cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

شعر و دکلمه-خواننده شو🎙

شعر و دکلمه 📖 نمایشنامه📻 خواننده شو🎻🎙https://t.me/+DKjILyQk9gAxOWRk #شعر #دکلمه #خواننده #عاشقانه #کلیپ #موسیقی #آواز #غزل https://t.me/+DKjILyQk9gAxOWRk

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
886
مشترکین
-1024 ساعت
-377 روز
-8130 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

از دلِ من رد شده ای تا که رود خیالِ تو در خاطرم مانده بجا نقش و نگارِ خالِ تو در آینه بینم تو را یا جام می یا که دلم؟ در قهوه ات بنگر مرا شاید که باشم فالِ تو تشویش می کاود مرا ، تردید می خواند مرا بر چشمِ تو بستم دخیل تا که شوم اقبالِ تو خیمه زدی بر قلبِ من با هر تپش جاری شوی در جان و تن هستی روان ، سوی که شد امیالِ تو درمانده ام تو بی خبر‌ ، از حالِ من گیری خبر؟ از حق بخواهم هر بهار ، حول لنا احوالِ تو ماهِ منی اما چه سود ، رویت بسوی دیگری سهمِ من از ماهِ رُخت  تصویرِ یک هلالِ تو هرچند بگذشتی ز من تا که فراموشت کنم عشقت بمانده یادگار افسوس ازین اغفالِ تو #سارا_اسماعیلی
نمایش همه...
سکوت میکنی که پنهانم کنی؟ همان سکوتت، منم!
نمایش همه...
Unknown Artist - Jone Delam.mp38.06 MB
Photo unavailableShow in Telegram
ملا نصرالدین را گفتند: فلان کس فتوای جهاد داده نمی‌آیی؟ ملا گفت: اگر خودش جهاد کرد، من هم می‌آیم! او میخواهد من بمیرم، تا زمینم را صاحب شود...
نمایش همه...
. "می" عشق و مستی او نرود برون ز خونم که دل آنچنان ندادم که دگر ستانم او را #اقبال_لاهوری .
نمایش همه...
ماجرا زیرِ سرِ فتنه‌ی چشمان تو بود این کشاکش اثر سو‌ءِ فراخوان تو بود بی هوا بر سر راہ نگهم سبز شدی لاابالی دل من بی سر و سامان تو بود وحشیِ چشم تو پُشتِ مژہ پنهان شدہ بود پلک برهم زدی و عقل پریشان تو بود زیر گوشم به خیال نفس گرم تو سوخت لب من ،در هوس بوسه‌ی پنهان تو بود عطر گیسوی تو و  نم‌نم باران و نسیم دست من منتظر گرمیِ دستان تو بود در تکاپوی نگاهت چه عبث غرق شدم قصه‌ی فاصله‌ها نقطه‌ی پایان تو بود کوه یخ بودی و در تیره‌ترین نقطه‌ی شب قایق خسته‌ی من سرزده مهمان تو بود... عذر می‌خواهم ازین عشق، ولی باور کن ماجرا زیر سر فتنه‌ی چشمان تو بود #مجید_یغمایی
نمایش همه...
sticker.webp0.27 KB
sticker.webp0.26 KB
AnimatedSticker.tgs0.07 KB
AnimatedSticker.tgs0.04 KB
Photo unavailableShow in Telegram
روزی خلیفه از محلی می گذشت، دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می‌گیرد. پرسید: چه می‌کنی؟ گفت: می‌خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه‌قدر می‌رسد و به شما چه‌قدر؟ هر چه سعی می‌کنم، می‌بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمی‌رسد و به تو هم بیشتر از این مقدار
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.