39 071
مشترکین
-16524 ساعت
-1 0407 روز
-1 23930 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
گرشامعتمد...
مالک بزرگترین پرورشگاه کشور، پسر جذاب ومغرورِ هیکلی و بشدت هاتی که با سیاست خودش تونست مالکیت پرورشگاه رو از چنگ پدربزرگش بشرط ازدواج بدست بیاره ولی این بین پدربزرگش براش شرط دیگه ای گذاشته اونم اینکه به یکسال نکشیده باید وارثش رو بدنیا بیاره ولی...🔞❌
یه روز توی راهروی پرورشگاه از لای در با دیدن تن لخت دختری ناخواسته به سمتش میره و...💯🔞🔥
https://t.me/+hFQdO0HqoJ5jNjRk
#ممنوعه🔞💦🔥💯
34700
گرشامعتمد...
مالک بزرگترین پرورشگاه کشور، پسر جذاب ومغرورِ هیکلی و بشدت هاتی که با سیاست خودش تونست مالکیت پرورشگاه رو از چنگ پدربزرگش بشرط ازدواج بدست بیاره ولی این بین پدربزرگش براش شرط دیگه ای گذاشته اونم اینکه به یکسال نکشیده باید وارثش رو بدنیا بیاره ولی...🔞❌
یه روز توی راهروی پرورشگاه از لای در با دیدن تن لخت دختری ناخواسته به سمتش میره و...💯🔞🔥
https://t.me/+hFQdO0HqoJ5jNjRk
#ممنوعه🔞💦🔥💯
80610
گرشامعتمد...
مالک بزرگترین پرورشگاه کشور، پسر جذاب ومغرورِ هیکلی و بشدت هاتی که با سیاست خودش تونست مالکیت پرورشگاه رو از چنگ پدربزرگش بشرط ازدواج بدست بیاره ولی این بین پدربزرگش براش شرط دیگه ای گذاشته اونم اینکه به یکسال نکشیده باید وارثش رو بدنیا بیاره ولی...🔞❌
یه روز توی راهروی پرورشگاه از لای در با دیدن تن لخت دختری ناخواسته به سمتش میره و...💯🔞🔥
https://t.me/+hFQdO0HqoJ5jNjRk
#ممنوعه🔞💦🔥💯
100
گرشامعتمد...
مالک بزرگترین پرورشگاه کشور، پسر جذاب ومغرورِ هیکلی و بشدت هاتی که با سیاست خودش تونست مالکیت پرورشگاه رو از چنگ پدربزرگش بشرط ازدواج بدست بیاره ولی این بین پدربزرگش براش شرط دیگه ای گذاشته اونم اینکه به یکسال نکشیده باید وارثش رو بدنیا بیاره ولی...🔞❌
یه روز توی راهروی پرورشگاه از لای در با دیدن تن لخت دختری ناخواسته به سمتش میره و...💯🔞🔥
https://t.me/+hFQdO0HqoJ5jNjRk
#ممنوعه🔞💦🔥💯
36800
گرشامعتمد...
مالک بزرگترین پرورشگاه کشور، پسر جذاب ومغرورِ هیکلی و بشدت هاتی که با سیاست خودش تونست مالکیت پرورشگاه رو از چنگ پدربزرگش بشرط ازدواج بدست بیاره ولی این بین پدربزرگش براش شرط دیگه ای گذاشته اونم اینکه به یکسال نکشیده باید وارثش رو بدنیا بیاره ولی...🔞❌
یه روز توی راهروی پرورشگاه از لای در با دیدن تن لخت دختری ناخواسته به سمتش میره و...💯🔞🔥
https://t.me/+hFQdO0HqoJ5jNjRk
#ممنوعه🔞💦🔥💯
100
گرشامعتمد...
مالک بزرگترین پرورشگاه کشور، پسر جذاب ومغرورِ هیکلی و بشدت هاتی که با سیاست خودش تونست مالکیت پرورشگاه رو از چنگ پدربزرگش بشرط ازدواج بدست بیاره ولی این بین پدربزرگش براش شرط دیگه ای گذاشته اونم اینکه به یکسال نکشیده باید وارثش رو بدنیا بیاره ولی...🔞❌
یه روز توی راهروی پرورشگاه از لای در با دیدن تن لخت دختری ناخواسته به سمتش میره و...💯🔞🔥
https://t.me/+hFQdO0HqoJ5jNjRk
#ممنوعه🔞💦🔥💯
100
❤️سوپــــــرایز آخر هفته از چند نویسنده خفن❤️
🍓باکس یکم:
فایل کامل نجیب بی آبرو
فایل کامل رمان زخمی سنت
فایل کامل رمان دلفریب
فایل کامل رمان تایگر
فایل کامل رمان باغ آلبالو
فایل کامل رمان روزهای مسموم
فایل کامل رمان وامق
فایل کامل رمان آبان
فایل کامل رمان مخدر
فایل کامل رمان ژنرال
فایل کامل رمان راز ماه
فایل کامل رمان اغیار
فایل کامل غیاث
فایل کامل طاغوت
فایل کامل طلایه دار
فایل کامل طغیان
فایل کامل فئودال
قیمت کل تمام این رمان ها: 490هزار تومان امــــا...
با تخفیف امشبمون فقط و فقط 115هزار تومان!!!!!!
توجه کنید!!! فایل کامل هفده رمان فقط و فقط 115هزار تومان!!!!!!
🍓باکس دوم:
دریافت فایل کامل #هشت رمان دلخواه (از بین رمان های بالا) فقط 80هزار تومان!!!!
🍓باکس سوم:
دریافت فایل کامل 6رمان دلخواه /فقط با قیمت 60 هزار تومن.
🍓 باکس چهارم :
دریافت فایل کامل 3 رمان از رمان های بالا به انتخاب خودتون_فقط با قیمت 30هزار تومان
جهت دریافت هرکدوم از باکس ها هزینه رو به شماره کارت👇
5892101194151227
نژادصاحبی
واریز کنید و فیش واریزی رو به آیدی:
@Lidaa_admin
ارسال کنید...
@ayaaaaranj
عیارسنج ها رو حتما مطالعه کنید 👆
1 92910
Repost from N/a
_قربان شما مطمئنین میخواین روی زنتون شرط ببندین؟
داریوشِ مست با گیجی خندید و بیتعادل پشت میز قمار جا گرفت:
+آره امشب میخوام روی زنم شرط ببندم مشکلی داری؟
بعد برای اینکه ثابت کند در انجام این کار هیچ تردیدی ندارد، با صدای بلند فریاد کشید:
+اصلا داد میزنم که همه بشنون! من داریوش محمودی، امشب روی زنم قمار میکنم... هر کی بتونه من رو ببره این جواهر سکسی امشب توی تختشه!
صدای داریوش باعث شد نگاههای کنجکاو و هیز مردان و زنانی که در کازینو بودند سمت او و زمرد کشیده شود.
زمرد که با دست و پای بسته کنار میز و روی زمین افتاده بود، با حس آن همه نگاه سنگین که جز به جز آنالیز و بررسیاش میکردند، در خودش جمع شد و هق هقهایش پشت چسبی که داریوش روی دهانش زده بود، خفه شدند.
لباسش به خاطر کتکهایی که از داریوش خورده بود، همه پاره بودند و با سخاوتمندی تن سفید و ظریفش را در معرض نمایش قرار میدادند.
تقریبا همهی کسانی که در آنجا حضور داشتند داریوش را میشناختند، رییس مافیای سقوط کردهای که به تازگی برگشته بود و همین باعث شد که در پا پیش شدن شک داشته باشند، معلوم نبود اگر در شرطبندی ببازند داریوش چه بلایی بر سرشان بیاورد، به هر حال او داریوش بود، همه میدانستند که هیچ کس تا به حال موفق نشده شکستش بدهد، حتی اگر مست باشد!
در همین حین که همه بین دو راهی گیر کرده بودند، مردی که تا به آن لحظه در تاریکی ایستاده بود و معرکهی داریوش را تماشا میکرد، جلو آمد و به سمت میز قدم برداشت.
صدای قدمهای محکمش سکوت حاکم بر سالن را شکست و نگاهها از زمرد به سمت او جلب شد.
مرد جلوی داریوش ایستاد، با لبخند سلام کرد و دستش را جلو آورد.
داریوش سرش را بالا گرفت و اول از همه ماسک سیاه رنگی که چشمها و قسمت اعظمی از صورت مرد را پوشانده بود توجهش را جلب کرد.
صدای مرد به نظر داریوش آشنا میرسید اما الکلی که در رگهایش جریان داشت مانع از این میشد که درست فکر و نام مرد را پیدا کند.
داریوش با مرد دست داد و از او خواست که خودش را معرفی کند.
لبخند مرد عمق گرفت و داریوش را ترساند:
_من اسمهای زیادی دارم، شما میتونین فانتوم صدام کنین!
اخمهای داریوش با شنیدن این اسم در هم شدند، اسمش هم آشنا بود اما هیچ چیزی به خاطر نمیآورد.
فکرهای داریوش سرش را به درد میآوردند، پس بیخیال پیدا کردن هویت فانتوم شد و به او اشاره کرد تا روی صندلی رو به رویش جا بگیرد:
+تو روی چی شرط میبندی؟
فانتوم همانطور که خیرهی صورت غرق در اشک زمرد بود، گفت:
همهی داراییم رو!
صدای افراد حاضر در آنجا از شدت تعجب بلند شد و داریوش بهتزده خندید:
+اگه توی این کازینو هستی پس یه مولتیمیلیاردی! یعنی واقعا میخوای به خاطر این دختر روی تمام داراییت قمار کنی؟ این هرزه هیچی جز خیانتکاری که اطلاعات محرمانهی من رو دزدیده نیست.
فانتوم نگاه سردش را به داریوش داد:
_من ارزش هر چیزی رو با یه نگاه میفهمم، و ارزش این دختر خیلی بیشتر از همهی دارایی منه!
داریوش با بیخیالی خندید و به این فکر کرد که فانتوم احتمالا یکی از آن احمقهای تشنهی جنس مخالف است که به خاطر زیبایی زمرد تحت تاثیر قرار گرفته و تمام زندگیاش را میبازد، پس با اعتماد به نفسی کاذب بازی را شروع کرد...
https://t.me/+vD0MfSKQNZ4wMWQ0
https://t.me/+vD0MfSKQNZ4wMWQ0
فانتوم کارت آس را جلوی چشمان ناباور داریوش روی میز پرتاب کرد:
_من شرط رو بردم.
بهت و سکوت تمام سالن را برداشته بود، هیچ کس باورش نمیشد داریوش بزرگ، هیولای دنیای خلاف از یک فرد ناشناس باخته.
داریوش نگاه شوکهاش را به فانتوم دوخت:
+تو... تو کی هستی؟
فانتوم نیشخندی زد، دستش را بالا برد و ماسک را از روی صورتش برداشت که داریوش با دیدن چهرهاش یکهای خورد و با صدایی که گویا از ته چاه بیرون میآمد گفت:
تو... تو...
فانتوم پوزخندی زد و همانطور که از روی صندلی بلند میشد و سمت زمرد میرفت گفت:
آره من... داریوش محمودی... تو زنت رو به بزرگترین دشمنت باختی بدون اینکه بدونی...
کت سیاه رنگش را درآورد و در حالی که خم میشد آن را روی شانههای لرزان زمرد انداخت.
دستش را جلو برد که زمرد بیچارهوار در خودش جمع شد، فانتوم لبخندی زد و چسب را از روی دهانش کند، با سر انگشتانش اشکهایش را از روی صورتش پاک کرد و جلوی چشمان مبهوت داریوش زمرد را در آغوش کشید و بلند شد.
زمرد پیراهن سفید فانتوم را چنگ زد و گریهاش شدت گرفت که فانتوم با صدایی گرفته کنار گوشش پچ زد:
_این دنیا کثیفتر از اونه که با اشکهای تو پاک بشه. جای گریه کردن قوی شو و انتقام بگیر.
زمرد سرش را بالا گرفت و در چشمان سبزِ فانتوم خیره شد:
_کمکم کن قوی بشم فانتوم! کمکم کن انقدر قدرتمند بشم که بتونم از داریوش محمودی انتقام بگیرم...
https://t.me/+vD0MfSKQNZ4wMWQ0
https://t.me/+vD0MfSKQNZ4wMWQ0
❌پارت واقعی رمان❌
〘رقــص بــا اوهــام⚚〙
﷽ خواندن این رمان به افراد زیر 18 سال توصیه نمیشود📵 پارتگذاری روزانه، به جز روزهای تعطیل و پنجشنبه🍷 به قلم: Miah
60610
Repost from N/a
__شورتم خیس شده!
چشم از نگاهِ ترسیدهی کژال گرفت و دستش را از زیر دامن کوتاهش به میان پایش رساند.
با حس خیسی انگشتانش ، دستش را بالا گرفته و به خون سرخ رنگی که سر انگشتانش را گرفته بود خیره شد و کج خندی زد:
- تازه عروسم به بلوغ رسیده پس!
روی موهای دخترک را محکم بوسید که کژال ترسیده لب زد:
- یعنی مریض شدم؟
تنش را روی تخت جابهجا کرد و دستمالی از روی عسلی کنار تختشان برداشت و گفت:
- نه فقط الان دیگه خانم شدی، دیگه میتونیم کارای زنو شوهری انجام بدیم، عین خانم بزرگا خوشگل میشی!
لبهایش را با لوسی پیچ داد و گفت:
- سینه هامم بزرگ میشه یعنی؟
دستش را با دستمال پاک کرد و سپس سینههای کوچک و بدون سوتینِ دخترک را میان دستهای مردانه و پهنش گرفت و لب زد:
- اینا که راستِ کارِ خودمه! خودم بزرگشون میکنم.
بغص کرده مشت کوچکش را به شانهی میراث کوبید و لب برچید:
- خب چرا قبلا بزرگشون نکردی؟ هی مامانت به من میگه میراث بچه گرفته نه زن!
مشت کوچکش را در دست گرفت و بوسهای روی آن نشاند و گفت:
- اون موقع که میگفت شما پریود نشده بودی، نمیشد کاریت کرد ، فقط باید نازت میکردم!
با لوسی خودش را میان بازوهای بزرگ مرد جا داده و لب زد:
- الان چی؟ الان که میگی خانم شدم دیگه!
انگشتانِ کشیدهاش را از زیر دامنش رد کرده و از روی شورت میان پایش را مالش داد، صدای نالهی پر از لذت کژال که بلند شد، لالهی گوشش را به دندان کشیده و گفت:
- از این کارا دوست داری تولهی من؟
چنگی به دست پهنش زد و اسمش را با ناله صدا زد:
_میراث!
لالهی گوشش را پر حرارت به دهان کشید و حرکت دستش را شدت داد:
- جان؟ چیه؟ چرا اینطوری شدی؟
- یه جوریم میراث، یعنی همیشه همینطوری میکنی منو؟
شانهی عریانش را مورد آماج بوسههایش قرار داد و حرکت دستش را متوقف کرد و گفت:
- آره عزیزدلم، الان باید پارچه مارچه بذاری لای پای خوشگلت تا خونش بند بیاد.
ترسیده چشمهایش را گرد کرد و گفت:
- از لای پام داره خون میاد، نمیمیرم میراث؟
چشم غرهای به کژال رفت و حرصی گفت:
- نخیر...کی از پریود شدن مرده که شما نفر دومش باشی؟
با کمک میراث نوار بهداشتی را لای پایش تنظیم کرده و خودش را روی تخت انداخت و لوس گفت:
__میراث جونم، هنوزم از اون کارا میکنی باهام؟
زبان روی لب هایش کشید و در حالی که پیراهنش را از تن بیرون میکشید مخمور لب زد:
- هنوزم میخوای توله سگ؟ رو چشمم!
روی اندام ظریفش خیمه زده و در حالی که به چشمهای درشتش خیره بود، چنگی میان پایش زد و کژال زمزمه کرد:
- یه چیزی میخوام!
بوسهای روی لبهای جمع شدهاش کاشت و گفت:
- قربون لبای برچیدت، چی میخوای دردونه؟
بغض کرده تنش را به دست میراث فشرد و گفت:
- نمیدونم، یه جوریم!
حرصی از رفتار پر از نازدارِ کژال دندان روی هم ساباند و دست زیر کمرش انداخته و روی تخت برعکسش میکند، ضربهای کوتاهی به باسن لختش کوبیده و در حالی که کمربند شلوارش را باز میکرد گفت:
- توله سگ از جلو نمیتونم کارتو یه سره کنم، ولی هنوز پشتت مسدود نشده!
حرفش را زد و گوشهی شورت کژال را کنار داد و...
ادامه در چنل👇🏽👇🏽
https://t.me/+_XiN-3rznUxlZDRk
https://t.me/+_XiN-3rznUxlZDRk
https://t.me/+_XiN-3rznUxlZDRk
https://t.me/+_XiN-3rznUxlZDRk
90500