cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

دوات|مرضیه خواجه‌محمود

با هر نوشته دوباره اتفاق می‌افتم. وب‌گاه من https://marziyehkhajemahmood.ir/

نمایش بیشتر
إيران190 741فارسی177 599دسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
289
مشترکین
-224 ساعت
-17 روز
+630 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

چه کلاه گشادی که سرمان نگذاشته‌اند زندگیِ رویایی حرف مُفت است. به گمانم شدنی نیست. که را دیده‌اید که به معنی واقعی کلمه رویایی زندگی کند و خودش هم باور داشته باشد زندگی رویایی دارد. شاید برای لحظه‌هایی کوتاه مرز بین رویا و واقعیت شکسته شود و عمیقن احساس خوشبختی کنید، ولی فقط برای لحظه‌هایی و نه همیشه و نه هر روز و نه هروقت. فقط کافی‌ست دست در دست معشوقتان پشت چراغ قرمز  ۴۵ثانیه‌ای معطل شوید، کودکانی را می‌بینید که با آب دماغ آویزان و پاهای سیاه بیرون زده از دمپایی، التماستان می‌کنند چند آدامس بخرید، گند می‌خورد تو زندگی رویایی‌تان. یا تازه خانه‌تان را عوض کرده‌اید و برای دکورش پول زیادی از کفتان رفته، یک‌هو به خاطر غذایی که از سر بی‌حواسی جزغاله شده، سنسور آب آتش‌نشانی فعال می‌شود و خانه‌ را آب برمی‌دارد. یا می‌خواهید با ماشینی که تازه خریده‌اید دور‌-دور کنید، آن‌وقت یک از خدا بی‌خبر که انگار مست کرده، از فرعی با سرعت بالا می‌پیچد و می‌کوبد به کمر ماشین نو. یا با کلی نذر و نیاز بچه‌دار شده‌اید و بعد که به سلامتی فارغ می‌شوید دکتر می‌گوید ریه‌ی بچه هنوز باز نشده و چند روزی باید در NICU* بماند. زندگی پر از اتفاقاتی‌ست که از  کنترل ما خارج است و هر کدامشان به تنهایی می‌تواند فاتحه‌ی یک زندگی رویایی را بخواند. یالوم در روان‌درمانی اگزیستانسیال از مونتنی نقل کرده که «هم مرگ و هم زندگی را با تلخی و شیرینی درآمیخته‌ام تا تو را در مرتبه‌ی میانه‌ای سکنی دهم که برایت می‌خواهم: نه گریز از زندگی و نه گریز از مرگ.» «مرگ مدام زیر پوسته‌ی زندگی در جنبش است و بر تجربه و رفتار آدمی تاثیر فراوان دارد.»** وقتی هرلحظه از زندگی چنان با مرگ آمیخته شده که نمی‌دانی به کدام طرف بگریزی، باید فاتحه‌ی زندگی رویایی را بخوانی و سیلی واقعیت را با جان و دل بپذیری تا بیشتر از این کلاه سرت نرود. *بخش مراقبت از کودکان نارس در بیمارستان. **روان درمانی اگزیستانسیال، دکتر اروین د. یالوم، ترجمه‌ی سپیده حبیب. #دوات مرضیه خواجه‌محمود @ensanenoghrei
نمایش همه...
👍 5 2👏 2🔥 1
من کیستم؟ امروز برای دوستم که احوال‌پرسم بود، گفتم هم خوشحالم و هم غمگین. به دو دلیلِ متفاوت. بعد که عمیق‌تر شدم، غمم فزون بود. دلیل را که توضیح دادم، پر از غم شدم. حالا هم که غم به جانم افتاده و گلویم را می‌فشارد. احساسات این گونه‌اند. با توجه تکثیر می‌شوند. مثل تقسیم سلولی تصاعدی رشد می‌کنند. بزرگ می‌شوند. احساسات درخت بائوباب‌اند. گاهی آنقدر سریع غول‌پیکر می‌شوند که خوف ابهتشان میخکوبت می‌کند. احساسات را می‌توانی مثل کودکی نوپا روی زانوانت بنشانی و دست نوازش سرش بکشی تا تمام توجهت را بگیرد یا بگذاری آهسته از کنارت عبور کند و دور شود. ما انتخاب می‌کنیم که از کدام احساس پر شویم و با کدام یکی فاصله‌ی امینی‌ را حفظ کنیم. خط و مرزها دست ماست و بهتر است بدانیم ما احساسمان نیستیم. انیمیشن inside out که معرف حضورتان هست. همان رالی کوچولو که درون مغزش مرکز کنترل احساسات دارد. آنها هیچ کدامشان رالی نیستند، فقط احساسات رالی‌اند. فهم اینکه من احساساتم نیستم، آرام‌ترم کرد. وقتی دانستم من حس غم نیستم. من حس شادی نیستم. من حس خشم نیستم. من حس بی‌ارزشی نیستم. من حس بی‌لیاقتی، بی‌کفایتی، بدعنقی، خصومت، خنگی، دل‌نگرانی، دل‌مشغولی، کوچکی، کودنی، ماتم‌زدگی، لاقیدی و تردید نیستم. من حتی احساس آرامش، آسودگی، نشاط، هیجان، سرافرازی، حق‌شناسی، بی‌غمی، پختگی، پرحرارتی، دل‌سوزی، راحتی، رستگاری، سرخوشی، مفتونی و مهربانی هم نیستم. من من‌م، و می‌توانم تعیین کنم کدام احساس ویترینم باشد. #دوات مرضیه خواجه‌محمود @ensanenoghrei
نمایش همه...
10👏 4❤‍🔥 2👌 1
قهقرا ته ندارد وقتی تصویری از خشونت می‌کشیم، زشتی‌اش بیشتر می‌شود؟ اهل خشونت را نادم می‌کند که آب توبه بر سرو روشان بریزند؟ تاجران خشونت به خاک سیاه می‌نشینند؟ انسان می‌شود که از حیوان موذی‌تر، وحشی‌تر، درنده‌تر و هزاران مرتبه سخیف‌تر بشود. قبول. ولی لازم است این همه خشونت و ناهنجاری به تصویر درآید؟ چطور بازیگری می‌تواند چنین صحنه‌ای را بازی کند؟ و یا نویسنده‌ای بنویسد؟ خب مگر اظهر من الشمس نیست؟ دیگر چه نیاز به دوباره گفتن؟ مگردر جنگ‌های داخلی و خارجی جهان  شکل‌های متنوعی از خشونت را ندیده‌ایم و در پنهان‌ترین سلول‌های روحمان به خاطرشان نگریسته‌ایم؟ پس چه حاجت به بردن، روی پرده‌ی نمایش؟ خوشبختانه نتوانستم صحنه‌های زیادی از فیلم ۱۲۰روز در سودوم را ببینم. به‌گمانم نشان‌دادن این همه کثافت می‌تواند کثافتی عمیق‌تر تولید کند. چون قهقرا ته ندارد. #دوات مرضیه خواجه‌محمود @ensanenoghrei
نمایش همه...
👍 6 4👎 3
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی داستان خضر و موسی را شنیده‌اید؟ همان که موسی(ع) از خضر(ع) می‌خواهد او را به شاگردی قبول کند و خضر(ع) شرط می‌کند که درباره‌ی کارهایش نباید سوالی بپرسد. موسی(ع) قبول می‌کند و وقتی خضر(ع) پسر نوجوانی را می‌کشد، طاقت نمی‌آورد و شرطش را زیر پا می‌گذارد. درباره‌ی سوراخ‌کردن کشتی و تعمیر دیوار هم طاقت از کف می‌برد و نمی‌تواند سر قول و قرارش بماند و خضر(ع) علت که آن کارها را که توضیح می‌دهد، موسی(ع) از اینکه صبوری نکرده و نتوانسته به علم خضر(ع) اعتماد کند، پشیمان می‌شود. تا اینجای داستان کسی مشکلی ندارد، آن دو بزرگوار حضرت خضر و حضرت موسی بودند و تکلیفشان مشخص است. داستان از آنجا شروع می‌شود که کسانی به‌ظاهر اهل معنا امر برشان مشتبه می‌شود که خضرند و باید بی‌چون و چرا اطاعت شوند و قرار است راه معنا را برای طرفدارانشان گشادتر کنند، وقتی بعد از مدتی کینه و خشم و تردید را در دل طرفدارانشان کاشتند، اعلام می‌دارند آدم جایز الخطاست و به شاگرد گوشزد می‌کنند که خطای استاد در حد فهم شاگرد نمی‌گنجد. اینطوری عقل و منطق که تعطیل می‌شود هیچ، آدم‌ها به خودشان اجازه می‌دهند توضیحی برای کارهای اشتباهشان ندهند، چون خضرند و شرط را همان اول کار گذاشته‌اند. معمولن از این روابط معنا نمی‌روید، توهم و خودبزرگ‌انگاری و حال به‌هم‌ خوردگی از مدعیان معنا زایش می‌کند. #دوات مرضیه خواجه‌محمود @ensanenoghrei
نمایش همه...
6👍 5👏 2👎 1👌 1
جیک‌جیک مَستونمه، فکر زمستونمه امروز دو کیلو غوره گرفتم برای زمستان. تابستان باید حسابی حواست به فریزر باشد. آلبالو، باقلا، گوجه‌فرنگی، نخودفرنگی، بامیه، لوبیاسبز، شاه‌توت، انبه و کلی خوراکی خوشمزه که زمستان عصای دستت می‌شود. اگر به فکر باشم می‌توانم شب‌های تاریک زمستان را با یک کاسه آلبالوی یخ‌زده و یک قابلمه باقلای پخته و لولشک‌های رنگی برای بچه‌ها روشن کنم. وقتی که چیزی توی یخچال برایشان جذاب نیست، به فریزر امید دارم. #دوات مرضیه خواجه‌محمود @ensanenoghrei
نمایش همه...
👍 10 10🥰 2
با نور خوب و زاویه‌ی مرغوب* نظم چیست؟ خب معلوم است. یادم هست از کودکی و تا همین هفته‌ی پیش، مادرم همیشه تاکیدش این بوده که هرچیزی را برمی‌داری سر جایش بگذار تا دفعه‌ی بعد دنبالش نگردی. سوال از این واضح‌تر هم بود که بپرسم؟ باورتان می‌شود همین سوال مسخره، چندوقتی‌ست که برایم جفت‌پا می‌گیرد و آش‌ولاشم کرده؟ نه اینکه من با نظم بیگانه باشم، ولی وقتی می‌فهمی بیشتر مشکلاتت به نداشتنش برمی‌گردد، دیگر آدم سابق نیستی و برای ایجادش لَه‌لَه می‌زنی. افتادم به جستجو در سایت محبوبم متمم. تعریف‌های متفاوتی از نظم داده بود که خواندنشان را به خودتان می‌سپارم ولی نکته‌ای که خاطرات تلخ گذشته را برایم تداعی کرد، این بود که چرا دیگر سیستم تنبیه یا پاداش در ایجاد عادت‌های فردی برایم تاثیری ندارد. درد من همین بود. چقدر به خودم بابت ایجاد بعضی عادت‌ها وعده‌ دادم که روانم پشیزی برایشان ارزش قائل نشد و چه بسیار تنبیه‌ها و خط و نشان‌ها که به هیچ‌جایش حساب نکرد و همان راهی را رفت که این همه سال رفته. انگار من لولو‌سرخرمنم. دریغ از اندکی توجه که باعث شود حتی یک هفته به تعهدات الزام‌آورم، پایبند باشد. درد من همین‌جا بود. کارهایی که خود پاداش خودشان هستند. به این می‌گویند خودتعیین‌گری. یعنی چی؟ یعنی باید سراغ اهدافی برویم که یکی از این سه ویژگی را داشته باشند وگرنه روان‌مان برای پیگیری آن اهداف یاری‌مان نمی‌کند. آن ویژگی‌ها «خودمختاری» و «توانمندی و تسلط» و «پیوند و ارتباط با دیگران» است. یعنی اگر شِکَمی هدف تعیین کردیم و این ویژگی‌ها را برایش در نظر نگرفتیم، باید خواب تحقق آن اهداف را با خودمان به گور ببریم و برویم سراغ مرحله‌ی بعدی. حالا فهمیدم چرا وقتی هدفی را دونفره دنبال می‌کنی بیشتر نتیجه می‌گیری تا وقتی تک و تنها می‌خواهی عادتی در خودت ایجاد کنی. *تکه‌ای از اشعار نصرت رحمانی در کتاب میعاد در لجن. #دوات مرضیه خواجه‌محمود @ensanenoghrei
نمایش همه...
👍 7 1😐 1
با نور خوب و زاویه‌ی مرغوب* نظم چیست؟ خب معلوم است. یادم هست از کودکی و تا همین هفته‌ی پیش، مادرم همیشه تاکیدش این بوده که هرچیزی را برمی‌داری سر جایش بگذار تا دفعه‌ی بعد دنبالش نگردی. سوال از این واضح‌تر هم بود که بپرسم؟ باورتان می‌شود همین سوال مسخره، چندوقتی‌ست که برایم جفت‌پا می‌گیرد و آش‌ولاشم کرده؟ نه اینکه من با نظم بیگانه باشم، ولی وقتی می‌فهمی بیشتر مشکلاتت به نداشتنش برمی‌گردد دیگر آدم سابق نیستی و برای ایجادش لَه‌لَه می‌زنی. افتادم به جستجو در سایت محبوبم متمم. تعریف‌های متفاوتی از نظم داده بود که خواندنشان را به خودتان می‌سپارم ولی نکته‌ای که خاطرات تلخ گذشته را برایم تداعی کرد، این بود که چرا دیگر سیستم تنبیه و پاداش در ایجاد عادت‌های فردی برایم تاثیری ندارد. درد من همین بود. چقدر به خودم بابت ایجاد بعضی عادت‌ها وعده‌ دادم که پشیزی روانم برایشان ارزش قائل نشد و چه بسیار تنبیه ها و خط و نشان‌ها که به هیچ جایش حساب نکرد و همان راهی را رفت که این همه سال رفته. انگار من لولو سر خرمنم. دریغ از اندکی توجه که باعث شود حتی یک هفته به تعهداتی که برایش الزام‌آور کرده‌ام، پایبند باشد. درد من همین‌جا بود. کارهایی که خود پاداش خودشان هستند. به این می‌گویند خودتعیین‌گری. یعنی چی؟ یعنی باید سراغ اهدافی برویم که یکی از این سه ویژگی را داشته باشند وگرنه روان‌مان برای پیگیری آن اهداف یاری‌مان نمی‌کند. آن ویژگی‌ها «خودمختاری» و «توانمندی و تسلط» و «پیوند و ارتباط با دیگران» است. یعنی اگر شِکَمی هدف تعیین کردیم و این ویژگی‌ها را برایش در نظر نگرفتیم، خواب تحقق آن اهداف را با خودمان به گور ببریم و برویم سراغ مرحله‌ی بعدی. حالا فهمیدم چرا وقتی هدفی را دونفره دنبال می‌کنی بیشتر نتیجه می‌گیری تا وقتی تک و تنها می‌خواهی عادتی در خودت ایجاد کنی.
نمایش همه...
متمم - محل توسعه مهارتهای من

متمم محل توسعه مهارتهای من است. این سایت برای آموزش مهارتی و مدیریتی و دوره MBA‌ آنلاین و آموزش آنلاین مدیریت در حوزه های مذاکره و برند و استراتژی و سایر زمینه های مرتبط طراحی شده است.

کی گفته تحریم بده؟ از اول تابستان با بچه‌ها قرار گذاشتیم که تا قبل از ساعت ۱۲ نه تلویزیون روشن شود و نه کسی با تبلت بازی کند. سخت بود اما شد. امروز دیدم پسرم کتاب دست گرفته. تاریخ ایران می‌خواند و اتفاقن خیلی هم برایش جذاب شده. بعدتر تفنگ کاغذی درست کرد و به مشق‌های زبانش رسید. من که کتاب می‌خواندم، دخترم توی دفترش نقاشی می‌کرد و همراهش قصه‌هایی می‌بافت که جذابیتش نگذاشت بفهمم چه می‌خوانم. تازه به تقلید از برادرش درس و مشق می‌نویسد و از من می‌خواهد یادش بدهم چطور بنویسد آسمان. اگر از صبح علی‌الطلوع تلویزیون روشن می‌شد و تبلت در دسترس، نه تفنگی خلق می‌شد و نه کتابی باز. تازه کی فرصت می‌کرد نقاشی بکشد و قصه ببافد. شاید قدیم‌ها که اینقدر نویسندگان پرکار و خلاق بودند، به خاطر وقت آزادشان بوده. ساعت‌هایی که از همه‌چیز و همه‌کس فارغ می‌شدند و تن به سفیدی کاغذ می‌سپردند. نمی‌شود که ۲۴ساعت را به اندازه‌ی ۴۸ ساعت کش داد ولی می‌شود دست به تحریمی خودخواسته زد، شاید نتایجش حیرت‌انگیز بود. #دوات مرضیه خواجه‌محمود @ensanenoghrei
نمایش همه...
16👍 10
رازها و دروغ‌ها ۱. چرا زمین به آسمان نرسید وقتی رازش فاش شد؟ مگر از همین روز نمی‌ترسید، پس چرا روزگارش هنوز سفید است؟ ۲. خوب شد که بزرگش نکرد. خوب شد که وقتی به دنیا آمد نخواست درآغوشش بکشد تا نکند به او دل ببندد، چون حالا او هم مثل دختر دیگرش خوشحال نبود و از همه‌چیز و همه‌کس متنفر بود. چرا عزت‌نفس داشتن یا نداشتن دختر در دستان مادر است؟ ۳. چرا در همه جای جهان روابط مادر و دختر محل مناقشه است؟ مادران و دختران چه راز پنهانی دارند که تا قیامت می‌شود از آن حرف زد؟ ۴. وقت‌شناس خوبی نبود. آدم‌شناس خوبی هم نبود. محبت ندیده بود و نمی‌دانست چطور باید نرم و نازک دخترکش را ببوسد و بگوید که چقدر دوستش دارد. ۵. ۱۵سالگی سنی نیست که بخواهی انتخاب کنی جنین شکمت را می‌خواهی یا نه. چرا همه جای جهان زن باید بودنش، انتخابش و رضایتش را ثابت کند. ۶. موریس بهترین دایی‌ای هست که تا به حال دیده‌ام. همانی که منشی‌اش آرزو کرد کاش پدرش بود، ولی هیچ وقتْ خدا، همه‌چیز را به یک نفر نمی‌دهد. باید یک جای کار بلنگد. ۷. من با دیدن فیلم رازها و دروغ‌ها یاد دبی فور افتادم. یاد همان توپی که با فشار زیاد از ترس قضاوت دیگران سعی داری زیر آب پنهانش کنی. هرکس در این فیلم رازی دارد و دروغی که پنهانش کرده. چقدر همه‌چیز بعد از خودافشایی زیباتر شد و روابط گرم‌تر. چرا نمی‌خواستند قبول کنند چقدر یکدیگر را دوست دارند و نمی‌دانند. #دوات مرضیه خواجه‌محمود @ensanenoghrei
نمایش همه...
7👍 1
Photo unavailableShow in Telegram
رها کن زن این عکس شازده کوچولوست، وقتی به گل‌های سرخ می‌گوید که شما تو خالی هستید، برای شما نمی‌شود مرد. کمی بعدتر روباه به او می‌گوید که تو مسئول گل خودت هستی، چون او را اهلی کرده‌ای. تا اینجای کار همه‌چیز خیلی زیبا و فانتزی و عشقولانه است. اما کار سخت از فردای اهلی شدن شروع می‌شود. از وقتی که خودمان را در مقابل احساسات کسانی که اهلی‌شان کرده‌ایم، مسئول می‌دانیم. مارشال روزنبرگ اسمش را گذاشته بردگی عاطفی*. من مسئول گل خودم هستم چون آن را اهلی کرده‌ام درست اما، مسئول احساس‌های بدی که خودش باعث و بانی‌شان بوده هم هستم؟ مسئول خوب کردن حالش وقتی خودش هم نمی‌داند چه مرگش است؟ من دلقکم که هروقت افسرده شد، بخندانمش و هروقت غمگین بود همدلی کنم برایش؟ شاید بتوانم این بار را چند سالی به دوش بکشم، ولی دور از جان شما خر هم طاقتی دارد. توانی دارد. اگر به دلش راه نیایی جفتک‌های بدی می‌اندازد. حالا اگر بار اضافی به دوش می‌کشیم بهتر است تا قبل از اینکه از خر درونمان جفتک‌های گران نخورده‌ایم بهتر است کمی به او فرصت تنفس عمیق بدهیم. *زندگی بدون خشونت|زبان زندگی، مارشال روزنبرگ #دوات مرضیه خواجه‌محمود @ensanenoghrei
نمایش همه...
9👍 5👏 2👌 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.