ماهِ خاموش🌙🐺
خوش اومدین به چنل🧚🏻 . دو رمان در حال تایپ✍🏻 ماه خاموش🌙🐺 اسارت شیطان🔞💦 . کپی حتی با ذکر نام نویسنده ممنوع و پیگرد قانونی دارد🚫 نویسنده:رز مشکی
نمایش بیشتر789
مشترکین
-524 ساعت
+177 روز
+10930 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
اسپویل vip🙊
_آنا چرا نمیفهمی همه ی اونا تشنه قدرت و بدن تو هستن
پوزخندی حرص دراری زدم
_مگه تو تو نیستی؟
با این حرفم خنده عصبی سر داد و جلو اومد در حالی که نیشخندی روی لبش بود غرید
_من صاحب این بدن و قدرتم
و بعد از این حرفش دستشو زیر چونم.
داخل وی آی پی نمیدونین چخبره🫡
اونجا رمان تا پارت اخرش گذاشته شده😋
اگه میخوای عضو شی و همه ی پارتارو سریع بخونی فقط با 40 هزار تومن عضو شو😇
بدون هیچ دردسر و تبلیغی🤌😌
@Ftme_fti
1710
آرهان هخامنش ، ارباب زاده مغروری که با قاشق طلایی به دنیا اومده و به اجبار تن به ازدواج با دختری هم قشر خودش رو داده اما با وارد شدن دختری ساده از دل روستا به عمارت اربابیش ؛ وسوسه میشه و عشقی ممنوعه رو شروع می کنه که تاوان سختی در پی داره ...
#عاشقانهایممنوعهازجنسهوسوآلودهبهگناه🔥
روایتگر زندگی دختری تنها ، که به عمارت اربابی فروخته میشه 👇🏻
https://t.me/+fllD5T6v8MNkMjdk
https://t.me/+fllD5T6v8MNkMjdk
3 پاک
3100
Repost from N/a
#مافیایی_صحنهدار🔥🔞
وحشیانه گازی از گردنم گرفت که با التماس نالیدم:
- ولم کن....من...هیچی...تو...نیستم!
کمرمو توی دستش فشرد و با خشم غرید:
- شوهر تو منم همین امشب هم بچمو توی شکمت میکارم!
- برو کنار روانی تو مستی برو کنارررر!
بی رحمانه لباسام رو تو تنم پاره کرد و با لذت خیره به بدنم شد...
- توروخدا...
بدون اینکه بزاره حرفم کامل بشه لباشو روی لبام قرار داد و...
https://t.me/+_lLlGhcF6QFiYzY0
https://t.me/+_lLlGhcF6QFiYzY0
910
Repost from N/a
دخترک بی پناهی که کل زندگیش با دروغ رفت جلو و بعد فهمید که شوهرش بهش بارها خیانت کرده🥺😱💦
پس اونم با رفیقش خوابید...
https://t.me/+03zk4V-ekjRhNjIx
12پاک
2410
#part_198
ولی نمیخواستم هیرو با مرگ من صدمه ببینه
دیگه داخل اون دوتا کتاب چیز خیلی مهمی پیدا نکردم
فقط تونستم روی چند تا از ورد های فایر پریم کار کنم
رفتم سراغ کتاب جفت گرگینه ها
جواب یکی دیگه از سوالامو پیدا کردم
با شنیدن صدای ماشین متوجه شدم هیرو برگشته
از اتاق خارج شدم و بیرون رفتم
هیرو با دیدنم لبخند خسته ای زد
جلو رفتم و گونشو بوسیدم
_خسته نباشی
_ممنون دخترکوچولوم
پسرا روی مبل نشستند
_امروز خیلی سخت گذشت
دنیل اینو گفت و شروع کرد به مالوندن چشماش
خنده ای کردم
_خسته نباشی داداشی
_فدای تو،اگه مشکلی نیست من برم بخوابم
_نه چند دقیقه صبر کنید موضوع مهمیو باید بهتون بگم
براشون کل اطلاعات کتاب تعریف کردم
_پس بخاطر همین گرگ هیرو نابود نشد بخاطر گرگ تو بوده
_اره گرگ منم فقط بخاطر گرگ هیرو فعال شد
اگه هیرو نبود تا ابد خاموش میموند
با مکث ادامه دادم
_یک چیز دیگم هست
هیرو سوالی سر تکون داد
_راجب تبدیل من که چرا هیرو خالق منه!
.رز مشکی.
❤ 5
5300
Repost from N/a
دختره مجبور میشه بخاطر نجات دادن عشقش، با کسی ازدواج کنه که اونو نمیخواد ♨️🔥
https://t.me/+_lLlGhcF6QFiYzY0
- این دختره از اول وزه بود!
اول که با هیراد ازدواج کرد و مهریهی سنگین گرفت ازش، الآنم که با رئیس هیراد، امیرسام داره ازدواج میکنه.
خدا میدونه چه مهریهی سنگینیهم قراره از این یکی بگیره.
بغض راه گلوم رو سد کرده!
چطور باید بهشون میفهموندم که ازدواجم با امیر فقط بخاطر نجات دادن هیراده!
هیرادی که فکر میکرد من به خاطر اینکه عاشق امیر شدم ترکش کردم...
- این عقد باطله!
با شنيدن صدای هیراد، سرمو بالا میارم
با ترس به هیراد خیره میشم که با چیزی که میگه تیر خلاصی رو به قلبم میزنه
- این خانوم بچهی منو بارداره!🔥
https://t.me/+_lLlGhcF6QFiYzY0
#ممنوعه
3700
_ اینجا چی کار داری ؟
_ دوست داشتی کجا باشم بیبی ؟
_ برو .... برو بیرون.
فرداد کاملا وارد اتاق شد و در را پشت سرش بست و همانطور که به شادلین خیره بود نزدیک نزدیک تر شد
شادلین از ترس کمی عقب رفت که دستان پر قدرت فرداد دور کمرش حلقه شد و او را چفت تنش کرد
_ فرداد ... دیونه شدی ...
دستانش را روی سینه عضلانی او فشار داد و میخواست فاصله بگیرد که حقله دستانش تنگ تر شد و به صورت پیچ پیچ وار زیر گوشش زمزمه کرد :
_کار من از دیونگی گذشته
و بینیش را در گردن شادلین فرو برد عمیق بو کشید و درست همان جا را با بوسه تر کرد
_ عطر تنت مستم میکنه بیب ، باهام راه بیا نمیخوام خشن شم ...
https://t.me/+KJfr3BEGArQ0ZGJk
https://t.me/+KJfr3BEGArQ0ZGJk
9 صبح پاک
5400
Repost from N/a
بهش میگفتن امیرخان، مردی خشن و ترسناک که چشمش دخترعموی ریزِ میزشو گرفته بود...
دختری که تو عمرش نزاشته هیچ پسری سمتش بره ولی با وارد شدن به عمارت امیرخان همه چیز تغییر میکنه...
و یه شب که داره لباساشو عوض میکنه با ورود امیر....
https://t.me/+AJ65YVAQkgo3YmM8
https://t.me/+AJ65YVAQkgo3YmM8
دل بستم به دختری که از اولش ماله من نبود ولی من میخواستمش...
پس برای به دست اوردنش یه شب.....🔞❌
#انتقامی_عاشقانه
3410
_هیش جرعت داری از اتاق در بیا ببین چه بلایی سرت میارم!
شوکه نگاهی به چشمای عصبی و خشنم انداخت اونکه نمیدونست ولی من میترسیدم با دیدن نامزدسابقش همه چیز یادش بیوفته
_حق نداری جلوی منو بگیری من....
جنون زده لبهاشو به کام کشیدم که زیر دستم لرزید آروم تو گوشش غریدم _واسه من حق و حقوق تعیین نکن همه ی تنت حق منه وقتی میگم نباید کاریو بکنی یعنی نباید!
دستشو رو سینم فشار داد و ناز ریخت و دل من برای بار هزارم رفت
_خب همش میگی نباید کسی منو ببینه لااقل بگو....
با کوبیده شدن و در و وارد شدن نامزد سابقش خشم تمام وجودمو گرفت و...
https://t.me/+zJ52PDv8mF0zNTNk
https://t.me/+zJ52PDv8mF0zNTNk
آیهان پسر خودخواه و عاشقی که برای انتقام حافظه ی عشقشو پاک میکنه و عاشق خودش میکنه ولی با برگشتن نامزدِ اون دختر.....😳♨️
9 صبح پاک
6000
Repost from N/a
کیاراد پسر 27 ساله ی دست و پا چلفتی و کیوتی که بخاطر مشکل مالی که داره بادیگارد پسر 19 ساله ی تازه از خارج برگشته ی برگترین خلافکار ایران میشه و هیراد تو اولین دیدار نظرش بهش جلب میشه و از هر راهی برای خفت کردنش استفاده میکنه و یه روز که برای کاری به اتاقش اومده بود گوشه اتاقش خفتش میکنه و باهاش ور میره... 🔞🔥
https://t.me/+mVdW7wrRjx5kZmNk
https://t.me/+mVdW7wrRjx5kZmNk
1900
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.