cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

⃝🍂حـریـمـ هـوسـ🍁ــ

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
3 060
مشترکین
+124 ساعت
-577 روز
-6630 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

❌اسپویل Vip حـــریم هــــوس✨ سپنتا: چرا تو نمیای همش خونم؟ چرا همش کیاوشو میبینم؟ یک هفته چرا بی خبر بودی؟ به غر غر های آرومش گوش دادم. سیا: کار داشتم! سپنتا: کیاوش کار نداشت؟ به دیوار رو به رو خیره شدم و چیزی در جواب نگفتم. سپنتا سرشو بالا اورد و باعث شد مسیر نگاهم تغییر کنه و جفت اون دو تا چشم خوشرنگ بشه. سپنتا: بوسم کن... از لب، ازومنا که قبلا کردی. به اجزای صورتش خیره بود... سیا: مریضی یا مست؟ آدم عادی تو مریضی همچین درخواستایی نداره! سپنتا: بوسم کن! چشمم قفل لب های صورتی بود که از گرمای تن ملتهب شده بود... سیا: اگه نکنم؟ توی Vip به #بـرگــ_صد_شصت_یکــ🍃✨ رسیدیم و همینطور که میبینین اتفاقات  جدیدی داره میفته که.....🫦🤫 کسایی که لینک vip رو میخوان پی ویم پیام بدن و با قیمت فقط 30 تومن Vip رو دریافت کنن ❌توجه❌ پارت گذاری Vip روزانه هست و هر روزه دو پارت آپ میشه حدود۱۴پارت در هفته‼️ آیدی‌جهت‌تهیه‌وی‌آی‌پی: @f_na_um
نمایش همه...
🍓 12
#حـریـمــ_هـوســ🌈 #بـرگــ_صدوپانزدهمــ🍃✨ سپنتا: موقع برگشت بود که خاله هاش تمام صورتمو بوسه بارون کردن و من چقدر تو دلم به کیاوش فحش دادم که اینا رو به گناه نامحرم آلوده کرده. البته زنداییش تف هم تو صورتم ننداخت و همش چشمش به در بود تا شاید دخترش بیاد که، خداروشکر نتونستم زیارتش کنم. کیاوش از اول تا آخرش باهام یک کلام هم حرف نزد ولی دستگاه رو بار یک وانتی کرد و آدرس خونه رو داد. خب حالا که فکر میکنم، ارزششو داشت. با ذوق دستگاه جدید تو ماشین نشستم و کاملا تهدیدات کیاوشو به باد فراموشی سپردم. بعد در آوردن اون روسری بیریخت خدا رو صدبار شکر کردم که حداقل دختر نیستم تا اون مصیبت رو تحمل کنم. بی توجه به کیاوش عبوس، دستمو سمت ضبطش بردم تا ببینم چیزی برای سرگرمی داره یا نه؟ کیاوش: اونو انگولک نکن خرابه. سپنتا: خب درستش کن، تو که تعمیرکار ماشینی، ضبط ماشین خودتو نمیتونی درست کنی؟ کیاوش پوفی کشید و جوابمو نداد، انگاری میخواست از دعوای احتمالی جلوگیری کنه. با زنگ خوردن گوشیم بود که عقب کشیدم با دیدن اسم رایان سریع وصل کردم. سپنتا: سلام، جانم؟ رایان: خوبی، سپنتا جان؟ میگم عزیزم خونه نیستی؟ سپنتا: دم خونه ایی؟ ای بابا تو که گفتی شب میای؟ من دورم از خونه، چیکار کنیم حالا؟ سنگینی نگاه کیاوش رو که از آینه به من خیره بود رو حس کردم، جلوتو نگاه کن مرد الان تصادف میکنیم. رایان: نه، نگران نباش نیومدم هنوز زنگ زدم بدونم کجایی که اگه خونه ایی بیام... نفس راحتی کشیدم و آروم نشستم سپنتا: ترسوندیم بابا، باشه من زود میام. رایان: پس فعلا. خداحافظی کردم و گوشی رو سر جاش گذاشتم. ———𝑯𝒂𝒏𝒂—————————⊰
نمایش همه...
❤‍🔥 62🍓 5🥰 3🕊 2🐳 1😈 1
Repost from N/a
ماساژور س*کسی بجای روغن با آب ک.یرش سینه های مشتری رو ماساژ میده⛔️😱 https://t.me/+svNVtwNobV05ZWVh به تن لخت مشتری نگاه کردم و دستی به سینه های درشتش کشیدم و یکم فشارشون دادم که آخی گفت. - گفتید ماساژ فول بادی میخواستید؟ شیطون پاهاشو از هم باز کرد و ک.ون ژله ایشو تکون داد که نگاهم رو خیسی ک.صش چرخید - اوممم شنیدم خدمات خاص هم میدید مثلا ماساژ سینه چکی به ک.ون سفید و تپلش زدم که صدای بلندی داد و جای دستم سرخ شد. انگشت کلفتمو لایه چاک خیسش کشیدم که تنش لرزید و بیشتر خیس شد. - واسه مشتری های ک.ص طلایی مثل تو اختصاصی ماساژ میدم دوست داری؟ - اوووف ک.صمو ماساژ بده دلم میخواد رو انگشتای کلفتت سواری کنم. ک.یرمو بیرون درآوردم و تو دهنش هل دادم که با ولع شروع به ساک زدن کرد - خوب خیسش کن میخوام پستوناتو با آبم ماساژ بدم......... https://t.me/+svNVtwNobV05ZWVh
نمایش همه...
Repost from N/a
-برو زیر میز #کی*رمو برام #ساک بزن💦🙊 -اما اگه یکی بیاد چی؟ دستش رو روی سینه هام کشید. -حتی معاون و اساتیدم روی حرف #مدیر حرف نمیزنن اما تو میزنی دانشجوی حشریم؟😱🔞👇🏻 https://t.me/+KCZhg3aJuRdkMmU0 https://t.me/+KCZhg3aJuRdkMmU0 دختره برده مدیر دانشگاه میشه و هرروز براش مجبوره #ساک بزنه 💦🔞😱
نمایش همه...
Repost from N/a
آقای ماساژور هورنی🔞🔥 - با زبونت ک.ص دختر شوهرمو ماساژ بده یجوری سینه هاشو بمال که تبدیل به پستون بشه - جووووون مادر و دختر عجب ک.صی هستید - بجای حرف زدن از زبونت برا لذت دادن استفاده کن دستی به ک.یر سفتم کشیدم و پاهای دخترشو از هم باز کردم که ک.ص صورتیش معلوم شد حشری تفی روش انداختم و محکم لیسش زدم که جیغش دراومد - اوووف.....دخترت به ک.صش توت فرنگی مالیده کتی دلم میخواد گازش بگیرم سرمو به ک.ص دخترش فشار داد که با ولع شروع به خوردنش کردم که با فرو رفتن چیز کلفتی توی کو.نم داد بلندی کشیدم و نفسم رفت - زودباش پسر جون دخترمو خوب خیسش کن که قراره امشب سوراخ هردوتون رو با دیلدو پاره کنم....... https://t.me/+svNVtwNobV05ZWVh https://t.me/+svNVtwNobV05ZWVh کتایون زن هورنی که سادیسم داره و سوراخ پسر ماساژور و دختر ناتنیشو با دیلدو جر میده.....
نمایش همه...
Repost from N/a
آریا ماساژور کم سن و سالی که به صورت غیرقانونی با پخش آگهی توی تلگرام، مشتری زن به سالن میاره برای ماساژ. اما اکثر زن هایی که برای ماساژ میان پیشش زن هایی هستن که مشکل جنسی دارن و یه سکس حسابی میخوان... میان پیش آریا و آریا بجز ماساژ باهاشون سکس هم میکنه تا اینکه این وسط با مشتری مرموزی به اسم کتایون رو به رو میشه و مسیر زندگیش دچار تغییرات بزرگی میشه🔞💦💦 https://t.me/+svNVtwNobV05ZWVh https://t.me/+svNVtwNobV05ZWVh رمان آب آور حاوی پارت های سکسی❤️‍🔥‼️ ظرفیت محدود❌
نمایش همه...
Repost from N/a
پسره رو خریده و همه‌جا مجبورش می‌کنه بهش سرویس بده...🏳‍🌈💦
https://t.me/+gBu4FrzW5ptkNjBk -شلوارتو در بیار بشین روی #آلتم. با ترس و تعجب به بقیه میزا نگاه می‌کنم.. وسط رستوران برم بشینم رو پاش!؟ غرید: زودباش.. نخریدمت نگام کنی.😈🍆 ترسیده از جام بلند میشم و روی پاش می‌شینم.. دستشو از زیر شلوارم رد می‌کنه و روی ک‌یرم میذاره -توروخدا.. میبینن آبرومون میره. هومی می‌کشه و انگشتش رو تو س‌وراخم می‌کنه که نمی‌تونم خودمو کنترل کنم و #ناله ای از لذت می‌کنم..💦🍑 https://t.me/+gBu4FrzW5ptkNjBk #گی‌لاو #جنایی #معمایی #عاشقانه 🔥🏳‍🌈
نمایش همه...
Repost from N/a
من آبانم🔥 پسری نوزده ساله که وقتی به هوش اومدم خودمو با حافظه ای از دست رفته تو اتاقی زنجیر شده به تخت پیدا کردم. به من گفتن قبل از نابود شدن حافظه‌ی از دست رفته‌م معشوقه شیطان بودم و سزای معامله با شیطان همچین زندگی‌ایه... زندگی مثل سگ! غافل از این‌که من یه چیزی فراتر از معشوقه بودم... شاید همسر قانونی شیطان؟!🔥 https://t.me/+gBu4FrzW5ptkNjBk #گی‌لاو👅💦 #فاکینگ‌سکسی🥵
نمایش همه...
Repost from N/a
00:03
Video unavailable
پسره فقیری که دزدیده میشه و توسط پسر رئیس مافیا انتخاب می‌شه معشوقش بشه...🔥🔞😈 https://t.me/+gBu4FrzW5ptkNjBk -باکره ای؟ با ترس و لرز جواب دادم: نه! دروغ گفته بودم.. می‌ترسیدم راستش رو بگم! پوزخندی زد و زیرلب زمزمه کرد: دروغگو... متعجب بهش نگاه کردم.. از کجا فهمید؟ -لختشو خودم چکت کنم!🩸 با شنیدن این حرف ترسیده عقب عقب رفتم. پوزخندی زد: و اگه دروغ گفته باشی.. بهترین شبت تبدیل به بدترین شبت می‌شه هات بوی!🍑💦 توسط گروه مافیای اعضای بدن دزدیده شدم. فکر کردم همه چی تموم شده و قراره بمیرم. ولی... پسر رئیسشون ازم خوشش اومد و به عنوان معشوقش انتخاب کرد... درحالی که من پسرم! https://t.me/+gBu4FrzW5ptkNjBk #گی‌لاو #عاشقانه #جنایی #معمایی 💦🏳‍🌈
نمایش همه...
D1ikw4DXQAAmNYw.mp41.98 KB
سیسیا چند ثانیه وقت میذارید برید داخل این چنل و به این پست قلب قرمز بدین؟ مرسی😔💋
نمایش همه...
❤‍🔥 8
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.