「𝗵𝗼𝘁𝗶𝘀𝗺💦」
همزمان با اوج گرفتنه صدای ناله هاتون هی رو کُلفتش بالا و پایین شی🍓💦 #سک_س_پرهوس🔞 #عروسک_سک_سی🔥 #کلوچه_داغ🍑 #کپی_ممنوع❌ ورود افراد زیر🔞سال به هیچ عنوان توصیه نمیشود‼️
نمایش بیشتر8 920
مشترکین
-1624 ساعت
-1197 روز
-67130 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from 「𝙝𝙤𝙩𝙗𝙤𝙙𝙮🍑」
#ک..ی.رش رو به #شیار #ک..صم مالید و خندید
_عجب #ک..ص #بکری داری!
با شهوت موهای #داداشش رو چنگ زدم که #پس_تونهام رو به دندون گرفت
_آه.. اخخخ تازه کجاشو دیدی
خندید و یهو ک..یرش رو #توی ک..صم فرو کرد که سر ک..یرش خونی بود
چشم هاش #گردشد و رو به داداشش گفت
_#باکره بود!😱
با تعجب نگاهی به ک.یر خونیش انداخت ت خودش سریع لای #ک..صم قرار گرفت
_پس یه دور من #میکنمش یه دورتو #داداش!
https://t.me/+As57F71ZT6BmNWE0
https://t.me/+As57F71ZT6BmNWE0
برای آزادی دختره باید به #جفتشون ک*ص بده💦🔞🫦
#گروپ_اروتیک🔞
9400
Repost from 「𝙝𝙤𝙩𝙗𝙤𝙙𝙮🍑」
🚫فیلم ممنوعه برگشت ناپذیر⚠️🔥
فیلمی فوق خشن اروتیک بزرگسالان تج.اوزی❌❌
فول بکن بکن صح.نه دار💦❌
مشاهده فیلم ⛔️⚠️
مشاهده فیلم ⛔️⚠️
10000
Repost from 「𝙝𝙤𝙩𝙗𝙤𝙙𝙮🍑」
_ آییی.. آخ یواش تر #ددی...
با سیلی که به باسنم کوبید نفس تو سینم حبس شد.
اون گوی فلزی لعنتی رو بالاخره داخل سوراخ باس*نم فرستاد و با لحن شادی گفت:
_ دیدی گشاد شدی توله سگ؟😈🍼
از کمرم گرفت و برم گردوند و روی تخت به پشت درازم کرد؛ اما به خاطر اسپنک هایی که بهم زده بود از درد صورتم جمع شد.👅
خودش رو بالاتر کشید و زانو هاش رو دقیقا کنار سرم قرار داد. مردونگی بزرگش رو به دهنم فشار داد و گفت:
_یالا سگ خوب. برای اربابت بخور...🥵🍑
https://t.me/+W1yWvVSGJO81Mjg8
2800
Repost from 「𝙝𝙤𝙩𝙗𝙤𝙙𝙮🍑」
فیلم پو..رن مانند جدید زن حش.ری همسایه که هوس رابطه باپسر جون کرده و وقتی شوهرش نیست زنگ زده بیاد تا....🔞🔞
📌با زیر نویس فارسی
مشاهده فیلم🫦🍑
2700
آدم هایی که روزی عاشق هم بودن
نمیتونن دوست بمونن؛
چون قلب هم دیگه رو شکستن
نمیتونن دشمن بشن چون
قلب هم دیگه رو لمس کردند
در بهترین حالت میشن غریبه ترین آشنا و چه ترکیب غمگینی :)
4410
Repost from 「𝙝𝙤𝙩𝙗𝙤𝙙𝙮🍑」
- اسم شوهر دوست تو تتو زدی روی ک.صت؟!
با ترس هینی کشیدم و حوله رو دورم پیچیدم.
-برای چی یهو میای تو؟!
نگاهش روی بدنم پیچ و تاب میخورد.
-چرا نگفته بودی انقدر خواطرخوامی سک.سی؟
عقب تر رفتم.
-برو بیرون یارا میاد فکر بد میکنه!
بیشتر بهم نزدیک شد، با یه حرکت بند حوله رو کشید و حولم افتاد.
-اوف، تا یارا نیومده یه دور کارتو میسازم و اون ک.ص تو میگام!
دستش رو بین پام فرستاد و چنگی به ک.صم زد.
- ک.ص تپل و کلوچه ای که میگن همینو میگن.
یه انگشتش رو که وارد ک.صم کرد نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و ناله ام بلند شد.
- چه ک.ص تنگی داره دوست زنم.
انگشتش رو بیرون کشید و چکی به ک.ونم زد.
- خم شو تا رفیق نیومده همینجا بگ.امت سک.سی..
چشمم از خیلی وقت قبل دنبالش بود برای همین خم شدم، ک.یرش هنوز داخل ک.صم نرفته بود که در باز شد و...
https://t.me/+fkV_ZJpE1Z03ZDA0
https://t.me/+fkV_ZJpE1Z03ZDA0
دختره از شوهر دوستش خوشش میاد و... 🔞💦
رهـــوار
اروتــیک🔥 / مختص به بزرگسالان🔞 #بنرها_پارت_واقعی_رمان_هستن به قلم: لواشک #رهوار ( آنلاین ) #قرتی ( آنلاین ) #ژیوار ( حق عضویتی / آنلاین ) #افیون ( حق عضویتی / آنلاین )
4400
Repost from 「𝙝𝙤𝙩𝙗𝙤𝙙𝙮🍑」
#پارت_5
صدای #تقه ی در باعث شد خودمو بیشتر زیر #میز فرو ببرم
سرمو بالا آوردم و به چهره سرد و #مرموزش نگاه کردم.
در باز شد و صدای شفیق به گوشم رسید:ـ اومدم دنبال کسی که متعلق به منه.بهم گفتن تو این شرکت اومده
به نفعته بگی کجاست وگرنه..
ــ وگرنه چی؟
تو داری تو شرکت من، تهدیدم میکنی؟
ــ زنم سر عقد #فرار کرده فکر کنم بدونی هر کاری میکنم تا اون دختر سلیطه رو به چنگ بیارم..
#امیرسام نیم نگاهی بهم کرد و نیشخندی زد
با استرس لب زدم:ـ تو رو خدا اینکارو نکن
سرشو بالا گرفت خونسرد گفت:ــ خب بفرمایید بشینید جناب با هم حرف میزنیم
با این حرفش #وحشت تمام وجودمو گرفت..
بدون فکر دستمو بردم سمت #زیپ شلوارش، اونو پایین کشیدم.
ازینکه جلومو نگرفت مطمعن شدم داره باهام #بازی میکنه.
نگاهی متعجب به مردونگی کلفت و بزرگش کردم و آب دهنمو #قورت دادم..
ــ گفتین چشماش مشکیه و قد کوتاهی داره درسته؟
با این حرفش هول شده سر مردونگی #قارچیشو تو دهنم بردم که مکثی کرد و پاهاشو باز تر کرد و کفششو به بهشتم مالید
محکم و با حرص مکیدم.
صدای هیجان زده پیرخرفت به گوشم رسید:ـ میدونستم اهل #معامله هستی پسر
هر چی بخوای بهت میدم فقط بگو کجاست
قطره اشکی از گوشه چشمم سرازیر شد و کل اون مر*نگیشو تو دهنم کردم که دستشو #پشت سرم گذاشت و نزاشت تکون بخورم
ــ اما من همچین شخصیو با این مشخصات ندیدم
بهتره بیشتر ازین وقتمو نگیرین و ازینجا برین...
صدای تهدید شفیق و بعد کوبیده شدن در به گوشم که رسید خواستم بلند شم که گفت:- خودتو اون جوری ک من میگم، با #بدنم ارضـ ا کن.
- بشین رو زمین ب*شتتو بمال به کفشم.
کاری ک خواست رو با بی میلی انجام دادم...
خودمو بهش میمالیدم بهشتم اب افتاد.
همون موقع دوباره #مردونگیشو وارد دهنم کرد...
گلوم از بی نفسی #تنگ و تنگ تر میشد.تند تند توی دهنم تلمبه میزد که با صدای آخش و #مایعی که با فشار.......
https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0
⚠️❌امیرسام قاچاقچی سرد و بی رحمی که دنبال خدمتکار دوران بچگیاش سلداس حالا سلدا خودش با پای خودش وارد شرکتش میشه ..
اما سلدا کسی نیست جز یه فاحشه که معتاد به سک×سه و .......
https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0
به خاطر اینکه تحویلش نده زیر میز براش سا*ک میزنه و مجبورش میکنه با کفشش ارضـ*ا بشه😳💦💥
4300
Repost from 「𝙝𝙤𝙩𝙗𝙤𝙙𝙮🍑」
سر ماژیک رو توی دهنم بردم و با زبونم خوب خیسش کردم:
_ شلوارتو یکم بکش پایین، پاهاتم باز کن...
_ کیانا چی میگی؟ سر کلاسیم!
مصمم لبه شلوارشو گرفتم و کشیدم پایین:
_ معلم حواسش نیست. بکش پایین ارضات کنم شفق خیلی خیسی دلم داره میترکه بکنمت...
کلافه به آرومی شلوار و شورتش رو پایین کشید و من چک کردم بقیه بچهای کلاس مارو نبینن.
لبه های واژن صورتی و خیسش رو از هم باز کردم و ماژیک رو دم سوراخش گذاشتم:
_ عشقم آه نکشیا...
مانتوی مدرسهاش رو توی مشتش فشرد و سر تکون داد. به آرومی ماژیک رو بردم داخل واژنش که لبش رو گاز گرفت تا ناله نکنه.
شروع کردم عقب و جلو کردنش که کم کم صدای لزجش بلند شد و سکوت کلاس رو شکست.
بی توجه به صداش به کارم ادامه دادم که شفق به ارضا شدن نزدیک شد و ناگهان آه بلندی کشید....
صدای معلم ریاضی اومد که با عصبانیت گفت:
- کیانا و شفق... ته کلاس چهخبره؟!!!
https://t.me/+C-njf90DPig3ZWYx
https://t.me/+C-njf90DPig3ZWYx
https://t.me/+C-njf90DPig3ZWYx
کیانا و شفق تو مدرسه سر بازی جرعت حقیقت مجبور میشن همدیگه رو ببوسن و این میشه شروع عشق پنهانی اونها. معاشقه های یواشکی و سکس های پنهانشون توی دستشویی مدرسه و سر کلاس های مختلف، درست وقتی که مدیر و ناظم مدرسه میفهمن دردسر براشون درست میکنه و....
‼️هشدار
این رمان شامل صحنههای رابطه جنسی دو زن باهم(لزبین) میباشد‼️
گُـناهـِ بوسـه
ژانر رمان: عاشقانهی لزبین🏳️🌈، اروتیک🔞، تابوشکنی هر بار توبهای کنم؛ تجدید بوسهای کنم؛ گناه بوسه از لبت از عرش هَبوطم میکند... نویسنده: شاین✨ پایان خوش🔞 بقیه رمان های من👇🏼 @shinenovels تبلیغات👇🏼 @shinetabliq
5600
Repost from 「𝙝𝙤𝙩𝙗𝙤𝙙𝙮🍑」
.
با دیدن #آمپولی که مرد در دست داشت به گریه افتاد و طولی نکشید که صدای بغض کردهاش بلند شد :
_تو حق نداری اون چیزِ خر رو به باسنم بزنی...
گوشۀ چشمان مرد چین افتاد....
با تفریح گفت : چیزِ خر ؟! بیادب بشی جای این یه دونه دو تا میزنم علاوه بر باسنت زبون درازتم از کار بیفته...حالام بخواب رو تخت !
اشکهایش شدت گرفت .
دست روی بازوی عضلانی و خالکوبی شدۀ مرد گذاشت و ملتمس نالید : استراحت میکنم زودِ زود خوب میشم...
لبخند کجی زد و در دل قربان صدقۀ آن نیم وجبی رفت .
_آخر عاقبت کسی که چشماش رو مثل خرِ شِرِک میکنه تا شوهرش رو خر کنه همونیه که گفتم...
کودکانه و بغض کرده پچ زد : دردم میاد...
دست آزادش را روی کمر دخترک گذاشت و راه فرار را بست .
کمی خم شد تا هم قدش شود . ملایمت به خرج داد و بوس صدا داری روی گونۀ تب دار دخترک زد .
_آروم میزنم که فلفل خانوم دردش نیاد...فقط کافیه مثل یه دختر خوب بری رو تخت بخوابی و #شلوارت رو بکشی پایین...
تقلا میکند تا خودش را از بغل مرد بیرون بکشد اما بی فایده است .
جیغ و گریهاش در هم آمیخته شده و با حرص و ناغافل گاز محکمی از بازوی مرد میگیرد .
شاهکار با تفریح به او و سلیطه بازی هایش مینگرد و نه تنها رهایش نمیکند بلکه او را بیشتر میان بازوانش می فشارد...
_در اسرع وقت واکسن هاری میزنم...
دخترک خسته از تقلاهای بینتیجهاش پیشانی تب دارش را سینۀ ستبر مرد چسباند :
_سگ خودتی ! داری گولم میزنی...چون گوشیت رو شکوندم و لباسای مارکدارت رو با اتو سوزوندم میخوای تنبیهم کنی...
دست زیر تنش انداخت و او را به سمت تخت برد .
با بدجنسی خندید و خباثت به خرج داد :
_قربون اون مغز فندوقی و کوچولوت بشم...اول خوبِت میکنم چاق و چلهت میکنم بعد میخورمت...تنبیه کردن به بچۀ مریض که لذتی نداره فلفل خانوم...
با لحنی بغض آلود و مظلوم شده مرد را صدا میزند...
_شاهکار جونم ؟
روی تخت به شکم خواباندش و شلوارش را به نرمی پایین کشید .
_جانِ شاهکار ؟ شُل کن عزیزم...مگه من می ذارم فلفل خانوم دردش بیاد ؟ فعلاً باید خوبِش کنیم که فردا امتحان داره...خیلی بد میشه اگه از امتحانش عقب بمونه...میدونه که یه استاد بد اخلاق و عوضی داره ، نه ؟
_فردا بهم نمره بده ؟ من هیچی نخوندم...باشه غیاث جونم ؟
با فرو رفتن سوزن نطقش کور می شود و صدای فریادش بلند میشود...
_فردا برگهت رو سفید ببینم میندازمت بیرون سلیطه خانوم !
https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk
https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk
اون خشن و مغرور و دیوانست!
با بدنی که پر از تتوهای رنگارنگ و جورواجوره!
شاهکار دیوان سالار!
یه روانی به تموم معنا که وقتی کمرمو بین بازوهاش اسیر میکنه دلم هری میریزه!
اون واسه همه بده ولی بندِ دلش گیر کرده به دلِ من…
منی که باعث بهم خوردنِ نامزدیش بودم و اون نمیدونست…🔥
https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk
https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk
https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk
https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk
.
10800
🚫فیلم ممنوعه برگشت ناپذیر⚠️🔥
فیلمی فوق خشن اروتیک بزرگسالان تج.اوزی❌❌
فول بکن بکن صح.نه دار💦❌
مشاهده فیلم ⛔️⚠️
مشاهده فیلم ⛔️⚠️
9900