2 103
مشترکین
-2024 ساعت
-2727 روز
-1 08930 روز
توزیع زمان ارسال
در حال بارگیری داده...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.تجزیه و تحلیل انتشار
پست ها | بازدید ها | به اشتراک گذاشته شده | ديناميک بازديد ها |
01 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 452 | 3 | Loading... |
02 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 405 | 0 | Loading... |
03 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 232 | 6 | Loading... |
04 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 210 | 0 | Loading... |
05 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 644 | 11 | Loading... |
06 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 728 | 4 | Loading... |
07 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 449 | 5 | Loading... |
08 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 827 | 6 | Loading... |
09 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 705 | 12 | Loading... |
10 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 551 | 2 | Loading... |
11 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 1 149 | 14 | Loading... |
12 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 2 524 | 27 | Loading... |
13 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 2 173 | 6 | Loading... |
14 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 1 556 | 4 | Loading... |
15 منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0 | 1 947 | 13 | Loading... |
16 #ماهاراجه
#پارت_۲۰۸
داداشم طبق سنت هندی ها دستم رو توی دست اکاش گذاشت و برامون دعای خیر کرد.
موقع چرخیدن دور آتیش شال هامون رو بهم گره زد و روی سرمون گل ریخت.
درسته که پدر و مادر نداشتم اما داداشم نمیذاشت نبودشون رو حس کنم.
اکاش برام یه عروسی رویایی گرفته بود.
تمام فامیل و دوستامم اونجا بودن،با هواپیمای شخصی همه رو آورده بود هند تا فقط من رو خوشحال کنه.
مراسم ازدواج مون با رقص ما تموم شد.
یه رقص هندی که خودم یواشکی یاد گرفته بودم و اکاش رو سوپرایز کردم.
باورش نمیشد من اونقدر خوب هندی برقصم.
اکاش هم توی رقص همراهی مون میکرد.
هیچ وقت فکر نمیکردم یه دختر گیلکی که هیچ کس رو نداشت حالا عروس هندی بشه.
با ساری برقصه و ازدواج هندی داشته باشه.
اکاش بعد از رقص اجازه داد توی جایگاه توی بغلش بشینم.
گونه م رو جوری نوازش کرد که دلم لرزید:
-تو قشنگ ترین عروس هندوستانی
#پایان | 1 430 | 14 | Loading... |
17 -مال پسرم خیلی بهت مزه داده نه؟
با عشوه آبشو روی لبم لیس زدم و حشری شامپو رو برداشت روی تپلم ریخت
-هرچند انقد گشادی نیاز به شامپو نیست ولی حالا بابا هم بذار گشادت کنه
انگشتشو دورانی چرخوند که ناله ای کردم و با باز شدن در حموم و اومدن شوهرم...🔞💦
https://t.me/+IFFKY9KbI9cwNDU8
دختره با شوهرش و پدر شوهرش سکس خشن تو حموم میرن🔥💦 | 238 | 0 | Loading... |
18 -تو شرکت خوب بلبلزبونی میکردی؟ چی شدی الان؟ زبونتو موش خورده؟
نیم نگاهی به در میاندازم تا راهی برای فرار پیدا کنم.
-منو ببین، در قفله کلیدشم اینجاست، میتونی بیای برداری.
به جیب پیراهنش که درست روی سینهاش است اشاره میکند و من لب میگزم. او قدم به قدم نزدیک میشود و من ناچار عقب میروم و به دنبال رفع و رجوع کردن هستم.
-من بلبل زبونی نکردم، فقط گفتم شما به عنوان یک معاون باید حواستون به شرکت باشه که دور از چشمتون انبار رو خالی نکنند و دزدی رو بندازن گردن یه بیگناه، بد گفتم؟
لنگه ابرویش را بالا میاندازد و دست در جیب شلوارش فرو میبرد و میگوید:
-درست میگی، ولی به عنوان یه معاون دزد رو پیدا کردم یا نه؟
به دیوار حیاط رسیدهام. پشتم را به آن تکیه میدهم و لب میزنم:
-پید... پیدا کردید.
-تحویل پلیسش دادم یا نه؟
-دادید.
-دارو دسته شو از شرکت اخراج کردم یا نه؟
نگاهی به اطراف میاندازم و به دنبال راهی برای در رفتن از زیر دست معین هستم و میدانم که پیدا نمیکنم. ای کاش پا در این خانه نمیگذاشتم. در پاسخ به سوالش لب میزنم:
-کردید.
نزدیکم میشود، خیلی نزدیک. سر خم میکند و با صدای بم لعنتیاش آرام میگوید:
-میدونی که توانایی اینو دارم تو رو هم اخراج کنم که برام دور برنداری.
چشم گرد میکنم و او با حظ وافری که مشخص است به احوالاتم خیره است.
-منو اخراج کنید؟ فراموش کردید پدر من مدیر عامل اون شرکته؟
دستش را کنار سرم، به دیوار تکیه میدهد و محکم میگوید:
-پدرت تا الان مخالف تصمیمات من بوده؟ بیشتر از هر کسی تو اون شرکت به کی اعتماد داره؟
میدانم نمیتوانم حریف این مرد و قدرتش بشوم که از راه دیگری وارد میشوم.
-شما دلتون میاد منو اخراج کنید؟ کی بهتر از من میتونه حساب کتاب اونجا رو به درستی انجام بده و آدم وظیفه شناسی باشه؟
لبخندی که میآید روی لبش خودنمایی کند را پنهان میکند و سر در صورتم خم میکند:
-دفعه آخرت باشه پیش کارکنان کار منو زیر سوال میبری، شیر فهم شد؟
افکار شیطانیام پیشنهاد میدهند که دست در جیب پیراهنش فرو ببرم و کلید را بردارم اما جرئتش را پیدا نمیکنم.
-میذارید برم؟ مادری منتظرمه، یهو میفهمه خونه شمام و برام بد میشه.
تکه موی افتاده روی صورتم را آرام کنار میراند و پچ میزند:
-آره میتونی، کلید رو از تو جیبم بردار و برو.
با دهان نیمه باز نگاهش میکنم که شیطنتبار میگوید:
-تنها راه رفتنت همینه.
صدای مادری که از حیاطمان صدایم میزند به گوش میرسد، او بی خبر است که زیر دست این مرد و در حیاط خانهش حبس شدهام.
-توروخدا، الان میفهمه اینجام.
با ابرو به جیب پیراهنش اشاره میکند و شانه بالا میاندازد. صدای مادری که بالا میگیرد، ناچار لب میگزم و طوری که دستم برخوردی با سینهاش نداشته باشد، دست داخل جیبش میبرم که سریعالسیر دستش را روی دستم میگذارد.
میخواهم عقب بکشم که نمیگذارد و در حینی که سر خم میکند و لبانش را به گوشم میکشد میگوید:
-این بار، قلبی که زیر دستت داره این جوری بیتابی میکنه اجازه رفتن صادر میکنه، ولی آخرین باره بدون مجازات ولت میکنه بری، یادت باشه.
بوسه محکمش کنار گوشم مینشیند و کلید را به دستم میدهد، اما من با بوسهاش وا رفتهتر از آنم که فرار کنم و او با لبخندی معنادار بازیاش میگیرد که...
بینفسدرگرداب اثری دیگر از زهرا سادات رضوی👇👇
https://t.me/+2GieuLj00Co2OTNk
https://t.me/+2GieuLj00Co2OTNk
https://t.me/+2GieuLj00Co2OTNk
https://t.me/+2GieuLj00Co2OTNk | 280 | 2 | Loading... |
19 _ عادت ماهانه شدی گفتم سید برات نوار بهداشتی بخره مادر!
اون پارچه ها رو نذار عفونت میگیری!
آشوب چشم گشاد کرد و هین گویان روی صورتش کوبید.
_ وای خاک بر سرم، چیکار کردین بی بی؟!
پیرزن با تعجب ابرو بالا انداخت.
_ واه، حالا چی شده مگه خودتو میزنی؟
من که با این پای علیلم نمیتونم برم بیرون، خودتم روت نمیشه... نواربهداشتی که بال نمیزنه بیاد بشینه #لایپات!
وارفته دست روی صورتش گذاشت و نالید.
_ وای خدا منو بکشه... چجوری دیگه تو روی آقا عاصف نگاه کنم من؟
همین مانده بود عاصف از تاریخ پریودی هایش خبردار شود.
_ پاشو پاشو آه و ناله نکن، توام جای بچش... خجالت نداره که!
مرد این خونه عاصفه، محرم رازای من و توام خودشه.
غریبه نیست که ازش شرمت میاد.
بی بی که رفت با زاری روی زمین نشست و موهایش را کشید.
بدبختی اش همین بود.
بی بی و عاصف او را جای دخترش میدیدند اما خودش...
به مردی که همسن پدرش بود و او را از لب مرگ نجات داده و پناهش شده بود، دل بست...
تنش از شرم گر گرفته و هورمون های به هم ریخته اش او را به گریه انداخت.
_ آبروم رفت، خدا منو بکشه...
در حال ناله و زاری بود که صدای مهربان و مردانه ی عاصف قلبش را ریخت.
_ آشوب... کجایی؟
سیخ ایستاد و به سرعت خودش را داخل آشپزخانه انداخت. میمرد بهتر بود تا با عاصف رو به رو شود.
دست روی قلبش گذاشت و خودش را کنار یخچال پنهان کرد.
_ خدایا منو نبینه، توروخدا!
دست به دامن خدا شده بود که صدای خندان عاصف را از بالای سرش شنید.
_ از دست من قایم شدی بندانگشتی؟!
جیغ خفه ای کشید و طوری به هوا پرید که سرش به کابینت خورد.
دست به سرش گرفت و ناله ای کرد. همزمان گرمای دست عاصف روی سرش نشست و نفسش را برید.
_ چیه بچه؟ آروم بگیر زدی خودتو ناکار کردی!
سر پایین انداخته بود که عاصف به نرمی سرش را بالا کشیده و چشمان خیسش را دید.
به سرعت ابروهایش در هم گره خورد و بسته ی نوار بهداشتی را روی کابینت گذاشت.
_ چرا گریه کردی؟ کسی اذیتت کرده؟ چیزیت شده؟
دیدن نواربهداشتی کافی بود تا هق هقش شدت بگیرد. خجالت زده در خود جمع شد که عاصف دل نگران صورتش را قاب گرفت.
_ ببینمت دخترم، حرف نمیزنی باهام؟
عاصف قربون اشکات بره، کی چشمای نازتو خیس کرده؟
_ میشه... میشه فقط برین آقا عاصف؟
ابروهای مرد بالا پرید.دخترکش امروز چرا عجیب و غریب شده بود؟
نوچ کلافه ای کرد و با دقت در صورتش چشم چرخاند. با یادآوری چیزی، سری به معنای فهمیدن تکان داد.
_ ببینمت کوچولو، درد داری؟ هوم؟
آشوب که زیر دستش به لرزه افتاد، فهمید حدسش درست بوده.
لبخند مهربانی زد و از زیر لباس دست روی شکم آشوب گذاشت.
_ کوچولوی نازک نارنجی، چرا هیچی بهم نمیگی؟ الان دلتو میمالم خوب میشی...
بیا بغلم...
حرکت دست مرد روی شکمش، شبیه جریان برق خشکش کرده بود. نه نفس میکشید و نه گریه میکرد.
در آغوش عاصف کشیده شد و روی پاهایش، روی زمین نشست.
همه ی کارها را خود عاصف میکرد و خبر نداشت چه بر سر دل دخترکش می آورد.
دست دیگرش را روی کمرش فرستاد و مشغول نوازش کمر و شکمش شد.
_ بهتر شد دخترم؟
خسته شده بود از بس او را دختر کوچولویش میدید. بینی اش را بالا کشید و دلگیر پچ زد:
_ من دختر شما نیستم، کوچولوام نیستم...
عاصف تکخند توگلویی زد. گمان میکرد آشوب با او قهر کرده باشد یا برایش ناز کند.
_ ولی واسه من همیشه دختر کوچولوم میمونی!
نگاه خیس و حرصی اش را به چشمان عاصف دوخت و لب روی هم فشرد.
میدانست عشقی که به او دارد اشتباه است. میدانست هرگز به هم نمیرسند اما دست خودش نبود...
عشق که این چیزها حالی اش نمیشد...
_ نمیخوام دختر کوچولوی شما باشم آقا عاصف، من... من...
چشم بست و قبل از آنکه پشیمان شود، بی نفس پچ زد:
_ من دوستتون دارم...
چشم باز نکرد مبادا نگاه عاصف رنگ و بوی خشم گرفته باشد.
قلبش در دهانش میزد و به همین سرعت از کارش پشیمان شده بود.
کاش لال میشد، این چه بود که گفت؟
در حال شماتت خودش بود که نرمی انگشت عاصف را روی لبش حس کرد و تمام تنش نبض گرفت.
_ با این لبای خوشگلت دنیا رو بهم دادی...
گفتم دخترم که دل لاکردارم حد و حدود خودشو بدونه، که بفهمه همسن باباتم و وقتی میبینتت تند نزنه...
گفتم دخترم و از تو آتیش گرفتم که نگام طور دیگه ای نچرخه رو تن و بدنت...
من جونمو میدادم که تو دوستم داشته باشی...
چیزهایی را که میشنید باور نمیکرد. مگر میشد آرزویش به همین سرعت برآورده شود؟
خواست چشم باز کند که لبهایش اسیر لبهای عاصف شد و رسما داشت از حال میرفت.
این همه خوشی برای قلبش زیاد بود.
همین که دست دور گردن عاصف حلقه کرد و خواست همراهی اش کند، صدای کل کشیدن مادام هر دویشان را خشک کرد.
_ ورپریده ها من که میدونستم جونتون برا هم در میره...
میرم حاج باباتو خبر کنم، قبل عقد شکمشو بالا نیاری سید!
https://t.me/+8y6eopDnZ0JlYzNk
https://t.me/+8y6eopDnZ0JlYzNk | 248 | 2 | Loading... |
20 دورِ گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حالِ دوران، غم مخور.
- حافظ | | 220 | 0 | Loading... |
21 🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
❗️باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم 🧿
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه✔️
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان✔️²¹or
👤مشاوره با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat | 1 060 | 0 | Loading... |
22 #پیام_ناشناس📫
سلام ببخشید یه رمان بود که پسره اختلال دو قطبی داشت و وقتی اون خوی شر و شیطونش فعال می شد می رفت پارتی با دخترا سکس گروهی می کرد رو دارید؟ به خاطر صحنه های باز و خشنی که داشت ترسیدم مامانم بفهمه لفت دادم الان در به در دنبالشم 😭💔
#پاسخ
سلام عزیزم بله این رمان به شدت هاته و صحنه های به شدت بازی داره برای آخرین بار لینکه رو می ذارم دلی به خاطر فی*لترینگ سریع پاک می کنم پس تا لینک باطل نشده سریع عضو شو 👇🔞❌
https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0
https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0
#پارت18
یک لیوان #شراب برای خودم ریختم که سه تا دختر با نیم تنه باز و شو.*رت کوتاه بهم نزدیک شدند
شراب رو خوردم و شروع به #بوسیدن لب هاشون کردم
اوففف چه #جیگرایی بودن!
اسپنکی به باس*.ن یکیشون زدم که منو بلند کردند و توی یه اتاق خالی بردند و دوتاشون شروع به در اوردن لباس هام کردند و یکیشون شروع به #بوسیدن لب هام کرد
ازش جدا شدم و لب یکی دیگشون که موهای مشکی و چشم های #آبی داشت رو شروع به بوسیدن کردم.
اون دوتای دیگه اون پایین ...😈💦🔞
https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0
https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0
پارت واقعی ورود افراد زیر 20 سال ممنوع❌🔞 | 280 | 0 | Loading... |
23 - چند سالته بچه؟؟!
+ هیفده
- برو گمشو من بچه باز نیستم چهار روز دیگه شکایت میکنی تموم اعتبارمو خراب میکنی من جای باباتم
به کنار میزم اومد بوی عطرش منو دیوونه کرد نگاهش با چشمای رنگیش دل هر کسی رو میبرد چه برسه به من
+ دو ماه دیگه ۱۸ میشم تا اون موقع باکرگیمو نگه دار ولی کارای دیگه میکنم
آب دهنمو قورت دادم همچین عروسکی رو مگه میشه از دست داد!
- چه کارایی؟!
جلوی صندلیم اومد و خم شد از یقه ش بدنش سفید و چاک سینه هاش رو دیدم دستای کوچیک و ظریفشو روی آلتم از روی شلوار کشید.
لاک های صورتیش و بوی بدنش که انگار عطر بچه به خودش زده منو مست کرد
+ آبنبات ددی رو میخورم
این نوع حرف زدنش طاقتمو تموم کرد اجازه دادم کارشو بکنه غافل از اینکه ۱۵ ۱۶ سال با من اختلاف سنی داره.
کمربندم رو باز کرد و زیپم رو پایین کشید از چند دقیقه قبل کاملا ش.ق بودم.
دستای لطیفش رو دور آلتم گرفت
+ ددی چقدر بزرگه!! توی دستمجا نمیشه
- پس...پس میخوای چیکار کنی
لبخندی زد و لباشو دور آلتم گذاشت و آب دهنش روی آلتمریخت و مشغول خوردن شد من توی این دنیا نبودم تا بحال اینقدر لذت تجربه نکرده بودم
- ددی شورتم خیسه
- کو ببینم
روی پاهاش ایستاد شلوار جینش رو پایین کشید شورت سفیدی پاش بود تا خواستم دستمو به سمت لای پاش ببرم در اتاقم باز شد و ...
ادامه ای پارت👇
https://t.me/+2OIHNn9tyGc1MzQ8
https://t.me/+2OIHNn9tyGc1MzQ8
https://t.me/+2OIHNn9tyGc1MzQ8
https://t.me/+2OIHNn9tyGc1MzQ8 | 368 | 0 | Loading... |
24 -داری زیر کیییی پاره میشی جندههه؟
هااا؟ کی داره پاارت میکنه؟
تو زیرخواب کیی؟
تند تند از پشت خودشو بهم میکوبید و سینمو تو دستم فشار میدادم:
-آـــی آه توو ، توو. من جن.ده توامم.
من زیر تو فقط جرر میخورمم.
موهامو از پشت چنگ زد و تند تند سیلی به تپل خیسم زد:
-من کیم هاا؟
با شهوت جیغ زدم:
-اخخ تو شوهر دوستمیی
https://t.me/+gjuInltqPOoxY2I8
#خیانت با شوهر دوستش😨
پسره وقتی داره جرش میده ، زنش سر میرسه | 209 | 0 | Loading... |
25 شاهزادهی عرب حشری دستامو به تخت بست و به جون لباسام افتاد
_اوففف حبیبتی چه صورتی ای داری💦
هلومو مالید و سینه هامو گاز گرفت
_خوشت میاد زیر یه کلفت عرب جر بخوری؟
_آههه آییی شاهزاده ارحامم آروم ترر آیی
کلفتشو دم سوراخ تنگم گذاشت
_اسعد بیا تو امشب این غزال وحشی زیر دستای ما جر میخورهه
با وارد شدن شاهزاده اسعد برادر ارحام چشمام گرد که با حرکت ارحام جیغی کشیدم و...
https://t.me/+tT8JoYbAoQpiOTFk
دوتا عرب با سالار کلفتشون حساب دختر ایرونی رو میرسن❌😱🔞 | 150 | 1 | Loading... |
26 فرمان...پسرجذاب و سکسی که بخاطر بیماری مادرش پا روی قلبش میذاره و با رفیق عشقش میخوابه و اما با ندیدن خون بکارت ...👅🤤💦
https://t.me/+gjuInltqPOoxY2I8
عشقش رو فدای بیماری مادرش میکنه بیخبر از اینکه پدرزنش چشم دوخته به عشقش و همین باعث میشه هم با سالار و هم با انگشتش عشقشو جر بده و...🔞💯😈 | 332 | 0 | Loading... |
27 سکـ*س وحشیانه دختر ایرونی با دوتا شاهزادهی عرب...🔞😱💦
https://t.me/+tT8JoYbAoQpiOTFk
دوتا شاهزادهی عرب با کلفت و سیاهشون همزمان سوراخای دختره رو جر میدن و فیلمشو برای نامزدش میفرستن...😱🔞💦
#باهرپارتشآبتمیپاچهه💦🫦 | 310 | 0 | Loading... |
28 #داداشبسیجیم
#part1
از قصد پاهامو از هم باز کردم خشتک شلوارم پاره بود و زیر شلوارمم شورت نپوشیده بودم
زیر چشمی بهش نگاه کردم هنوز حواسش به قرآن خوندن بود
نمیدونم چه سودی داشت صبح تا شب قرآن میخوند؟
بهشتمو شیو کرده بودم و جوری پاهامو باز کرده بودم که اون سوراخ خوشگل تنگ صورتیم از شلوار جر خورده ام مشخص بود
مامان و بابا گرم حرف زدن بودن و داشتن از مهرداد تعریف میکردن،مهرداد که هنوزم گرم قرآن خوندن بود با شنیدن صدا زدنای بابام سرشو بلند کرد.
تا دیدم سرشو بلند کرده لبخند پر عشوه ایی زدم و پاهامو بیشتر باز کردم
نگاهم زوم شلوارش بود
داداش خوشگلم با اینکه ۵ سال ازم کوچیکتر بود اما مردونگی خیلی کلفتی داشت میتونستم از روی شلوارش به خوبی بفهمم که حداقل ۱۹.۲۰ سانت مردونگب توی اون شلوارش خوابیده!
_داداش!
با شنیدن صدام نگاهشو بهم دوخت و نگاهش به اولین چیزی که افتاد خشتک پاره و بهشت صورتیم که حالا خیس خیس شده بود افتاد
سریع صورتش سرخ شد و نگاهش پر از شرم و خجالت شد و نگاهشو ازم دزدید
با خباثت گوشیمو برداشتم و بهش اس،ام اس دادم
_خوشت اومد از اون کلوچه صورتی داداش بسیجیم؟
https://t.me/+3ebUrIW9TeEyYjNk
https://t.me/+3ebUrIW9TeEyYjNk
https://t.me/+3ebUrIW9TeEyYjNk
https://t.me/+3ebUrIW9TeEyYjNk
https://t.me/+3ebUrIW9TeEyYjNk
https://t.me/+3ebUrIW9TeEyYjNk
سرچ کن پارت واقعی نبود بلفت🔞💦
با داداش ناتنیش سکس میکنه💧 | 261 | 0 | Loading... |
29 #نارین_دختر_۱۳_ساله_ای_که_با_خانزاده_ازدواج_میکنه_ولی_موضوع_طبق_رویای_دخترانه_ی_اون_پیش_نمیره💦💯
قسمتی از رمان👇
#خان_زاده_دلبربا
#پارت_۶۹
-لباساتو در بيار!
چشمام درشت ميشه:
-واسه چي آخه خانزاده؟
دستشو روي شونه ام ميذاره:
-بايد حتما اينو تجربه كني...
نمیتونستم مخالفت کنم.
لباسامو جلوش در میارم.
تلاشي براي گرفتن نگاهش ازم نميكنه و به جاش تا ميتونه پر حرارت نگاهم ميكنه. بعد از من،اونم لخت میشه. سردی آب تنم رو ميلرزونه.
دستم بالا ميره و تكه اي از موهاي خيسش كه روي پيشوني ريخته رو كنار ميزنم.
ميخوام دستمو بيارم پايين كه به مچم چنگ ميزنه و تنمو به سمت خودش ميكشه.
بازم بدنمون به هم اتصال ميكنن. سرمو بالا ميارم. سرشو پايين مياره.
سرش جلوتر ميادلبمو ليس ميزنم و سعي ميكنم رو نوك پام وايستم و فاصله رو كمتر كنم.
دستش چنگ ميشه لاي موهاي خيسم و لبهاش ميره روي لبهام.
اين شـ..هوت! اين حسِ خوبه خواسته شدن توسط يه مرد منو مسخ ميكنه. دستمو حلقه ميكنم دور گردنش.
دستشو زير باسنم ميبره و منو تو بغلش ميگيره. بعد يه لب گرفتن خيس كننده برجستگيشو لبه بهشتم حس ميكنم.
شورتمو کنار میزنه و با یه حرکت واردم میکنه...!
#رابطه_ای_خشن💦
#فول_س.کسی💯🚫❌
https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0 | 215 | 0 | Loading... |
30 غیرتم بر تو چنان است، که گر دست دهد
نگذارم که درآیی به خیال دگران!
- جامی | | 233 | 0 | Loading... |
31 🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان🦋²¹
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat | 1 114 | 0 | Loading... |
32 _کاندوم بکش روش نمیخوام حاملهشم.
پاهام و از هم باز کرد و عضوش و به بین پام مالید.
_کاندوم چیه من دوست دارم گرمی این دویست گرم و حس کنم.
بغضم گرفت و لب برچیدم:
_حداقل آبتو نریز توش، بدبخت میشم.
با ضرب خودش و واردم کرد و نفس نفس زنان گفت:
_این تو نیستی که تعیین میکنی چیکار کنم آوین، همینطور که پرده تو زدم، بخوام حاملتم میکنم.
با گرمی چیزی داخلم...🔞💦
https://t.me/+B-1oBWNo0_U4Y2M0
https://t.me/+B-1oBWNo0_U4Y2M0
https://t.me/+B-1oBWNo0_U4Y2M0
آراج شاهی...
مرد پولدار و پر ابهتی که تنها آدم زندگیش برادر زادشه!
با خودکشی برادرزدش به خاطر یک دختر اون دختر رو پیدا میکنه و جوری بهش تجاوز میکنه که از خونریزی توی پارک بیهوش شه😱
با پخش کردن فیلمش خونوادش طردش میکنن و آراج دختررو به خونش میاره تا هرشب سوراخاشو جر بده و..💦🔞 | 212 | 0 | Loading... |
33 سینه های تازه جوانه زده اش از پشت تیشرت سفیدش مشخص بود
با اخم و غیرت جلو رفت و دست تپل مریم را گرفت
-برو خونتون دیگه بسه چقدر با پسرا بازی می کنی.
او پسر منزوی کوچه بود
به خاطر اخلاقش با کسی جوش نمی خورد و فقط با مریم خوب بود
ان هم به خاطر سیریش بودن و بامزه بازی هایش!
مریم زبانش را بیرون اورد:
-به تو چه اصن چون با تو بازی نمیکنم حسودی می کنی؟
از غفلت شهاب استفاده کرد و به سمت پسرها رفت
شهاب روی سنگ بلوک کنار دیوار نشست و با دیدن بدن به بلوغ رسیده اش که به چشم می امد حرص خورد
-ایول گل زدم گل گل گل
لعنتی بالا و پایین که می پرید آن توپک های کوچک هم تکان می خوردند
-دیدی شهاب عجب گلی زدم
و همان لحظه که داشت به سمت او می دوید پاهایش پیچ خوردند و روی زمین افتاد
شهاب سریع به سمتش دوید
-چیشد جوجه پاشو ببینمت
شهاب همیشه نازش را می خرید و او خوب بلد بود خودش را برای او لوس کند
با وجود شهاب هیچکس در محل نگاه چپ به او نمی انداخت
خاک لباسش را تکاند و حین ضربه زدن به لباسش دستش به جاهای ممنوعه ی دخترک می خورد
-هزار بار نگفتم فوتبال مخصوص دخترا نیست؟
الان خوبت شد افتادی گند خورد به هیکلت؟
مریم با ناز لب برچید:
-شهاب جونی دعوام نکن غصم می شه
شهاب با خنده ی کجی نگاهش کرد و دستش را گرفت
-پیشی لوس
او را به سمت خانه شان برد
-برو خونه خودتو تمیز کن
مریم اما بی خبر از همه جا لباسش را بالا داد و رو به شهاب گفت
-شهاب جونی می می هام درد گرفتن وقتی خوردم زمین
مثل زانوم که اون دفعه بوسش کردی خوب شه میشه اینا رو هم بوس کنی؟
شهاب آب دهانش را قورت داد و با دیدن نوک کوچک سینه اش....
***
-آرزو بیا زیپ لباسمو باز کن نوشیدنی ریخت روش باید عوضش کنم!
دست بزرگ و گرمی پشتش نشست و بعد صدایی مردانه بیخ گوشش
-هنوزم به سوتین اعتقادی نداری خانم دکتر؟
هینی کشید و به عقب برگشت با دیدن مردی اشنا و جذاب دهانش باز ماند
-تو... تو اینجا چکار می کنی کی بهت اجازه داد وارد اتاق یه خانم نامحرم بشی؟
شهاب لبخند کجی زد و زیپ پیراهنش را با یک حرکت پایین کشید
-نامحرم؟
تو از همون روزی که لباستو دادی بالا گفتی نوک سینه هاتو بوس کنم محرمم شدی خانم دکتر!
خدای بزرگ او همان شهاب بچگی هایش بود؟
https://t.me/+RDHHBQQC0kxmMjQ0
https://t.me/+RDHHBQQC0kxmMjQ0
https://t.me/+RDHHBQQC0kxmMjQ0
https://t.me/+RDHHBQQC0kxmMjQ0
https://t.me/+RDHHBQQC0kxmMjQ0
https://t.me/+RDHHBQQC0kxmMjQ0
https://t.me/+RDHHBQQC0kxmMjQ0
https://t.me/+RDHHBQQC0kxmMjQ0 | 351 | 1 | Loading... |
34 سروصدای رابطه شوهرم با زن دومش
برام مثل ناقوص مرگ بود.
وقتی نالههای هوومو میشنیدم دلم میخواست خودمو بکشم....
-واای کیان پاره شدم. اووف تند تر ارهه تندتر.
من تنگ تر و سکس تر از زن اولم مگه نه؟
https://t.me/+EvXZzPDjt95jMjQ0
هرشب تو اتاق بغلی ساحل ، شوهرش سوراخای زن دومشو جر میده. | 78 | 0 | Loading... |
35 #قاتل_معصوم
#پارت_۱۴۱
#فصل_۲
وقتی آباژور توی سرش خرد شد سرهنگ شبیه آدمایی که روح دیده با چشمای گشاد و دهن باز بهم خیره شد.
هر دو مون حتی نفس هم نمیکشیدیم
من از وحشت.
اون از غافلگیری.
چند ثانیه بعد رگه های خون از زیر موهاش به طرف صورتش راه افتاد.
قطره های خون روی پاهام میریخت و شبیه گدازه های آتش فشانی مسیر خودش رو میسوزوند.
حس می کردم نجس شدم.
میخواستم به خاطر بوی خون عق بزنم.
وقتی چشماش توی حالت نشسته بسته شد با پام به عقب هلش دادم.
بالا تنه ش از تخت آویزون شد ،در حالیکه پایین تنه ش هنوز روی تشک بود.
یکی از تیکه های نوک تیز سفالی رو برداشتم و روی شکمش نشستم.
دستم و بالا بردم اما هنوز توی قلبش فرو نکرده که به خودم اومدم و وحشت زده عقب رفتم.
من نمیتونستم برای دومین بار آدم بکشم.
فقط میتونستم فرار کنم.
تمام پنجره ها حفاظ داشت پس باید از در اصلی میرفتم.
موقع اومدن هیچ کس تو راهرو نبود.
اگه شانس باهام یاری میکرد فرار راحت میشد.
فورا لباسم و پوشیدم و با احتیاط از اتاق بیرون زدم.
توی راهرو هم کسی دیده نمیشد.
نفسم و حبس کردم و با عجله از راهرو رد شدم.
از شانس خوبم سالن هم خالی بود.
باید یه گوشه قائم میشدم و به وقتی فرار میکردم.
با عجله به طرف کنسولی رفتم تا توش پنهون شم که صدایی متوقفم کرد:
-تو چرا پیش دخترا نیستی؟
#پیام_ناشناس 📬
سلام ببخشید یه رمان بود که مربی هم جنسگرا بود و شاگردای کوچیک و کم سنش گول میزد و هر شب از یکیشون سواستفاده میکرد لینکش داری بذاری 🥲؟
____
جواب : رمانش 🖊📝 چون صحنه های بزرگسالانه داره لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 پس زود بیاین ..❤️
https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8 | 1 496 | 7 | Loading... |
36 .
مرد عصبی و منتظر به حورا نگاه میکرد:
-بچه رو بده من حورا!..نمیبینی واسه مادرش گریه میکنه؟
حورا سر بالا انداخت و با چشمانی پر شده و ملتمس نگاهش کرد
لرزان گفت:
-ما قرار گذاشتیم قباد..گفتی بچه دنیا بیاد ازش میگیری میدیش منو طلاقش میدی.
قباد عصبی دستی میان موهای لخت و سیاهش کشید و آنها را به عقب راند:
-عزیزِ من!..چطور دلت میاد یه بچهی شیرخواره رو از مادرش جدا کنی؟
حورا با گریه و ناراحتی داد کشید:
-مادرِ این بچه منم!...عاشقش شدی آره؟...دلت براش رفته که طلاقش نمیدی؟
قباد با غضب نگاهش کرد و حورا چند قدم عقب رفت.
قباد کاشفی!
مهندس سرشناس و جوانی که همه میدانستند جانش به جان حورای نوزده ساله بند است چطور میتوانست عاشق زن دیگری شود؟
-مزخرف نگو حورا!..خودِ بی شرفت زیر گوشِ من نشستی که زن بگیر برامون بچه بیاره!..چقدر گفتم بچه نمیخوام؟!...بده من بچه رو تا اون روی سگم بالا نیومده!
حورا با بغض و چانه ای لرزان نگاهش را از قباد گرفت و به صورت زیبای کودک یک ماهه دوخت.لبهای لرزانش روی پیشانی لطیفش نشست و قطرهی اشکش روی صورتش چکید.
-حورا!..د نکن بیشرف!..یه کم طاقت بیاری مالِ خودت میشه.
حورا بچه را به سینهاش فشرد و قباد به سختی او را از آغوشش در آورد.
قباد که از در بیرون رفت حورا هق زد و مقابل گهوارهی صورتی نشست.
-منو...دیگه...دوست نداره...الان دیگه...خونوادش کامله...حورای نازا رو...میخواد چیکار...
سرش را به گهواره تکیه داده بود و آن را تکان میداد و لالایی میخواند برای کودک خیالی اش.
قباد کراواتش را شل کرد و با گامهایی محکم و عصبی سمتش رفت. بازویش را گرفت و او را بالا کشید.
-میخوای منو دیوونه کنی؟!..این همه اشک و حسرت واسه چیه پرنسسِ قباد؟..مگه با لج و لجبازی برام زن دوم نگرفتی که برات بچه پس بندازه؟!...حالا که به خواستت رسیدی دو روز نمیتونی طاقت بیاری؟
حورا محکم بازویش را از دست او کشید و قباد مجالش نداد و کمرش را گرفت و به خود چسباند.
دخترک عصبی و افسار گسیخته بود داد کشید:
-کِی طلاقش میدی قباد کاشفی؟!..کِی؟!
-نمیتونم زن بیچاره و غربت زدهای که تنها دلخوشیش بچه یه ماهشه الان طلاق بدم حورا!
حورا ابروهایش را بالا انداخت و با ناباوری نگاهش کرد.
اشک ها از چشمانش افتادند و قباد خواست پاکشان کند که حورا تخت سینه اش زد.
وسط اتاق ایستاد و یکی یکی لباسهاش را در آورد.
-اون غربتی میخواد شوهرمو ازم بگیره...نمیذارم...
قباد سوالی و ساکت به حرکاتش مینگریست.
حورا موهای بلندش را رها کرد و مچ دست مردانهاش را گرفت.
آب بینی اش را بالا کشید و قباد انگشت شستش را زیر چشمان درشت و خیسش کشید.
-قباد...
-جانِ قباد؟...حالِ پرنسسِ من خوب نیست...میخوای یه کم بخوابی عزیزم؟...بعدش من و تو دوتایی میریم خرید...شهربازی...رس
حورا کف دستش را روی لبهای او گذاشت و قطره اشکش چکید.
قباد دستش را بوسید و او دستش را عقب کشید.
با بی منطقی تمام و لجبازی گفت:
-من بچه میخوام!...همین امشب باید بهم بدی!..اگه حامله شم اجازه میدم که اون زنیکه قابل ترحم رو طلاق ندی بمونه زیر سایهت.
قباد با درماندگی به دخترک نگریست.هر دو میدانستند که حورا نازاست.
-قباد؟..بهم بچه میدی نه؟
برای آنکه او را آرام کند و بخواباند سر تکان داد.
-میدم عزیزم.میدم.بیا بغلم.
او را به سمت تخت برد و کمربندش را باز کرد.
و این آغاز دیگری بود!
چرا که پرنسسِ قباد دستِ برقضا چندی بعد مژدهی بارداریاش میآمد.
گفته بود اجازه میدهد آن زن را طلاق ندهد.
بیگدار به آب زده بود و باید حسابی در پیِ قباد کاشفی و توجهش میدوید!🔥💔
https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0
https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0
https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0
https://t.me/+F_JkuuqvRzBiNjA0
. | 156 | 0 | Loading... |
37 🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
❗️باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم 🧿
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه✔️
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان✔️20o
👤مشاوره با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat | 602 | 0 | Loading... |
38 بوسه هم دیگر نمیبخشد به دل آرامشی
دست بگشا و مرا در کنج آغوشت نشان...
- شاهد سنقری | | 216 | 0 | Loading... |
39 #پارت1
پارت اول رمان نبود لفت بده🤤👇🏼
با خستگی در خونه رو باز کردم و دستم و روی کلید گذاشتم تا برق روشن کنم که یکی از پشت محکم بهم چسبید و دستام بهم قفل کرد..
با وحشت خواستم جیغی بکشم که دستش و روی دهانم گذاشت و بدنم رو محکم به خودش فشرد.
تقلا کردم تا خودم از بغلش در بیام ولی حتی نمیتونستم تکون بخورم.
با دیدن مردی که سمتم میومد با چشمای درشت شده بهش نگاه کردم وصداهای نامفهومی در اوردم..
نقاب روی صورتش مانع میشد تو تاریکی بتونم چیزی ببینم همین وحشتمو بیشتر میکرد.
جلوم قرار گرفت و دستش زیر چشمای خیسم کشید که به خودم لرزیدم..
کم کم دستش پایین اورد و محکم یقه مانتوم تو چنگش گرفت و تو یه حرکت از وسط پارش کرد..
از شدت ترس جیغ خفه ی کشیدم و تن بدنم تکون داد که سیلی محکمی از روی تاپ نازکم به بدنم زد و با صدای #خشنی گفت:
-ببرش تو اتاق..
تا خواست منو سمت جلو ببره با هر زوری که بود بدنم از تنش جدا کردم و سمت در دویدم که به چهارچوب در نرسیده تنم از پشت کشید و دستش روی سینه هام گذاشت:
-کجا فرار میکنی توله سگ؟ امشب قراره جر بخوری..
از ترس تمام تنم میلرزید و بلند اسم شوهرم رو صدا زدم که دوباره جلوی دهنم گرفتن:
-ببند دهنتو هرزه..!
به زور منو سمت اتاق خواب بردن و روی تخت پرتم کردن که جیغ بلندی کشیدم.
صدای فریاد مرده باعث شد مثل جوجه تو خودم جمع شم:
-دِ روشن کن اون برقو تا کل همسایه هارو به اینجا نکشونده
با روشن شدن برق چشمام محکم روی هم فشار دادم چند بار پلک زدم تا چشمم به نور عادت کنه..
با ترس سمت اون دوتا برگشتم که با دیدن شوهرم و مردی که کنارش ایستاده بود وحشت زده تو جام نیم خیز شدم ک....⛔️🔞💦
https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5
https://t.me/+bY3QrooOdaU0YTY5
آیه دختر هات و لوندی که فانتزی های عجیبی تو رابطه هاش داره و شوهرش با دوستش بهش تجاوز میکنه و مجبورش میکنه ک...🙈👅🔞
#خشن💦 | 152 | 0 | Loading... |
40 _دیشب صدای آه و ناله تو با مامانم شنیدم.
چشمکی زد و گفت:
_دلت خواست؟ هوسی شدی؟
اخمی کردم و به تته پته افتادم
_چ..چه ربطی داره من... من فقط میگم یکم آروم تر دختر مجرد هست تو خونه، چه معنی داره بلند اه و ناله میکنید!
بهم نزدیک شد، بالا تنه ی لختش وسوسهم میکرد دست بکشم روش، آخ مامان کوفتت بشه.
سرش و زیر گوشم آورد و پچ زد:
_اگه بخوای میتونی تو خودت حسش کنی، یبار میدم دستت.
گیج لب زدم:
_چیو؟
دستم و گرفت و گذاشت رو خشتکش.
برجستگی پایین تنش برق از سرم پروند.
_همینی و که برات سیخ کرده رو، دلت میخواد بخوریش؟
خیره به پایین تنش آب دهانم و قورت دادم.
_برو عقب شاهرخ، تو شوهر مادرمی
توجهی نکرد، دستش و فرو برد داخل شورتم و خیسی بین پام و لمس کرد
_واسه شوهر مادرت خیس کردی؟
حرکت دستاش دیوونه کننده بود.
وا دادم و آهی کشیدم..
_جووون، همینه حتی صدای ناله هاتم تحریک کنندس دختر
شلوارم و کشید پایین و سرش و برد بین پام..
https://t.me/+tu1F80Te-6QwM2I0
https://t.me/+tu1F80Te-6QwM2I0
https://t.me/+tu1F80Te-6QwM2I0
گوهر زنی چهل ساله که بعد فوت شوهرش تو مجازی با پسری آشنا میشه که همسن دخترشه..
گوهر محبت ندیده به حدی دلبسته شاهرخ میشه که متوجه نیت اون نمیشه و پای شاهرخ و تو زندگی خودش باز میکنه..
همه چی از جایی شروع میشه که شاهرخ دلبسته ی گیوا(دختر گوهر) میشه!!
#عاشقانهوصحنهدار💦💦
#عشقی_ممنوعه🔞 | 256 | 1 | Loading... |
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
Repost from منتقل شد🚫
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
😢 3
Repost from منتقل شد🚫
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
Repost from منتقل شد🚫
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
Repost from منتقل شد🚫
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
👍 4
Repost from منتقل شد🚫
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
منتقل شد بیا اینجا👇⏬👇⏬👇⏬👇
https://t.me/+5ze6bR0uBNs5NmM0
👍 1