cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

مریخِ حَیاتِ مَنْ

«ما از عمق کلمات طلوع خواهیم کرد.» https://t.me/BluChtBot?start=60a4a007b8dbae80

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
2 021
مشترکین
+1324 ساعت
+147 روز
+10030 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

بعضی موقع ها نبودن و نشدن ها نه تنها ناراحتم نمیکنه بلکه واقعا خوشحال میشم.
نمایش همه...
به راستی عشق چه بود؟ در سه حرفی منظم دنبال معنای عجیب و غریبی می‌گشتم. عشق ساده بود اما پیچیده. من تنها پیچیدگی آن را لمس کرده بودم. پیچیدگی دوست داشتن بود و سادگی دوست‌ داشته شدن. من درخت، دریا، آسمان و حتی تک به تک اجرام اطرافم را دوست می‌داشتم اما هیچ یک پاسخی به من نمی‌دادند. از شی‌ء انتظار احساس داشتم، انتظار زیادی بود، او می‌دانست چگونه ساده باشد اما هیچ‌گاه چون انسان‌ها نمی‌توانست دوستم بدارد. پس از آن معنای عشق در کلمات گم شد و من دیگر به دنبالش نگشتم. شاید روزی چون هراس گریبان‌گیر من شود و به جای دریدن، بوسه‌ای بر گلویم بنشاند. رد هراس را به بوسه‌ای از عشق تو بخشیدم زیرا از عشق تو نمی‌هراسیدم.
نمایش همه...
1
و هراس عشق بود، عشق حلّال او.
نمایش همه...
1
از غم نویسنده واژگان بر روی کاغذ زیبا می‌رقصند و نوشته‌ها رقصنده‌های هنرمندی خواهند بود که غم را لمس کرده‌‌اند.
نمایش همه...
2
هراس لغت‌نامه را رها کرده بود و با چاقو، بر گلوی آغشته به خون من می‌رقصید. پس از آن از هراس هم می‌ترسیدم. مضحک است که ترس از ترس بترسد اما من ترسیده بودم. قلم من به هراس مقاوم بود. آن قدر که جرأت کرد نام تو را بنویسد و تو هراس‌انگیزترین واژهٔ آغشته به عشق در گلویم بودی. تو وحشی‌ترین واژه‌ای بودی که با وجود هراس در دفتر خود نگاشتم. نام تو را با درد هراس و خون گلویم لمس کردم. من از تو نیز می‌ترسیدم اما عشق در مقابل هراس شجاع بود. تو عشق بودی و من هراس‌انگیزترین نویسنده. من تو را نگاشتم چون کتابی نیمه‌تمام و از آن پس در هر ورق دفتر تو خون گلویم نمایان می‌شد. دوست‌داشتنت از گلویم نامشخص بود اما رد خون گواهی از واقعی بودن احساسات نویسنده می‌داد.
نمایش همه...
1
از کلمات فرار می‌کردم و کلمات به دنبال من می‌دویدند. عاقبت یکی از آنها از لغت‌نامه بیرون آمد و با چاقوی میوه‌خوری گلویم را درید. پس از آن احساساتم نمایان شد. من اشک، بغض و لبخندم را نمی‌توانستم پنهان کنم. گلوی بریده شده را دوختم اما تا ابد رد احساسات نمایان شده‌ام بر روی پوست تنم به جا ماند.
نمایش همه...
به عکس‌های این چنله خیلی بی‌‌توجهی می‌کنید 😡
نمایش همه...
Repost from صِدای برف
دل تو چی؟ دل تو هم برام تنگ می‌شه؟ یا فقط این منم؟ مثل همیشه بازم تنهایی این راه رو دارم می‌رم؟
نمایش همه...
2