پای مکالمات؛ 🇮🇷🇵🇸

- ؛

* اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا... #حوالی‌یک‌وبیست‌دقیقه‌بامداد

و شاید کمی متمایل به این حالت.

شب عجیبیه امشب... حس می‌کنم زمان ایستاده و هیچ نگرانی‌ای برای گذرش ندارم، کمی دل‌تنگم فقط. می‌خوام بشینم شعر بخونم، خیال‌پردازی کنم و تصمیماتم رو به خودم یادآوری کنم.

- برای شب، رفتن، گذشتن و رها کردن چیزها. اما نهایتاً؛ حافظه‌ها درد را فراموش نمی‌کنند.

عیدتون کلّی مبارک بچه‌ها. 🌸🌱 ان‌شاءالله خدا سایهٔ همهٔ مامان‌های نازنین رو برای خانواده‌شون حفظ کنه و بهمون کمک کنه بتونیم فرزندان خوبی براشون باشیم. برید دست مامان‌هاتون رو ببوسید و ازشون کلّی تشکر کنید بابت تمام زحماتی که براتون کشیدن تا به این‌جا برسید و حب اهل‌بیت در قلب‌هاتون باشه. عظمت و جایگاه مادر اون‌قدر والاست که نمی‌‌شه اونطور که باید تو کلمه‌ها گنجوندش و احساساتی که در قبالشون داریم رو نشون داد، فلذا همین‌قدر ازم بپذیرید. همچنین برای شادی و آرامش روح همهٔ مادران عزیز آسمانی هم صلواتی بفرستیم و برای دل داغ‌دیدهٔ فرزندانشون دعا کنیم. همین‌.

داشتم خودم رو مجاب می‌کردم که اگه سخته، تو تا اینجاش هم به آسونی نیومدی. اگه هیچ‌چیز این دنیا سرجاش نیست، حداقل تلاش کن خودت جایی باشی که باید. که یهو آقای عقیلی‌ تو گوشم خوندن؛ «خورشیدی در جان تو پنهان است...» آره خلاصه، حتی به خاطر این خورشید پنهان هم که شده از پای فتاده، سرنگون باید رفت:)

«1:29»