اُرکـیــده سـвℓαcк σяcнι∂ــیـاه🔞🖤
•دلم بازی کردن زبونت با وجب به وجب تنمو میخواد.🔥 ارکیده سیاه به قلم : یلدا آرام
نمایش بیشتر797
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-177 روز
-11130 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
𐀔 #ارکیده_سیاه
𐀔 #part_27
از مهنام هم کوچیک تر!
سرم رو توی گودی گردنش بردم و زبونم رو روی زخمش کشیدم که بدنش لرزید و نالهای کرد.
طعم خونش عالی بود و باعث میشد جون بگیرم.
میک محکمی به گردنش زدم و خونش رو بیشتر و بیشتر مکیدم.
به یاد روزایی که نمیتونستم خودم رو در برابر خون نگه دارم و به همه حمله میکردم.
نالهها و جیغهای مارگارت کل اتاق رو برداشته بود و من تا جایی که تونستم خون خوردم و عقب کشیدم.
بعد زبونم رو از روی ترقوهاش تا روی سینههاش کشیدم. رفتم روی شکمش و کل خونهای روی بدنش رو خوردم و پوست سفیدش رو کبود کردم.
نوک سینهاش رو به دهن گرفتم و مکیدم.
رسما دیکم داشت میترکید برای اینکه بره تو واژن تنگش.
ازش جدا شدم دستام رو دو طرف باسن مارگارت گذاشتم و بلندش کردم و محبورش کردم رو دیکم بشینه.
قرمز شده بود و صورتش خیس عرق بود.
نگاهی به دیکم کرد و با ترس و تته پته گفت:
- سرورم این خیلی بزرگه و من خیس نیستم درد داره!
با کلافگی و بی حوصلگی روی تخت کوبیدمش که آخی گفت.
سرم رو بین پاهاش بردم و شروع به خوردن پوسی سفید و کوچیکش کردم.
زبونم رو روش کشیدم و بعد داخل سوراخش با زبونم تلمبه زدم سرم رو بلند کردم. بین پاهاش نشستم و دیکم رو سر دادم داخلش که جیغی از درد کشید.
خب اون واقعا ضعیف بود و دیک من براش بزرگ محسوب میشد و طبیعی بود؛ ولی با دیدن زیر دلش که از شدت بزرگی دیکم باد کرده برگام ریخت.
.
💋 1
7400
𐀔 #ارکیده_سیاه
𐀔 #part_26
چشمهای سبزش نشون از پری بودنش میداد و همچنین ککهای سبز روی بینی و گونههاش
لباسی تنش نبود و سینههای متوسطش کاملا تو دید بود!
با صدای بچگونه و بامزهای گفت:
- سرورم من مارگارت هستم و برای درمان شما اینجام!
پس الفها فهمیدن خوناشام شهر آتنم و نیاز به یه پری دارم
ولی نمیخواستم
دلم فقط مهنام رو میخواست..
- سرورم از خون من بخورید تا درمان بشید!
بعد چاقویی از بغل تخت برداشت و باهاش کنار گردنش رو کمی برید که خون ازش روون شد. از روی ترقوه و سینههاش جاری شد.
دلم خون میخواست، داشتم دیوونه میشدم برای خوردن خون یه پریه دیگه؛ ولی نمیخواستم اینکارو کنم چون مهنام ناراحت میشد اگه میفهمید!
سرش رو کج کرد و سوالی پرسید.
- مشکلی هست سرورم؟!
دلیل اینکه پریها من رو سرورم صدا میکنن اینه که پری ها معتقدن خوناشامهای شهر آتن مقدسن و باید نیازهاشون رو برآورده کنن؛ یجورایی حکم خدا رو براشون داریم!
با صدای خش دار و در مونده گفتم:
- من یه پری دارم که فقط با اون میخوابم و خونش رو میخورم! اون ناراحت میشه اگه با تو اینکارو کنم!
اومد جلوتر و روی دیکم نشست و گفت:
- سرورم من مطمئنم که اون پری دلش نمیخواد شما توی این وضعیت باشید، برای دوباره دیدن اون پری نیاز به قدرت دارید!
درست میگفت و این قانون که من حق دارم از همه پریها لذت ببرم هم پابرجا بود؛ ولی مهنام برام متفاوت بود..
و بیشتر از این نمیتونستم درد رو تحمل کنم و خب من خوناشامم و بوی خون من رو دیوونه میکنه!
دستهام رو روی دو طرف پهلوش گذاشتم و خودم رو بالا کشیدم و نشستم.
جوری که پاهاش دوطرفم قرار داشت و تن نحیف و کوچیکش روی پاهای من بود.
خیلی کوچیک بود.
.
🌚 1
5200
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.