جادوگر ورژن پیروزی تو💪🎖
دراین کانال پکیج آموزشی:(جادوگرورژن پیروزی خودت باش) دراختیارتون قرار میگیرد که بتونید از لحظه لحظه زندگیتان لذت ببرید و به هرچی بخواهید مخصوصا جذب ثروت وفراوانی برسید
نمایش بیشتر218
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
-530 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
«تکنیک شفای کودک درون»
یکی از موضوعات بسیار مهمی که سالهاست توجه جامعه روانشناسی را به خود جلب کرده است، موضوع کشف و شفای کودک درون میباشد. جالب است که با وجود این همه تاکید، باز هم ما انسانها در جستجوی راهحل بسیاری از مشکلات خود، در جایی بیرون از خود میگردیم.
به عنوان یک مدرس nlp که در طول سالهای گذشته با انسانهای بسیاری برخورد داشتهام، متوجه شدهام که پرداختن به موضوع کودک درون بسیار ضروری میباشد. ریشه بسیاری از انواع خشونتها، اعتیادها، نگرانیها، دلشورهها، ترسها و استرسها و حتی تعداد زیادی از بیماریهای جسمی، به خاطر بی توجهی به کودک پر احساس درون است که در مراجعین مختلف، به وضوح این موضوع را مشاهده کردهام.
سوال اصلی این است که چگونه میتوانیم جهان خود را بر پایه و اساس متزلزل کودکی وحشتزده و منزوی بنا کنیم که نیازهای اساسیاش هیچگاه برآورده نشده است؟
می خواهیم متوجه شویم که به راستی این کودک که در درون ما زندگی میکند، کیست؟ چرا در درون ما به دام افتاده است و چه چیزی را میتواند به ما هدیه دهد؟ و چگونه میتوان این کودک را آزاد و رها کرد؟
کودک درون کیست؟
از دهه ۱۹۶۰، کودک درون موضوع مورد علاقه روانشناسی شده است. کودک درون آن بخش از وجود ماست که مانند یک کودک احساس میکند و شاید سبب شود به شیوهای کودکانه رفتار کنیم.
هاف میسیل داین در کتاب تکان دهندهاش «کودک درون گذشتهتان»، به تفصیل درباره این موضوع نوشته است. همچنین «کودک»بخش حائز اهمیتی از تحلیل رفتار متقابل است که در دهه ۱۹۶۰ توسط اریک برن عرضه شد و در دهه ۱۹۷۰ به اوج محبوبیت خود رسید.
اریک برن تصویری از جهانی درونی، متشکل از سه بخش کودک و والد و بالغ را پیش روی ما مینهد.
والد، آن بخش از وجود ماست که احکام و قواعد (امر و نهیها) را وضع می کند.
کودک درون یکی از بخشهای نفی شده وجودمان است که وقتی به دوران پختگی و بلوغ گام مینهادیم، آن را پشت سر گذاشتیم و رها کردیم. از این رو، اکنون مسوولیم که او را بازیابیم و مورد مراقبت و حمایت قرار دهیم.
در دهه ۱۹۸۰، کشف و شفای کودک درون به عنوان بخشی از جنبش «شفا» که به سرعت در حال رشد و پیشرفت بود، مورد توجه قرار گرفت. درمان هرگونه اعتیاد در بیمارستانها و مراکز توانبخشی، موضوع مهم روز بود و بخش قابل توجهی از این درمان به ریشههای اعتیاد در دوران کودکی معطوف بود.
آموزشهای دانش برنامه ریزی عصبی زبانی یا nlp نیز نشان میدهد که برای هر گونه تغییر در افکار، رفتار، باورها، عادت ها و احساسات خود، توجه به این کودک درون یا همان ضمیر ناخودآگاه، از اهمیت ویژهای برخوردار است. ان ال پی با مجموعه تمرینها و تکنیکهای قدرتمند خود، روشهای برقراری ارتباط با ضمیر ناخودآگاه و برنامه ریزی آن را به ما آموزش می دهد.
کودک درون کیست!؟
کودک پر احساس درون:
کودکی نوپا، سالم و شاد را مجسم کنید. وقتی این کودک را در چشم دلتان تصور میکنید، سر زندگی او را احساس خواهید کرد. با شور و اشتیاقی دائمی محیطش را کشف میکند، از احساساتش باخبر است و آشکارا آنها را نشان میدهد. وقتی آزار میبیند، گریه میکند. وقتی خشمگین است، فریاد میزند. وقتی خوشحال است، لبخند میزند یا از ته دل میخندد. این کودک، بسیار حساس است و میداند که به چه کسی اعتماد کند و به چه کسی اعتماد نکند. دوست دارد بازی و کشف کند. هر لحظهاش تازه و سرشار از شگفتی است. چشمه بی انتهای خلاقیت و سرزندگی. وجودش از این بازیگوشی شادمانه می جوشد.
کودک درون چگونه رنجیده میشود و آسیب میبیند؟
به مرور زمان این کودک به سوی توقعات و جهان افراد بالغ کشیده میشود. صدای بزرگترها با نیازها و خواستههایشان، به تدریج ندای درونی احساسات این کودک را خاموش میکند. بسیاری از والدین و آموزگاران به صورت غیر مستقیم میگویند: «به خودت اعتماد نکن. احساساتت را احساس نکن. این را نگو. آن را بیان نکن. همان را بگو که ما میگوییم. ما بهتر میدانیم».
به مرور زمان ویژگیهایی که به کودک سرزندگی میبخشید، به ناچار پنهان میشوند. اغلب اوقات افراد بزرگسال در فرایند آموزش و پرورش و ایجاد انضباط، کودک را به بالغی قابل پیشبینی تبدیل میکنند و به «خود» راستین کودک لطمه میزنند. کودک احساس برهنگی و سرما میکند. جهان افراد بزرگسال برای کودکان جای امنی نیست. طفل در حال رشد به منظور بقا، روح شاد و کودکانهاش را مخفی و محبوس میکند.
کودک درون همواره میکوشد تا توجه ما را به خود جلب کند. اما بسیاری از ما فراموش کردهایم چگونه گوش بسپاریم. وقتی احساسات راستین و گواهی دلمان را نادیده میگیریم، کودک درونمان را نادیده میانگاریم
@livar369
⛅️𓂃᮫ شفای کودکِ درون
•𓍯⛅•𝑯𝒐𝒏𝒐𝒓 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒊𝒏𝒏𝒆𝒓 𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅 𝒃𝒚 𝒍𝒐𝒔𝒊𝒏𝒈 𝒚𝒐𝒖𝒓𝒔𝒆𝒍𝒇 𝒊𝒏 𝒔𝒊𝒎𝒑𝒍𝒆 𝒑𝒍𝒆𝒂𝒔𝒖𝒓𝒆𝒔 🍂عاشق کودک درونت باش رفیق تا معجزه رو تو زندگیت ببینی :)
👏 1
برف آمد
ذوق کردم،
بیهوا چون کودکی خندان دویدم، راه رفتم، بغض کردم
کودکیها یادم آمد
صبح بابا از رهی میآمد و میگفت: پاشو! برف تا زانو رسیده...
میدویدم پشت شیشه
برف از زانو فراتر
کوچه ساکت، شهر ساکت
خانه سرد و
دل به آغوشِ عزیزان مبتلاتر...
برف بارید و دوباره؛
کودکی بودم که از سرما دلش آغوش میخواست
برف، باااااید ببارد
بیحد و ممتد ببارد
بیشتر، چون کودکیها
من دلم آغوش میخواست...
@livar369
👌 3
🌹دوست داشتن درست، تکمیل کننده اس
نه تسخیر کننده ! یعنی من بی اونم میتونم زندگی کنم ولی با "اون" یه جور دیگه زندگی قشنگه !
۵. من تو را میبخشم
یکی از سریعترین روشهایی که میتوانیم خود را به قهقهرا بکشانیم، حسرتخوردن و شرمندگی از خود است. گاهیاوقات بیهوده تمام گناهان عالم و آدم را به پای خود مینویسیم. درحالیکه ما ذرهای کوچک در این جهان پهناور هستیم و آنچه بهعنوان واکنش از خود نشان میدهیم، بسیار بیمنظورتر از آن است که عواقب وحشتناکی بهوجود بیاوریم. اگر یادتان باشد، در بند نخست این متن دربارهی تجربهی فردی نوشتیم که مادرش در ۶ سالگی او را ترک کرده بود. او در جای دیگری از خاطراتش میگوید: در ۱۴ سالگی، یک شب مادرم به خانه بازگشت و شب را در اتاق من خوابید. من و مادرم کنار هم خوابیده بودیم و من خیلی وول میخوردم. مادرم بیطاقت و عصبانی به من که کودکی مضطرب و مشوش بودم گفت که این کار را متوقف کنم. من که دلشکسته و ناراحت بودم، شب بعدی روی در اتاقم نوشتم که کسی بیاجازه حق ورود ندارد. بعد از چند سال دوری از مادرم، در آن شب، پدرم به من اطلاع داد که از مادر جدا شده است. من رفتار خود را مسبب طلاقشان میدانستم و بهعنوان یک کودک هرگز فکر نکرده بودم که واکنش کودکانه من دلیل این جدایی نبوده است. طلاق والدین من نتیجهی اختلافی ۸ ساله بود. اما من خود را گناهکار میدانستم. حال که فکر میکنم، متوجه میشوم که من یک کودک بیگناه بودم و در این داستان تقصیری نداشتم. همهی ما چنین هستیم و گاهی خود را مسبب چیزهایی میدانیم که تقصیر ما نبوده است. برای تمام لحظاتی که کودک درون خود را ترسانده و او را مقصر اعلام کردهایم، باید بگوییم: من تو را میبخشم، تقصیر تو نبوده است.»
۶. از تو متشکرم
باید به کودک درون خود بگوییم: «از تو متشکرم». این تشکر بهخاطر تمام لحظاتی است که تسلیم نشده و با شجاعت و پشتکار ما را همراهی کرده است. حتی اگر لحظات دردناکی را از سر گذراندهایم، باز هم باید از کودک درون بیدفاع خود برای همراهی و بقا تشکر کنیم. کودک درون ما نیازمند احترام، محبت و درک است. نباید او را قضاوت کنیم و آزارش بدهیم.
۷. تو تمام تلاشت را کردهای
همهی ما در لحظاتی از زندگی، خود را برای اشتباهات و نقصهایمان سرزنش میکنیم. خود را در گوشهی رینگ میگذاریم و با سرسختی مورد بازخواست قرار میدهیم که چرا چنین نکردهای و چنان نشده است. این رفتار کودک درونمان را آزار میدهد. باید پذیرفت که تمام تصمیمات و واکنشهای ما نتیجهی افکار، شرایط و عناصر و عوامل محیطی و درونی گستردهای بوده که در آن زمان تحت تأثیرشان بودهایم. پس نباید حسرت خورد و ناراحت بود. ما همیشه همانی بودهایم که باید و میتوانستیم. پس باید به کودک درونمان بگوییم: «تو تمام تلاشت را کردهای.»
👏 2💯 1
پس در ۲۹ سالگی با وجود تمام مخالفتهای پدرم، دل را به دریا زدم و در رشتهی هنر کار و تحصیلم را پیش گرفتم. من شور و اشتیاق خود در زندگی را با هنر یافته بودم. من متوجه شدم که با یافتن شجاعت و قدرت برای طیکردن مسیرهای کمتر طیشده باید کودک درون زخمی و ترسوی خود را درمان کنم. اگر شما هم احساس گمگشتگی، تنهایی، حقارت و ترس از دست دادن تأیید دیگران را دارید، باید بیشتر به کودک درونتان توجه کنید؛ کودکی که احساس ناامنی را تجربه میکند و معتقد است، آنقدرها که باید خوب نیست. تجربهی من را مرور کنید و مطمئن باشید که شروع خوبی برای حرکت در مسیری زیبا و آفتابی است. به کودک درون خود ۷ جمله زیر را بگویید و دوستش داشته باشید:
۱. دوستت دارم
همهی ما در کودکی فکر میکردیم که باید به اهدافی رفیع دست پیدا کنیم. همگی میخواستیم نمرات خوب بگیریم، تیم درست کنیم و رهبر باشیم، جا پای خواهر و برادرهای بزرگترمان بگذاریم و … . فکر میکردیم با این کارها دوستداشتنی میشویم. احتمالا خیلی از ما والدینی نداشتهایم که اهمیت دوستداشتهشدن ورای انجام کاری خاص را بدانند و به ما بگویند، همینطور که هستیم هم دوستداشتنی و عزیزیم. برخی از ما هم والدینی داشتهایم که ابراز عشق و محبت را نشانهی ضعف و دورشدن از ابهت میدانستند.
با وجود همهی این تجارب، ما اکنون میتوانیم به خودمان گوشزد کنیم که عزیز و دوستداشتنی هستیم. هر وقت که از جلوی آینه عبور میکنیم یا هر زمان دیگری باید به خود یادآوری کنیم که دوستداشتنی هستیم. عشق کلید درمان همهی دردهاست. به خود بگویید: دوستت دارم. همین و تمام!
۲. من تو را درک میکنم و صدایت را میشنوم
دقت کردهاید، گاهیاوقات سرخورده و غمگین میشویم، اما سعی میکنیم به روی خودمان نیاوریم و قوی جلوه کنیم. این رفتار ریشه در کودکی ما دارد. یعنی زمانی که کسی با بیرحمی در برابر گریهکردنمان فریاد زده که: «بس میکنی گریهت رو یا کاری کنم که دیگه هیچوقت گریهت بند نیاد.»
ما با شنیدن چنین جملهای دیگر گریه نمیکردیم، اما احساسات و سرخوردگی شکلگرفته در آن لحظات برای همیشه در قلبمان جا خوش کردهاند و اگر تلاشی آگاهانه برای بهبود آن زخمهای درونی بهکار نگیریم، همیشه زندگی و تصمیمگیریهایمان تحتالشعاع آن قرار خواهند گرفت. بنابراین لازم است با کودک درون خود مهربان باشیم و به او بگوییم که صدایش را میشنویم، او را درک میکنیم و باهم میتوانیم از خلال سردیها و سیاهیها عبور کنیم.
۳. این حق تو نبود
در کودکی بارها پیش میآید که احساس میکنیم، بچهی بدی هستیم و لایق طردشدنیم. اما این موضوع بههیچوجه درست نیست. واقعیت این است، افرادی که ما را آزار دادهاند، رفتار و روش دیگری بلد نبودهاند. برای مثال کتک مفصلی که از مادر نوشجان کردهایم، به این خاطر نبوده که ما مستحق چنین تنبیه بیرحمانهای بودهایم. علت این است که مادرمان در کودکی تجربهی مشابهی داشته و یاد نگرفته که شیوهی برخورد با ما در آن موقعیت خاص چه بوده است.
همهی کودکان پاک و بیگناه هستند و بههیچوجه مستحق تنبیه، طردشدن، مورد سوءِاستفاده قرارگرفتن و … نیستند. کودکان گناهی بر گردن ندارند. ما این موضوع را زمانی متوجه میشویم که از آن دوران سالها فاصله گرفتهایم.
۴. ببخشید
یکی دیگر از جملاتی که باید به کودک درون خود بگوییم «ببخشید» است. گاهیاوقات فکر میکنیم که باید مدام برنده باشیم و بر دستاوردهایمان اضافه و اضافهتر کنیم. این رویکرد بعضا به دورشدن ما از فرزندان و اطرافیانمان میانجامد و باعث میشود تا به کار و …، بیشازحد لازم بها بدهیم. همهی این رفتارها ریشه در کودکیمان دارد. در کودکی ارزشهایی به ما القا میشود که تمام دوران بزرگسالی را تحتالشعاع خود قرار میدهد. برای مثال در کودکی به ما دیکته شده که باید همیشه اول باشی، مدام در رقابت و تلاش باشی و … . به همین خاطر از خیلی لذتها در زندگی جا میمانیم. اگر کمی فکر کنیم، متوجه میشویم که یک معذرتخواهی بزرگ به کودک درون خسته خود بدهکار هستیم.
کودک درون چیست؛ ۷ جملهای که باید به کودک درون خود بگویید تابهحال شده از خود بپرسید که چرا پیشرفت نمیکنید؟ چرا فرصتهای خود را خراب میکنید و خیلی سریع جا میزنید؟ خود را سرزنش میکنید، عصبی میشوید و خودانتقادی مخرب دارید؟ درون همهی ما کودکی وجود دارد که گاهی زخم خورده و آزار دیده است و ما برای فراموش کردن دردی که به او تحمیل کردهایم، سعی میکنیم کودک درون خود را فراموش کنیم. اما سخت اشتباه میکنیم. کودک درون ما در ناخودآگاهمان زندگی میکند و روی تصمیماتی که در زندگی میگیریم اثر میگذارد. در این مقاله شما را با مفهوم روانشناسی کودک درون و ارتباط با آن، رابطهی کودک درون و بزرگسالی و ۷ جمله مهمی که باید برای رشد فردی و افزایش اعتماد به نفس به کودک درونتان بگویید، آشنا خواهیم کرد.
کودک درون چیست؟
همانطور که فروید هم عنوان کرده است، بیشتر اختلالات روانی و الگوهای رفتاری مخرب، کمابیش به این بخش ناخودآگاه وجودمان مرتبط هستند. همهی ما روزگاری کودک بودیم و همچنان این کودک را درون خود نگه داشتهایم. باوجوداین، بیشتر بزرگسالان از کودک درون خود بیخبر هستند و این ناآگاهی ریشهی بسیاری از مشکلات عاطفی، رفتاری و دشواریها در روابط است.
واقعیت این است که بسیاری از افراد به اصطلاح بزرگسال، بههیچوجه فردی بزرگسال و بالغ بهشمار نمیآیند. بیشتر ما پا به دوران بزرگسالی میگذاریم، اما با تعریف روانشناسی اصلا بزرگ نشدهایم. بزرگسال واقعی کسی است که مسئولیتهای خود را نسبت به کودک درونش بشناسد، بپذیرد و برای انجام آنها متعهد شود؛ در واقع بزرگسال کسی است که مسئولیت کودک درون خود را بهعهده بگیرد و به آن عشق بورزد. در بیشتر بزرگسالان، چنین شرایطی هرگز دیده نمیشود. کودک درون بیشتر آنها، مطرود و مغفول و تنها میماند. علت این است که جامعه به ما حکم میکند که بزرگ شویم و رفتارهای کودکانه را کنار بگذاریم.
به ما یاد دادهاند که برای بزرگشدن، کودک درون خود را سرکوب کنیم. با این سرکوب، بیگناهبودن، شادی، احساسات، بازیگوشی و هیاهوی کودکی هم در ما کشته میشود. کودک درون در صورت سرپاماندن، تمام این ویژگیهای مثبت را تقدیم زندگیتان میکند. البته در کنار تمام ویژگیهای مثبتی که حضور کودک درون بههمراه دارد، نقاط کور و منفی نیز با وجود آن دیده میشود. برای نمونه ترسها، نگرانیها و ضربههایی که در کودکی خوردهایم، همگی همچنان بهطور بالقوه در نهاد ما وجود دارند. برخی از بزرگسالان معتقدند که همهی این نقاط منفی را رفع کرده و پشت سر گذاشتهاند، ولی چنین چیزی حقیقت ندارد.
رابطهی کودک درون و بزرگسالی چیست؟
همانطور که گفتیم تمام ترسها و نگرانیهای کودک درون، همراه با شادیها و نقاط مثبت در بزرگسالی هم وجود دارند. اما برخی از بزرگترها خیال میکنند که دیگر خبری از تجربههای قدیم کودکیشان وجود ندارد. بسیاری از مواقع، این کودک کمسن درون افراد است که زندگیشان را کنترل میکند؛ کودکی زخمخورده که در جلد بزرگسالی ظاهر میشود و سکان را بهدست میگیرد. برای مثال بچهای ۵ ساله سکان ارادهی فردی ۴۰ ساله را در دستان خود میگیرد. در چنین وضعیتی دیگر آن آدم بزرگ ۴۰ ساله نیست که تصمیم میگیرد. بلکه با کودکی ۵ ساله طرف هستیم که ترسیده، عصبانی، زخمخورده و آسیبدیده است. چنین کودکی با این ویژگیها به دنیای بزرگسالان فرستاده میشود تا مسئولیتهای بزرگسالانه را تجربه کند. شما چه فکر میکنید؟ کودکی ۵ ساله میتواند وارد روابط آدمبزرگها بشود؟ حرفه و شغل پیشه کند و مستقل باشد؟ این چیزی است که در زندگی روزانه بسیاری از ما اتفاق میافتد و مدام بیآنکه دلیلش را بدانیم از خود میپرسیم: چرا همیشه احساس ناامنی میکنم؟ عصبی هستم و میترسم؟ چرا احساس گمگشتگی و تنهایی وجودم را در برمیگیرد؟
همهی اینها بهخاطر این است که کودکی کنترل شما را برعهده گرفته که بدون حمایت و مراقبت در دنیای بزرگسالان پرسه میزند. چنین مشکلی که در بیشتر مراجعان به رواندرمانگران دیده میشود، با اختلال چندشخصیتی متفاوت است. این مشکل، مشکلی رایج و آزاردهنده است که با بهرهمندی از علم روانشناسی و بدلشدن به بزرگسالانی که علاوه بر گذر از مرزهای سنی، شناخت خوبی هم از خود دارند، میتوان آن را حل کرد.
چطور با کودک درونمان کنار بیاییم؟
قبل از هر چیز باید نسبت به وجود کودک درون آگاه بشوید. واقفنبودن به حضور آن موجب میشود که کنترل رفتارهایتان به دست این کودک بیفتد. در گام بعدی باید کودک درون خود را جدی بگیریم و برقراری ارتباط با او را شروع کنیم. باید به او گوش بدهیم تا احساساتش را شناسایی کنیم و ببینیم که به چه چیزهایی نیاز دارد. نیازهای این کودک (عشق، پذیرش، حمایت، درک، پرستاری) درست مانند نیازهای ما در کودکیمان است. در بزرگسالی هم دوست داریم تمام این مراقبتها از ما بهعمل آید و در تلاشی مذبوحانه دیگران را مجبور به انجام این کارها میکنیم.
آنچه در کودکی از والدین و سایرین دریافت نکردهایم، اکنون بهشکل نیازی زنده و پابرجا در زندگیمان وجود دارد. تمام غمها، ناامیدیها و افسردگیهای گذشته با ما همراه هستند. با بزرگشدن تمام تجربههای ناخوشایند زندگی شبیه قرصی تلخ از سوی ما بلعیده میشود. مهم نیست که چقدر باهوش، جذاب یا معنوی و خوب هستیم. درهرحال با بزرگشدن تمام آن تجارب ناخوشایند که نتیجهی قصور والدین و مراقبینمان در کودکی بودهاند، ما را همراهی خواهند کرد.
چیزی که باید درنظر داشته باشیم، این است که گذشتهها گذشته است. نباید در بزرگسالی بهدنبال تحمیل وظایف انجامنشده والدینمان به دیگران باشیم و طلبکار اطرافیان فعلیمان بشویم. باید بپذیریم که دردهایی وجود دارد که میراث گذشتههاست و حال برای رفع و رسیدگی به دردها و کودک درونمان نیاز به مسئولیت پذیری داریم. در رشته روانشناسی با یادگیری سعی در مرتفعساختن مشکلات میشود. در این مورد هم روانشناسی به بزرگسالان پیشنهاد میکند تا شیوهی مراقبت از کودک درون خود را یاد بگیرند. باید یاد بگیرند که درست مانند یک مراقب آگاه از کودک درون خود محافظت کنند. ساختارها، چهارچوبها، مرزها و محدودیتهایی برای آن تعیین کنند و در کنار این نظم تربیتی به عشق ورزیدن و پرستاری پایههای اساسی زندگی کودک درون را بنا کنند. برای اینکه ارتباط درستی میان کودک درون و بزرگسال موردنظر شکل بگیرد، نیاز به شکلگیری و خلق گفتوگویی درست و سازنده میان آنها وجود دارد.
کودک درون خود را بهتر بشناسیم
رفتارها و عادت های مخرب بهشکلهای متنوعی ابراز میشوند: خودتخریبی، ناامیدی، پرخاشگری توأم با خشونت و … . معمولا رفتارهای مخرب در بزرگسالان بهشکل اوقاتتلخیهای کودکانه و خودشیفتگی ناشیانه بروز میکند. از سایر عواقب این رفتارها میتوان به درماندگی و نیازمندی، ترس از طردشدن و وابستگی اشاره کرد. گاهی نیز شاهد بیمسئولیتی و عدم پذیرش بزرگسالی با عصبیت و پرخاش هستیم. به این حالت سندروم «پیتر پَن» میگویند. یعنی حالتی که فرد بزرگسال دوست ندارد، بزرگشدن خود را بپذیرد و مسئولیتهایش در دنیای بزرگسالان را جدی بگیرد.
در خلال بحثهای روانشناسی دربارهی زنان و مردانی که دوست ندارند پا به دنیای بزرگسالان بگذارند، بحث کودک درون پیش میآید. اما واقعا چنین چیزی وجود دارد؟ چرا باید به آن اهمیت بدهیم؟ در پاسخ باید گفت که بله، کودک درون وجود دارد. البته نه به این معنا که در کنار اعضا و جوارح درونیمان برای نمونه در گوشهای از شکم یا جایی حوالی لوزالمعده باید شاهد کودک درون باشیم. خیر! کودک درون، مفهومی انتزاعی و استعاری است. دراصل، واقعیتی روانشناسانه است و از قدرت بسیار بالایی برخوردار است.
با گفتن این ۷ جمله به کودک درون خود، عشق، شادی و آرامش بیشتری را احساس خواهیم کرد. در این صورت است که اعتمادبهنفس بیشتری خواهیم داشت و دلسوزتر و مهربانتر هم میشویم. دکتر «استیو مارابولی» (Steve Maraboli) میگوید: ما خراب نشدهایم که نیاز به تعمیر و دستکاری داشته باشیم. ما بهطور بینقصی، پر از نقص هستیم و البته بهطرز شگفتانگیزی قدرتمند برای درنوردیدن مرزها و کارهای مختلف.
این تجربه را جدی بگیرید
یکی از افراد بسیار موفق در زمینهی تجارت و اقتصاد از تجربهی خود در زمینهی اهمیت کودک درون اینگونه میگوید:
مادرم در ۶ سالگی مرا ترک کرد. من تنها شدم و احساس کردم که دیگر هیچچیز وحشتناکتری برای آزارم در زندگی رخ نخواهد داد. پس همهی امیدم را معطوف به پدرم کردم و تلاشم این بود که در مدرسه خوب درس بخوانم و برای خودم فردی موفق بشوم. واقعا هم خوب عمل کردم. در مدرسه، دانشآموزی معروف و موفق بودم و بعدها در دانشگاه و رشتهی تجارت بسیار عالی عمل کردم. شغلی که انتخاب کردم هم شغلی پردرآمد بود و راضیکننده. اما رضایتی که در ظاهر ایجاد شده بود، فقط ظاهری بود. یعنی چیزی در عمق وجودم مرا به تغییر تشویق میکرد. انگار تمام ثروت و موفقیتی که داشتم، رضایتی که پدرم از من داشت و …، هیچوقت آن طور که باید مرا شادکام نکرده بود.
═ೋ❅🖋🦋❅ೋ═
📿
خدایم....
تا تو هستی
و غزل هست؛
دلم تنها نیست
محرمی چون
تو هنوزم به
چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن
عشق همان
است ڪه رفت....
ڪه در این وصف
زبان دگری گویا نیست
تو چه رازی
ڪه بـه هر شیوه
تو را می جویم
تازه می یابم
و بازت اثری پیدا نیست
شب ڪه آرام
تر از پلڪ تو را می بندم
در دلم طاقت
دیدار تو تا فردا نیست....
این ڪه پیوست
به هر رود ڪه دریا باشد
از تو گر موج نگیرد؛
به خدا دریا نیست....
من نه آنم
ڪه به توصیف
خطا بنشینم....
این تو هستی
ڪه سزاوار
تو باز اینها نیست☘
🌸🍃🍂🍃🌸
@livar369
👏 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.