cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

📚کتاب خوانی📚

محتویات کانال ما👇👇 👈معرفی کتاب های مفید و جالب 👈مطالعه گروهی 👈متن های جالب کتاب ها 👈پخش رایگان pdf کتاب ها 👈عکس های مفهومی 👈 چالش های هیجان انگیز 👈سخن بزرگان 👈ارسال کتاب درخواستی برای درخواست کتاب به گروه پیام بگزارید ...!

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
1 176
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-37 روز
+1630 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

#یک_قاچ_کتاب 🍉 لازم است همیشه بین "درد" و "رنج" تمایز قائل شویم. درد یک مقوله فیزیولوژیکی است و در صورت امکان همیشه باید برطرف شود چرا که می‌تواند باعث فرسایش نشاط و شادابی روح شود. رنج چیزی معنوی است چرا که ناگزیر سوالات مربوط به معنا را مطرح می‌کند.بر اساس یک جمله قدیمی مربوط به قرون وسطی : رنج سریع‌ ترین اسب برای رسیدن به تکامل است. یافتن_معنا_در_نیمه_دوم_عمر جیمز_هالیس @readingg_book 📚
نمایش همه...
قطعه‌ای از کتاب من خدا را در قمقمه آب یافته‌ام در عطر یک گل، در خلوص برخی کتاب‌ها حتی نزد بی دینان … اما تقریبا هیچگاه وی را نزد کسانی که کارشان سخن گفتن از اوست و ادعای دینداری دارند نیافته‌ام.. 📕 رستاخیز ✍ کریستین بوبن @readingg_book📚
نمایش همه...
👍 3 1💯 1
Photo unavailableShow in Telegram
✨#اخلاق_اجتماعی✨ از ریختن زباله در مکان های نامناسب پرهیز نماییم،چه در وسایل نقلیه عمومی چه در سطح شهر و یا هر مکان عمومی دیگر حتی در حد یک پوسته تخمه آفتابگردان!!! زیرا که این وجه مشترک همه شهروندان است که دوست داشته باشند شهرشان در تمیزی و پاکیزگی نمونه و الگو باشد. #شهروند_با_فرهنگ_شهر_فرهنگی @readingg_book
نمایش همه...
👏 3
پارت ۲ خسته بودم و خوابم گرفته‌بود سرم را روی زانوهایم گذاشتم که چرتی بزنم، یک مرتبه یک نفر یک پنج‌ ریالی جلو رویم انداخت، هیچ نگفتم. ظرف نیم_ساعت که زنم دیر آمد مردم چهار، پنج تومان پول جلو رویم ریختند. از زیر چشم دیدم که زن و بچه هایم دارند می آیند. پولها را جمع کردم و بلند شدم. به زنم گفتم: تو به مسافرخانه برو، من کار دارم یکی دو ساعت دیگر می آیم. زنم رفت و صدمتر دورتر در یک جای مناسبتر نشستم سرم را روی زانویم گذاشتم به طوری که صورتم پیدا نبود. حدود دو ساعت آنجا نشستم نزدیک ده_تومان پول گیرم آمد دیدم عجب کار راحت و خوبی است که بی هیچ زحمتی ظرف دو ساعت به اندازه حمالی پنج ماشین باری ده تُن پول گیرم آمد. آخر پشت کردن عدل های ۱۲۰-۱۰۰ کیلویی و بالا بردن از پله های باری کار ساده ای نیست.* ۱۵ روز مسافرت آن سال تمام شد. به زنم گفتم من در مشهد کاری پیدا کرده ام و دیگر از یزد باید بریم ، زنم هم خوشحال که در مشهد کنار حرم امام رضا (ع) می مانیم. دو تا اتاق اجاره کردیم و ساکن مشهد شدیم. روزها دور بست سرم را می گذاشتم روی زانویم و روزی ۵۰-۴۰ تومان کاسب بودم. زمستان شد هوای مشهد هم سرد شد. مسافر و زوار هم کم شده بود و نشستن روی زمین هم کار مشکلی بود. من هم راه افتادم و گدایی کردم. کم کم با محلات مشهد آشنا شدم، متوجه شدم که مردم محله سعدآباد، احمدآباد، کوی دکترا و اطراف دانشکده هاو جلوی بیمارستان ها خوب پول می دهند. حالا ۵ سال است در مشهد کار می کنم وضعم خوب که نه عالی است. ظرف این مدت در مشهد خانه یِ بزرگی خریدم. وقتی حمال گاراژ اتوتاج یزد بودم یک دخترم را در سن ۱۵ سالگی عروس کردم، کلاََ حدود ۱۴۰ تومان (منظور ۱۴۰۰ ریال) توانستم جور کنم و برایش جهیزیه بخرم. حالا زنم برای دختر دیگرم که می خواهد عروس شود نزدیک ۸۰۰ هزار تومان جهیزیه تهیه کرده است. زنم هم معامله می کند. زن حسابگری است، طوری معامله می کند که جهیزیه دخترش مجانی تمام شود. از یک وسیله چندتا می خرد و طوری آن ها را به همسایه ها و غریبه ها می فروشد که یکی برایش مجانی می افتد. هر چند ماه یک بار اصغر را می دیدم . ۵-۴ سالی گذشت و من لیسانسم را گرفتم و سربازی را در دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد می گذراندم. روزی به " گاراژ اتفاقِ" یزدی ها در مشهد رفتم دیدم اصغر آنجاست یک شال_سبز هم به دور سرش بسته است. پرسیدم اصغر از کی تا به حال سید شدی؟! گفت: سید بودم. گفتم: اصغر برادرهایت که سید نیستند، گفت: میشه آدم مرتب مشهد رفت و آمد داشته باشه اما سید نباشه!! یواشکی گفت : صداشو در نیار پرسیدم؟ کار و کاسبی چطوره، گفت: خدا را شکر بد نیست. داشتم با اصغر صحبت می کردم، که دیدم یکی از صاحب ماشین ها آمد رو کرد به اصغر ( که حالا دیگر آقا سید اصغر شده بود ) و گفت: من هزاری ۳۰ تومان بیشتر نمی دهم راضی باش ! اصغر گفت: سی و پنج تومان. بالاخره با هزاری سی و دو تومان به توافق رسیدند. اصغر گفت: چِکَش را بده. متوجه شدم که آن صاحب ماشین دارد از اصغر پول نزول می گیرد اصغر ضمن گدایی پول هم نزول می داد. ادامه دارد @readingg_book 📚
نمایش همه...
📗فایل PDF اثر مرکب تعداد صفحات (150) برنامه هر روز ( 25 صفحه هر روز) مدت مطالعه (یک هفته) طبق روال گذشته خلاصه هر برنامه و تیکه های منتخب هر برنامه در کانال با شما شریک خواهد شد..👍 شما هم می توانید برداشت خود از برنامه روزانه و تیکه های منتخب خود از برنامه را به ما روان کنید تا با دیگران شریک سازیم♥️ #کتابی_بخوانید @readingg_book
نمایش همه...
اثر مرکب.pdf21.36 MB
2
#هر_هفته_معرفی_یک_کتاب 📙عنوان کتاب: اثر مرکب 🔷نویسنده: دارن هاردی معرفی کتاب اثر مرکب سرنوشت چیزی‌ست که خودتان آن را می‎‌سازید. اگر می‌خواهید جاده‌ی موفقیت را برای خود هموار کنید، کتاب اثر مرکب به قلم دارن هاردی راهگشای شما در این مسیر پر پیچ و خم است. کتابی که در حال حاضر در گروه پرفروش‌ترین آثارنیویورک‌تایمز و آمازون قرار دارد. همه‌ی ما می‌دانیم که رسیدن به موفقیت امری ناگهانی نیست و عوامل متعددی یک فرد عادی را تبدیل به یک انسان موفق می‌کند. کتاب اثر مرکب (The Compound Effect) برگرفته از تجربیات شخصی دارن هاردی (Darren Hardy) است. او سال‌ها جزو سرآمدان صنعت موفقیت و پیشرفت شخصی بوده، صدها هزار دلار را صرف آزمودن ایده‌ها، منابع و فلسفه‌های مختلف کرده و در نهایت ما‌حصل آن‌ها را در این کتاب گنجانده است. ما در طول روز شاهد تبلیغات وسوسه‌انگیزی هستیم که ادعا می‌کنند با تلاش کم و هزینه ناچیز می‌توانید جوان‌تر، پولدارتر، لاغرتر و... شوید. اما هیچ موفقیتی بدون تلاش و هیچ تلاشی بدون داشتن برنامه‌ای منسجم به نتیجه نخواهد رسید. درواقع ما ناگهانی ثروتمند نمی‌شویم، اما می‌توانیم راهکارهایی جهت ثروتمند شدن بیاموزیم و آن‌ها را به طور مداوم و دقیق جهت افزایش درآمد خود به کار ببریم. کتاب حاضر شما را از این سردرگمی رها و ذهنتان را بر روی اصول اساسی موفقیت متمرکز می‌کند و به شما یادآوری می‌کند که برای رسیدن به دستاورد‌های بزرگ، لازم نیست اطلاعات جدیدی کسب کنید، بلکه باید برنامه‌ای مدون و سازمان یافته‌ای داشته باشید تا در رسیدن به اهدافتان شما را یاری کند. دارن هاردی با بیان 6 اصل تکنیکال و ثمربخش، مسیر پرپیچ و خم موفقیت را برایتان هموار می‌کند. البته منتظر معجزه نباشید. نه اثر مرکب و نه هیچ کتاب دیگری نمی‌تواند در یک روز یا حتی مدت زمان کم شما را به نتیجه دلخواه برساند. تنها می‌تواند چراغی در دل تاریکی برایتان روشن کند. قدم برداشتن در این راه به عهده‌ی شماست... #کتابی_بخوانید @readingg_book
نمایش همه...
👏 1
داستان واقعی اصغر حمال پارت اول ۱۵-۱۴ نفر از بچه های یزد بعد از کنکور سال ۴۶ قرار شد با هم مسافرت کنیم. مشهد را برای استراحت بعد از کنکور انتخاب کردیم یک شب به کوهسنگی رفتیم. *کوهسنگی یکی از تفرجگاههای قدیم مشهد بود و هنوز هم هست. در سال۱۳۴۶ آن جا چندتا قهوه خانه بود که دیزی و کباب کوبیده می‌دادند، ما بچه ها روی دوتا تخت نشستیم و کباب کوبیده سفارش دادیم. مردی آن جا سر میزها می آمد و گدایی می کرد. من خوب نگاهش کردم دیدم اصغر، حمال گاراژ اتوتاج یزد است، چند سالی بود او را ندیده بودم.* البته گدای تر و تمیزی بود. لهجه‌اش یزدی بود ولی وقتی بچه‌ها پرسیدند آقا شما یزدی هستی ؟ گفت: نه.! بچه ها بهش گفتند بفرما شام و او بی هیچ تعارفی نشست و با ما شام خورد. آن شب گذشت من و چند نفر از بچه های آن گروه اتفاقآ در دانشگاه مشهد قبول شدیم. چند ماه بعد اصغر را جلو دانشکده ی ادبیات دیدم که گدایی می کرد. با او سلام و احوالپرسی کردم. گفتم: مرد یزدی که گدایی نمی‌کنه ! گفت: یزدی نیستم. گفتم: از لهجه ات همون اول فهمیدم یزدی هستی اسمت اصغر است، سه تا برادر داری حمّال گاراژ اتوتاج بودی و ۲ برادرت در گاراژ حاج عبدالوهاب قمی حمال هستند. گفت: تو کی هستی؟ خودم را معرفی کردم. گفت: حالا پس دو تومان به من بده. آن موقع به گدا یک ریال و دو ریال می دادند. دو تومان به او دادم و گفتم: یک روز بیا با هم حرف بزنیم. ۵-۴ ماه بعد او را جلو بیمارستان شاه رضا ( امام رضایِ فعلی) مشهد دیدم گدایی می کرد. سلام و حال و احوال کردیم. کمی از ظهر گذشته بود پرسیدم ناهار خوردی گفت: نه. او را دعوت کردم که در قهوه خانه دور فلکه یِ آب مشهد دیزی بخوریم. کم کم با اصغر رفیق شدم. بالاخره بعد از چهار پنج بار که همدیگر را دیدیم اصغر سرگذشتش را تعریف کرد. گفت: من حمال گاراژ اتوتاج یزد بودم. هر سال شهریورماه ۱۵ روز دست زن و بچه هایم را می گرفتم و برای زیارت به مشهد می آمدم. برای اینکه خرج مسافرت در آید دو سه عدل جارو و بادبزن بافقی می خریدم و با خود به مشهد می آوردم. روزها زنم بچه ها را بر می داشت و به حرم می رفت. آن زمان ۶ تا بچه داشتم یکی عروس کرده بودم و یکی هم در سن ۱۸ سالگی خودش حمال گاراژ بود. *من هم دور بست( فلکه ی قدیم امام رضا علیه السلام) جارو و بادبزن ها را می‌فروختم و خرجم را در می‌آوردم. یک شب جاروها و بادبزن‌هایم تمام شده‌بود ولی هنوز زن و بچه‌هایم از حرم نیامده بودند که به مسافرخانه برگردیم. @readingg_book 📚
نمایش همه...
👏 1
پایان کتاب عادات اتومی♥️👍 مدت مطالعه این کتاب یک هفته در نظر گرفته بودیم که شکر به یک هفته توانستیم تمام کنیم و برداشت های خود را از هر برنامه که خواندم در کانال با شما شریک ساختم.. فردا انشالله یک خلاصه کلی از کتاب نیز با شما شریک خواهم کرد و از شما هم خواهانم تا فردا برداشت کلی خود را از این کتاب به ما ارسال کنید تا در کانال شریک کنیم. #هارون @readingg_book
نمایش همه...
👏 1
#مطالعه_گروهی 📗عادت های اتومی #تیکه_های_منتخب_از_برنامه_امروز عادت های اتومی .شما مجبور نیستید تمام عادتهایی را که دیگران میگویند ایجاد کنید. عادتهایی را انتخاب کنید که برای شما مناسب است، نه عادتهایی که محبوبترین هستند. ...... هنگامی که شما نمیتوانید با بهتر بودن برنده شوید، میتوانید با متفاوت بودن برنده شوید ...... »تفاوت بین بهترین ورزشکاران و دیگران چیست؟« اکثر افراد موفق واقعاً چه کاری انجام میدهند که دیگران انجام نمیدهند؟« او به این موارد اشاره کرد: ژنتیک، شانس، استعداد. اما پس از آن، او چیزی را گفت که انتظارش را نداشتم: »اما در نهایت آن فردی موفق میشود که بر خستگی هر روز تمرین کردن و دوباره و دوباره و دوباره وزنه زدن غلبه کند.« .... بزرگترین تهدید برای موفقیت، شکست نیست، بلکه خستگی و بی حوصلگی است. . شما هم نکات جالب از این بخش را با ما شریک سازید. #کتابی_بخوانید @readingg_book
نمایش همه...
1
#مطالعه_گروهی 📗عادت های اتومی برنامه هفتم برنامه آخر کتاب ( 283 تا آخر کتاب) #خلاصه_برنامه #فصل_هجدهم زمانی که عادتها با تمایلات و توانایی های طبیعی شما هماهنگ شوند، ساده تر و رضایت بخش تر هستند. یعنی عادتی که به ژن شما ربط داشته باشد در او شما بیشتر موفق خواهید بود.مثلا یک شخص قد کوتاه در بازی بسکتبال یا والیبال نمی‌تواند اندازه یک شخص قد بلند خوب عمل کند. افرادی بسیار موفق در هر زمینه رقابتی نه تنها به خوبی آموزش دیدهاند، بلکه برای کار خود نیز بسیار مناسب هستند. و به همین دلیل است که اگر بخواهید واقعاً عالی باشید، انتخاب مکان مناسب برای تمرکز روی آن بسیار مهم است. اما این بعضی استثنا ها دارد یعنی در بعضی موارد بعضا اشخاص با تمرین دوامدارد می توانند با وجود نداشتن استعداد و ژن یک کار در او کار موفق شوند. به طور خلاصه ژنها سرنوشت شما را تعیین نمیکنند. آنها زمینه های فرصت شما را تعیین میکنند. یک بخشی را در زندگی انتخواب کنید که از نقاط قوت شما حمایت میکنند. و اگر او قسم یک بخش پیدا کرده نتونستید آنرا خلق کنید. خوب حالا شما شاید فکر کنید اگر استعداد کاری را نداشتید نمی‌توانید آنرا انجام دهید. این حرف نمی‌تواند درست باشد چون حتی استعداد و ژن انجام یک کار بدون تلاش بی فایده است و اگر ژن و استعداپ یک کار را ندارید پس باید تلاش بیشتر بکنید تا در آن عرصه موفق شویم. من از این بخش جدا از مطالب کتاب این فرومول را درک کردم که مثلا اگر شما در یک کار نود درصد استعداد داشتید فقط به ده درصد تلاش نیاز دارید و اگر در یک کار ده درصد استعداد دارید به نود درصد تلاش نیاز دارید... خلاصه ژنها نیاز به سخت کار کردن را از بین نمیبرند. آنها اهمیت آن را آشکار میسازند و به ما میگویند روی چه کاری سخت تالش کنیم. #فصل_نزدهم چگونه در زندگی و کار با انگیزه بمانیم؟ قانون گلدیالکس بیان میکند که انسان هنگام کار بر روی وظایفی که در لبه تواناییهای فعلی آنها هستند، بالاترین سطح انگیزه را تجربه میکنند. نه خیلی دشوار. نه خیلی آسان. میزان درست وقتی سطح دشواری یک کار کنترول شود تمرکز به آن بالا میرود هواس پرتی از بین می رود و در نهایت انگیزه تان برای ادامه دادن حفظ می شود. برای موفق شدن وقتی عادتی را شروع میکنیم باید در تمام موقع و تحت هر شرایطی آنرا ادامه دهید. چون این یک چیز عادی است که یک‌عادت بعد از مدتی خسته‌ کن می شود اما شخص موفق کسی است که از مسیر‌‌ خود خارج نشود و انگیزه خود را برای ادامه دادن حفظ کند. #فصل_بیستم ‌مشکل ایجاد عادت های خوب پیشرفت عادتها این است که ما بدون فکر کردن میتوانیم کارها را انجام دهیم. نقطه ضعف این موضوع این است که ما دیگر به اشتباهات کوچک توجه نداریم. برای این منظور باید عادات خود را بررسی کنید و تطبیق دهید. #کتابی_بخوانید @readingg_book
نمایش همه...
👍 1💯 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.