cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

رمان

بهترین و بروز ترین رمان های حشری کننده بیا حالشو ببر 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 را ارتباط بامن @pru5589

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
499
مشترکین
-624 ساعت
+87 روز
+15230 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

تجارب جلق زدن یه دختر #خودارضایی #جلق سلام دخترمو 35 سالمه مجرد مشخصاتم 160 50 80 تا حالا زندگی متاهلی و تجربه نکردم حتی بیشتر از 1 هفته تا حالا پیش ی پسر نبودم چ برسه دردسر های زندگی مشترک تجربه کرده باشم حتی تو تعویض دوست پسرم دیر ب دیره تازه موقعی ای ک دوست پسر داشتم مشکل جا و مکان و کردنو این داستانا همه اینا چرا برام مهم نبود سکس؟ چون با جق داستانو حل میکردم تایمایی ک تو خونه ام گاهی وقتا یه بادمجون کلفت و بزرگ و دراز با شکل یکم حلالی روغن میزنم میذارم لا شورتم و کارامو انجام میدم حتی موقع حموم تمام روز اون بادمجون کلفت انقدر کلفت ک موقع خریدش از ی جای غریبه میخرم ک بهم نخندن گفتم حموم دلم خواست مگه میشه ی دختر بره حمومو و با فشار آب ی حالی نکنه من خودم شیر ابو میدم پایین لنگامو میچسبونم ب دیوار حموم تنظیم میکنم رو کوسم شروع میکنم نوک سینه خودمو مالوندنو لیس زدن یا با ی خیار یا بادمجون کوچوک تند تند کوس یا گاهی وقتا کونمو جر میدم بعد چند دقیقه چشام میره رو هوا لذتشو باید دختر باشی تا بفهمی چی میگم گاهی وقتا گل میزنم شروع میکنم تو خونه برای خودم لخت نمایش بازی کردن و لخت رقصیدن اوف وقتایی ک بادمجون لا پام میذارم میرقصم عالیه چند وقت پیش یه کدو و پوست کندم چون اون حالت لزج بودشو میخواستم ی مقدار داخلشو سوراخ کردم تا یکی از سری های ماساژور چکشیو بکنم توش تا برام تلمبه بزنه اولش خیلی خوب بود درست عین ی کیر حرفه ای تلمبه زد عالی بود ماساژورای چکشی با ی فشار کوچیک میره رو حالت تند 5 دقیقه تمام چشام چسبیده بود ب سقف برا اولین بارم بود تو جق زدن صدام درومد یکم ک ب خودم اومدم شروع کردم کوسمو مالوندن وقتی راضا شدم یه لحظه کدو رو درآوردم که دوباره این کارو کنم ابی ک از کوسم پخش تخت شد دوباره کردم تو کوسمو دراوردم تا 4 بار انجام دادم و ابی ک از کوسم فواره میزد هیف الان ک مینویسم پریودم ولی دلم خواست عاشق سکس چتم چون اون تو تصورات سکسیمو راحت بیان میکنم خیلیاشون تو جامعه انسانی ممنوعه ولی دوسشون دارم 8 سالم بود با دوتا از دختر خاله هام ک همسن بودن با هم یه تیم شدیم 3 تامون عاشق لز باهم دیگه بودیم شبا زیاد میموندیم پیش هم در اتاقامونو قفل می کردیم تا صبح لخت بغل هم بودیمو خاله بازی میکردیم ی بار من بابا شده بودم یکی مامان یکی بچه ب دختر خالم ک کوچیک بود گفتیم مثلا تو بخواب دختر کوچولویی بابایی ک من باشم بیام تو خواب کوستو بخورم😐 مغذمونم همون موقع منفی کار میکرد یکبار تو آژانس جق زدم از خونه سمت رامسر 5 ساعت فاصله بود یکم گل زدمو سوار آژانس شدم قبل حرکتم ی جق حسابی با ی بادمجون کوتاه و کلفت اندازه دو تا بند انگشت حالم خوب خوب چشامم خمار خمار کرده بود با راننده در حال لاس زدن و بگو بخند بودیم دست انداز و ندید اونجا بود ی لحظه ی چی گنده درونم تکون خورد و شدیدا دوباره حشری شدم ناخواسته یه اخی گفتم ولی از رو درد نبود از رو شهوتی که از درون وجودم ب من انتقال داد بله یادم رفته بود درش بیارم راننده کلی عذرخواهی کرد هرچی گفت بیا جلو بشین جرعت نکردم از جام تکون بخورم چون بادمجون اومده بود پایین و با کوچکترین جابجایی در میومد ب خودم فشار میاوردم ک در نیاد اونم فکر میکرد ک من دردم اومده برسونه بیمارستان فقط ازش خواستم سیگار بکشم و اونم جلوشو نگاه کنه و حرف نزنه یکم ک گذشت هوا گرگ و میش بود ی نگا کردم اینه بالا بود صدای اهنگم بالا یواش سوتینمو دراوردمو خودمو راحت کردم کیفمو گذاشتم رو پام چشامو بستم مثلا خوابم زیر چشی حواسم هست دستمو بردم تو شلوارمو شروع کردم با بادمجونه بازی کردن هی با انگشتم میدادم بالا هی میومد پایین دیدم هوا تارک شدو ماهم تو جاده ایم و حواسش نیست جرعتمو بردم بالاتر پاهامو باز کردم کیفمو از رو پام برداشتم شروع کردم کوسمو حسابی مالوندن کاملا رو ابرا بودم حسابی بهم حال داد بعدش ب بدبختی بادمجونو دراوردم چون موقع بیرون اومدن گیر کرد با کلی استرس درش اوردم وقتی رسیدم رامسر با یکی تو سکس چت اشنا شدم و باهاش قرار گذاشته بودم یواشکی رفته بودم ی مرد سن بالا وقتی براش تعریف کردم چ اتفاقی افتاده بود کلی خوشش اومدو خواست تا رسیدن ب ویلا تو ماشین براش جق بزنم مسیر ویلا تو ی جاده اسفالت ولی راه خود همون ویلا بود بود ک تاریک بود اول جاده نگه داشت و از خواست لخت بشم و تو ماشین بشینم حس خوبی داشت همونجا وسط جاده نگه داشت و کنار ماشین ترتیبمو داد سوار شدیم اینبار رو پاهاش نشسته بودم تا برسیم ویلا شب تا صبح بهش دادمو دوباره صبح ی اژانس گرفتم برگشتم دوست دارم دخترا بهترین تجربه جق زدنشونو برام بگن از بهتریناش استفاده میکنم قول میدم نوشته: مهدیسhttps://t.me/+CEamMpHzhPBkNDU8
نمایش همه...
رمان

بهترین و بروز ترین رمان های حشری کننده بیا حالشو ببر 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 را ارتباط بامن @pru5589

م تو کسش که بعد چند دقیقه به لرزه افتاده و ارضا شد چند لحظه بعدش منم داشتم ارضا میشدم کیرمو درآوردم کردم تو کسش و همه ای ابمو ریختم توش. خیس خیس شده بودیم از عرق که ولو افتادیم تو تخت و نازنین درجا خوابش برد، پتو رو کشیدم و بغلش کردم منم همون لحظه خوابم برد. صبح زودتر از نازنین بیدار شدم دیدم چشم تو چشم خوابیدیم، یه بوس کوچیک رو لبش زدم که یاد دیشب افتادم و سریع همه جای بدنشو نگاه کردم دیدم کلا سیاه و کبوده. تو دلم همش به خودم فحش میدادم که چطور تونستم همچین بلایی سر زنی که عشقمه بیارم. خلاصه رفتم داروخونه قرص اورژانسی و پماد برای کبودیش گرفتم و اومدم. این چند روز رو عین تازه عروس داماد ها زندگی کردیم و همچنان تا الان باهمیم و عاشق همدیگه ایم. تمام. ببخشید که خیلی طولانی شد نتونستم خلاصه تر از این بنویسم. نوشته: سپهر https://t.me/+CEamMpHzhPBkNDU8
نمایش همه...
رمان

بهترین و بروز ترین رمان های حشری کننده بیا حالشو ببر 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 را ارتباط بامن @pru5589

نم که گفت اشکال نداره عزیزم منم دوست داشتم. یکم بعدش خودمونو مرتب کردیم و بردمش خونه باز برگشتم مغازه. چند روز بعدش زنگ زد پاشو بیا خونه خالی شده همه رفتن تهران خونه عمه اینا. منم سریع مغازه رو بستم گفتم کون لق پول، این چند روز مثل زن و شوهر باهاش میمونم تو خونه یعنی رسما خوشحال ترین ادم رو زمین بودم. رفتم وقتی درو واسم باز کرد یه حوری ناز و بهشتی جلوی چشمام بود، یه دامن قرمز زرق و برق دار با ست سوتینش که زیرش تا نافش اومده بود. از لباس های زنونه زیاد سر در نمیارم و نمیدونم چی میگن بهش ولی فک کنم معمولا واسه عروسی میپوشن این مدل لباسو. و یه ارایش ملایم با رژ رنگ قرمز زده بود که دیگه مثل ماه میدرخشید. بگذریم، بغلش کردم سرشو گذاشتم رو سینم و پیشونیشو بوسیدم گفتم نفس من انقدر خوشگلی که زبونم بند اومده. لبخند زدو لبمو بوسید رفت سمت میز غذا خوری و بشقاب هارو چید و شام یه فسنجون ملس پخته بود که داشتم انگشتمم میخوردم باهاش. آخر شب یه اهنگ ملایم گذاشته بودیم و داشتیم باهم میرقصیدیم که انقد صحنه رمانتیک شد مثل تو فیلما جوگیر شدم بردارمش تو بغلم که کمرم رگ به رگ شد ولی به روم نیاوردم و ادامه دادم بردمش تو اتاق خواب اروم گذاشتمش رو تخت رفتم روش و شروع کردم به خوردن لبش و همزمان ممه هاشو میمالیدم که گفت عشقم یه لحظه برو بیرون وقتی صدات کردم بیا، رفتم بیرون وقتی صدام کرد رفتم داخل، دیدم اون ست شورت سوتیین سکسی ابی رنگی که واسش گرفتم و پوشیده و طوری دراز کشیده که رون هاش خود نمایی میکردن. دیگه رسما رد دادم و کیرم به بدنم فرمان میداد،خزیدم تو تخت رفتم روش از لبش شروع کردم به خوردن زبونشو میکشیدم داخل دهنم و میک میزدم اونم دستشو دور گردنم حلقه کرده بود قشنگ همراهیم میکرد. گردنشو میخواستم بخورم که سریع گفت عشقم تروخدا گردنمو کبود نکن بقیه جایه بدنمو هر بلایی میخوای سرش بیار. گفتم چشم خانومم شروع کردم به خوردن رسیدم به ممه هاش سوتیین رو کندم مثل وحشیا ممه ای بزرگشو میخوردم و گاز میگرفتم که جیغش در اومده بود، از ممه هاش پایین می اومدم و همینطور لیس میزدم رسیدم به کسش از رو شورت کسشو زبون میزدم بوی خاصی نداشت. شورتشو درآوردم که زیبای کسش حشری ترم کرد یه کس تپل و سفید که لبه هاش یکم تیره بود،شروع کردم به خوردنش که نازنین دستشو کرد لای موهام و اروم فشار میداد به سمت کسش. کسش خیلی خیس و لزج شده بود منم دوس داشتم حس خوردنشو، همش زبونمو میکردم تو کسش و اروم دندون میزدم چوچولشو. صدای ناله و جیغ نازنین اتاق رو پر کرده بود که بعد ۱۰ دقیقه داشت ارضا میشد که پاشو دور سرم قفل کرد و به لرزه افتاد. سرمو از لای پاهاش کشیدم بیرون که یه لبخند زد و چشاشو بست. رو نازنین دراز کشیدم پاهاشو دادم دور کمرم کیرمو میمالیدم به کسش و همزمان ازش لب میگرفتم دیگه طاقت نیاوردم و کیرمو کردم تو کسش شروع کردم به تلمبه زدن. اه و ناله نازنین دیوونم میکردم دیگه صداش در اومده بود میگفت عشقم کسمو پاره کن از این به بعد من جنده توام جرم بده کس و کونمو یکی کن. منم با حرفاش دیوونه تر میشدم و ممه هاشو جوری تو مشتم میگرفتم و فشار میدادم که بعدا دیدم کبود شده بودن. چرخوندم داگی کردم تو کسش و همچنان ممه هاشو فشار میدادم و اروم چک میزدم. موج کون گندش جوری شهوتیم میکرد که بهش گفتم میخوام از کون جرت بدم. گفت باشه ولی از پشت تا حالا ندادم اروم بکن توم، سرمو کردم لای کونش و سوراخشو زبون میزدم معلوم بود قبل اومدن من قشنگ تمیز کرده چون زیاد بوی بدی نمیداد، یه تف انداختم درش سر کیرمو کردم توش که سفت کرد کونشو گفت سپهر تروخدا اروم خیلی درد داره، گفتم عشقم حواسم بهت هست یواش یواش عادت میکنی. چند دقیقه ای طول کشید کامل کردم توش و نگه داشتم که عادت کنه ولی باز همچنان درد داشت و التماس میکرد. گفتم به پهلو دراز بکشیم تا وقتی که به کیرم عادت کنی بخوابیم گفت باشه. به پهلو خوابیدیم تو بغلم گرفتمش کیرمو اروم تا ته کردم تو کونش. تو همون حالت ۲۰ دقیقه ای حرفای عاشقانه میزدیم و لب میگرفتیم که گفتم دیگه وقت جر خوردنه. شروع کردم به تلمبه زدن و از جلو هم دوتا انگشت وسطم رو تو کسش عقب و جلو میکردم. پوزیشن رو داگی کردم محکم تلمبه میزدم توش و از صدا و موج کونش لذت میبردم. منم تو طول رابطمون فهمیده بودم سکس خشن هم دوست داره. رفته رفته وحشی تر شدم باز و اسپنک های محکم میزدم رو کون سفیدش که سرخ و کبود شده. نازنین انقدر حشری شده بود که داد میزد عشقم جندتو جر بده همه جای بدنمو سیاه و کبود کن، میخوام زیرت پاره پوره شم. دیگه انقد وحشی و بی عقل شده بودم که جوری چک میزدم رو کس و کونش که کم مونده بود خون بترکه ازش. گلوشو با دوتا دستام گرفته بودم خفش میکردم و تو کونش تلمبه میزدم که دیگه داشت بیهوش میشد. دوباره همزمان انگشتامو کرد
نمایش همه...
ر من بود و اون شب طوری عاشقانه باهم بودیم که علی و دوست دخترش هم فهمیده بودن بین ما یه خبراییه. ساعت ۹ بود تقریبا تو راه برگشت به خونه بودیم که دختر نازنین زنگ زد گفت بابا رفته قهوه خونه منم تنهام گشنمه چیزی نخوردم. شوهر نازنین یه مرد تقریبا ۳۴ ساله بود با قد کوتاه و قیافه تخمی و بدتر اخلاق کیری و چندش که قهوه خونه داشت و تا صبح قمار میزدن همیشه. بچه ها رو رسوندم بعدش با نازنین رفتم چلو کباب گرفتم رفتیم پیش دخترش شام خوردیم بعدش یکم دیونه بازی در آوردم که دخترشو بخوندونم. دلم واسش میسوخت که دختر بچه باید دست شوهر کیری نازنین بمونه بدبخت. دختر نازنین گفت مامان دلم برات تنگ شده میشه بمونی با من بخوابی؟ نازنین گفتن اره نفسم بیا بخوابیم. موقع پاشدن بهم گفت بخوابونم بیام. تقریبا نیم ساعت بعد با چشمای خیس و بارونی اومد کنارم رو کاناپه نشست سرشو گذاشت رو سینم گریه میکرد منم قربون صدقش میرفتم و دلداریش میدادم. چند دقیقه بعد گفتم نفسم باشو بریم یکم دور دور کنیم حالت عوض شه، شانس نداریم شوهرت میاد شر میشه. گفت اره بریم، زنگ میزنم به مادر شوهرم میگم دخترم تنهاست بیاد پیشش. رفتیم تو ماشین اهنگ شاد اذری میزاشتم پشت فرمون می رقصیدم، نازنین هم یواش یواش حالش جا اومد و با ریتم اهنگ میرقصید. دیگه دیر وقت بود تو ی جای خلوت تو خیابون زدم کنار عاشقونه نگاش کردم اونم یه لبخند ناز تحویلم داد و دستمو با دستای ناز و ظریفش گرفت گفت مرسی که هستی اگه تو نبودی من تو افسردگی میمردم، دلیل دلخوشیم تو بودی که همیشه میومدی حالمو خوب میکردی و از تنهایی درم میاوردی. تو ماشین یکم به سختی بغلش کردم گفتم نفسم من همیشه دوست داشتم ولی خب تو شوهر داشتی نمیتونستم زیادی پشتت باشم و ازت حمایت کنم ولی از این به بعد همیشه کنارتم نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره دیگه مال خودمی، گل خوشگل منی. یکم از خودم فاصله دادمش لبمو گذاشتم رو لبش انگار دنیا مال من شده بود چند دقیقه ای لب همدیگه رو بوسیدیم و حرکت کردیم، گذاشتمش خونه باباش اومدم خونه خودمون که مامانم کلی غر زد چرا دیر وقت اومدی منم گفتم خیالت راحت بابا مشروب نخوردیم الکی غر نزن مامان جان خیالت راحت. تقریبا یه ماه گذشت و ما تقریبا هر روز میرفتیم بیرون و لب دریاچه قدم میزدیم و حرفای عاشقانه و حرکت های عاشقانه میزدیم. تو این مدت دیگه رسما از شوهرش جدا شده بود و تموم شده بود. یه روز تو مغازه بودم تقریبا ساعت ۳ بود زنگ زد گفت دلم برات تنگ شده میخوام بیام ببینمت. گفتم صبر کن میام دنبالت که گفت نه الان میخوام بیام گفتم باشه. تو مغازه منم به خاطر کارم که نمیگم چیه یه میز هست که جلوی در ورودی قرار داره و جلوش بسته هست و مشتری موقعه ای که وایمیسته جلوش سرش دیده میشه از پشت میز، ته مغازه هم یه مبل سه نفره دارم که بعد از ظهر ها یه چرتی میزنم روش. خلاصه نازنین خانوم رسید و منم در مغازه رو قفل کردم رفتیم نشستیم رو مبل، هم دیگه رو بغل میکردیم و حرفای عاشقانه میزدیم مثل همیشه. دیگه منم رسما حشری شده بودم که لبشو گرفتم زیر دندونم مثل وحشیا میخوردم اونم همراهی میکرد اروم زیر لب گفت عشقم اروم تر لبم کنده شد. اروم شروع کردم بوسیدن و خوردن گردنش که ناله ریزی میکرد منم حشری تر میشدم. میخواستم لباساشو در بیارم که گفت نه عزیزم در نیار اینجا جاش نیست لباسا رو بده بالا همین جوری بخور، منم همین کارو کردم و بالاخره ممه های ناز و بزرگ عشقمو به دست آورده بودم و نوبتی نوک ممه های سفید و سر قهوه ای ممشو میخوردم و اروم دندون میزدم. اروم دم گوشم گفت سپهر کیرتو میخوام منم جامو باهاش عوض کردم و شلوارمو کشیدم پایین کیره شق و سنگ شدم پرید بیرون، نازنین تا کیرمو دید گفت وایی عاشقش شدم که متوجه شدم شوهرش در این مورد هم پلشت بوده. دستای نازشو دور کیرم حلقه کرد و سرشو بوس میکرد موهای بلندشو دور دستم پیچیدم و سرشو سمت کیرم فشار میدادم و نصفشو کرده بود داخلش دهنش و آروم میک میزد، منم رو ابرا بودم از حس داغ و نرم دهنش. با چشمای سیاه و درشتش از پایین نگام میکرد و منم وحشی تر و حشری تر میشدم. موهای تابیده شدش تو دستم رو محکم عقب و جلو میکشیدم و قشنگ تو دهنش تلمبه میزدم تقریبا بعد ۲۰ دقیقه آبم داشت میومد گفتم عشقم آبم داره میاد میخوام بریزم دهنت با چشماش تایید کرد منم تو دهنش خالی شدم اونم نامردی نکرد و همشو قورت داد و باقی موندش رو هم از سر کیرم میک میزد. با این صحنه که چطوری با احساس کیرمو میک میزد دوباره حشرم زد بالا و گفتم دیگه طاقت ندارم کامل لخت شو میخوام کیرمو بکنم تو کست. با التماس گفت عشقم تورو خدا صبر کن بزار موقعیتش پیش بیاد هرکاری دلت خواست باهام بکن. منم دیگه رام شدم گفتم باشه عشقم، تو بغلم گرفتمش اروم اروم بوسش میکردم و ازش معذرت خواستم به خاطر خشن رفتار کرد
نمایش همه...
عشق خشن #عاشقی #سکس_خشن #دختر_دایی سلام این اولین بارمه دارم داستان مینویسم و خیلی طولانیه سعی میکنم خلاصه بنویسم اگه غلط املایی و اشتباه داشت ببخشید. اسامی رو تغییر میدم تو داستانم و به علت طولانی بودن خیلی چیز هارو قرار نیست بنویسم. من ۲۱ سالمه قدم ۱۸۲ وزنم ۷۴ و کیرمم ۱۵ سانته متاسفانه مثل دوستان شهوانی یه مانستر تو شورتمون نداریم و دختر داییم ۲۵ سالشه با قد ۱۶۶ وزن ۶۵ کیلو پوست سفید برفی قیافه تپل و کیوت که یک دختر ۶ یا ۷ ساله هم داره. اسم خودم رو میزارم سپهر و اسم دختر داییم رو هم نازنین. من یه دایی دارم که همه ای فامیل های مادریم اونجا زیاد رفت و امد دارن، به همین خاطر خیلی صمیمی و نزدیک هستیم. این دایی ما هم ۳ تا بچه داره یکی پسر به اسم حسن و دوتا دخترا زهرا و نازنین که متاهل هستن.نازنین کوچکترین عضو این خانوادست. من با علی پسر دختر داییم زهرا که دو سال کوچیکتر از منه رفیق صمیمی هستیم و همیشه با هم بودیم. خب از دو سه سال پیش شروع میکنم که ما جوان های خانواده همه فامیل که دیگه همرو اسم نمیبرم چون داستان خیلی طولانی میشه از جمله بچه های این داییم جمع شده بودیم همه دختر پسر مشروب میخوردیم، من وسط علی و نازنین نشسته بودم و تا خرخره مست بودیم میگفتیم و میخندیدیم،خلاصه نازنین دیگه خیلی بی حال شده بود و خوابش می اومد سرشو گذاشت رو شونم گفت من دیگه نمیخورم منم که همیشه ازش خوشم می اومد تو دلم خوشحال شدم از این حرکتش. ساعت حدود ۱۱ شب بود گفتن بریم کافه، تو ماشین هم باز نازنین کنار من بود و سرشو گذاشته بود رو شونم منم همه حواسم به نازنین بود و خوشحال بودم که انقد باهام راحته رفتیم تو کافه خارج شهر نشستیم قلیون کشیدیم و حسابی خوش گذرونی کردیم ساعت حدود ۴ صبح رسیدیم خونه هر کدوم یه گوشه گرفتیم خوابیدیم، منم دقیقا از همون زمان حسم خیلی به نازنین بیشتر شده بود و چون شوهر داشت همیشه حسمو سرکوب میکردم ولی باز یواشکی دوسش داشتم. هر هفته همو تو خونه داییم میدیدیم و خوش بش میکردیم و بعضی وقتا هم مشروب میخوردیم با علی و پسر داییم حسن و دختر دایی هام. اکثرا همین جمع زیاد از این برنامه ها داشتیم. و اینم بگم که اثری از مذهب تو هیچ کدوم ما نبود و کسی از اعضای مذهبی هم چیزی نمیتونستن بهمون بگن. یه مدت گذشته بود که من تو خونه داییم بودم داشتیم با علی آماده می شدیم بریم بیرون. جلوی آینه بودم داشتم سر و وضعم و درست میکردم که نازنین اومد پشت بهم شونشو چسبوند به سینم از تو اینه به چشام نگاه کرد و گفت چقدر بهم میاییم. یه نگاه انداختم به اطراف که کسی نباشه شک کنن، انگار دنیا رو بهم داده باشن یه لبخند زدم از تو آینه و از پشت دستم قفل کردم دور شکمش آروم دم گوشش گفتم خیلی عشقم،سریع جدا شدیم یکم بعدش هم منو علی رفتیم. گذشت تا پارسال که من مغازه باز کردم و کارم یه مدت بعد گرفت با کمک بابام یه ماشین ۲۰۶ گرفتم. نازنین هم رابطش با شوهرش بد بود داشت طلاق میگرفت و بچه شو هم شوهرش گرفته بود. این بار بازم شب دور هم جمع بودیم و چهار نفری منو علی زهرا و نازنین بازم مشروب میخوردیم و حسابی خل بازی در میاوردیم و می رقصیدیم، زهرا بعد مراسم رفت دختر بچشو بخوابونه و موندیم ما سه تا داشتیم در مورد روابط دختر پسرا حرف میزدیم که بحث سمت کادو رفت و گفت شوهر منکه یه گل هم بهم نداده تا حالا ،من به شوخی گفتم ست سوتین که بهت داده خندید گفت بخدا نداده همشو خودم گرفتم، منم خندیدم گفتم اشکال نداره عزیزم دلم واست سوخت خودم میگیرم برات که خیلی جدی گفت هرکی نگیره منم با تعجب گفتم سایز تو بگو بگیرمم شوخی ندارم که گفت ۸۵ که هر سه خندیدیم. منم یواشکی رفتم یه ست خوشگل آبی تیره گرفتم اومدم، شب اخر وقت موقع رفتن اروم صداش کردم بیا کارت دارم، اومد جعبه ست رو گرفتم سمتش گفتم تقدیم به خوشگل خانوم. گفت جدی جدی گرفتی دیوونه ؟! جعبه تو دستش بغلم کرد و به سمت بالا نگام کرد منم نتونستم تحمل کنم یه بوس کوتاه به لبش زدم که چشم غره رفت بهم گفت دیگه برو بعدا میبینمت. رفتم خونه موقع خواب همش تو فکرش بودم و اصلا نتونستم بخوابم،از اینجا به بعد داستان عشق ما شروع شد. فرداش بعد از ظهر مغازه بودم داشتم کارامو انجام میدادم نازنین زنگ زد سلام و احوال پرسی کردیم سپهر کجایی؟ سرکارم عزیزم، چطور کاری داشتی؟ نه حوصلم سر رفته مامانم همش گیر میده فلان کارو بکن اعصابم خورده منم دلم گرفته دلم میخواد یکم بریم بیرون حال و هوام عوض شه. گفتم باشه خوشگلم ساعت ۶ یا هفت مغازه رو میبندم میام دنبالت. کار مشتری هارو راه انداختم ساعت همون ۶:۳۰ اینا بود رفتم دنبالش زنگ زدم علی هم اومد سه تایی رفتیم و تو راه دوست دختر علی رو هم برداشتیم رفتیم یه کافه دنج و لژ دار تو آلاچیق نشستیم. اینم بگم که علی میدونست من خاله اشو دوست دارم و قبلا در موردش حرف زده بودیم. نازنین کنا
نمایش همه...
ی خدا باورم نمیشه این همون زندایی الهامه دارم باهاش سکس میکنم. بلندش کردم خوابوندمش رو تخت شلوار و شورت کامل درآوردم شلوار و شورت زندایی جون درآوردم پاهاش بست گفت نگاه نکن بیا تو بقلم گفتم نه پاهاش باز کردم چه کس سفید و بی مویی شروع کردم به خوردن و زبون زدن و انگشتم میکردم تو کسش اونم همش هی ناله میکرد و سینه های خودشو فشار میداد واقعاً کسش از کس دوست دخترم سفید تر بود گفت بسه نیما بکن داخل بلند شدم کیرم گذاشتم تو کسش با یک فشار تا نصف کردم توش جیغ کشید گفت یواش پاره شدم آروم تا آخر کردمش داخل تلمبه زدن یواش و شروع کردم خوابیدم تو بقلش و میکردم و مثل دیونه ها همدیگه رو میخوردیم با ناخون هاش محکم رو کمرم چنگ کشید لبشو ازم جدا کرد لرزه شدید کرد کیرم خیس خیس شد تو کسش آروم شد نگاش کردم خندید گفتم ارضا شدی ؟ با سرش آورد پایین گفت آره و من به تلمبه زدن ادامه دادم هنوز به دو دقیقه نشد آبم داشت میومد کیرم درآوردم آبم ریختم رو کسش ازش دستمال گرفتم اول اونو تمیز کردم بعد خودمو جفتش دراز کشیدم گفت این همه عصبانی شدی به خاطر سکس دوست دخترت همش همین بود به این سرعت تمام شد ؟ بهش گفتم نه عزیزم بعد از چند روز سکس داشتم اونم با کسی اولین باره اوج لذت بودم برای همین زود آمد. گفت یکم استراحت کن من دوباره میخوام نگاش کردم گفتم جدی زندایی ؟ گفت زندایی مرض بهم بگو الهام جون گفتم چشم گفت بله باید جور دایتو بکشی ، گفتم حرفی نیست بلند شدم رفتم دستشویی خودمو تمیز کردم آمدم بهش گفتم حالا ساک بزن شروع کرد به خوردن کیرم دوباره کیرم سفت شد بهش گفتم بشین روش دراز کشیدم پاهاش باز کرد نشست رو کیرم چشماش بست و سرش آورد بالا گفت احححححح ودستاش گذاشت رو سینم یکم عقب و جلو کرد شروع کرد به بالا و پایین کردن منم حرکت سینه هاش دیدم دیون شدم و سینه هاش گذاشتم تو دهنم نوبتی نوک سینه هاش میخوردم بلند شد برعکس نشست رو کیرم کونش رو به صورتم گذاشت دستاش گذاشت رو پاهام کون قلمبه و نرمش همش بالا و پایین میشد رو کیرم چند دقیقه ای همینجوری داشت میکرد منم چندتا محکم زدم رو کونش بلند آح میکشید ارضا شد روبه کمر آمد تو بقلم خوابید هنوز کیرم تو کسش سینه هاش فشار دادم کیرم مثل فنر از کسش پرید بیرون گفت حالا نوبت تو هستش بلندش کردم بهش گفتم از کون بهم میدی گفت صد سال با کیر به این کلفتی پارم میکنی حالت داگی گذاشتمش از پشت کردم تو کسش و تلمبه زدن کون نرم و سفید کیرم خودمو داشتم میدیدم که چطوری تو کس زندایی عقب و جلو میشه حال میکردم ده دقیقه همینجوری تلمبه میزدم گفت خسته شدم کمرم درد گرفت درش آوردم خوابید پاهاش باز کرد رفتم تو بقلش کیرم گذاشتم داخل چون یک بار آبم اومد بود طول کشید برای بار دوم بقلش کردم و تلمبه زدن سینه رو سینه لب رو لب دیونه شدیم دوتامون گفتم الهام جون میزاری ایندفعه بریزمش داخل همه لذتش اینه گفت بریزش عزیزم اشکال نداره منم شدت تلمبه رو بیشتر کردم داشتیم همدیگه رو میخوردیم از لذت آبم اومد تا آخر خالیش کردم تو کسش گفت اوف سوختم عزیزم دیگه بی حال افتادم کنارش دیگه جون نداشتم گفت خوب بود ؟ گفتم عالی بود همیشه بهم میدی گفت هر روز بهت میدم ولی به شرطی که لیلا رو مسدود کنی. گفتم چشم جلوی خودش بهش پیام دادم لیلا هیچ وقت دیگه بهم زنگ نزن برای همیشه خداحافظ و بعد مسدودش کردم و شمارشم پاک کردم. هرچند چند باری با خط های دیگه زنگ زد ولی من تحویل نگرفتم. از اون روز به بعد دنیا و زندایی جون ولی زندایی آنقدر حشری بود بهم گفت هرچند بار اول تقریباً ده دقیقه و بار دوم بیست دقیقه طول کشید ولی کمه قرص بگیر از داروخانه یک ساعت قبل از اینکه بیای بخور تا سکس طولانی تر داشته باشیم. از اون روز تا الان بالای یک ساعت هر سکسمون زمان میبره و جالبیش اینه فقط برای سکس زنگ میزنه میگه بیا دلم میخواد. خوشحال هستم که چنین چیزی رو پیدا کردم که هیچ وقت کمبود سکس ندارم. نوشته: نیما https://t.me/+CEamMpHzhPBkNDU8
نمایش همه...
رمان

بهترین و بروز ترین رمان های حشری کننده بیا حالشو ببر 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 را ارتباط بامن @pru5589

زندانی حشری #زن_شوهردار #زندایی سلام بر دوستان شهوانی به نظر من سکس گناه نیست یک چیز مقدسه چون اوج لذته. من نیما هستم ۲۷ سالمه کیرم 18 سانته و کلفت قدم 178 بدنم خوبه بد نیست. اسم دوست دخترم لیلا هستش اون 30 سالشه از من بزرگتر هستش با بدنی خوب سینه و باسن خوشگل. یک روز مادرم زنگ زد گفت دایی اینجاست دارم شام درست میکنم برو زندایی الهام بیار گفتم باشه زنگ زدم جواب داد گفتم زندایی جون مادرم گفت بیام دنبالت اونم گفت من آماده هستم رفتم در خونه سوار ماشین شد کلی سلام و احوالپرسی حرکت کردیم. زندایی الهام قدش از من بلندتر بود سفید با سینه های بزرگ صورت کشیده. داشتم می رفتیم سمت خونه دیدم پیام آمده از طرف لیلا دوست دخترم ، اشغال عوضی خیانتکار بی شرف برو گمشو دیگه نمیخوام ببینمت سریع ماشین پارک کردم از ماشین پیاده شدم بهش زنگ زدم جواب نمی‌داد ، با خودم گفتم چش شده مگه چیکار کردم ؟ دوباره پیام داد زنگ نزن عوضی ، بهش پیام دادم فقط یک لحظه جواب بده بگو چرا مگه چیکار کردم. زنگ زد گفت اشغال اون کیه جلو نشسته بود فکر کردی ندیدمت ، خندیدم بهش گفتم الان کجایی ؟ گفت در فلان پاساژ گفتم آمدم زندایی گفت چی شده گفتم هیچی سو تفاهم شده الان میرم خونه با زن دایی رفتم در پاساژ بهش زنگ زدم گفتم بیا آمد زندایی دید چپ چپ نگاه میکرد صداش کردم بهش گفتم بیا تو ماشین بشین به زور آمد عقب ماشین نشست سلام سردی کرد با زندایی سلام کرد گفت این خانوم کیه ؟ بهش گفتم از خودش بپرس زندایی گفت شما دوتا دوست دختر و دوست پسر هستید ؟ گفت بله بهش گفت من زندایی نیما هستم دیدم هیچی نگفت رنگش پرید حرکت کردیم خندیدم بهش گفت خو چرا نگفتی ؟ بهش گفتم اگر میگفتم باور نمیکردی گفتم با خودش بیام حالا بریم زندایی ببریم خونه مادرم بعد لیلا جان ( دوست دخترم) بعد دوتایی میرم بیرون گفت نه عزیزم ببخشید من شرمنده شدم منو پیاده کن یک خرید دارم بعد زود برم خونه شب یا فردا قرار میزاریم زدم کنار آمد صورتم بوسید معذرت خواهی کرد و رفت. حالا نوبت زندایی الهام شد شروع کرد به حسودی کردن خخخخخ این دختره خرابه این مشکل داره من ازش خوشم نمیاد. بهش گفتم زندایی خو حق داره. گفت آره حق داره ولی نباید تو رو جلوی من می‌بوسید. ( آخه من با زندایی الهام خیلی راحت هستیم توی تمام مهمانی ها و جشن ها شوخی میکنیم) زندایی بهم گفت ولش کن بدرت نمیخوره بهش گفتم نمیشه همیشه کنارمه هر وقت لازمش داشتم آمده. گفت هر جور صلاح میدونی. رسیدیم خونه من رفتم تو اتاق خواب خودم زنگ زدم با لیلا داشتم صحبت میکردم دیدم در باز شد زندایی الهام بود فهمید که دارم با لیلا حرف میزنم از عمد آمد شروع کرد با صدای بلند قربون صدقه رفتن من که حرص لیلا رو دربیاره لیلا ناراحت شد قطع کرد. نگاه کردم گفتم این چه کاری آخه ؟ خندید گفت غمت نباشه دوست دختر می‌خوای چیکار زندایی من هستم. منم عصبانی شدم گفتم بله تو هستی حالا جاش پر میکنی پس سکسمو چیکار کنم ؟ بلند شد از اتاق رفت بیرون. هرچی زنگ زدم به لیلا و پیام دادم جواب نداد. منم رفتم بیرون تا شب چند بار دیگه بهش زنگ زدم و پیام دادم فایده نداشت. شب آمدم خونه خوابیدم صبح تقریباً ساعت 9 بود گوشیم زنگ خورد فکر کردم لیلا دوست دخترم دیدم زندایی الهام سلام کردم گفت کجای ؟ گفتم تو تخت خواب گفت بیا کارت دارم گفتم کجا گفت خونه هستم بلند شدم دست و صورتم شستم لباس پوشیدم سوار ماشین شدم رفتم زنگ زدم درب باز کرد رفتم داخل دیدم با یک شلوارک تنگ که خط کسش پیدا بود یک تک پوش بندی خط سینه ی سفیدی که داشت ساق پای سفید ، یک لحظه خشکم زد گفت چیه بیا جلو باورم نمیشد تا حالا اینجوری ندیده بودم خودش آمد جلو دستم گرفت انگشتم گذاشت تو دهنش و میک زدن بعد بغلم کرد ازم لب گرفتن قلبم تند تند میزد تعجب کردم باهاش همکاری کردم و لب گرفتن ادامه دادم و منم بغلش کردم لبش جدا کرد گفت چیه ناراحت شدی دوست دختر نداری باهاش سکس کنی ؟ دایت خو بلد نیست ببینم تو چی ؟ میگن حلال زاده سر داییش میره امیدوارم تو مثل اون نباشی ، بهش گفتم زندایی دایی کجاست ؟ گفت اولاً نگو زندایی بگو الهام دوماً اون سر کاره عصری میاد سوما بیا ببینم چیکاره ای. دوباره همدیگه بغل کردیم و لب گرفتیم گفت اینجا جاش نیست بریم تو اتاق رفتیم سمت تخت خواب هلم داد افتادم رو تخت چهار دست و پا آمد ازم لب گرفت گفت خوب ببینم چی داری ؟ گفتم تو چی میخوای ؟ گفت همونی که به دوست دخترت میدادی ، گفتم باشه مال خودت کمربند باز کردم دکمه شلوار باز کردم شلوار و شورت با هم کشیدم پایین کیرم افتاد بیرون گفت ای جونم با دست بازی می کرد ازم لب گرفت منم لباسشو درآوردم عجب سینه های چه بدن لطیفی سینه هاش فشار میدادم دیدم رفت پایین شروع کرد به خوردن کیرم البته فقط سر کیرم رفت تو دهنش چون کلفته کیرم زبون میزد با دست بازی میکرد منم تو اوج بودم وا
نمایش همه...
رکورد شکنی های پروژه همستر ادامه داره 🔥 کانال تلگرام همستر به بیش از 21 میلیون ممبر رسیده 😱 تعداد پلیرهاش از 60 میلیون گذشته ( نات کوین 38 میلیون پلیر داشت ) از طریق لینک زیر شروع کن تا دیر نشده👇https://t.me/hamster_kombaT_bot/start?startapp=kentId6419311205
نمایش همه...
Hamster Kombat

Just for you, we have developed an unrealistically cool application in the clicker genre, and no hamster was harmed! Perform simple tasks that take very little time and get the opportunity to earn money!

رمان جدید دارم بیدعر بمونید کی آب تون میاره🤤🤤💦💦
نمایش همه...
ریکش بزارید زیر پست ها انرژی بگیرم❤️
نمایش همه...