وارش
گهگاه نوشت یک معلم. . . . . . . . . 🆔 : @ir_varesh
نمایش بیشتر610
مشترکین
+124 ساعت
+177 روز
+10030 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Photo unavailableShow in Telegram
🕊⚖
این شکل از اعتراف، درواقع ناشی از اضطرابِ غریضیِ آدمیزاد( ِ دیکتاتور)، است که در بزنگاه ها، دستِ او را اینطور آشکارا رو میکند؛
گویی که برای او هرگز هیچ چیزی بجز جمهوری اسلامی و آبرویش اهمیت و موجودیت نداشته و ندارد؛
کدام #ایران!
کدام #ملت؟
و به گواهیِ همین اضطراب و دودِ بلند شده از سر مُلکی که مدام، سودای #استقرار_حکومت_دینی اش را در سر میداشته، بزودی و شاید خیلی تلخ، فهمش میشود که راهی بجز #سربراهی ندارد ؛ و این که تزِ قالبیِ جمهوری اسلامی شان هم از همان ابتدا، نقیضه ای بود ابتر و ضدبشری.
و این همه، به تاوانِ چانه زنی با "لااِکراهَ فِی الدّین" که بسیار گفته آمد و نشنیده گرفته شد!!
که در مشامِ ایشان، حتی بوی عرق تن شان هم انگار حکمِ گلاب را دارد؛"
به گونه ای که این سقوط را، با همان لبخندی که بر سرسره مینشینند،
جاهل اند"
#سیلی_دوم
_وارش_
@varesh_ir
@zeitoons
..... از اینرو بود که او را به عضویت اعضای هیئت مرگ درآورده بود تا آن مأموریتِ شوم را در خفا و سکوت به اجرا دربیاورند. او آنقدر راستِ کارِ اعدام انتخاب شده بود که اگر مسؤلین وقت، اطلاعی از آن نداشتند؛ ولی او به زیر و بم کار کاملا آگاه بود و به گفتهی رئیس وقت زندان اوین، او و پورمحمدی تنها کسانی بودند که از این احکام اطلاع داشتند. اصلا برای مشاهدهی اجرای احکام اعدام، او شخصاً به حسینیه گوهردشت میرفت.
ایرج مصداقی، از یکی از زندانیان کمسنوسالی که آن روزها در محوطه زندان اوین مشغول کار بود؛ نقل قول میکند که: «آن روزها از ساعت ۶ بعد از ظهر به بعد در اوین حکومت نظامی بود. صدها زندانی را قربانی کردند. من برای فضولی رفتم و دیدم از پشت بند ۲۱۶ تا محل زغال پختن به سمت گلخانه، خون راه افتاده بود تا درب انتظامات. روز بعد به آهنگری زندان دستور داده شده که چهارپایه برای دار زدن تولید کند. ساعت ۵ به بعد پارکینگ دفتر مرکزی زندان، خالی میشد. طنابها وصل میگردید و همه چیز برای دار زدن آماده میشد. ما هم حق نداشتیم بیرون برویم. دربها بسته میشد.»”
کار هم که تمام میشد “همچون دیگر اعضای هیأت مرگ و پاسداران حاضر در راهروی مرگ بعد از دارزدن یک دسته از زندانیان جشن گرفته و شیرینی و نان خامهای میخوردند.”
وقتیکه اخبار به گوش منتظری رسیده بود که به مخالفت با آنها برخواسته بود. وقتی که به توصیف “جنایتکار” از زبان آیتالله در حق خود آگاه هم شده بود؛ چندان به ملامت وجدان دچار نشده بود. شاید خودِ او بود که وقتی منتظری به سرزنششان گرفته بود؛ از سرمستی و بیقیدی قهقهه زده بود. آنرا به طنز و شوخی گرفته بود. به جانِ انسانهای در بند، چنان بیاعتنا بود که برای اعدام بیشتر و بیشتر با قائم مقام رهبری چانه میزد که دویستنفری را حالا اعدام کنند.
ولی خاطرات سیاه آن کشتوکشتارها همچنان تلخ و گزنده باقی مانده بود. آنچنان که حتی حسین مرتضوی رئیس وقت زندان اوین، دهها سال بعد از کشتوکشتار دههی شصت، نتوانسته بود از زیر شماتتهای وجدان خود، چشم بر چشم بگذارد. از پسِ آن سالهای شوم از کامیونهایی میگفت که وقتی “درِ کامیون را باز کردهاند. تعداد زیادی جسد در کامیون دیدهاند که روی هم افتاده است”. او زیر تلنبار آوار سرزنشها و نکوهشهای وجدانش، در شبکههای اجتماعی اعتراف میکرد که:«در اجرای حکم آنها دخیل نبودیم. من غلط کردم، باید آنجا را ترک میکردم اما تا دقیقه ۹۰ آنجا بودم. بخش اعظم زندانیان به صورت فلهای دستگیر شدند و خیلی افراد بیگناه کشته شدند. صریح میگویم، بیگناه کشته شدند.»...
متن کامل در زیتون:
https://www.zeitoons.com/115069
⚖⚖
@varesh_ir
«سید محرومان»؛ اسم مستعاری که به کار استتار نیامد | سایت خبری تحلیلی زیتون
انسان کسی را میتواند نجات دهد که خود اصرار به سقوط نداشته باشد؛ ولی وقتی سرشت کسی چنان فاسد شد که سقوط در نظرش نجات جلوه کرد چه میشود کرد؟ (آناکارنینا/لئو تولستوی) لبخند از تصاویر او گم نمیشود. در رسانههایشان از مهربانی و محبت او میگویند. از لطفی که به مردم داشت؛ سخن میگویند. عکسها […]
⚖
میگوید:
خیلی دلم میخوهد بدانم اولین بار کدام بی وجدانی بود که واژه یِ #سربرهنه و #سرلخت را بکار برد و چرا؟؟
گفتم:
نمی دانم؛
اما تو ببین چه امّ الفتنه یِ شهرآشوبی بوده.
و دقیقاً فساد فی الارض که میگویند از منشاتِ این قبیل سالوسی هاست.
یعنی اویی که نمیخواهد ریشه یِ شیطنت و دروغ و بدعت را در سِلک و سلوکِ خودش ببیند و ای بسا که شهامتِ چون و چرایش را هم ندارد، به کسی که میخواهد یک زیستِ طبیعی هماهنگ با قاموسِ عرف و مدارایِ خداوندی را برای سلوکش انتخاب کند، تحکم و تحمیل کند که خیر! ؛
تو میباید طابع ِ #قانون_من باشی، گلم!
من و تفسیرِ قانونِ خودم.!
من و تفسیرِ پوشش خودم!
من و تفسیرِ دین خودم!!
من و خدای خودم!!!
و #شرارت_در_روی_زمین از همین #مصادره یِ حقِ همزیستیِ #مسالمت_آمیز بشری، بواسطه یِ غصب و تنگ نظریِ قومِ غاصب آغاز شد؛
ولو ظاهرُ الصلاة .
و آیا نتیجه دروغ و بدعت، فساد فی الارض نبوده و نیست؟؟
#سوال:
بِایِّ ذَنبِِ قُتِلَت"
❓🥀❓
_وارش_
@varesh_ir
⚖
[]خامنه ای در دادگاه ملی[]
بله قربان؟..
نخیر قربان؛
بنده کاره ای نبودم.
بنده فقط در جمهوری اسلامی شب شعر داشتم . شاعران جوان میآمدند، شعر میخواندند، تشویقشان میکردم.آفرینی، آورینی میگفتم، گاهی اصلاح میکردم شعرشان را .توی یوتیوب هست اگر دروغ میگویم . .
بله؟ بنده؟ جناب اقای دادستان، بنده رهبر بودم؟.. اختیار دارید قربان، من کی هستم که بخواهم رهبر باشم؟ . .
رهبر مملکت؟ ای بابا! آهان یادم افتاد. آن ماجرای مسخره را میفرمائید. رل نعش.
بله، سید که گور به گور شد،احمد گریان و اکبر پسته آمدند که فلانی دستمان به دامنت.
احمد گفت من بعد از پدرم جز شما کسی را ندارم؛،اکبر گفت شما قبول کن، من هوایت را دارم . گفتند ما دوتائی شهادت میدهیم که سید شما را جانشین خودش وصیت کرده. گفتم شهادت دروغ میدهید؟ فرداش دیدم در مجلس، ما را کاندید کرده اند.
گفتم بیچاره ملتی که من رهبرش باشم، فیلمش هست جناب اقای رئیس.
بله؟ نخیر قربان، به زور بود، راضی نبودم.
چی؟ رئیس جمهور؟ بنده؟!
شوخی میفرمائید جناب اقای رئیس؟
بله، البته یک چیزی دارد خاطرم میآید. بله بله، انگار چند صباحی. بله، نمیگذاشتند ما شب شعرمان را برگزار کنیم.
سید مخالف بود با شعر و شاعری. برای همین بنده را رئیس جمهور کرد که جلسات شعرمان بهم بخورد. بنده از اولش عاشق شعر و شاعری بودم؛ با مرحوم مهدی اخوان ثالث، سال ۴۱،بفرمائید این کپیِ یادداشت ایشان.
به شاعران علاقه داشتم؛
بله؟ عالی پیام؟
هالو؟
نشنیدم قربان.
شاعر بوده؟.
زندان؟ زندان بخاطر شعر؟
غیرممکنه قربان.
نشنیده ام؛ لابد دزدی گرگی کرده بوده قربان.
شاعر را که زندان نمیکنند.
بله قربان؟مختاری؟ مختار یادم نمیآید.
پوینده؟ قتل سیاسی؟.. استغفرالله .
زال زاده؟
قتل های زنجیری؟
این اسم ها را از کجا میآورید قربان؟ نشنیده بودم.
آهان، اینها روشنفکرهای درجه پنجم بودند.عرض کرده بودم همان وقت.
نخیر، چون مردم کتاب هاشان را نمیخریدند، احتمالاً رفته اند توی بیابان خودکشی کرده اند.
جناب آقای رئیس، به این قبله ی حاجات، به این نور محمدی، به اون امامزمانی که ته چاه جمکرانه.
پرت و پلا؟
کدام پرت و پلا قربان؟ چاپیدن مملکت فرمودید؟
حساب سوئیس؟ کدام کامیون طلا و دلار؟ من اصلن خبر.... آهان؛ تریلی را میفرمایید.تریلی طلا و دلار. بله، درست است.دادیم گواهینامه ی راننده اش را باطل کردند تا دیگر از این غلطها نکند
چندتا تریلی؟ قربان تریلی که بادمجان نبود بتوانیم دانه دانه بشمریم.عرض میکنم از نظر مالی باور بفرمایید حتی یک نقطه ی خاکستری در پرونده ی من نیست چه برسد به نقطه ی سیاه... بله قربان؟ کشتار ها؟ بله، از کشتارها چاره ای نبود. بهرحال یک مقدار تلفات جاده ها همیشه بوده، خصوصا در جاده ی شمال.جاده باریک است، مردم هم معمولا رعایت نمیکنند، سرعت میروند. بله؟.کشته در زندان اوین؟ بله حق با شماست در محوطه ی زندان اوین هم یک وقت تصادفی شد، ولی کشته نداد، دو تا جیپ خوردند بهم. چند تا پاسدار زخمی شدند که به سرعت فرستادیمشان بیمارستان بفرمایید قربان. نخیر، ابداً. چطور رابطه ای؟حمایت؟ بنده حمایت کردم؟ خوب برای اینکه خوب قرائت میکرد. قاری قرآنی خوبی بود.
بله؟ حکم حکومتی؟ بنده؟خیر قربان.
این کروبی از خودش دراورده، سر لایحه ی مطبوعات، من هم عصبانی شدم دادم حصرش کردند.جناب آقای دادستان، من از اینهمه مهارت و حضور ذهن حضرتعالی و تسلطتان بر مسائل قضائی و بیانات فاخر و ادیبانه ی حضرتعالی در حیرتم. ای کاش فرصت داشته باشید یک شب به شب شعری که در کلبه ی حقیر...بله قربان، بیت؟ خیر، همان کلبه است. چون مربوط به شعر و شاعری است، میگفتند بیت. ای کاش تشریف بیاورید که من شما را نشان آن حداد عادل کودن و متملق بدهم.شما واقعاَ انسان فرهیخته ای هستید. بله؟ عرایضم را تمام میکنم الان.
من خاک پای شما هستم.من از شما و جناب آقای دادستان و ملت شریف ایران تقاضای عفو دارم. امیدوارم نذر امواتتان، به من علیل عاجز با این جسم ناقصم کمک کنید و اجازه بفرمایید باقی عمرم را به برگزاری شب شعر مشغول باشم.اینجوری بهتر از اینست که اعدامم کنید.
من از خانواده ی همه کسانی که به معاونت بنده، گروه گروه یا تک تک در جمهوری اسلامی اعدام شدند، حلالبود میطلبم . بنده عرض کردم که در حکومت اسلامی کاره ای نبودم، یک "نظامی بود که بنده را هم گذاشته بود سرکار. بنده خودم مخالف بودم با آن نظام. ولی مگر کسی جرات داشت حرفی بزند یا مخالفتی نشان دهد. درجا زیر شکنجه و #اعدام بود جناب آقای دادستان!!
_هادی_
@varesh_ir
❔❕
چون تیغ به دست آری،مردم نتوان کشت
نزدیکِ خداوند، بدی نیست فرامُشت
این تیغ، نه از بهرِ ستمگاران کردند
انگور نه از بهرِ نبید است به چرخُشت
عیسی به رهی دید یکی کشته فِتاده
حیران شدو بِگرفت به دندان سرِ انگشت
گفتا که «کِرا کشتی تا کشته شدی زار؟
تا باز کِه او را بکشد #آن_که تو را کشت؟»
انگشت مکن رنجه به در کوفتنِ کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مُشت
_وارش_
@varesh_ir
Photo unavailableShow in Telegram
⚖
"گاه خنگیم و گاه باهوشیم
گاه هشیار و گاه مدهوشیم
گاه افراط و گاه تفریطیم
گاه لاک پشت و گاه خرگوشیم"
```````````````````````````
گفته بودند:
چرا نفرین کردی مادرش به عزایش بنشیند؟
نمی دانی او #بارها_حج_گزارده بود با پای پیاده و نماز شب میخواند؟
چرا حرمتش را نمی داری؟؟
.
.
گفته بود؛
این را میدانم.
و این که او، سر مظلومیتی بحق را هم از قفا بریده بود؛
من #بارها_بغض_را در آیینه یِ چشمانِ خدا دیدم؛ و موی ملکوتیان را که سفید شد از این ظلم؛
شما ندیدید؟؟
آیا #رب_الناس نگفته بود:
#رحم_کن_تا_بر_تو_رحم_شود" ؟
او به کدام قبله بود؟
برای #کدام_خدا نماز میخواند که هیچ به اضطرارِ مادری و کمر خمیده پدری رحم نکرد؟
_وارش_
@varesh_ir
⚖
گیرم دو سه روز، تاج و تختی دارند
بر بخت سیاه، سبز بختی دارند
اینها که چنین صعودشان آسان است
تردید نکن فرود سختی دارند
_رادین_
@varesh_ir