cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🔞ﭼﺷﻣاﻧ ﺩﻟﺑﺭ🔥

دُختر بایٔد بَلَد باشٰه جٍوری آه آه کُنه پْسر هٰیٓچ کٖار نکّرده آ..بٰش بٖیاد♥🔞🔥

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
8 112
مشترکین
-5324 ساعت
-5127 روز
+48330 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
_ آییی استاد وقتی ک🍓صمو میخوریش نمیتونم درست روی درسم تمرکز کنم. دور لبش رو شهو.انی لیسید و سرشو بالا اورد. _ چطوره تو واسه ددی بخوری من واست درس رو توضیح بدم؟ انگشت روی #بهشت خیسم کشیدم و لب گزیدم: _ آخه مال #ددی زیادی بزرگه ...دهنم پاره میشه ... کتاب رو جلوی صورتم گرفت. _ پس میکنم توش؛ معادله رو تا وقتی ار.ضا شدم حل کن! https://t.me/+CuFaqGGYlqllNjA0 سر کللاس ک.ص دانشجو کوچولوشو میخوره و...💦🤤
4560Loading...
02
تو یه حرکت دستشو به نرده ی بالا سرش با دستبند وصل کردم . بدن زیبا و عریونش که با حوله پوشیده شده بود بدجور منو عطشی کرده بود .🔞👿💦🙊 دستی دور کمرش گذاشتم : _دختر کوچولوی من چقدر بزرگ شده.. از همون بچگی چشمای من فقط رو بدن تو بود سلدا خوشگله . نوازش گونه انگشتشو رو لبم کشید و همون انگشو به سمت پایین آورد تا به حوله برسه. حوله رو با یه حرکت کنار زد تا... https://t.me/+ZBi1qVHzIAdmNGJk
4440Loading...
03
در حالی که اقا وحشیانه داشت ک.ونمو با ک.یر کلفتش جر میداد خانم سینه‌های درشتمو توی مشتش گرفت و با دست آزادش ک.صم میمالید آه و ناله‌هام کل فضای اتاق پر کرده بود دلم میخاست انگشتاشو توی سوراخ ک.صم حس کنم با عجز و التماس نالیدم: -خانمـ.. لطفا .. انگشتاتو بکن توم گاز محکمی از نوک سینه‌م گرفت و....💦🔞 https://t.me/+vBl42vlxo2Q4ZTA0
4331Loading...
04
-میگن دختره پورن استاره... فیلماش.. استغفرالله با اخم به حرف زنان فامیل گوش میکرد. زن اورا میگفتند؟ دختر از گل پاک ترش را؟ -من شنیدم وقتی اونور بوده هرشب با یکی میخوابیده ولی این پسر گوش نداد که... بدون تحقیق و همه چی رفت دست گذاشت رو یه زن اروپایی آوردش وسط خونه زندگیمون. با شنیدن این حرف مطمئن شد ملیسای اورا میگویند. دهن باز کرد با پرخاش از زنش دفاع کند که... https://t.me/+Ky-tkPra6Jk2OTc0 همان لحظه تلوزیون روشن و تصویر زنش با مردی غریبه روی تلوزیون نمایش نشان داده شد...
4530Loading...
05
-تا خایه فرو کن تو ک.صش کی.رشو تو دست گرفتم و به چ.چول خیس مهسا مالیدم -اومممم جرم بدههه لیتل کوچولو اوووف چه کی.ر کلفتی دارییییی شروین تند تند تلمبه میزد و منم با شهوت ک.صمو تو دهن مهسا گذاشتم و شروین به سینه هام چنگ زد -کی باورش میشه دارم دوتا زن سن بالا داف میکنم؟ چه ک.صای تپلی دارید زبون مهسا توم فرو رفت که جیغی از لذت کشیدم و شروین خودشو از مهسا بیرون کشید و روی تخت خوابید و غرید -جن.ده های پولدار وقتشه دوتایی برام ساک بزنید https://t.me/+iLy_9cJnQsBmMjE0 پسره دوتا داف سن بالا رو تو آشپزخونه جر میده🙈🔞💦
3612Loading...
06
❌❌کلید را در قفل میچرخاند و من وحشت زده خیره اش میشوم. جلو میروم و پیش از آنکه او حرفی بزند هقی از گلویم خارج میشود: - من... من خیانت نکردم به خدا... جون من باورم کن به عقب هولم میدهد و فریاد میزند: - منو به خودت قسم نده لعنتی.... چی میگفت اون مرتیکه؟ داد میزند و من میلرزم. همه چیز در ثانیه رخ میدهد؛ وسایل روی میزآرایش را به اطراف پرت میکند و مشتش را محکم به آینه میکوبد. از دستش خون میچکد و من جیغ میکشم: - گفت از قاتل خبر داره... به خدا من خیانتی نکردم. https://t.me/+ke6v0XEcbIE3Yjc8
4854Loading...
07
♨️آلفایی که به امگای حامله‌اش تجاوز میکنه تا بچش سقط بشه😱🔞💦 شلوارمو کشید #پایین. که بدنم‌ یخ کرد‌. _نکن. #شلوار و شرتم‌رو بیرون کشید و #سیلی به باسنم‌زد. _آخ که چه شبایی به یاد این کون‌#هلوییت🍑 جق زدم‌و وقتی پسرارو #میگاییدم تورو تصور میکردم اگه‌ بدونی چند نفرو #کشتم‌ بخاطر اینکه اونا تو نبودن. از ترس #بدنم شروع به لرزش کرد. یهو چیزی رو گذاشت زیر زبونم‌و با انگشتش دهن‌و فکم رو گرفت و مجبورم کرد صبرکنم‌تا #قرص حل بشه. کم کم‌حس کردم‌بدنم‌داره بی حس میشه. _کل بدنت‌ریلکس‌میشه و وقتی بچت‌رو #سقط کنی دیگه درد نمیکشی. https://t.me/+m4EmNnevyxE4OTg0 حتی نمیتونستم‌دیگه #حرف بزنم. خم شد و آلتشو گذاشت دم #سوراخم...🔞💦
4742Loading...
08
- من خودم برات یه لشکرم. تا من هستم هیچی نمیشه. خب؟ هنوز نمردم که خودتو تنها بدونی. هر کی کشته، کشته. من و تو کاری نکردیم که. سرم را از زیر چانه اش بیرون میکشم و نگاهش میکنم. میخواهم مخالفت کنم و باز هم گلایه کنم که لب های لرزان از بغضم به اسارت لبهاش در می آید. گاز های ریزی میگیرد و زبانم را به بازی میگیرد که آهی از گلویم خارج میشود. - هیشششش. حق نداری جایی بری. تا ابد مال منی قصه ی هزار و یک شبم. https://t.me/+ke6v0XEcbIE3Yjc8
10Loading...
09
https://t.me/hamster_kOmbat_bot/start?startapp=kentId2069849485 Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token airdrop! 💸 2k Coins as a first-time gift 🔥 25k Coins if you have Telegram Premium
7260Loading...
10
- من خودم برات یه لشکرم. تا من هستم هیچی نمیشه. خب؟ هنوز نمردم که خودتو تنها بدونی. هر کی کشته، کشته. من و تو کاری نکردیم که. سرم را از زیر چانه اش بیرون میکشم و نگاهش میکنم. میخواهم مخالفت کنم و باز هم گلایه کنم که لب های لرزان از بغضم به اسارت لبهاش در می آید. گاز های ریزی میگیرد و زبانم را به بازی میگیرد که آهی از گلویم خارج میشود. - هیشششش. حق نداری جایی بری. تا ابد مال منی قصه ی هزار و یک شبم. https://t.me/+ke6v0XEcbIE3Yjc8
783Loading...
11
شاهزاده‌ی عرب حشری دستامو به تخت بست و به جون لباسام افتاد _اوففف حبیبتی چه کـ*ص صورتی ای داری💦 با دستاش چوچولمو مالید و سینه هامو گاز گرفت _خوشت میاد زیر یه کیـ*ر کلفت عرب جر بخوری ها؟ _آههه آییی شاهزاده ارحامم آروم ترر آیی کیـ*ر کلفتشو دم سوراخ تنگم گذاشت _اسعد بیا تو امشب این غزال وحشی زیر دستای ما جر میخورهه با وارد شدن شاهزاده اسعد برادر ارحام چشمام گرد که با حرکت ارحام جیغی کشیدم و.... https://t.me/+dbFkrEYfhNI5MDc0 دوتا عرب کیـ*ر کلفت حساب دختر ایرونی رو میرسن❌😱🔞
3702Loading...
12
- اهههه ک.صممم انگشتت نه با ک.یرت جرم بده عمو با انگشتاش تو ک.صم تلمبه زد و گفت: - ک.یرم ۳۰ سانته! جر میخوری کوچولو - میخوامش عمو بکن تو ک.صم تا کسی نیومد.. https://t.me/+x1FJGBPiY1AzZjFk سکس با عموی ک.یر کلفت💦🔞
5872Loading...
13
_لبه‌های ک...ص تپلتو باز کن! خیره به دوست بابا هلومو از هم باز کردم و تفی رو چو×چولم انداخت و اروم با #ک...یرش سوراخمو مالید _اخ عمویی‌....خیلی کلفته دردم میاد... #ک×یرشو به سوراخم کوبید و با حجوم یهوییش تو ک...ص تپلم...🍑🔞💦💦 https://t.me/+xAPwWsx6WuY0OGU8
5763Loading...
14
پسر بشدت هات و سکسی که از قضا رئیس طایفشونه و دخترای طایفه براش دلبری میکنن ولی پسرجذاب و هیکلیمون چشمای سرد و خشنش رو نثارشون میکنه تا اینکه ناخواسته با ته تغاری یکی از پیرمردای طایفه روبه رو میشه و...🙈❤️🔞 https://t.me/+8HsRIxqZ4aVmYWM0 دختره رو به حساب ناموس دربرابر ناموس به خونه ی خودش میکنه و همون شب عقدش ک*صش رو جر میده و کل آبش رو توش خالی میکنه ولی ازش سیرمونی نداشت و دوباره...💯🔥💦 #سکسی‌هات‌آبدار‌وشورت‌خیس‌کن💦🔞 ازپارت اول میخ زیبایی و صدای دختره میشه تا اینکه سر از تختش درمیاره و..🙈💯🔥🔞💦💦💦
3583Loading...
15
- من خودم برات یه لشکرم. تا من هستم هیچی نمیشه. خب؟ هنوز نمردم که خودتو تنها بدونی. هر کی کشته، کشته. من و تو کاری نکردیم که. سرم را از زیر چانه اش بیرون میکشم و نگاهش میکنم. میخواهم مخالفت کنم و باز هم گلایه کنم که لب های لرزان از بغضم به اسارت لبهاش در می آید. گاز های ریزی میگیرد و زبانم را به بازی میگیرد که آهی از گلویم خارج میشود. - هیشششش. حق نداری جایی بری. تا ابد مال منی قصه ی هزار و یک شبم. https://t.me/+ke6v0XEcbIE3Yjc8
6267Loading...
16
-چرا به حرفم گوش نمی‌دی آناهیتا؟ تو نمی‌تونی بری؟ اگر بکشنت چی؟ https://t.me/+VYdZf3g0e8swOTQ8 دست آریو را پس زده و با حرص لب می‌زند: _می‌دونی اگر بلایی سر پادشاه بیارن چی می‌شه؟ آریو مهربان نگاهش می‌کند: _دست تنها؟ تو تاحالا #اهریمن‌ها رو دیدی؟ می‌دونی اگر بگیرنت چقدر توی اون #زندان مخوفشون شکنجت می‌کنن؟ آناهیتا دختر آخرین پادشاه هخامنشی که قدرت کنترل زمان رو داره! نیروهای اهریمن به خاطر قدرتش می‌خوان بدزدنش که...❌❌👇🏼👇🏼 https://t.me/+VYdZf3g0e8swOTQ8 https://t.me/+VYdZf3g0e8swOTQ8
3700Loading...
17
#چشمان_دلبر #پارت_101 اما هر چی که باشه کسی حق ندارع اینطوری با من رفتار کنه اجازه نمیدم... جعبه رو باز کردم و لباس داخلش رو در آوردم... یه لباس آبی آسمونی خیلی خوشگل بود... ازش خوشم اومد و تصمیم گرفتم تنم کنم... شاید گشاد یا تنگ باشه... لباسام رو درآوردم و اونو تنم کردم لعنتی فیت تنم بود... انکاری برای خودم دوخته بودن، اصلا باورم نمیشه اینا اینقدر دقیق سایز بدن منو داشتن... داخل جعبه یه کیف دستی هم بود برش داشتم و بعد شروع به قدم زدن کردم... جلوش یه چاک بود که از شکم تا پایین پامم ادامه داشت و رونم رو به خوبی نمایش میداد... چرخی زدم ، خیلی قشنگ بود... یعنی ممکنه این سلیقه اسمال باشه ؟؟ محال ممکنه... از فکر اینکه اسمال اینارو خریده باشه خندم گرفت که با باز شدن در اتاق از جا پریدم...
9515Loading...
18
#پارت98 مکش لبهاش،خیسی زبونش،گرمای نفسهاش،لمس دستاش که روی #ک*صم داشت حرکت میکرد و دست رو #شیارش میکشیدو #چو**چولمو با انگشتاش به بازی گرفته بود، همه و همه بشدت از خود بیخودم کرده بود. سر خم کردم به پشتو چشمامو بستم و آه کشیدم. دست خودم نبود و ناخودآگاه پاهامو بیشتر براش باز کردم. _این که زیر دستم داره دل دل میزنه و خیس کرده دلش میخواد بکنمش؟#ک*صت بازو بسته میشه افرا.کف دستمو خیس و #لزج کرده _بکن توش _دیره باید این #کوچولویه تو مشتم #ترمیم بشه داشت دستشو برمیداشت که مچ دستشو گرفتم و رو #ک*صم نگهش داشتم... https://t.me/+cLyoLFEmS1liODA0 _حالا که شروعش کردی تمومش کن.#بکن منو...
7822Loading...
19
- برام بخور تا داداشت نیومده... لیسی به چ.وچ.ولم زد که لرزیدم - می‌ترسی شوهرت بفهمه به داداشش ک.ص میدی جنده؟ کمرمو به تخت می‌کوبم و اون مک محکمی به چ.وچ.ولم می‌زنه - می‌خوام امشب جرت بدم رُز... پاهام می‌لرزه اما قبل از اینکه ارضا بشم عقب می‌کشه و یهویی کلفتش رو تو ک.صم می‌کنه اما با باز شدن در و اومدن شوهرم....😱💦 https://t.me/+PYYtDUr7Ywc2ZGU0 شوهرش مچش رو موقع ک.ص دادن به داداشش می‌بینه اما....👅❌
7632Loading...
20
https://t.me/hamSter_kombat_bot/start?startapp=kentId2069849485 Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token airdrop! 💸 2k Coins as a first-time gift 🔥 25k Coins if you have Telegram Premium
9011Loading...
21
_ لنگاتو بگیر بالا، تپلت بیوفته بیرون ... ترسیده نالیدم: _ میخوای برام بخوری یا گاز بگیری؟ سیلی محکمش روی ک.ص خیسم فرود اومد که برق از سرم پرید. _ به اندازه کافی آب ازش میچکه که نخوام خیسش کنم. نیشخندی به قیافه ترسیدم زد. خم شد و عمیق و وحشیانه شروع کرد به .... https://t.me/+7yoYgOthRBI0ZDI0
4291Loading...
22
آرین نامدار ، مرد ۴۰ ساله جذاب و سکسی صاحب بزرگترین کمپانی خودروهای لوکس و گرون قیمت! کسی که ارزوی هر دختریه اون بشه شوگر ددیش و یه شب رو تا صبح زیرش سر کنه روزی که توی بزرگترین نمایشگاه سال خودروهای ایران قدم میزنه چشمش به هیکل ظریف و کردنیِ یه دختر کوچولوی ۱۸.۱۹ ساله میوفته. از اون روز به بعد اون هیکل و قیافه‌ی تحریک امیز دائم جلوی چشمای آرینه تا روزی که نگین به خاطر از کار افتادن سیستم ماشینی که از اون نمایشگاه خریده دوباره به نمایشگاه برمیگرده...🔥 https://t.me/+6WGx6ZEIAYE2Mzc8 #ژانر: بی‌دی‌اس‌امی⛓♨️ ددی‌لیتل‌گرل🍼 🎀 هات💦🫦
8261Loading...
23
- تنگی، قبلا سکس داشتی!؟ با عجله سر تکان دادم. من باید آن چک لعنتی را می‌گرفتم و میراث یکتا نباید میفهمید من باکره هستم! - شل کن پس... اگه دردت گرفت جیغ نمیکشی، خوشم نمیاد... فقط ناله کن کوچولوم. سر تکان دادم اما با اولین ضربه سرم گیج رفت و جیغم در اتاق پیچید، گرمی خون را حس کردم اما با خشم دوباره خودش را درونم...💦🥲❌ دختری که به خاطر پول بکارتش و تقدیم یه پسر دخترباز می‌کنه و..😔🔞🔥 https://t.me/+_CWk9-9XyFk1M2Y0
9681Loading...
24
#چشمان_دلبر #پارت_100 شروع کردم به راه رفتن، مرتیکه عوضی چطور تونست این مدلی باهام حرف بزنه، فقط صبر کن ببین چطوری تاوانش رو پس میدی عوضی... ناخودآگاه دستم رو بالا آوردم و شروع به جویدن ناخونام کردم... تو همین حین چشمم به قاب عکسی که روی میز گوشه اتاق بود خورد... به اطراف نگاهی کردم و بعد خیلی آروم سمتش رفتم... قاب عکس رو برداشتم بهش نگاه کردم، عکس نوجوانی آزاد بود تتو نداشت و چهرش خیلی خوشحال و خندون بود... دستش دور گردن یه زن که شباهت زیادی به خودش داشت بود... زنه هم لبخند میزد اما چشاش در از غم بود، مطمعنم این عکس مادرشه... کمی دیگه به عکس نگاه کردم و بعد سر جاش گذاشتم... نمیتونستم باور کنم مادرم با زندگی این زن بازی کرده و شوهرش رو ازش گرفته.. مادر من زن خیلی خوبی بود حداقل برای من عالی بود دوسش داشتم اما پدرم ازش متنفر بود همیشه می‌گفت اون دنبال پول و پول پرست بوده و بخاطر همین ولش کرده و رفته زن یه مرد زن دار شده اما من هیچ وقت حرفش رو باور نمی‌کردم... اما الان فهمیدم همش راست بوده، اون معتاد بود عوضی بود ولی حقیقت رو می‌گفت..‌‌
1 1636Loading...
25
توی vipپارت ۲۲۰رو رد کردیم🥹۲ برابر اینجااا مزایای vip: 🍓نبود تبلیغات آزار دهنده 🍓هفته ای 12 تا 18پارت قرار میگیره داخلش برعکس اکثریت چنل ها که فقط 10 تا 12 پارت قرار میدن 🍓به شدت منظم هستیم اونجا و به هیچ عنوان هفته ای نیست که پارت ها طبق قولی که دادیم قرار نداده باشیم. اگر دوست دارین رمان رو کلی جلوتر بخونید به ادمین پیام بدین @Mary_abdim
1 1151Loading...
26
https://t.me/haMster_kombat_bot/start?startapp=kentId1388160350
6260Loading...
27
#part62 _یه ربع دیگه کلاست شروع میشه. تو همین یه‌ربع قراره بدجور بکنمت! _جوجه‌ی سکسی من همینو می.خواد دیگه؟ اینکه زیرِ من جر بخوره! وسط پام خیس شده و از شدت تحریک نبض می‌زدکسرا بی‌تعلل شلوارش رو پایین کشید و شورت مشکی رنگش رو تا اواسط پاهاش پایین آورد. با دیدن مردونگی کلفت و سیخ شده‌اش نفسم بند اومد که... https://t.me/+NMoCbYiQ2uBjMTZk
5940Loading...
28
دختری که عاشق شوهر مامانش میشه با اینکه خودش شوهر داره اما وقتی میفهمه مامانش از شوهر جدیدش حامله اس تموم معادلاتش بهم میخوره و همه تلاششو میکنه تا مامانشو از سر راه کنار بزنه حتی به قیمت.. https://t.me/+fm-ZbaLl9cUwYmU0
6083Loading...
29
https://t.me/hamster_kOmbat_bot/start?startapp=kentId5382158502 Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token airdrop! 💸 2k Coins as a first-time gift 🔥 25k Coins if you have Telegram Premium
7120Loading...
30
حامی سپهری...پسرجذاب و هیکلیِ بشدت هاتی که مالک بزرگترین هتل قشم هستش و یه روز اتفاقی با دختر بچه ای توی قایقی گیر دریا میفتن و کشش عجیبی نسبت به دختره پیدا میکنه طوری که توی همون قایق ترتیبش رو میده و...💯🔞🙈 8 ک*ص و کو*نش رو توی قایق جر میده و وقتی میفهمه دختره توی هتل خودش اقامت داره اونو به دفترش میکشونه و همونجام ک*صش رو جر میده، ولی فرداش با اتفاقی که برای دختره میفته دیوونه میشه و...💯❌🔞❌ #هات‌سکسی‌شورت‌خیس‌کن‌وآبدار‌💦💯 #محدودیت‌سنی‌حتما‌رعایت‌بشه‌جنبه‌نداری‌نیاچون‌باپارت‌اولش‌ک‌ص‌ت‌خیس‌میشه🔞💦💯 https://t.me/+UrbDO_kRnCY1NGQ0
6991Loading...
31
+میخوای با من سکس داشته باشی؟ سری تکون دادم.سیگارشو پرت کرد و نزدیکم شد. +قرداد من و پدربزرگت یکساله.بعد از یکسال طلاق میگیریم میدونی که با مهرسا از ایران میرم بازم مطمئنی؟ جوابی ندادم و دلخور نگاهش کردم.عاشقش شده بودم اما اون به دیوِ قاتل و بی رحم معروف بود چه توقعی داشتم؟ +از الان تا یکسال دیگه،تمامِ تنت در اختیار منه!حق نداری هیچ اعتراضی کنی…چون میدونی توی سکس رمانتیک و جنتلمن نیستم! موهامو کشید و روی زمین پرتم کرد.به جیغ زدنام توجه ای نکرد… https://t.me/+2hjyOsTBTS5hZDhk
6681Loading...
32
من دیارم! یه آدمکش بی رحم که دلم برای ممنوعه ترین زن دنیا رفت! زن داداش ناتنیم که با مظلومیت و پاکی نگاهش قلب سنگی منو به بند کشید و از خط قرمزام رد شد! مثل سگ عاشق اون دختر شدم جوری که حتی حاضر بودم به خاطرش به داداشم خیانت کنم! می دونستم که هنوز توی تخت داداشم راه پیدا نکرده پس دست به کار شدم، با یه نقشه ی از پیش تعیین شده اونو کشوندم توی اتاق خودم و بکارتش رو گرفتم! مانلی از روی کاغذ زن داداشم بود اما بدنش برای من بود... و من خوب می دونستم که چطور نطفمو توی رحمش بکارم که جز من راه دیگه ای نداشته باشه! https://t.me/+peJY0tgIjvo0ZGU0
5951Loading...
33
- لای سینه هات بوی فلفل میده. دستمو روی سینه هام گذاشتم. - من؟ نمیدونم اقا. اخماشو توی هم کشید. - میخوای دهن منو بسوزونی پدر سگ؟ ترسیده نگاهش کردم که رونمو چنگ زد و دم گوشم غرید. - یه سوزوندنی نشونت بدم. دستش لای پام رفت و... https://t.me/+qxfOaHVwdJ03OTRk ❌💦رابطه هات فرمانده جنگ و دختر فلفل فروش👅
6010Loading...
34
با نقشه وارد حریمش شدم تا حقم رو پس بگیرم! دختر بهمن‌خان عاشقم شد وحشیانه آزارش دادم تحقیرش کردم دور از چشمش با دختر شریکم ازدواج کردم حالا بی گناهی اون ثابت شده و... فکر اینکه بفهمه ازدواج کردم فکر اینکه اگر کسی به گوشش برسونه داره منو تبدیل به یه مریض روانی میکنه دنیا رو با آدماش جهنم میکنم اگر یه قدم از من فاصله بگیره... سلاخی میکنم ، تیکه تیکه میکنم مردی رو که بهش نزدیک بشه... قسم میخورم اون مال منه...تا ابــــد! ❌❌❌❌ https://t.me/+X5aw-bqnZd0zN2M0 پارت #۱۸۳ از حمام بیرون زدم و حوله را روی کفه ی کانکس انداختم ‌صدای تق تق در شنیده میشد وقتی ست مشکی رنگم را برای تن زدن برمیداشتم -وفا؟ ‌ با یاد‌آوری هزارباره‌ی بوسه‌ای که دیشب نزدیک بود بر لب این مرد بنشانم حرصی لب زدم ‌ -بله؟ ‌ صدایش نزدیک‌تر و بم‌تر شد ‌ -مهندسا رسیدن. ساعت هشته ‌ لباس زیر را تن زدم ‌ -دارم لباس می‌پوشم جناب نواب. اگر چند لحظه اجازه بدید خودم میام ‌گمان کردم رفته است با دکمه‌هایی که هنوز از پیراهنم نبسته بودم، هول هولکی برای برداشتن کش مویم خم شدم که دو چشم پراخم مردانه را مقابل پنجره‌ی مربعی کوچک کانکس دیدم -آقای نوّاب! نگاهش که روی برهنگی شکمم چرخید ، آن را بالا‌تر آورد. درست تا بالاتنه‌ای که تنها پوشش همان...لعنتی! فورا جلوی پیراهنم را روی هم آوردم و با کله‌ای که دود از آن بلند میشد به طرف پنجره خم شدم: ‌ -میشه بگید پشت پنجره‌ی اتاق من چکار میکنید؟ ‌میتوانستم منظره‌ای از هیکل بزرگش را هم ببینم دست در جیب با اخم‌های شدیدش به من نگاه میکرد و این میتوانست نبضم را تندتر کند ‌ -بپوش بیا بیرون. تکلیف این پنجره رو هم روشن میکنیم ‌ با یک حرکت روکش فلزی پنجره را از پشت پایین اورد با خنده‌ای عصبی ،تند مشغول بستن دکمه‌هایم شدم چفت در را باز کردم که با هیبت یغور و دم کرده اش روبه رو شدم احتمالا صبح زود ورزش کرده بود که عضلاتش اینقدر بزرگ دیده میشدند با نگاهی جدی و پر اخم به اطراف، نیم قدم جلو آمد ‌ -این چه سر و وضعیه؟ ‌ من را چه فرض کرده؟ زن خود؟ ‌ -ببخشید متوجه نمی‌شم! ‌ گردنش زاویه گرفت همان گردن کلفت و عضلانی اش ‌ -برو بالا... ‌ صورتم با نفهمی در هم رفت و او که یک پله بالا آمد ، من مجبور شدم عقب‌عقب داخل  شوم فضای کانکس آنقدر به‌هم‌ریخته بود که نمیشد در آن قدم گذاشت در آن فضای دوازده متری مزخرف ، مانند یک غول بزرگ دیده میشد ‌ -میدونی همین یک ساعت پیش چند تا نره خر از سرویس شرکت پیاده شد؟ ‌ من را اینجا گیر انداخته بود آن لعنتی ‌ -متوجهم آقای نوّاب. این اکیپ نزدیک۵۰ نفرن و متاسفانه۴۹ نفرشون مرد هستن ‌ گره ابرو‌هایش کور شد و حالا‌ گویی برای فهماندن جمله اش مجبور بود روی صورت من خم شود - اینجا شهر نیست که آزادی پوشش رو حق خودت بد‌ونی و انتظار داشته باشی چهل و نه تا مردی که یک هفته از موعدشون بگذره مثل حیوون ف*ل میان, به چشم خواهری و ناموس نگات کنن ‌ از بی‌پروا بودنش در شگفت بودم که چانه بالا انداخت و به یقه‌ام اشاره کرد ‌ -اونی که من همین چند لحظه پیش دیدم رو اگر یکی از اون تخ*م حروما میدید، الان اینقدر حق به‌جانب جلوم وانَساده بودی! ‌ با حرص لب فشردم و سرم را بالا بردم ‌ -با چه اجازه‌ای وقتی میدونید دارم لباس عوض میکنم منو دید می‌زنید جناب؟ مردمک‌هایش با حالتی خاص بین چشم‌هایم به حرکت در آمد و سکوت چند ثانیه ای‌اش باعث شد تنی که داشت مقابل کولر یخ میزد به عرق بنشیند ‌ -میشه بگید دقیقا از چه زمانی پشت اون پنجره بودید؟ ‌ صدای لعنتی‌ام می‌لرزید و من با صاف کردن سینه‌ام قصد داشتم آن را عادی و معمول نشان دهم ‌ -همون لحظه که گفتی دارم لباس عوض میکنم لعنتی. چقدر پر رو و وقیح بود او حالا به‌جای اخم ،حالتی تخس مانند و عصبی کننده در نگاهش نشست ‌ -مشکی به پوستت میاد! ‌ قطعا آتش بود که از بینی و گوش‌هایم بیرون میزد و نفسم را بند آورده بود ‌ -برید بیرون لطفا. همین الان! ‌ پلک‌هایش سنگین شد و لبخندی کج‌، روی لب‌هایش جا خوش کرد همان لب‌هایی که من دیشب... میشد گورش را گم کند؟ ‌ -همه مثل من نیستن که یه دختر خوشگل لب به لبشون بچسبونه و جای اینکه یه گوشه گیرش بندازن، بگذرن و ملاحظه‌ی مست بودنش رو بکنن ‌ سینه‌ام با خشم بالا و پایین میشد که دو انگشتش را به نشانه‌ی خداحافظی گوشه‌ی پیشانی اش زد خداخدا می‌کردم زودتر بیرون برود و سِت ارغوانی رنگی که روبه روی حمام افتاده بود را نبیند اما میتوانم قسم بخورم لحظه‌ای که نگاهش به پشت سرم گیر کرد ،دقیقا همان بی‌صاحب‌ها را دیده بود که ابرو‌هایش بالا رفت یک "اوه" زیر لبی و... با لبخندی موذی که سعی داشت پنهانش کند پشت به من از کانکس خارج شد. ‌ قطعا اگر کبریت میزدند یک پارچه آن کانکس لعنتی هم با من می‌سوخت چگونه این چهل روز را در کنار چنین مردی در این بیابان می‌ماندم؟ ❌❌❌❌ https://t.me/+X5aw-bqnZd0zN2M0
1640Loading...
35
Media files
3460Loading...
36
من، شهابم!... درست مثل اسمم "آتیش"🔥 تاجر خشن و مغروری که هیچ کدوم از دخترای اغواگر و زیبایی که دورم بودن نتونستن دل سنگ و سردم رو بدست بیارن اماااا... دختر کوچیک و مظلوم حاج تیمور وثوق، تونست! دختری که خونوادش به خاطر رازهای سر به مهر طردش کرده بودن و توی خونه باغ و خونواده ی بزرگشون، بی محبتی می دید. ۱۱ سال ازم کوچیکتر بود و سادگیش شبیه هیچ کدوم از اون دخترها نبود ولی من... خواستمش! و کدوم دختری و چیزی بود که من بخوامش و بدستش نیارم؟ بچه بود ولی... به عقد خودم در اوردمش که هیچ مردی جرات نکنه بهش نزدیک بشه. همه چیز خوب بود تا وقتی که فهمیدم مانع بزرگی روبرومه. مردی که می تونست شیدا رو ازم بگیره اما من اون ادمی نیستم که از چیزی که تصاحبش کردم و می خوامش، بگذرم. پس...🔥❤️‍🔥 https://t.me/+fq4x9Nc0U241Mjk0
2141Loading...
37
‍ _چند تا دست داری بابایی؟! هامان سعی میکند با انگشتانش…پاسخ دهد: _سه تا… هاکان بلند میخندد: _مشکلت با عدد ۲ چیه آخه مرتیکه؟!…چند تا پا داری؟!… هامان دوباره پاسخ میدهد: _سه تا… هاکان دوباره ریسه میرود: _دوتا پا داری بابایی…اون وسطی و که نباید حساب کنی که… از حرفش مهلا هم به خنده می افتد…اویی که به شدت سعی دارد گاردش را حفظ کند… میز شام را میچیند و بی توجه به هاکان…هامان را زیر بغل میزند… روی صندلی نشسته دوباره سمت هاکان میدود… _بابا بیا…گذا… زیر چشمی نگاهی به مهلای اخمو میکند و بلند لب میزند: _من با ترانه شام خوردم…برو بخور نوش جونت بابایی… هامان لبانش را غنچه میکند: _تلانه کیه؟!… مهلا دوباره او را زیر بغل میزند: _یه سگ کثیف و مریضه که نباید کسی سمتش بره…وگرنه مریض میشه… هاکان به زور جلوی خنده ش را میگیرد… خب به او چه که دوست دختر قدیمش با خط او تماس گرفته بود!!! بی خیال روی زمین دراز میکشد… چند دقیقه ای میگذرد که صدای زنگ گوشی هاکان دوباره بلند میشود… قبل از رسیدن دست هاکان به گوشی…هامان آن را چنگ میزند و فرار میکند.. تماس که وصل میشود…صدای ترانه در فضا میپیچد… _الو هاکان… هامان با لحن بچگانه ش حرف میزند… _سلام… _سلام به روی ماهت خوشگل من… _من هامانم… _میدونم فداتشم…منم ترانه‌م… هامان بدون معطلی سوال میپرسد: _تو سگی؟!کفیثی؟؟… جا خوردن ترانه پر واضح است: _نه فداتشم…منم آدمم مثل خودت… _نه…مامانم گفت سگی… مهلا هینی می کشد و ضربه ای پشت دستش میزند و رو به هاکان به گوشی اشاره میکند: _پاشو بگیر اینو از دستش…الان کل… هاکان بامزه ابرو بالا می اندازد: _قهر بودی…نباید باهام حرف میزدی… مهلا رو میگیرد و سمت آشپزخانه قدم برمیدارد… _به جهنم… با حرص و غر غر در حال جمع آوری ظرفهاست… که ناگهان تن هاکان از پشت به او می چسبد: _ایشالا که ترانه رو مورد عنایت قرار میدی… از او فاصله میگیرد… _برو اونور… _بچه بازی نکن مهلا…گفتم که کاری باهاش ندارم…فقط کارمندمه… مهلا با اخم چانه اش را از زیر انگشتان هاکان نجات میدهد… _هر چی مهم نیست…هر کاری میخوای بکن… صدای مکالمه ی هامان و ترانه همچنان از گوشی می آمد… هاکان پیشانی به پیشانی مهلا می چسباند و با لبخند لب میزند: _آخ که نمیدونی چقد دلم میخواد الان رو تختمون ماساژت بدم… مهلا چشم می دزدد و لبخند کم رنگی میزند…او حتی منت کشی هم بلد نبود… هاکان با اشتیاق آرام زمزمه میکند: _توام خوشت میاد نه؟!… مهلا لب باز میکند تا پاسخش را بدهد که با جمله ی ترانه به هامان…همانطور با دهان باز…مات چشمان هاکان میشود: _به بابات بگو …تلانه داره واست یه داداش یا آجی میاره…هنوز جنسیتش مشخص نیست…امروز دکتر فقط بارداری رو تایید کرده…هاکان گوشی رو اسپیکره…میشنوی؟!…پس کی قراره مهلا بره؟!…بابا ما بچمونم داره دنیا میاد دیگه…دکش کن… ادامه😭😭😭👇 https://t.me/+ozpr_SlGx-5lYjZk https://t.me/+ozpr_SlGx-5lYjZk https://t.me/+ozpr_SlGx-5lYjZk https://t.me/+ozpr_SlGx-5lYjZk https://t.me/+ozpr_SlGx-5lYjZk
1881Loading...
38
- کِی وقت کردی تنتو سُر بدی زیر تنش؟ با شرم هق میزنم و سرمو پایین میندازم. عمه با بی رحمی نیشگونی از بازوم میگیره و بی توجه به دردِ من، با حرص میگه: - دختره‌ی خیره سر. میدونی اگه بابات بفهمه سر به تنت نمیذاره؟ هان؟ عقل تو کله ات هست؟ با شناسنامه سفید حامله میشن سلیطه؟ بغض راه گلومو بسته. به سختی زمزمه میکنم: - محرمشم. هرزگی نکردم که باعث خجالتتون بشم عمه! با انگشت اشاره، پیشونی ام رو عقب هل میده. شدت ریزش اشکام بیشتز میشن و عمه با قساوت جیغ میزنه: - زبونتو کوتاه کن‌آ... برای من زبون درازی ام میکنه! مانتومو تو صورتم پرت میکنه و با تحکم لب میزنه: - بپوش ببینم... یالا... امروز بمیری هم باید بریم سراغ سقط و ترمیم. خواستگار داره برات میاد بی شرف. اونوقت تو رفتی بدون اجازه پدرت صیغه همایون شدی که تنتو جر بده و آبروتو ببره؟ با خجالت، میون گریه پچ میزنم: - من دوستش دارم... - بیخود کردی که دوسش داری! زود باش نمیخوام حرفمو دوباره تکرار کنم... مظلوم و بی پناه به حرف میام: - من نمیخوام بچه ام رو سقط کنم. عمه چرا اینطوری میکنی؟ تو رو خدا... - شما خیلی بیجا میکنی با من... گوه میخوری با من... زود باش نذار به زور متوسل بشم! هق میزنم و پارچه مانتو رو تو مشتم مچاله میکنم. حالت تهوع امونم رو بریده و عاجزانه از خدا میخوام همایون سر برسه. - عمه بخدا اگه همایون بفهمه بچه رو سقط کردم، من‌و می‌کشه! - خیلی غلط میکنه. یالا لباستو بپوش برا من مظلوم نمایی نکن! سریع باش... من وقت گرفتم نمیتونیم دیر کنیم با بیچارگی سر کج میکنم و بی صدا هق میزنم و دستمو رو شکمم میذارم، همزمان زمزمه میکنم: - نترسیا مامانی... الان بابا میاد نجاتمون میده! https://t.me/+pM0IpPbOla1kNjU0 https://t.me/+pM0IpPbOla1kNjU0 https://t.me/+pM0IpPbOla1kNjU0 ⁉️⁉️⁉️⁉️ - عزیزم دراز بکش روی تخت تا بیام. همه‌ی تنم میلرزه. ملتمسانه به عمه نگاه میکنم و اون با اخم به تخت اشاره میکنه و لب میزنه: - زودباش... با غصه و وحشت روی تخت میشینم. - عزیزم با لباس میرن رو تخت؟ پاشو، پاشو لباساتو دربیار خانمم. ترسم نداره، چرا میلرزی؟ با صدای توبیخ گر دکتر، نیمخیز میشم تو جام و با خستگی و مکث دکمه‌ی شلوارم رو باز میکنم که همون لحظه صدای عربده‌ی بلندی به گوش میرسه و من میتونم به راحتی صدای همایون رو تشخیص بدم. نور امید تو دلم روشن میشه و وسط گریه، میخندم. عمه با نگرانی به در زل میزنه و همایون با همون قد بلند و نگاه بی نظیرش داخل میاد. با ذوق هق میزنم. چشماش به خون نشستن و گردن بلندش به کبودی میزنه. فریاد میزنه: - زن من کجاست؟ قبل از این که همه جا رو به خاک و خون بکشه، با صدای لرزون صداش میزنم. - هُما جانم... نگاهش به سمتم کشیده میشه. خشم جاشو به محبت و نگرانی میده، سریع به طرفم میاد و بغلم میکنه. - جان؟ جان هما خانم خوشگلم؟ من نبودم جرأت کردن بهت زور بگن؟ دستامو دور گردنش حلقه میکنم و اون من بد حال رو روی دستاش بلند میکنه. جلوی عمه می ایسته و با تهدید زمزمه میکنه: - برو خدا رو شکر کن که عمه‌امی، وگرنه زنده ات نمیذاشتم... تهدیدش کارسازه. عمه با حرص زبون به دهن میگیره.تا رسیدن به ماشین چشم میبندم و گوش میدم به صدای قلبش. به ماشین که میرسیم منو روی صندلی عقب میخوابونه و گلومو محکم میبوسه و عطر تنمو نفس میکشه. - عمر همایون! خوبی؟ خوبی نفس من؟ به سختی و با شکایت لب میزنم: - چرا دیر کردی؟ شکممو نوازش میکنه و بازومو میبوسه: - غلط کردم. غلط کردم شیشه عمرم. ببخشید عزیر دلم! امشب به همه میفهمونم که عاقبت ترسوندن زن من، چیه؟! امشب بالاخره میفهمن که دخترشون، شیشه عمر منه... زن منه... https://t.me/+pM0IpPbOla1kNjU0 https://t.me/+pM0IpPbOla1kNjU0 عاشق بودم... دل داده بودم به دل همایون. مردِ بدنام و زن باره‌ی خانواده که طرد شده بود. به تهدیدها و حرفای پدرم توجه نکردم و پنهانی صیغه اش شدم. صیغه ی مردی که آوازه‌ی خشونت و سگ اخلاقی اش توی کل خاندان پیچیده بود و به سختی علاقه اش رو بدست آورده بودم. اما اون پیش من، آدم دیگه ای بود... مهربون و خانواده دوست. عاشقش بودم... کنارش خوش بودم تا اینکه حرف خواستگاری، سبحان وسط اومد. دقیقا زمانی که فهمیده بودم باردارم... وای از اون روزی که همایون میفهمید... وای از اون روز!...🔞📛 https://t.me/+pM0IpPbOla1kNjU0
2010Loading...
39
- اونجامم بلدی ماساژ بدی؟ تابی به کمرم دادم و شونشو فشار دادم. - اونجا جزو محدوده ی کارم نیست. نیشخندی زد. - ماساژفول بادی میخواستم اونم از بدنمه دیگه. لبمو گاز گرفتم که منو کشید بین پاش. - با دهنت ماساژش بده. هنگ کرده بهش نگاه کردم که یهو موهامو از پشت گرفت و... https://t.me/+vn3TqZblYSg0ODBk 🩸دختر ماساژور که گیر هنرپیشه ی شهوتی میوفته و تو هر نوبت ماساژباید اونجاشم ماساژ بده که‌...
2184Loading...
40
از بوی بد نفسهاش که خبر از مستی اش میداد ، چینی به دماغم داد _ برو کنار !! بعدا که هوش و حواست بیاد سرجاش میای صدتا انگ به من میچسبونی !! هر کی ندونه فکر میکنه من بهت دست درازی کردم !! نه تو !! سر توی گودی گردنم فرو برد و نفس عمیقی کشید _ مگه نکردی؟؟ اونقدر عشوه ریختی پسر مردمو از راه به در کردی ... روی تخت پرتم کرد و ... https://t.me/+ub5yNFHsQuQ0NzI0
8271Loading...
_ آییی استاد وقتی ک🍓صمو میخوریش نمیتونم درست روی درسم تمرکز کنم. دور لبش رو شهو.انی لیسید و سرشو بالا اورد. _ چطوره تو واسه ددی بخوری من واست درس رو توضیح بدم؟ انگشت روی #بهشت خیسم کشیدم و لب گزیدم: _ آخه مال #ددی زیادی بزرگه ...دهنم پاره میشه ... کتاب رو جلوی صورتم گرفت. _ پس میکنم توش؛ معادله رو تا وقتی ار.ضا شدم حل کن! https://t.me/+CuFaqGGYlqllNjA0 سر کللاس ک.ص دانشجو کوچولوشو میخوره و...💦🤤
نمایش همه...
•شــیفته هـــ‌🔞ـــوس•

اگه بگن هوس چی کردی فقط میگم نفس نفس زدنات وقتی زیرمی🤤🔥 چنل اصلی رمان شیفته هوس♨ ژانر: اروتیک،معمایی،بزرگــ🔞سال ❌کپی ممنوع❌

تو یه حرکت دستشو به نرده ی بالا سرش با دستبند وصل کردم . بدن زیبا و عریونش که با حوله پوشیده شده بود بدجور منو عطشی کرده بود .🔞👿💦🙊 دستی دور کمرش گذاشتم : _دختر کوچولوی من چقدر بزرگ شده.. از همون بچگی چشمای من فقط رو بدن تو بود سلدا خوشگله . نوازش گونه انگشتشو رو لبم کشید و همون انگشو به سمت پایین آورد تا به حوله برسه. حوله رو با یه حرکت کنار زد تا... https://t.me/+ZBi1qVHzIAdmNGJk
نمایش همه...
⸾❀کـاپـریـ∝ـچـو❀⸾

"به نام الله" ❅أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ❅ تمامی بنر ها واقعی هستن ⋆⊰ هر گونه کپی برداری از رمان ممنوع و حرام است ⊱⋆

در حالی که اقا وحشیانه داشت ک.ونمو با ک.یر کلفتش جر میداد خانم سینه‌های درشتمو توی مشتش گرفت و با دست آزادش ک.صم میمالید آه و ناله‌هام کل فضای اتاق پر کرده بود دلم میخاست انگشتاشو توی سوراخ ک.صم حس کنم با عجز و التماس نالیدم: -خانمـ.. لطفا .. انگشتاتو بکن توم گاز محکمی از نوک سینه‌م گرفت و....💦🔞 https://t.me/+vBl42vlxo2Q4ZTA0
نمایش همه...
-میگن دختره پورن استاره... فیلماش.. استغفرالله با اخم به حرف زنان فامیل گوش میکرد. زن اورا میگفتند؟ دختر از گل پاک ترش را؟ -من شنیدم وقتی اونور بوده هرشب با یکی میخوابیده ولی این پسر گوش نداد که... بدون تحقیق و همه چی رفت دست گذاشت رو یه زن اروپایی آوردش وسط خونه زندگیمون. با شنیدن این حرف مطمئن شد ملیسای اورا میگویند. دهن باز کرد با پرخاش از زنش دفاع کند که... https://t.me/+Ky-tkPra6Jk2OTc0 همان لحظه تلوزیون روشن و تصویر زنش با مردی غریبه روی تلوزیون نمایش نشان داده شد...
نمایش همه...
بوسـہ شهوتـ

-عشق یعنی کنار هم که باشیم نه تو سیر شی از دادن نه من سیر شم از کردنت.💦🍓

-تا خایه فرو کن تو ک.صش کی.رشو تو دست گرفتم و به چ.چول خیس مهسا مالیدم -اومممم جرم بدههه لیتل کوچولو اوووف چه کی.ر کلفتی دارییییی شروین تند تند تلمبه میزد و منم با شهوت ک.صمو تو دهن مهسا گذاشتم و شروین به سینه هام چنگ زد -کی باورش میشه دارم دوتا زن سن بالا داف میکنم؟ چه ک.صای تپلی دارید زبون مهسا توم فرو رفت که جیغی از لذت کشیدم و شروین خودشو از مهسا بیرون کشید و روی تخت خوابید و غرید -جن.ده های پولدار وقتشه دوتایی برام ساک بزنید https://t.me/+iLy_9cJnQsBmMjE0 پسره دوتا داف سن بالا رو تو آشپزخونه جر میده🙈🔞💦
نمایش همه...
𝑸𝒖𝒆𝒆𝒏 𝒐𝒇 𝒔𝒆𝑥🔞

این رمان مناسبت همه سنین نیست🔞

❌❌کلید را در قفل میچرخاند و من وحشت زده خیره اش میشوم. جلو میروم و پیش از آنکه او حرفی بزند هقی از گلویم خارج میشود: - من... من خیانت نکردم به خدا... جون من باورم کن به عقب هولم میدهد و فریاد میزند: - منو به خودت قسم نده لعنتی.... چی میگفت اون مرتیکه؟ داد میزند و من میلرزم. همه چیز در ثانیه رخ میدهد؛ وسایل روی میزآرایش را به اطراف پرت میکند و مشتش را محکم به آینه میکوبد. از دستش خون میچکد و من جیغ میکشم: - گفت از قاتل خبر داره... به خدا من خیانتی نکردم. https://t.me/+ke6v0XEcbIE3Yjc8
نمایش همه...
♨️آلفایی که به امگای حامله‌اش تجاوز میکنه تا بچش سقط بشه😱🔞💦 شلوارمو کشید #پایین. که بدنم‌ یخ کرد‌. _نکن. #شلوار و شرتم‌رو بیرون کشید و #سیلی به باسنم‌زد. _آخ که چه شبایی به یاد این کون‌#هلوییت🍑 جق زدم‌و وقتی پسرارو #میگاییدم تورو تصور میکردم اگه‌ بدونی چند نفرو #کشتم‌ بخاطر اینکه اونا تو نبودن. از ترس #بدنم شروع به لرزش کرد. یهو چیزی رو گذاشت زیر زبونم‌و با انگشتش دهن‌و فکم رو گرفت و مجبورم کرد صبرکنم‌تا #قرص حل بشه. کم کم‌حس کردم‌بدنم‌داره بی حس میشه. _کل بدنت‌ریلکس‌میشه و وقتی بچت‌رو #سقط کنی دیگه درد نمیکشی. https://t.me/+m4EmNnevyxE4OTg0 حتی نمیتونستم‌دیگه #حرف بزنم. خم شد و آلتشو گذاشت دم #سوراخم...🔞💦
نمایش همه...
👍 1
- من خودم برات یه لشکرم. تا من هستم هیچی نمیشه. خب؟ هنوز نمردم که خودتو تنها بدونی. هر کی کشته، کشته. من و تو کاری نکردیم که. سرم را از زیر چانه اش بیرون میکشم و نگاهش میکنم. میخواهم مخالفت کنم و باز هم گلایه کنم که لب های لرزان از بغضم به اسارت لبهاش در می آید. گاز های ریزی میگیرد و زبانم را به بازی میگیرد که آهی از گلویم خارج میشود. - هیشششش. حق نداری جایی بری. تا ابد مال منی قصه ی هزار و یک شبم. https://t.me/+ke6v0XEcbIE3Yjc8
نمایش همه...
https://t.me/hamster_kOmbat_bot/start?startapp=kentId2069849485 Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token airdrop! 💸 2k Coins as a first-time gift 🔥 25k Coins if you have Telegram Premium
نمایش همه...
Hamster Kombat

Just for you, we have developed an unrealistically cool application in the clicker genre, and no hamster was harmed! Perform simple tasks that take very little time and get the opportunity to earn money!

- من خودم برات یه لشکرم. تا من هستم هیچی نمیشه. خب؟ هنوز نمردم که خودتو تنها بدونی. هر کی کشته، کشته. من و تو کاری نکردیم که. سرم را از زیر چانه اش بیرون میکشم و نگاهش میکنم. میخواهم مخالفت کنم و باز هم گلایه کنم که لب های لرزان از بغضم به اسارت لبهاش در می آید. گاز های ریزی میگیرد و زبانم را به بازی میگیرد که آهی از گلویم خارج میشود. - هیشششش. حق نداری جایی بری. تا ابد مال منی قصه ی هزار و یک شبم. https://t.me/+ke6v0XEcbIE3Yjc8
نمایش همه...