『My_MANSI ✎ مانسی من』
* تحت حمایت انجمن قلم سازان * به قلم: BLUE SAMA Wattpad: https://www.wattpad.com/story/359834726?utm_source=androi ناشناس نویسنده: http://t.me/HidenChat_Bot?start=852085420 روندِ پارت گذاری: هر روز بجز روزهای تعطیل [ساعت 8PM]
نمایش بیشتر1 961
مشترکین
+8124 ساعت
+1007 روز
+12230 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from گسترده نگاره سومی😍🧿
00:02
Video unavailable
#مثبت18سال😱
با خشم و عصبانیت سیلی روی صورتش زدم
که افتاد رو تخت
هقی زد ولی بی توجه به گریه هاش باسنشو کشیدم سمت خودم و شلوارشو درآوردم
_آ.. اهیر داری چیی. چیکار میکنی تروخدا ولم کن بچه ها صدامونو میشنون
سرشو به بالشت فشار دادم تا کمتر زر زر کنه♨️💘
_خفه شو سام تو بهم دروغ گفتی اینم مجازات دروغاته
محکم بدون چرب کردن مق.عدش یه ضرب واردش شدم که ناله من و فریاد اون تو اتاق پیچید...
با حس گرمی #خون روی #مردونگیم با عصبانیت... ❌🔞⚠️
#مافــیایـی
"خطر اعتیاد شدید به رمانهای این چنل بالاست" 🩷💦
https://t.me/+q7qpbxrU-bsxMmFk
https://t.me/+q7qpbxrU-bsxMmFk
2300
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
Photo unavailable
دانیار دختری رو که از بچگی نافشو به اسمش بریدن وفرار کرده رو بعد سه سال پیدا میکنه و فکر میکنه بچشون رو چند سال پیش سقط کرده که 😱
سیلی به صورتش زدم و موهاش رو کشیدم.
_عوضی بچه من رو سقط کردی که بری بچه کی رو توی شکمت بزرگ کنی هان؟!بچه عشقتو؟!
بچه منی که #شوهرت بودمرو انداختیی؟!
دانیار نیستم اگه امشب یه بچه توی #شکمت نکارم.
با گریه شروع به حرفزدن کرد که عصبی تر شدم.
_ولم....هق....ولم کنعوضی.
شلوارش رو پاره کردم و خودم رو بی رحم #واردش کردم که از درد داد بلندی کشید که در اتاق باز شد یه پسربچههمون طوری که چشماش رو میمالید اومد،داخل.چقدر شبیه منبود.
پسر چقدر شبیه منبود.
چشمشکه به منافتاد با خنده وذوق #بابا گفت واومد سمتم که مات ومبهوت فقط نگاش کردم.
_ #با دنیییییی.
https://t.me/+b00O5gkDcE5kZWQ0
https://t.me/+b00O5gkDcE5kZWQ0
3400
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
00:01
Video unavailable
فرمانده ای که اسمش تن دشمناش رو میلرزوند چون کشورش جنگ رو باخته مجبوره زیرخواب شاهزاده کشور رقیب بشه...🔞💦🏳🌈
-ده دقیقه دیگه جلسه شروع میشه ، برو زیرمیز موقع اومدن حضار بتونی برام ساک بزنی🥵
اخم کرد و دندوناش رو روی هم سابید... پوزخندی زدم و زنجیر قلاده اش رو محکم تر کشیدم.
از شدت درد چشماش بسته و جلوی پاهام افتاد.
-شایدم میخوای به جای اینکه زیر من بخوابی زیر سربازام بخوابی.. هوم؟🔥🔥
دستاش رو مشت کرده بود.. داشت خودش رو کنترل میکرد تا چیزی بارم نکنه..
با سرگرمی تیرآخرمم بهش زدم:
-فریان کوچولو میدونه اگه به حرف صاحبش گوش نکنه تا یه مدت نمیتونه دستشویی کنه؟🔥🔞
https://t.me/+1VqtxS8NW9ljMzk8
https://t.me/+1VqtxS8NW9ljMzk8
من فریانم... فرماندهای که کشورش جنگ رو به بدنام ترین شاهزادهی تمام دوران ها باخت...
فکرکردم قراره طبق رسم منو بکشن اما اون نجاتم داد و بلایی بدتر از مرگ رو سرم آورد🔞💦
#گیلاو #عاشقانه #تاریخی #خشن
3300
افعی...گی...هات🐍🏳️🌈
نگاهم رو به خلیفه دوختم! نیشخندی زد و به تن لختم خیره شد.🐺
خلیفه: شبیه به یک دختری ایرانی!
داد زدم: مرتیکه حشری🔞کثافت، لباسام کجاست؟😱
نزدیکم شد. برم گردوند و اسپنک محکمی بهم زد. 🍌از دردش لب گزیدم.❗️
خلیفه: اگر دوباره داد بزنی، تورا به دست بادیگاردها میدهم... ❌حالا میزنم و تو باید بشماری!😈
تقلا کردم که با ضربهی بعدیش از درد فحشش دادم.🔞
خلیفه دستی بین باسنمکشید و گفت: آن مار ایرانی تو را 🖤میخواهد! میدهم اما اول خودم تورا مزه میکنم!🍌
https://t.me/+kwoup4KkKr40NGI0
4400
Repost from N/a
آوا دختر چشم سبز و هاتیه که از شانس بدش توسط چندتا خلافکار گروگان گرفته میشه و تو همون حین بهش تجاوز میشه!
بعد از این قضایا اتفاقی با پلیس جذابی به اسم رادوین آشنا میشه و ازش کمک میخواد، اولش فقط یه همکاری ساده برای پیدا کردن و مجازات کردن اون بانده اما کم کم دختر سر زبون دارمون آقا رادوینو عاشق خودش میکنه و باهم...🙈🔥
https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0
https://t.me/+SreiMlA6iNsyN2U0
17پاک
9700
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
داشت یخو رو بدن داغم دور میداد و وقتی آب میشدن اونارو همونجور لیس میزد .💦
میتونستم چیزی که میخوادو تو چشماش ببینم ولی نباید به این راحتی میذاشتم انجامش بده ..
یهو بلند شدم و گفتم :
_نه نباید انجامش بدیم ..
اومدم برم لباس بپوشم که منو کشید عقب و چسبوند بیخ دیوار :
_خودت خواستی دختر کوچولو ..
و ابنبات گندشو از تو شلوارش بیرون کشید و...🍭🔞
https://t.me/+uUj3WJeenos4YjM0
https://t.me/+uUj3WJeenos4YjM0
6500
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
به خوابگاه پسرا خوش اومدین... فقط یه چیزی... اینجا س.ک.س آزاده!!!🔞🫣
#لالهی گوشمو لیس زد و با صدای جادوییش لب زد:
- میخوای برات #س*اک بزنم؟💦
تند گفتم "نه" ولی اون خم شد و #آ*لت #شق شدهمو تو دستش گرفت.
- سهیل باباجانیان قراره #دراز کوچولوتو لمس کنه... این افتخاریه که نصیب هر کسی نمیشه!
اینو گفت و همونطور که بهم زل زده بود #آل*تمو تو دهنش کرد...
آه عمیقی کشیدم که...
https://t.me/+MSbZGby4duljMjY8
https://t.me/+MSbZGby4duljMjY8
6600
00:02
Video unavailable
از #درد🩸 زیاد پشتم چنگی به ملافه زدم. اون خاطرات 😈لعنتی مثل اسید داشت مغزم رو از بین میبرد. 🔞همون درد، همون حس... بازهم داشت بهم #تجاوز میشد.🔞
نگاه دردمندم 🥲رو به در دوخته بودم. هنوزم امید داشتم مثل دفعات قبل محمد نجاتم بده. 🔞هق زدم: محمد...
دستی دور گلوم حلقه شد. احساس #خفگی کردم. گاز محکمی از سرشونم گرفت و جدا شد.🔞
_میدونی چیه #خرگوش؟ خودت میدونی من #افعیم🐍. اگر میخوای با زهرم ☠️فلجت نکنم دفعه بعدی که زیرمی و دارم #میکنمت اسممرد دیگهای رو نیار فهمیدی.❌
به خسخس افتادم. گلوم رو ول کرد.
_تنها اسمی که از این به بعد از دهن خوشگلت بیرون میاد فقط باید #شاکو باشه.❗️❗️
https://t.me/+kwoup4KkKr40NGI0
6900
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
00:06
Video unavailable
شروع رمان هات و جذاب #عروس_افسونگر🔞💯
یزدان اشراف زاده مردی ثروتمند و قدرتمند که روحیه خشن و به شدت سردی داره که منشا اون یک اختلال روانی هست که به شدت خطرناکه و این بین پای ایلماه دختری ساده و مهربون رو وسط می کشه و یزدان عاشق اون میشه و برای به دست آوردنش دست به هرکاری می زنه حتی ...🔞💦
https://t.me/+uUj3WJeenos4YjM0
https://t.me/+uUj3WJeenos4YjM0
ورود افراد زیر 20 سال به شدت ممنوع❌🚫
7900
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
00:02
Video unavailable
⚠️پارت_واقعی⚠️
نصفه شبی تو خوابگاه میره سراغ #لیتل_بویش و ...😱😈
چشمام داشتن گرم میشدن که با حس حرکت چیزی رو بدنم پریدم بالا!
- هیس... منم نوهی کدخدا!
با حرص به صورت سهیل نگاه کردم:
- داری چی کار میکنی؟ اصلا... تا این وقت شب کدوم گوری بودی؟
#لبای خونیشو به لبام نزدیک کرد.
- آرومم کن!
- تو... زخمی شدی!
تیشرتمو کشید بالا و بوسههای داغشو از #سینههام شروع کرد و رفت پایین...
ناخواسته آه عمیقی کشیدم. دستمو سریع رو دهنم گذاشتم و به تختای دیگه نگاه کردم.
- الان یکی بیدار میشه!
#شلورشو کشید پایین و #آل*ت نیمه بیدارش رو نشونم داد:
- به جهنم!!! حتی اگه همهی خوابگاهم بفهمه برام مهم نیس...
تحت تاثیر آهنگ جادویی صداش شلوارکمو در آوردم و با بیصبری سوراخمو به #آل*تش نزدیک کردم...
یه خوابگاه پر از پسرای #همج*نسگرا... حالا چی میشه اگه یه پسر روستایی ساده پاش به همچین جایی باز بشه...🥴🔞
https://t.me/+MSbZGby4duljMjY8
https://t.me/+MSbZGby4duljMjY8
6900