وجود

وقتی ریحون تو زندگیته: ۶ ساعت مافیا دیدم.

-مرگ شجاعت بیشتری می خواست یا زندگی؟ + هریک از این دو، شجاعت بیشتری نسبت به دیگری طلب می کنند. موضوع آن است که انسان بودن خود تنها، با شجاعت زیادی همراه بود.

و شاید تقدیرش چنین بود که لحظه‌ای از عمرش را با تو همدل باشد. ایوان تورگنیف

الان می‌فهمم چرا می‌گن ضعیف‌ترین کتاب داستایفسکی رو بهترین‌های خیلی نویسنده‌ها ترجیح می‌دیم. و ترجمه‌‌ی عالی- فعلا دیگه حرفی ندارم و می‌رم به تلاشم برای گریه نکردن ادامه بدم.

We have a sense called "وای خدایا چقد عاشقم کمک."

یا مثلا یه از این دستگاه تایپا بعد تو می‌گی اون تایپ می‌کنه وای چه عالی.

کاش یه دستگاه بود محتوای مغزم و چیزایی که می‌خوام بنویسم ولی این کارو نمی‌کنم رو می‌نوشت. واقعا آدم خوشحال‌تری بودم.

از آدمایی که یهو میان پیام می‌دن، یهو یچیز می‌گن، خوشم میاد. یهو یچیز تعریف می‌کنن. یهو یه پستی لینکی می‌فرستن همینجوری. یهو یهو یهو. واقعیه. رهائه. و من واقعا دوسش دارم.

همینگوی: اون حس زیبا و واقعی هوس و اشتیاق باعث می‌شه توی اون چنددقیقه ترست از مرگ از بین بره؟ "من به این عقیده دارم که عشقی که واقعی و حقیقی باشه با مرگ به مبارزه برمی‌خیزه" Midnight in Paris