دیــــو و دلبــــر
به قلم:مهتاب.ر رمان های انلاین📚 خانوم معلم عروس نحس دختر دهاتی ارباب زاده تعرفه تبلیغات : @divodelllbar رمان دیگه: @khAT00Nam @Tokam @styllgrafi @text_ghallb 🔵پارت اول https://t.me/c/2071617125/8 رمانای تکمیل شده: https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk
نمایش بیشتر15 862
مشترکین
-10824 ساعت
+1 3207 روز
+2 71930 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
با دیدن تن و بدن سکسی دختری که ۱۸ سال ازم کوچیکتر بود نتونستم جلوی غریضه ی مردونه ام بگیرم و دوری کردنش ازم کفریم کرده بود تا اینکه با ترفندی به خونه مجردیم بردمش و مستش کردم و همونجا صیغه اش کردم و بعد از مدتها یه سکس به شدت هات باهم رفتیم، با دیدن کص آبدار و تپلش حسابی با کی*رم از خجالتش دراومدم و...💯🔞❌💦
https://t.me/+Xv8RmV3wC18yZGE0
2 41510
_نیپلمم پرسینگ کن...
قلم تتو رو زمین گذاشت که جلو رفتم و نیپلمو به لبش مالوندم:
_نه... با دندونت پرسینگ کن...
آب دهنشو قورت داد:
_ من فقط...
سالارشو چنگی زدم :
_یالا پسر...دندوناتم واسه این کار خیلی ماهرن...
زیپشو باز کردم و کلفتشو تو دستم ورز دادم که با اولین عقب جلو حشری شد و...
https://t.me/+JXQ8wlUND9M1MjFk
دختر مدلی که موقع تتوی بهشتش، حشری میشه و برای ارضا شدن از آرتیست زن ستیزش کمک میگیره 💦
2 41530
00:16
Video unavailable
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐
🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم
❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️🔥
💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان
🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍
🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜
👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇
🆔@seyed_ahmadhashemi
📞09057936026
@telesme1
همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها ť22ŕ
https://t.me/telesme1
لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا
2.11 MB
👍 1
2 00310
00:01
Video unavailable
#هفت_کوتوله🔞
#پارت_1
_روی شکم بخواب و باسنت رو بده بالا تا سوراخ هات باز تر بشن.
یکی شون دست های سیاهش رو روی کمرم گذاشت و من رو به شکم خوابوند و اونی که دستور داده بود پشتم ایستاد و انگشتای زبرش رو به لای پام کشید.
کل اتاق بوی شه.وت گرفته بود و من باورم نمیشد که بین هفت کوتوله دراز کشیده بودم و نوبتی میخواستن به قول خودشون منو "به فاک" بدن.
رئیس شون روی صندلی نشسته بود و با اون قد کوتاهش پا روی پا انداخته بود و دود پیپش رو بیرون داد و با صدای بمی دستور داد:
_آلتاتون کوچیکه پس خیلی اذیت نمیشه کارتون رو شروع کنید!
لبخندی بهم زد و خیره تو چشمای خمارم، ادامه داد:
_میخوام تخت رو از ارگاسم سفید برفی خیس کنید! بوی ارضاش تا 3روز باید تو اتاق بمونه.
قد کوتاهِ سیاه پوست چونه مو تو دستش گرفت و لب کلفتش رو روی لبم نشوند و 6تاشون همزمان لای پاهام و باس.ن و سینه هام ور رفتن و من از لذت صدای ناله هام بلند شد و به خودم پیچیدم و چشمای خمارم رو به رئیسشون دوختم که شلوار و باکسرش رو از پاش در اورد و تا چشمم به آلتش افتاد لحظه ای شوک شدم!
این قد و هیکل چطوری میتونست همچین چیزی داشته باشه؟!
https://t.me/+CRZDXvcguf9jNjE0
https://t.me/+CRZDXvcguf9jNjE0
https://t.me/+CRZDXvcguf9jNjE0
رَستا تو بیمارستان روانی کار میکنه و اون هرشب خواب میبینه با هفت کوتوله سکس های هات و خشک میکه و تو خواب پرده بکارتش رو رئیس کوتوله ها زده. یه روز وقتی میره تیمارستان یه بیمار روانی رو میارن که همه ازش وحشت دارن و رَستا با دیدن اون بیمار روانی که شباهت عجیبی با رئیس کوتوله ها تو خوابش داره شوکه میشه و اون بیمار روانی هم با دیدن اندام رَستا...🔞🙈💦
1.38 KB
👍 1
1 43520
00:04
Video unavailable
#پارت60
با عشوه چشمکی به شوهرخالم زدم که با چشم های گردشده و شوکه سرشو تکون داد
اولین بار بود که بهش چراغ سبز نشون میدادم ..
روی میز ناهار خوری جفتم نشسته بود و خاله هم کنارش نشسته بود.
لبم رو خیلی سکسی به دندون گرفتم و دستمو اروم روی خشتکش گذاشتم و آل.تش رو لمس کردم که سه متر پرید هوا
خاله با تعجب سرشو تکون داد
_چیشده؟
شوهر خاله که مشخص بود حسابی ترسیده خواست چیزی بگه که سریع پریدم وسط حرفش
_هیچی فکر کنم چنگالش افتاده زیر میز من براش میارم!
زیرمیز خم شدم و با دیدن خشتک باد کردش از خود بیخود شدم و آ.لتش رو از توی شورت و شلوارش بیرون کشیدم و وارد دهنم کردم که صدای ناله ی شوهرخالم دراومد
_اه.. اهههه..اخ
https://t.me/+flSlfKmBG3VmNTJk
https://t.me/+flSlfKmBG3VmNTJk
https://t.me/+flSlfKmBG3VmNTJk
https://t.me/+flSlfKmBG3VmNTJk
عطرین، دختر شیطونی که بر خلاف خانواده مذهبیش یه دختر آزاد و حشریه که چشمش شوهرخاله ی هات و سک*سیش رو گرفته و برای جر خوردن زیرش دست به هر کاری میزنه تا اینکه........💦🍒🔞
#رابطه_ممنوعهبا_شوهرخاله🔞
4.01 KB
👍 1
1 24410
- شورتتو دربیار بده بهم.
چشمم از تعجب گرد شد و لب زدم:
- این جا؟ جلوی مادرت؟
نیشخندی زد و گفت:
- مگه دنبال هیجان توی سک.س نبودی؟
درار ش.ورتتو، پاهاتم باز کن از هم ببینم اون کلوچه صورتی تو.
لب گزیدم و نگاهم چرخید سمت آشپز خونه ی اوپن که مادرش مشغول آماده سازی شام بود.
دامن پام بود، کم پاهام رو باز کردم و به سختی لباس زیرم رو پایین کشیدم و گذاشت جیبش.
- حالا بیا بشین روی پام.
چرخیدم سمت آشپزخونه و با عجز نالیدم:
- مامانت میبینه.
دستم رو کشید و مجبورم کرد تا روی پاش بشینم.
- دامنتو بنداز رو پات، فکر میکنه عادی نشستی و نمی فهمه چه خبره؟!
نفس عمیقی کشیدم و زمزمه کردم:
- آخرش بااینهمه رابطه اگه حامله ام نکنی قطعا مامانت مچمونو میگیره.
دستش نشست دو طرف کمرم و پچ زد:
- یکم جا به جا شو، درست بشین روش.
لبم رو گاز گرفتم، کاری که می خواست انجام دادم روی آلتش نشستم از لذت آه بلندی کشیدم.
- دارید چی کار می کنید بچه ها؟!
https://t.me/+r8Vrk20jMwRjNTZk
https://t.me/+r8Vrk20jMwRjNTZk
دختره رعیتی که به خاطر پول برده جنسی ارباب روستا میشه و اون هرجایی ازش سکس میخواد و... 😈💦
#مختص_به_بزرگسالان🔞🔥
آموزش صفر تا صد پوزیشن های جنسی در قالب رمان🚫
مهـــ🌙ـــیاس
اروتیک🔥 ممنوعه و مختص به بزرگسالان 🔞
1 35210
-دیگه نه من کمر دارم نه تو رَحِم، انقدر که من تقهی تو رو زدم، باید جای بچه، نفت درمیومد.
کلافه عرض اتاق رو راه میره.
هر کاری کرده بود تا این بار حاملهش کرده باشه ولی...
عصبی سمت حورا خیز برمیداره و میگه:
-ف فقط یهبار دیگه... اینبار حامله میشم. قول میدم.
-نمیتونی حورا... نمیتونی. حتی انقدر هم زن نیستی یه توله تو اون رحم صابمردهت نگه داری.
از بازوش میگیره و تو صورتش تشر میزنه:
-هرشب دارم شیش راند اون لامصب صدگرمی بین پاتو صفا میدم.
گریههای حورا گوشم رو پر میکرد و میخواستم اهمیت ندهم.
جز سکس، هزارتا دکتر و روشهای مختلف رو انجام داده بودند ولی باز هم حامله نشده بود.
-به همین راحتی میخوای یه زن دیگه بگیری؟! بهخاطر بچه؟! بازم انجامش بدیم... نمیخوام از دستت بدم.
-صدمدل قرص و دوا و دارو و دکتر حوالهی لاپای جنابعالی کردم ولی نمیشه.
حورا به گریه میافتد و دلش نرم نمیشود.
سرش را با تاسف تکان میدهد و او را روی تخت پرت میکند:
-تو زن نیستی حورا...
هرزنی میتونه واسه شوهرش یه توله بزاد ولی تو فقط پارتنر سکسی خوبی هستی.
پارتنر سکسی؟ در همین حد به چشمش میآمد؟
تمام تنش کبود و خون مرده شده بود.
هر شب زیر هیکل قباد، جون میداد و چیزی نمیگفت.
موهاش رو از صورتش کنار زد و عصبی گفت:
-تو لذتشو میبری، منم که هربار زیر سکس وحشیانهت میمیرم ولی بازم حاضرم تا واست بچه بیارم
قباد برخلاف خواستهش باید دختر دیگهای رو به عقدش در میآورد.
زنی که میتونست وارث واسش به دنیا بیاره...
دو سه دکمه اول لباسش رو باز کرد و بیرحمانه تو صورتش گفت:
-ولی دیگه بریدم، به اینجام رسیده. تو رو به خیر منو به سلامت. با جنازه سکس کنم بهتر از توئه، درخت بی ثمر...
از ساق پای حورا گرفت و روی تخت سمت خودش کشید.
لخت شد و روش خیمه زد.
بین پاش جا گرفت و خودش رو یک باره وارد دخترک کرد.
-این آخرین سکسمونه، آخرین باره که لاپای منو می بینی و تو خودت حسش میکنی. دارم ازدواج میکنم با یکی که برام توله پس بندازه...
صدای جیغش رو با لبهاش خفه کرد و تا وقتی که به اوج برسه، همه جوره به تن حورا تازید.
صدای زنی که جایگزین حورا شده بود تا براش وارث بیاره، باعث شد سر جاش خشکش بزنه.
درست شنیده بود؟
سمتش برگشت و بهت زده گفت:
-چی؟! حاملهست؟! خودش کجاست؟!
دخترک با ترس سر تکان داد و نامهای که حورا بهش داده بود رو سمت قباد گرفت.
-این نامه رو داد و گفت اون آخرین سکستون بود و آخرین باریه لای پاشو میبینی قباد خان!
اشکش رو از صورتش پاک کرد و غمگین لب زد:
-حورا با بچهی تو توی شکمش، از ایران رفت یه جا که منم نمیدونم.
نامه را باز کرد ولی با خواندن متنش...
https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
👍 2
2 37560
#دیو_و_دلبر
#پارت_۹۹
#فصل_۱
نفس توی سینهم حبس شده بود وقتی نگاهم به اون چشمایی افتاد که مات و متحیر بهم نگاه میکرد.
چند ثانیه هر دو توی همون حالت بودیم،انگار زمان هم وایساده بود.
نگاهش از روی دامن لباس بالا اومد و با مکث از بالا تنه م گذاشت.
سرشونه های لختم رو از نظر گذروند و تا به موهای بلند و موجدارم که یه طرف روی شونه م ریخته بود؛ رسید.
زانوهام زیر اون نگاه ضعف کرده بود،وقتی پا به داخل گذاشت و در رو پشت سرش بست قلبم یکی در میون میزد.
چی داشت اون مرد که من رو به همچون حالی مینداخت.
قدم های آرومش به طرفم کشیده میشد و سینه م برای یه ذره اکسیژن تقلا میکرد.
مقابلم که وایساد نگاهم روی کفش هاش مونده بود،جرات نداشتم سرم رو بالا بگیرم و نگاه سنگینش داشت لهم میکرد.
دستش که جلو اومد خیلی تلاش کردم عقب نرم.
دستش روی موهام نشست و یه حلقه از موهای موجدارم رو به نرمی لای انگشت هاش گرفت و نوازش کرد:
-خوشگل شدی
همون دو تا کلمه باعث شد نفسم حبس بشه. نگاهم با تردید بالا اومد و روی چشمایی نشست که دیگه مثل اول مات و متحیر نبود.
آروم دورم قدم زد و وقتی انگشت هاش رو روی سرشونه های لختم کشید تنم مور مور شد:
-اما...هیچ وقت به چشمم نمیای!
-سینهتو بذار دهنش،فکر میکنه پستونکه،آروم میشه.
-من که شیر ندارم حاج خانوم!
از روی مبل بلند میشه و به سمتم میاد. پیراهنمو کنار میزنه و یکی از سینه هامو از سوتین بیرون میاره.
-گولش بزن تا پرهان شیشه شیر بخره براش بیاره.
میخوام از خجالت آب شم اما اون سینه م رو توی دهن نوه ش میذاره. پسر کوچولو اول با شک و بعد با ولع شروع به مکیدن میکنه.
-طفل معصوم گشنه ست. هر وقت دیدی اذیت کرد،سینه تو بذار دهنش تا...
در ویلا با شدت باز شد و 🔞💦 #پارت_واقعی
https://t.me/+ZHeZw2-EbCcwZDQ0
https://t.me/+ZHeZw2-EbCcwZDQ0
🤔 32💔 14👍 10❤ 3🗿 3
2 56070
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.