cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

👅MY LITTLE ANGEL👅

این رمان مخصوص بزرگسالان🍷 #بی_ال🍒 پارت گذاری : روزی یک پارت 9 شب 🔞 لینک بات مون : @ROSALINAMBOT به قلم : Rose🥀 تبلیغات : https://t.me/+OyMLs6eDJoFhYzBk

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
20 414
مشترکین
+1 23324 ساعت
+2 2287 روز
+2 91330 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Photo unavailable
#YOU_ARE_NOT_MINE #تو_مال_من_نیستی🚬 برادر ناتنیم رئیس مافیاست🥃 وقتی مادرم با پدرش ازدواج کرد بی رحم مثل خنجری بُرنده نگاهم کرد وقتی جشن گرفتیم سرد و خشن یه گوشه نشست وقتی مجبور شد منو برسونه خونه ام عصبانی بود اون لعنتی همیشه عصبانیِ ترسناکِ خطرناکِ اون خیلی خطرناکِ ولی قلب لعنتیم همه جا دنبالش می گرده.......🚬 نویسنده :  BLUE MOON
ژانر : ROMANCE | #EROTIC#                     #ACTION |  #BL
جهت خوندن رمان رو پارت زیر کلیک کنید🎇 #PART_12 #PART_13 لینک بات @ROSALINAMBOT
نمایش همه...
9👍 1
نیلرام بیوه است و با بچه‌ش به پسری جذاب و باغیرت پناه می‌بره...🔥 عقدش میشه اما پسره بهش نزدیک نمیشه! دخترکش که خیلی وزه است از پسره میخواد سینه مادرش که سوخته رو بوس کنه و همین بهونه میشه این دوتا....😂🔥😍 https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk
نمایش همه...
_میخوای توام عین مامانت یه بکن بکن قشنگ حس کنی!؟ با ناز قری به خودم دادم و به شاهرخ نزدیک شدم. _کیه که دلش نخواد زیر یه چیز بزرگ گا**ییده بشه ولی حیف که ادمش نیست. شاهرخ دستی زیر چونه‌ام گذاشت. _منو یادت رفته مهرا!؟ یادت رفته هرشب زیرم جر میخوردی و التماس میکردی که ولت کنم!! الان میگی من اون ادم نیستم!! خندیدم. _هوم... من عاشق سک*سم ولی تو زیادی وحشی بودی برای همین ازت جدا شدم. داداشت که مامانمو حامله کرده حتما باید خیلی اروم باشه. دارم تصورش میکنم که سک*س باهاش چه لذتی داره. شاهرخ با حرص دستش رو گذاشت رو رونمو فشار داد _اعصاب منو بهم نریز مهرا... ک*یر میخوای خودم دارم دیگه دردت چیه!؟ _دردم رمانتیک بازیه که تو بلد نیستی دستت رو بکش‌.. از جاش بلند شد منم وادار کرد که بلند شم. _پس سک*س اروم میخوای... منو چسبوند به دیوار سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد ریز بوسید مورمورم شد ‌. مک های اروم زد تا به بند لباسم رسید بند لباسم رو اروم پایین داد تا سینه‌های گرد خوشگلم نمایان شد ‌ قری بهشون دادم. نیشخندی زد و لیسی به بهشون زد چشم ‌هام بسته شد و دستی توی سرش فرو کردم _بخور پسر کوچولوم بخور.... همین کافی بود که از اون اروم بودن در بیاد و وحشی بشه با یه حرکت همینطور که داشت سینه‌ام رو لیس میزد بلندم کرد و رفت سمت تخت منو انداخت روی تخت روی پایین تنه‌ام نشست... زیپ شلوارش رو پایین داد سالار سیخ شده‌اش نمایان شد.. زیادی متورم بود. پاهام رو بالا داد تا خواستم بگم نه چربش کن واردم کرد که جیغی کشیدم _جوووون صدای مادر و دختر توی عمارت ما همش می‌پیچه. محکم ضربه زد و من از درد فقط ملافه رو چنگ میزدم. عین وحشی.ها ضربه میزد. _که رمانتیک میخواستی اره... درد داشتم دستم رو بردم نزدیک بهشتم و بالاش رو مالیدم. حدود ده دقیقه بی‌وقفه ضربه زد تا ابش اومد توم خالی کرد _توم خالی نکن احمق حامله میشم نیشخندی زد _منم همین رو میخوام. میخوام پابستت کنم که دیگه نتونی فرار کنی. برم گردوند. _دیگه نه شاهرخ ولم کن... _نچ باید تاوان ول کردن منو امشب بدی مهرا دیگه ول کردی در کار نیست ‌ باسنم رو بالا داد خودش رو دم سوراخم تنظیم کرد. _لااقل چربش ک... با وارد کرد یهویش جیغی زدم و از کو*ن هم قشنگ جز خوردم مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
نمایش همه...
👍 6 1
#پیام_ناشناس📬 ببخشید یه رمان بود که زن بزرگسال ، دختر بچه ی سن پایین صیغه ای از دست یه مرد هوسباز نجات میده ولی به شرطی که برده ی خودش باشه و نیازای جنسی خودش هر شب برطرف کنه باهاش و مثل یه اسباب بازی جنسی باهاش رفتار کنه ، لینکش داری بفرستی؟ گمش کردم 🥹⁉️ رمانش چون صحنه های جنسی زیاد و بازی داره لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
نمایش همه...
- تَش🔥

درحال تایپ رمان جدید تَش♨️ ( رپتایل) نویسنده: آرگ آیدی چنلام : @gogolaim رمانای تکمیل شده : @Argnashens -روند پارت گذاری : هر روز یه پارت .

👍 4
یه پسر کردتبارِ چش ابرو مشکی و سکسی🔥 یه کوه غیرت و تعصب🥹 پسری که در نگاه اول دلداده یه بیوه‌ی لوند میشه که از قضا توی شهرشون غریبه! اون زن و عقد می‌کنه و میشه پناه براش، اما می‌تونه دلش و آروم کنه و سمتش نره؟🥲 می‌تونه به لوند بودناش بی‌توجهی کنه یا...🙊💦🔞 https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk
نمایش همه...
👍 2🐳 1
- یکی باشه ممه هاشو بزنه تو سوپ ٬ بگه بخور زودتر خوب شی چیه؟ اونم نداریم:( لیوان آب میوه رو می‌گیرم سمتش و با خجالت می‌گم: - بخور زودتر خوب شی بی ادب. دماغش رو بالا می‌کشه و می‌گه: - نمی‌شه ممه هاتو بزنی توش شیر انبه بخورم؟ در حالی که خنده‌ام گرفته لیوان رو می‌دم دستش و می‌گم: - نخیر من شیر ندارم. یه قلوپ از محتوای لیوان سر می‌کشه و می‌گه: - راست می‌گی، واسه شیر داشتنش اول باید بریزم توش. من با گیجی می‌گم: - چیو بریزی؟ یه قلوپ دیگه می‌خوره و ناله می‌کنه: - دختر خنگ کجاش جذابه خدا؟ این چیه؟ چرا زرده؟ مزه شاش گربه می‌ده. اخم میکنم می‌گم: - آبمیوه سیب موزه خجالت بکش. با پشمایِ ریخته به لیوان نگاه می‌کنه و می‌پرسه: - آب موزو و چطوری گرفتی؟ نیشمو شل می‌کنم می‌گم: - ساندیس خریدم ریختمش تو لیوان! یه نفس عمیق میکشه و یهو داد می‌زنه: - خدایا این کیه آفریدی؟  چرا با من اینطوری می‌کنه؟ ایهالناسسسسسسس من ممه می‌خوام! من سوپِ ممه می‌خوامممم... من مریض و ناتوااااانمممممممم باید یه چیزی بخورم جون بگیرم یا نه؟ دست می‌ذارم رو دهنش و می‌گم: - هیس ساکت شو، الان عزیز میاد بالا... دستم رو ورمی‌داره و می‌گه: - بذارررر بیاد یکم نصیحتت کنههه! من و تو مگه عقد نکردیمممم پس چرا نمی‌ذاری دست بزنم به ممه هات بگم بیب بیبببب؟ دیگه داره کفریم می‌کنه! می‌خوام داد بزنم، که نیشش رو شل می‌کنه می‌گه: - می‌تونی با ممه هات خفم کنی صدام دیگه در نمیاد، قول! https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0 اسم دوم این رمانو باید گذاشت در جستجوی ممه😂😂😂😂😂😂 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0 https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0 https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0 نه سحر است نه جادو، نه بنر فیک این رمان اومده تموم رمانای طنز تلگرامو دگرگون کنه😂  از پارت اولش می خندین تا فیها خالدوووونش
نمایش همه...
👍 3 2
- میگه نوک سینه هات سکسی نیستن آقای قاضی! قاضی با وحشت و برگ ریخته بهم نگاه کرد و زیرلب گفت: - حرمت جلسه رو رعایت کن خانم. شهلا خانم کنار دستم نشسته بود و می‌خندید. من ولی عصبی بودم، اصلا نمی‌فهمیدم چی دارم می‌گم! از جام بلند شدم و تقریبا داد زدم: - من اعتراض دارم آقای قاضی! این آقا فکر کرده خودش خیلی سکسی و جذابه؟ نگاه به قد بلندش نکن آقای قاضی! اونی که باید بزرگ باشه، کوچیکه! قاضی زیرلب گفت: - الله و اکبر. اروند با اخم های در هم نگاهم می‌کزد و میدونستم از در که برم بیرون بهم رحم نمیکنه. منم که داشتم مثل سگ دروغ می‌گفتم و شهلا خانم با آرنج زد تو پهلوم و با خنده گفت: - دروغ نگو، ما همه تو جشن ختنه سورون اروند بودیم! دیدیم جریان چیه و چه قدریه خاله جون! اروند همسن بابای من بود که ختنه اش کردیم. کارد می زدی خون اروند در نمیومد. حالا بقیه‌ هم داشتن می‌خندیدن که قاضی با چکشش رو میز کوبید و تشر زد: - بشین خانم! این حرفا رو تموم کنید وگرنه بیرونتون می‌کنم. من نشستم سر جام و منتظر واکنش دیار موندم! مثلِ سگ داشتم می‌ترسیدم که یه وقت از همون جا خیز ور نداره و پاره ام نکنه که یهو گفت: - من زنمو طلاق نمی‌دم! زن حامله رو چطور باید طلاق داد؟ پشمام ریختاااا! این مرتیکه چی میگفت من اصلا حامله نبودممم! اروند عینکِ سکسیش رو رویِ بینیش جا به جا کرد و گفت: - با اینکع اصلا دوست ندارم مسائل شخصیم رو بازگو کنم اما هفته‌ی پیش رابطه مراقبت نشده داشتیم! خانم قرص اورژانسی هم مصرف نکردن! بهتر نیست منتظر نتیجه بمونیم؟ از جام بلند شدمو داد زدم: - چی می‌گی تو؟ آقا داره دروغ می‌گه، این اقا اصلا عقیمه، خودش قبل عروسی گفت، حامله چیه؟ اروند لبخند زد و گفت: - دروغ گفتم! مثل خودت که گفتی هشتاد و پنجه و هفتاد تحویل دادی! یعنی از وقاحتش جامه داشتم می دریدم که خاله خشتک شلوارمو گرفت و گفت بچه بیا پایین سرمون درد گرفت! حامله شدن چی بود اصلا این وسط؟! این مردک به من گفت اسپرماش مریض و افسرده ان که! داشتم تو هپروت بدبختی خودم غلط می‌زدم که قاضی گفت: - جلسه رو به تعویق می اندازیم و اما در خصوص شکایت عدم تمکین آقا از خانم‌... بعد یهو چشماش گرد شد و با تعجب دوباره متن رو خوند و سوال پرسید: - خانم شما از آقا شکایت عدم تمکین داشتین؟ 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 با نیش باز گفتم بله و اروند با چشم غره گفت: - من آماده ام واسه‌ی جبران آقای قاضی! قاضی سر تکون داد و گفت: - دادگاه رو موکول میکنیم به وقتی که از نتیجه‌ی آزمایش بارداری خانم مطلع بشیم! من بدبخت شدممممممم اروند منو میکشهههه😂😂😂 خب خب خب آماده باشید که قراره حسابی بخندییییین😂🤌❤️ https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk
نمایش همه...
👍 11 1🕊 1
#پیام_ناشناس 📬 سلام ببخشید یه رمان بود که یه موجود رپتایل خودش به یه زن انسان تبدیل میکنه و دختره داهاتی ۱۵ ساله میدزده بعد کنترلش میکنه و بهش تجاوز میکنه لینکش داری بذاری؟ گمش کردم 🥲 رمانش 🖊📝 چون صحنه های بزرگسالانه داره  لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 پس زود بیاین ..🔞🔥 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
نمایش همه...
- تَش🔥

درحال تایپ رمان جدید تَش♨️ ( رپتایل) نویسنده: آرگ آیدی چنلام : @gogolaim رمانای تکمیل شده : @Argnashens -روند پارت گذاری : هر روز یه پارت .

👍 2
_مثلا بگن دایی و خواهر زاده تو یه روز بدنیا اومدن چی میشه مهرا!؟ با حرص گفتم : غلط اضافه نکن شاهرخ من مامانم رو بخاطر خراب بازی به عقد داداشت در اوردم چون حامله بود بعد الان خودم حامله شدم واقعا شما داداشا چرا این همه لاشی هستین!! شاهرخ اومد سمتم. منو برگردوند و بعد دستی وسط پام کشید. _از من میپرسی!؟ بعد ما داداشا چیه وقتی دوتا از ابدارا خورده به تورمون. با یه تلمبه حامله میشین جریان چیه!؟ راز خانوداگیتون اینه. چشم غره‌ای براش رفتم. _چرت نگو شاهرخ بگو چکار کنم پردم رو زدی میشد دوختش این شکم وامونده رو کاریش نمیشه کرد میاد بالا. شاهرخ اخم ریزی کرد _ناراحتی از من حامله‌ای!؟ کاری که داداشم و مامانت کردن میکنیم ازدواج میکنیم!؟ _قبل ازدواج حامله باشم نه این دیگه برای بار دوم زیادیه... هنوز نگاه خانواده‌ات رو سر عقد مادرم یادمه. شاید مادرم بتونه تحمل کنه من نه. بهم نزدیک شد دوباره. منو کشید توی بغلش و عمیق به خودش فشار داد. _تو نگران اون نباش من نمیگم ازم حامله‌ای... اوووف چه بوی خوبی میدی پدرسوخته برگرد ببینم. منو برگردوند. باچشم‌های شیطونش گفت : بریم دوباره مراحل رو از سر بگیریم ولی این دفعه تو حموم. _نه تورو خدا حوصله ندارم ‌ _تو حامله شدی پس دیگه ترسی نداری تازه سکس تو حاملگی اونم تو حموم زیر شیر اب یه چیز دیگه‌اس.. تا به خودم بیام منو رو دستاش بلند کرد جیغی زدم _شاهرخ داری چکار میکنی بذارم زمین.. _هیس تا سبکی از این فرصت استفاده کن. شکمت بیاد بالا دیگه نمیشه بلندت کرد و از این فانتزیا رفت‌ بعد اینو گفت و رفت سمت حموم و... 😂😂😂😂😂 پسره یه مافیای بزرگه که عاشق دختر زن برادرش شده... قبل ازدواج داداشش مادر دختره رو حامله کرد بعد الان خودش دختره رو.... 🔞🔞🔞🔞🔞🔞 ❌نخونی از دستش دادی فول صحنه و طنز ❌ برای خوندن کلیک کن 👇👇👇 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
نمایش همه...
👍 13
به استادش نود از سینه های تپلش میده و استاده هم به وسیله همون تهدیدش می‌کنه و توی خونه خالی جرششش میده💦🔞😱 #صحنه_دار #داغ 🔥
نمایش همه...