پروفسور حسن امین به معرفی این چهره سیاسی و فرهنگی معاصر ایران میپردازیم. 🗓 دوشنبه ( ۷ خرداد ۱۴۰۳) https://t.me/asianewsiran/220595 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فصلنامه #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #تهران #ایران #پژوهش #پژوهشگر #محمد_معین_فر #سردبیر #فرهنگ_و_هنر #گفت_و_گو #هزار_باده_فرهنگ #فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان https://t.me/Baghekhabushan