پناهگاه نِل
چیزهایی هست که وقتی به کلمه درمیآیند، از ابعادشان کاسته میشود؛ پس مینویسم که بخونی.
نمایش بیشتر1 598
مشترکین
+224 ساعت
+717 روز
+5130 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از تو، دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم به تو برمیخورم اما، در تو شدهام گم، به من دسترسی نیست
فراموش نکن که آدمی در این جهان هست که همیشه و هرلحظه میتوانی پیش او برگردی. روزی از ته قلبم تمام آنچه دارم و آنچه هستم را به تو بخشیدهام. تو قلبم را با خود خواهی داشت تا وقتی که من این جهان غریب را ترک بگویم، جهانی که دارد خستهام میکند. تنها امیدم این است که روزی تو بفهمی چقدر دوستت داشتهام.
- آلبر کامو، نامه به ماریا کاسارس
«خاطرهای را نگاه داشتم که در من زندگی میکرد و نفس میکشید، گاه تغییر شکل مییافت، بزرگ میشد، قدرت میگرفت و گاه تضعیف و ذوب میشد تا دوباره جان بگیرد.»
Repost from N/a
من نمیخاستم پیوسته به یاد او باشم، میخاستم پارهایی از او میبودم.
راستی اگر تو را در این دنیا پیدا نکرده بودم چه میکردم؟ حتما میمردم. خودم را میکشتم. هرچند که با تو هیچچیز جز عشق کامل نبود اما همین کافی بود. همین که میدانستم که تنم درد تنت را دارد نه میل تنت را. همین که با تو انگار در چاه فرو میرفتم و به مرکز زمین میرسیدم. همین که با تو انگار میمردم و از شکل میافتادم. همین برایم کافی بود.
- فروغ فرخزاد، نامه به ابراهیم گلستان
چیبگم والا. بیاین حرف بزنیم، آهنگ گوش کنیم، نمیدونم هرچی.
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1074915-pYc9eLn
برنامه ناشناس
بزرگترین ، قدیمیترین و مطمئنترین بات پیام ناشناس 📢 کانال رسمی و پشتیبانی 👨💻 @ChatgramSupport
«زندگی همینطوری دارد از لای انگشتانمان میریزد؛ این های و هوی زندگی نیست. من احساس میکنم چیزی مصنوعی را تجربه میکنم؛ در حالی که زندگی واقعی دارد از کنارم رد میشود.»