364
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
+197 روز
+4730 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
دوباره مجنون نقاشی و دست به نیاز شده ای؟!
ای سفیدکِ من؛ ای غروب غروبان؛ ای واژه ای شوم؛ بیا...بیا و دگر این قلبِ مجنون پر از زخم های سر باز را رها نکن و تک به تک مراقب انها مرحمشان باش؛ نه خودَت بشوی عاملی برای به وجود امدن این زخم ها...
بیا و مانند زنبور گرده هایت را دور من رها کن، از گلم تغذیه کن و مراقب من باش.
من هر روز به امید آمدن تو باز میشوم و نمای زیبایی را از خود به نمایش میگذارم.
اما نیستی...رفتی و من را چشم به در گذاشتی!
آری!آنروزچومیرفتکسی؛داشتمآمدنشراباور...
Repost from -𝖣𝖾𝗌𝗂𝗋𝖾𝖾
بگذار اعتراف کنم تو نیستی همه غریبه اند، آشنائیشان را به رخ بیگانگیم میکشند و من بی آنکه اعتنایی کنم به نرمیِ عبور یک قاصدک از سر انگشتان لطیف یک پونهٔ وحشی از کنارشان می گذرم و با مِهی از جنس نیاز به پنجره ای از نسل دل های شکستنی با سرخی غروبِ یک انتظارِ ناب آمدنت را نقاشی می کنم و خدا بی صدا به تو الهام می کند که آن پسرکی که پاییز آن سال از عشق تو دیوانه ترینش کردم دیگر نزدیکست هوای تکرار قصهٔ مجنون در بیابان سرگردانی به سرش بزند و تو می آیی و با اشارهات می پرسی مگر من چقدر دیر کردم که تو دوباره...